سیاست دوپهلو
تاثیر روی کار آمدن ترامپ بر اقتصاد و سیاست ایران در گفتوگو با رحمن قهرمانپور
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، تاثیر بسزایی بر اقتصاد و سیاست خارجی ایران دارد. اگرچه پس از اعلام نتایج انتخابات در آمریکا، فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت گفت «فرقی نمیکند چه کسی رئیسجمهور آمریکا باشد» و محمدرضا فرزین، رئیس کل بانک مرکزی نیز گفت «ریاستجمهوری ترامپ به صورت مستقیم اثر زیادی بر اقتصاد ایران ندارد». اما بسیاری از کنشگران و تحلیلگران سیاسی در ایران واکنشهای متفاوتی به نتیجه انتخابات آمریکا نشان دادهاند. برخی آن را فرصت و برخی دیگر تهدیدی برای سیاست خارجی و اقتصاد ایران تلقی کردند. در همین رابطه رحمن قهرمانپور، تحلیلگر مسائل بینالملل معتقد است که تصمیمهای اقتصادی آمریکا بر همه بازیگران در عرصه بینالمللی تاثیرگذار خواهد بود. اما کشورهایی که تحتتاثیر تحریمهای آمریکا قرار دارند بیشتر از سایر کشورها تاثیرات منفی سیاستهای اقتصادی ترامپ را حس خواهند کرد و ایران هم جزئی از این کشورهاست.
♦♦♦
اجازه دهید با مباحث اقتصادی شروع کنیم. بعد از اعلام پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا، رئیس کل بانک مرکزی ایران، در اظهاراتی گفت «حلقههای وابستگی اقتصاد ایران به آمریکا و حتی اروپا محدود است و روابط اقتصادی بالایی با آنها نداریم. بنابراین انتخابات آمریکا و ریاستجمهوری ترامپ به صورت مستقیم اثر زیادی بر اقتصاد ایران ندارد. با این حال، از نظر اثرات غیرمستقیم، اقتصاد آمریکا اقتصاد بزرگی است و بر اقتصاد تمام جهان اثرگذار است.» نظر شما در این رابطه چیست؟ روی کار آمدن ترامپ اثر زیادی بر اقتصاد ایران ندارد؟
بله، این نکته که در سالهای گذشته اقتصاد ایران بالاجبار از اقتصاد آمریکا و تا حدی اروپا فاصله گرفته و جدا شده حرف درستی است و به این معناست که ممکن است روی کار آمدن ترامپ بلافاصله بر اقتصاد ایران اثرگذار نباشد. اما واقعیت امر این است که آمریکا همچنان یک قدرت بزرگ اقتصادی و در واقع بزرگترین اقتصاد جهان است و طبیعتاً سیاستهایی که اتخاذ میکند بر اقتصاد همه بازیگران و از جمله ایران تاثیرگذار خواهد بود. حتی کشورهایی که تحت تحریم نیستند و به نوعی متحد آمریکا محسوب میشوند نگران اثرات اقتصادی ناشی از پیروزی ترامپ هستند. برای مثال ترامپ اعلام کرده است که بر کالاهای وارداتی از اروپا هم تعرفه اعمال خواهد کرد و این باعث نگرانی کشورهای اروپایی که اصلیترین صادرکنندگان کالا به آمریکا هستند از جمله هلند و ایتالیا شده است. بنابراین تصمیمهای اقتصادی آمریکا بر همه بازیگران در عرصه بینالمللی تاثیرگذار خواهد بود. اما کشورهایی که تحتتاثیر تحریمهای آمریکا قرار دارند بیشتر از سایر کشورها تاثیرات منفی سیاستهای اقتصادی ترامپ را حس خواهند کرد و ایران هم جزئی از این کشورهاست. سیاستهای اقتصادی و مالی که ترامپ در زمینه دسترسی ایران به منابع مالی از طریق فروش نفت اتخاذ میکند بسیار مهم است. این تاثیرگذاری هم میتواند شکل مستقیم داشته باشد هم شکل غیرمستقیم. البته به این خاطر که اقتصاد ایران تبادلات اقتصادی نسبتاً کمی با آمریکا دارد اثرگذاری سیاستهای اقتصادی ترامپ بر ایران به صورت غیرمستقیم است. برای مثال فشار بر چین برای نخریدن نفت از ایران، فشار بر بانکهای اروپایی برای معامله نکردن با ایران و همچنین فشار بر کشورهای همسایه ایران برای عدم ارائه دلار فیزیکی به ایران میتواند اثرات غیرمستقیمی بر اقتصاد ایران داشته باشد.
