نقص نظارت بر تالاب بزرگ
مسعود باقرزادهکریمی از عواقب دخالت صنایع از جمله صنعت نفت در وضعیت هورالعظیم میگوید
هورالعظیم که تالابی بزرگ در میانه دو کشور ایران و عراق است طی سالهای اخیر از هر دو سو مورد تهاجم و تخریب بوده است. در ایران نیز به دلیل غلبه تفکر بهرهبرداری ناپایدار از نفت و البته سد شدن آب رودخانهها در بالادست، هورالعظیم خشکید و مردم ساکن پیرامون آن با چالشهای اساسی روبهرو شدهاند. کار آنقدر بیخ پیدا کرده که در سال پرسیلاب 98 نیز سیلاب به تالاب رانده نشد که مبادا جادهها و چاههای صنعت نفت در دشت آزادگان آسیب ببیند. حالا تالاب خشک شده و مردم دست به شورش زدهاند. مسعود باقرزادهکریمی متخصص تالاب که در دورههایی مدیرکل دفتر حفاظت از تالابهای سازمان محیط زیست بوده معتقد است: وزارت نفت و تمامی وزارتخانههای عمرانی و صنعتی در ایران اساساً درکی از محیط زیست ندارند و نقص نظارت در سازمان محیط زیست عامل این تخریب و ویرانی است که بر هورالعظیم وارد آمده است.
♦♦♦
تالاب هورالعظیم مدتهاست محل دخالت انسانی از جمله سدسازی و استخراج نفت بوده و تبعات تخریبش حالا به جامعه تشنه خوزستان رسید. این روند سبب اعتراضهای خیابانی هم شد و حالا جامعه از یک تنش محیط زیستی به یک تنش اجتماعی و سیاسی رسیده است. ابتدا میخواهیم بدانیم ریشه خشک شدن هورالعظیم کجاست؟ چرا وزارت نفت برای استخراج ارزان نفت دست به چنین تخریبی زد و با رد پیشنهاد ژاپنیها، طرح مخرب چینیها را اجرایی کرد؟
اینکه چه کشوری عامل خشک شدن تالاب هورالعظیم بوده در حوزه تخصص من نیست اما آنچه مشخص است اینکه یک پروژه نفتی سبب خشک شدن بخشی از تالاب شد. اکتشافات و بهرهبرداری از مخازن نفت که بخشی از آن در بستر هورالعظیم واقع شده بود، سبب شد که بخشی از تالاب از بین برود. من خاطرم هست قبل از سال 84 سازمان محیط زیست اصرار داشت که هیچ تعرضی به تالاب هورالعظیم صورت نگیرد و مخالف استخراج نفت در بستر تالاب بود. بعد از آن به دلایلی در دولت وقت موافقتهای اولیه برای استخراج صورت گرفت. البته این موافقت با این شرط انجام شد که تالاب هورالعظیم خشک نشود. این را من به عنوان کارشناس تالابها یادم است که تاکید داشتیم چاهها و دکلها باید کاملاً از تالاب دور باشند. یعنی نوعی سیستم دریایی برای استخراج نفت به کار گرفته شود. این روش در آبهای شور انجام میشود که مثلاً تاسیسات را یا در بلندی ایجاد کنند یا دور آن خاکریز بزنند و به هر لطایفالحیلی طوری این فرآیند استخراج نفت طراحی شود که وقتی تالاب آبگیری میشود نه تالاب مانع بهرهبرداری چاه نفت شود و نه بهرهبرداری مانع تالاب شود. این شرط سازمان محیط زیست بود که مورد توجه واقع نشده است. البته میدانید که این کار پرهزینه است و باید تمامی چاهها و جادههای دسترسی یکی دو متر از سطح تالاب بالاتر میآمد. یک ایراد بزرگ که میتواند در این شرایط خشک شدن تالاب تعیینکننده باشد، کم گرفتن آکس جادهها و چاهها بود. همین کم گرفتن ارتفاع جاده و چاه باعث شده وقتی که تالاب در معرض سیلاب باشد، اینها از بین بروند. بنابراین باید در نظر گرفت که ساختار حیات تالابها