شناسه خبر : 41642 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

واقعیت تغییرپذیری جامعه

شکستن هنجارهای رسمی؛ گسست نسلی یا مقاومت مداوم است؟

 

 سیمین کاظمی / جامعه‌شناس

برخی ممکن است جامعه آرمانی را جامعه‌ای بدانند که همه اعضای آن ارزش‌های مشترک دارند و هنجارهای متناسب با آن ارزش‌ها را رعایت می‌کنند، انحراف و کجروی پدیده‌ای نادر است و همه اعضای جامعه ارزش‌ها را به گونه‌ای درونی کرده‌اند و در سیستم نظارت جمعی چنان فعال‌اند که هیچ عضوی خیال راه کج رفتن به ذهنش هم خطور نمی‌کند، چه رسد به هنجارشکنی و پشت کردن به ارزش‌های حاکم.

طرفداران این جامعه آرمانی با عیان شدن هر خطایی، برای ارزش‌های بربادرفته و هنجارهای شکسته‌شده مرثیه‌ای می‌سرایند و به صرافت تعیین ضمانت‌های اجرایی بیشتری برای پیروی از هنجارها می‌افتند. رعایت نشدن هنجارها وقتی به شکل جمعی بروز کند، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و تولید نگرانی می‌کند و واکنش به آن نیز وسیع و شدیدتر خواهد بود و وقتی در بین نسل جوان اتفاق بیفتد تحت عنوان گسست نسلی صورت‌بندی می‌شود و این سوال برانگیخته می‌شود که در چه جایی از مسیر تحکیم ارزش‌ها و تحمیل هنجارها و قواعد رفتاری کوتاهی و قصوری صورت گرفته که چنین گسستی حاصل شده است. گسست نسلی شاید بتواند بخشی از مساله را توضیح بدهد اما اگر به جوانب دیگری از مساله توجه شود، این واقعیت آشکار می‌شود که مساله فقط با تقسیم‌بندی جامعه به نسل‌ها قابل تحلیل نیست.

در دهه‌های گذشته ارزش‌هایی برای جامعه ایران تعریف شده است که طی آن معین شده از نظر حاکمان چه چیزی درست و خوب است و چه چیزی نادرست و بد. متناسب با این ارزش‌ها، هنجارهایی نیز در نظر گرفته شده و با ضمانت‌های اجرایی غیررسمی و رسمی انتظار می‌رود جامعه به این ارزش‌ها پایبند باشد و بر اساس هنجارهای تاییدشده رفتار کند. این ارزش‌ها ازلی و ابدی و لایتغیر تلقی می‌شوند و هر نوع بازاندیشی درباره آنها نیز غیرممکن به نظر می‌رسد. اغلب این واقعیت نادیده گرفته می‌شود که اول، ارزش‌های مورد تایید حاکمان و هنجارهایی که تجویز می‌کنند الزاماً مورد توافق و تایید همه بخش‌های جامعه نیستند و دوم، با گذشت زمان ممکن است بخشی از جامعه که در یک مقطع زمانی با ارزش‌های حاکم موافق بوده‌اند نظرشان تغییر کند و ارزش‌های دیگری را جایگزین کنند.

وقتی راه و سازوکار استقرار ارزش‌ها و هنجارهای حاکم، ضمانت‌های اجرایی رسمی یعنی قانون باشد و از طرفی بخش چشمگیری از جامعه با ارزش‌های حکومت موافق نباشند یا هنجارهای تعریف‌شده را بی‌ارتباط به ارزش‌ها بدانند آنگاه بی‌توجهی به هنجارها یا آنچه هنجارشکنی خوانده می‌شود موجه و میسر به نظر می‌رسد.

یکی از ارزش‌هایی که بعد از انقلاب برای جامعه ایران تعریف شد، زن طراز انقلاب اسلامی و آنچه برای برساخت چنین زنی ضروری به نظر می‌رسید پرده‌نشینی و مستوری زنان و جلوگیری از اختلاط زن و مرد بود. متناسب با این ارزش نوین، پوشش زنان تحت عنوان حجاب اسلامی تعیین شد و در عرصه عمومی زنان و مردان از هم جدا شدند. برای شکل‌گیری این ارزش و هنجارهای جدید ضمانت‌های اجرایی رسمی و غیررسمی به کار افتادند و از جمله قوانینی تدوین شد که سرپیچی از آنها مستوجب مجازات شناخته شد. در دهه‌های اول بعد از انقلاب، ضمانت اجرایی شکل‌گیری زن طراز انقلاب اسلامی، فقط قوانین نبودند بلکه نوعی ضمانت اجرایی غیررسمی هم برای تقویت و تثبیت چنین ارزشی وجود داشت؛ چون بر مبنای فرهنگ مردسالار و سنتی جامعه ایران که زن را به عنوان ناموس و تحت مالکیت مرد می‌شناخت، مستوری و پرده‌نشینی زنان و جدایی زن و مرد ارزشی قابل دفاع به‌شمار می‌رفت. بنابراین در آن دهه‌های اول اگر پوشش زنی با حجاب اسلامی مطابقت نداشت، ممکن بود با برچسب انحراف طرد شود و به همین منوال، هرگونه ارتباط مردان و زنان نامحرم غیرقابل تحمل تلقی می‌شد.