ترامپ در حالی به کاخ سفید بازمیگردد که برخی پیشبینی میکنند سیاستهای او در قبال ایران شدیدتر و افراطیتر از دوره قبل خواهد بود. او در سخنرانی انتخاباتیاش ادعا کرد که با اعمال تحریمهای گستردهتر، مانع دستیابی ایران به سلاح هستهای میشود و حضور نظامی آمریکا در منطقه را نیز افزایش میدهد. با این اوصاف، آینده مذاکرات هستهای را چطور پیشبینی میکنید؟
ترامپ در کارزار انتخاباتی سال 2016 اعلام کرد که در صورت پیروزی در انتخابات از برجام خارج خواهد شد اما اینبار تاکید کرده است که اولویت او در رابطه ایران، جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی ایران به سلاح هستهای است. برخلاف بار اول که مفهوم خروج از برجام کاملاً واضح و مشخص بود اینبار معلوم نیست که منظور ترامپ از جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای چیست؟ این حرف ترامپ میتواند به معنای انجام خرابکاری هستهای علیه تاسیسات یا برنامه هستهای ایران باشد، میتواند به معنای همکاری با اسرائیل در انجام اقدامات خرابکارانه باشد، میتواند به معنای رسیدن به یک توافق بزرگ با ایران باشد و هم میتواند به معنای اقدام نظامی علیه ایران باشد. صحبتهای ترامپ به گونهای مبهم است که میتوان دو برداشت متفاوت از آن داشت: اول، راه مذاکره با ایران باز است؛ دوم، امکان خرابکاری و حمله به تاسیسات هستهای ایران وجود دارد. حال اینکه کدام یک از این دو راه برگزیده شود بستگی به سیاستهای تهران دارد. به عبارت سادهتر ترامپ میخواهد توپ را در زمین ایران بیندازد و روش او برای محقق کردن سیاست بازگشت به همان سیاست فشار حداکثری است که در دور اول اتخاذ کرده بود. در چنین شرایطی و با توجه به تجربهای که از چهار سال اول ترامپ داریم به نظر میرسد که انجام مذاکرات هستهای دشوارتر از قبل خواهد بود به این دلیل که احتمالاً دولت ترامپ حاضر نخواهد شد که بدون گرفتن یک امتیاز بزرگ با ایران وارد مذاکره شود. این را هم اضافه کنم که طی چند ماه اخیر این باور در تلآویو و واشنگتن تقویت شده است که توان بازدارندگی ایران تضعیف شده و به همین خاطر ایران مجبور است امتیازات بیشتری بدهد.
ترامپ در دوره قبل سیاستهای تندی را در قبال خاورمیانه و بهخصوص ایران داشت. او در طول چهار سال، سفارت آمریکا را به بیتالمقدس منتقل کرد، حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان را به رسمیت شناخت، از برجام خارج شد و تحریمهای ایران را افزایش داد. او همچنین پیمان ابراهیم را به نتیجه رساند و طرح صلحی بدون حضور فلسطینیها ارائه کرد که بخش عمدهای از سرزمینهای اشغالشده فلسطینی را به اسرائیل اختصاص میداد. با توجه به این پیشینه به نظر شما ترامپ چه سیاستی را در قبال جنگ در خاورمیانه و تنش بین ایران و اسرائیل در پیش میگیرد؟
سیاست ترامپ در خاورمیانه تابع چند عامل است: عامل اول شرایط بحرانی در منطقه است. ترامپ در سال 2016 در شرایطی قدرت را در دست گرفت که مشکل حادی در منطقه وجود نداشت. بحران سوریه در حال فروکش کردن بود، داعش تضعیف شده بود و تقابل میان سه محور اخوانی، مقاومت و محافظهکار کاهش پیدا کرده بود. اما خاورمیانهای که ترامپ در سال 2024 با آن مواجه است در آستانه یک بحران فراگیر و چهبسا جنگ منطقهای قرار دارد. جنگ در غزه، جنگ میان لبنان و اسرائیل، تنش در روابط میان ایران و اسرائیل، وضعیت داخلی سوریه، دولت ورشکسته در لیبی و... نشان از افزایش تنش در منطقه نسبت به سال 2016 دارد. عامل دوم نگاه معاملهگرایانه ترامپ به مسائل خاورمیانه است. به این معنا که ترامپ سعی میکند جریانهای مالی و پولی را در منطقه کنترل