مثل آبشرب نیست که مثلاً یک مقدار مترمکعب مشخصی روزانه بهطور متوسط آب وارد مخزن شود. تالابها از جریانهای سیلابی تغذیه میکنند. ممکن است چند سال اصلاً بارش قابل ملاحظهای دریافت نکنند ولی هر بار که سیلاب بزرگی وارد میشود، میتواند جان تازهای به تالاب دهد. اغلب تالابهای مناطق نیمهخشک چنین رژیمی دارند. ما باید برای احیای تالابها آماده سیلابهای بزرگ باشیم چراکه تنها فرصت تالابها برای آبگیری است. ما وقتی بخواهیم آب تنظیمشده از طریق سدها را به تالابها بدهیم، به تالاب نمیرسد چراکه در مسیر برداشت غیرمجاز بسیار یا اتلاف دیگری وجود دارد. بنابراین گاهی که این تالابها مثل هورالعظیم قرار است با سیلاب آبگیری شوند با آن ساختوساز و جادهها و چاههای استخراج نفت تعارض پیدا میکنند. بنابراین برای اینکه سیلاب چاهها و جادهها را ویران نکند اساساً راه ورود سیلاب به تالاب را مسدود میکنند و این اتفاق در هورالعظیم طی سالهای گذشته رخ داد و امروز شاهد چنین وضعیتی هستیم. بنابراین وزارت نفت تمایلی ندارد بخشهای جنوبی تالاب هورالعظیم آبگیری شود. واقعیت این است که آکس استخراج نفت در دو سوی هورالعظیم پایین گرفته شده است و این سبب میشود که تالاب بیشتر آب نگیرد اما اگر موانع رفع شود و تالاب بیشتر آبگیری کند بخشهای مختلف تالاب آبگیری میشوند. اما اگر این کار را نکنیم نیمی از تالاب آبگیری نمیشود و این خسرانی جبرانناپذیر به تالاب در ایران است. ما در چند سال گذشته بیش از نیاز آبی بخش ایرانی هورالعظیم به این تالاب آب دادیم ولی بخش زیادی از این آب به دلایلی که توضیح داده شد به خارج از کشور رفته است و ما باید راهکاری برای این مساله پیدا کنیم.
وزارت نفت نیز در پاسخ به انتقادهایی که به آنها مطرح شده گفته در سالهای گذشته بیش از نیاز تالاب آب به آن سرازیر شده است. از سویی گفتهاند دلیل اینکه ضلع غربی و جنوبی تالاب خشک شده به خاطر نبود آب در حوضه آبریز دجله و در خاک عراق است. این انتقاد تا چه اندازه درست است؟
نه، این ادعا درست نیست. انشعابهای دجله از غرب وارد میشود و از جنوب انشعاب ویژهای نداریم. هورالعظیم تالاب نسبتاً گردی بین دو کشور ایران و عراق است. در سمت ایران یک باریکه به سمت مخازن چهار و پنج آمده است که در ادامه مخازن یک و دو و سه است. البته معادل این مخازن یک و دو و سه در سمت عراق نیز وجود دارد. در سنوات گذشته این بخشها معمولاً خشک بوده است. اما ما چون دایکی ایجاد کردیم و تلاش بر این بوده که با آب این بخش با گردوغبار مقابله شود، حتی به بخشهای جنوبیتر نیز میتوانیم آب برسانیم. اگر بتوانیم مشکل جادهها و چاههای وزارت نفت را حل کنیم، با همین حقآبه کرخه و مقداری مدیریت بر کشتهای پرآب و حذف آنها در چرخه کشاورزی در خوزستان، میتوانیم مخازن چهار و پنج را نیز مرطوب نگه داریم. از طرفی ما در سمت شرق نیز یکی از کشت و صنعتها که احتمالاً دهخدا باشد (با تردید) را داریم که از آن سمت به مخازن چهار و پنج نیز آب میرسانیم. ما واقعاً در جلگه مشکل رساندن آب به هورالعظیم نداریم. بلکه مشکلات در طراحی سیستم است که این امکان را از ما گرفته است.