با وجود این ضمانت‌های اجرایی رسمی و غیررسمی، ارزش‌ها و هنجارهای حکومت انقلابی به‌طور کامل مورد پذیرش جامعه واقع نشد و در تمام سالیان گذشته مقاومت‌هایی در برابر آن شکل گرفت. این مقاومت‌ها که به شکل تغییراتی در لباس زنان و در فضاهای جمعی خصوصی هویدا می‌شد، به تدریج به عرصه عمومی راه یافت. در آغاز که مقاومت‌ها محدود بود، کنترل آنها برای دستگاه سیاسی آسان‌تر بود، اما به تدریج شیوه‌های کنترلی سخت‌گیرانه کارایی خود را از دست داد و مقاومت در برابر ارزش‌ها و هنجارهای تعیین‌شده، افزایش پیدا کرده و ابعاد جدیدی یافت. اگر برای دختران در دهه 60 مقاومت در شکل مقنعه یا تنگی و گشادی شلوار و رنگ و فرم لباس معنی می‌شد، برای دختران در سال‌های پایانی دهه 90 و دهه حاضر، این مقاومت تا برداشتن روسری و پوشیدن تی‌شرت به جای مانتو گسترش یافته است. زنان در دهه 60 علاوه بر قانون با فشارها و الزامات فرهنگی و اجتماعی خانه‌نشینی و حجاب و پرهیز از تعامل با مردان نیز مواجه بودند، اما در سال‌های اخیر ضمانت‌های اجرایی غیررسمی رعایت هنجارهای مورد تایید حکومت، سست و تقریباً محو شده و جامعه در این موارد با تسامح و تساهل بیشتری رفتار می‌کند.

این یک واقعیت جامعه‌شناختی است که ارزش‌ها و هنجارهای فرهنگی با گذشت زمان تغییر می‌کنند و شیوه اندیشه و احساس و رفتار ثابت نمی‌ماند. در جامعه ایران هم با گذشت زمان و با تغییراتی که جامعه از سر گذرانده است نمی‌توان انتظار داشت، جامعه، همان جامعه 40 سال پیش باشد. جامعه‌ای که دچار تغییر و دگرگونی نشود و قدرت بازاندیشی و تجدیدنظر نداشته باشد، جامعه مرده است. بنابراین عجیب نیست که جامعه ایران به عنوان یک جامعه زنده و پویا دیگر همان مشخصات و دغدغه‌های فرهنگی چهار دهه پیش را نداشته باشد و پذیرای ارزش‌های جدید و نوین باشد.

البته این تغییرات چندان هم بی‌دردسر نبوده است، چنان‌که افراد برای تسهیل زندگی اجتماعی و تعاملاتشان، مجبورند فرآیند جامعه‌پذیری را هم به شکل رسمی و هم غیررسمی که در نقاط متعددی متفاوت و حتی متضادند طی کنند. از این‌رو افراد از بدو تولد باید هم ارزش‌ها و هنجارهای مورد تایید حکومت را بدانند و روش‌های کنار آمدن با آنها را یاد بگیرند و هم برای پذیرفته شدن در جامعه و گروه‌های همسالان با ارزش‌ها و هنجارهای آنها سازگار شوند. این زیست فرهنگی همزمان، اگرچه دیگر امر پنهانی به حساب نمی‌آید اما گاهی عیان شدن آن در رسانه‌ها به مثابه شکستی واضح برای استقرار ارزش‌ها و هنجارهای رسمی تلقی می‌شود و چاره‌اندیشی برای مقابله با آن با تشدید انضباط و مجازات توأم می‌شود، چنان‌که اخیراً درباره تجمع مختلط و بدون روسری نوجوانان شیرازی اتفاق افتاد.

 اگر مدافعان ارزش‌ها و هنجارهای حاکم، واقعیتِ تغییرپذیر بودن جامعه را نپذیرند، مجبور می‌شوند برای حفظ و تحمیل این ارزش‌ها و هنجارها به شیوه‌های کنترلی سخت‌تر روی بیاورند و همچنان با برچسب انحراف و ابزار قانون و مجازات، جامعه را در مسیر مورد نظرشان حفظ و هدایت کنند. بدیهی است این بی‌اعتنایی به جامعه و مختصات و تغییرات آن، تنها حاصلش مجرم‌سازی روزافزون از شهروندان و دامن زدن به تضاد و تعارض در جامعه خواهد بود. تجربیات گذشته نشان داده است که ارزش‌ها و هنجارهایی که بقا و دوامشان به نظارت و کنترل بر حریم خصوصی افراد بستگی دارد و با حقوق و آزادی‌های فردی مغایرت دارند، کمتر شانس پایداری و پذیرش حتی با ابزار قانون و زور دارند و بروز مقاومت در برابر آنها گریزناپذیر و حتمی است. بنابراین به نظر می‌رسد به منظور احتراز از تعارض و مجرم‌سازی بی‌وقفه، آنچه ضرورت دارد، تجدیدنظر در ارزش‌ها و هنجارهای رسمی و مطابقت دادن آنها با شرایط و روح زمانه و نیازها و خواست‌های جامعه باشد. 

دراین پرونده بخوانید ...