کند تا از این طریق بتواند مخالفان خود مانند ایران را تحت فشار قرار دهد و موافقان خود مانند اسرائیل را تقویت کند. این سیاست در دوره اول ترامپ به کار گرفته شد و باعث دلخوری عربستان و امارات از آمریکا شد. زمانی که اتفاق آرامکو در سال 2019 رخ داد دولت عربستان انتظار داشت که آمریکا در حمایت از عربستان وارد مناقشه شود اما آمریکا اقدامی انجام نداد، به همین خاطر عربستان به این جمعبندی رسید که آمریکا در مناقشات اصلی میان عربستان و سایر کشورهای منطقه دخالت نخواهد کرد. این موضوع باعث میشود عربستان و امارات دیگر مانند گذشته گوش به فرمان آمریکا نباشند و با اعمال سیاست فشار حداکثری آمریکا علیه ایران مثل گذشته همراهی نکنند و جانب احتیاط را نگه دارند. عامل سوم نوع نگاهی است که ترامپ به مهار چین خواهد داشت. در صورتی که تقابل ترامپ با چین در آسیا-پاسیفیک تشدید شود و به جنگ تجاری کشیده شود این احتمال وجود دارد که چین بیشتر از گذشته در منطقه خاورمیانه فعالیت کند و به کشورهایی مانند ایران، عربستان و امارات نزدیک شود. میدانیم که عربستان، امارات و قطر دوستان آمریکا در منطقه محسوب میشوند و این موضوع میتواند پیامدهای منفی برای آمریکا در منطقه داشته باشد و این خلاف آن چیزی است که ترامپ میخواهد. به عبارت سادهتر نزدیک شدن عربستان به چین یا برعکس تمایل چین به عربستان در صورت افزایش و تشدید جنگ تجاری آمریکا و چین میتواند به این معنا باشد که عربستان همراهی بیشتری با چین دارد و میتواند در بازار نفت به نفع چین اقدام کند. عامل چهارم تشدید تنش میان ایران و اسرائیل است. همانطور که عرض کردم برخی در تلآویو و واشنگتن بر این باورند که درگیریهای اخیر بین ایران و اسرائیل باعث کاهش توان بازدارندگی ایران شده است و در همین راستا ترامپ باید فشار را بر ایران افزایش دهد. اینها عواملی هستند که سیاست ترامپ را در خاورمیانه شکل خواهند داد؛ سیاستی که تا حدی متفاوت از سیاست ترامپ در دور قبلی خواهد بود.
آیا پیروزی ترامپ تنش میان ایران و اسرائیل را تشدید میکند؟
درست است که آمریکا و اسرائیل روابط استراتژیک دارند و آمریکا همواره و به هر شکلی از اسرائیل حمایت کرده است اما باید در نظر داشته باشیم که منافع دو طرف کاملاً همپوشان نیست. واقعیت امر این است که با وجود روابط استراتژیک بین تلآویو و واشنگتن، در برخی از موارد میان آنها اختلاف نظر و اختلاف منافع وجود دارد. برای مثال در رابطه با مسئله تاسیس و تشکیل دولت فلسطینی، در نحوه برخورد با برنامه هستهای ایران و موضوعات دیگر بین آمریکا و اسرائیل اختلاف نظر وجود دارد. طی دو سال گذشته، هم مقامات اسرائیلی و هم مقامات آمریکایی بارها تکرار کردند که در رابطه با برنامه هستهای ایران اختلاف نظر دارند. بنابراین من معتقد نیستم که با روی کار آمدن ترامپ تنش میان ایران و اسرائیل تشدید میشود. هرچند که اگر اسرائیل احساس کند که مذاکره ایران و آمریکا به ضرر تلآویو است از هیچگونه کارشکنی دریغ نخواهد کرد همانطور که در گذشته هم کارشکنی کرده است. اما تجربه برجام در دولت اوباما نشان داد که اگر مهارت دیپلماتیک وجود داشته باشد و اگر دو طرف بخواهند میتوانند بدون تبدیل اسرائیل به یک مانع برای مذاکرات به یک توافق برسند. اسرائیل هم در گذشته نشان داده است که اگر ایران و آمریکا توافق کنند تابع این توافق خواهد بود و کارشکنی نخواهد کرد. بهویژه اگر دولت ترامپ با ایران به یک توافق برسد نتانیاهو تا حد زیادی با محدودیت مواجه خواهد شد و دستش بسته خواهد بود چراکه اگر نتانیاهو بخواهد کارشکنی کند لاجرم باید هزینه بسیار زیادی بپردازد.
جمهوری اسلامی ایران باید چه استراتژی را در برابر دونالد ترامپ اتخاذ کند؟
ما باید ببینیم چه گزینههایی پیشرو داریم و هر کدام از این گزینهها چه پیامدهای داخلی دربر خواهد داشت. در علم سیاست ما یک اصل داریم که معتقد است بیشترین دغدغه رهبران و سیاستگذاران معطوف به سیاست داخلی است. به این معنا که اگر سیاست خارجی آثار و تبعات بلندمدتی بر سیاست داخلی داشته باشد عموماً سیاستگذاران تصمیم میگیرند که آن سیاست مناقشهبرانگیز را اجرا نکنند. موضوع آمریکا و نحوه تعامل با آمریکا تبدیل به یک مسئله مناقشهبرانگیز در داخل ایران (هم در داخل حاکمیت هم در جامعه) شده است. در داخل حاکمیت، بخشهایی که قدرتمند هستند بهشدت مخالف تعامل با آمریکا و مذاکره هستند و بخشهای دیگر بااحتیاط از مذاکره حرف میزنند. اما در جامعه، بخشی از طرفداران اصولگرایان بهشدت مخالف هر نوع مماشات در برابر آمریکا هستند، بخشی از جامعه طرفدار مذاکره هستند و بخش دیگری بیطرف هستند. بنابراین موضوع آمریکا در سیاست داخلی ایران یک موضوع مناقشهبرانگیز است و هزینههای تصمیمگیری در این مورد بسیار زیاد است و میتواند با ریسک زیادی برای سیاستگذاران و تصمیمگیران همراه باشد. بنابراین طبیعی است که سیاستگذار در این مورد محتاط باشد و دستبهعصا راه برود. از اینرو گشودن گره از روابط ایران و آمریکا کاری نیست که در کوتاهمدت انجام شود بلکه سیاستی است که نیازمند اجماع حداکثری در داخل حاکمیت و اقناع اصولگرایان در جامعه است. تا زمانی که این کار انجام نشده باشد توافق با آمریکا میتواند شکننده باشد. تجربه برجام بهخوبی گویای این موضوع است. مخالفت اصولگرایان با برجام باعث شد مقبولیتی که برجام در سیاست داخلی داشت بهتدریج کمرنگ شود و آن اجماعی که در ابتدای مسیر وجود داشت از بین رفت. در همین راستا به نظر میرسد که در شرایط فعلی آن اجماعی که برای گشودن گره روابط ایران و آمریکا لازم است وجود ندارد و سیاستگذار فعلاً نمیتواند در مورد آمریکا ریسک بزرگی انجام دهد و لاجرم منتظر این خواهد بود تا از یکسو کابینه ترامپ تشکیل شود و از سوی دیگر شرایط منطقه سمتوسوی مشخصی پیدا کند. بنابراین به اعتقاد من تا ورود ترامپ به کاخ سفید و چند ماه بعد از آن احتمال انجام مذاکرات فراگیر میان ایران و آمریکا وجود ندارد، هرچند معنی حرف من این نیست که توافقهای موردی و کوتاهمدت انجام نخواهد شد، چهبسا نظام سیاسی در ایران بخواهد که برای کنترل بحران، توافقهای موردی با دولت ترامپ انجام دهد. من این موضوع را دور از ذهن نمیبینم چراکه در آبان سال بعد باید شاهد تصمیمگیری در رابطه با فعال شدن مکانیسم ماشه باشیم. بنابراین احتمال توافقهای کوتاهمدت، موردی و خاص وجود دارد اما احتمال انجام یک توافق بزرگ و فراگیر که شامل موضوعات منطقه و هستهای باشد فعلاً دور از ذهن است و نمیتوان انتظار داشت که این مذاکرات فراگیر شروع شود.