برداشتی که از صحبتهای شما دارم این است که یکی از مشکلات بزرگ خوزستان که اکنون درگیر یک تنش اجتماعی است، مساله هورالعظیم و تبعات کمآبی در سالهای خشک اخیر است. آیا نظام حکمرانی آب و محیط زیست در ایران به اندازه کافی به ارزشهای تالاب به عنوان اکوسیستمی طبیعی و حیاتبخش، باور دارد و میداند که این تالابها چه نقشی در معیشت مردم محلی و کنترل گردوغبار در خوزستان بازی میکند یا اولویت با استخراج نفت به عنوان یک ماده اقتصادی است؟
واقعیت این است که زمانی که تصمیمات پیرامون تالاب و نفت گرفته شد، اولویت به نفت و استخراج آن داده شده بود. بعدها محیط زیست متوجه شد که نباید این اتفاق میافتاد. من قصد ندارم کسی را به کمدانشی و ناآگاهی متهم کنم اما حالا که افکار عمومی سمت اهمیت تالاب ایستاده و رسانهها به مساله محیط زیست و هورالعظیم میپردازند، باید گفت که این حاصل یک درک عمیق از محیطزیست و مسائل پیرامون آن نیست بلکه حاصل مشکلاتی است که بر اثر دخالت و تخریب محیط زیست برای مردم ایجاد شده است. مثلاً آلودگی گردوغبار، کمبود آب تالاب که معیشت مردم را تهدید کرده است. قبلاً اینقدر به اهمیت تالاب پی نمیبردیم چون مردم بهطور مستقیم درگیر مشکلات نمیشدند. الان مشکلات سبب شده تالابها و مسائل آنها اهمیت پیدا کند. چراکه پیشتر اینقدر تالابها بیاهمیت بودند که هرچه فاضلاب و پسماند و... بود روانه تالابها میشد و حقآبه آن داده نمیشد و هر تاسیسات و راه و سازهای لازم بود در مسیر آنها یا درون آنها احداث میشد و تالاب را شخم میزدیم و خشک میکردیم و... حالا تبعات آن تصمیمات گریبان همه را گرفته است. حالا مشخص شده است که تالاب روزیدهنده است و حافظ سلامت و اقلیم ماست. این یعنی اجبارهای محیطزیستی ما را به اینجا کشانده است و متاسفانه یا خوشبختانه این شرایط رفتهرفته نهتنها در ایران که در تمامی دنیا بدتر خواهد شد و توجه مردم دنیا را بیشتر به اهمیت تالابها معطوف خواهد کرد که آنها با خود فکر کنند چرا باید محیط زیست خود را سالم نگه داریم. در نهایت باید تاکید کرد اینکه دنیا دارد تلاش میکند به تعهدات خود در کنوانسیونها و معاهدات تغییرات اقلیمی پایبند باشد، محصول همین فشارهای وارده بر طبیعت و زندگی مردم است.
ارزیابی محیط زیستی یک پروسه فنی و تخصصی است که از سوی سازمان محیط زیست بر روی پروژههایی صورت میگیرد که به نحوی درگیر طبیعت هستند و میتوانند برای محیط زیست مخاطراتی داشته باشند. حتی پروژههایی که پایداری را تضمین میکنند مشمول ارزیابی محیط زیستی میشوند. مساله ارزیابی در پروژههای نفتی در هورالعظیم چقدر جدی گرفته شده است؟
در مورد مطالعات ارزیابی محیط زیست در ایران یک نقص عمومی که وجود دارد در نظارت بعد از تایید است. در برخی از مواقع این پروژهها کاملاً رد میشود. گاهی هم تایید میشود ولی شرط و شروطی دارند. یعنی وقتی کاری را با شرط و شروطی تایید میکنند، بعد از آن این نظارت به خوبی انجام نمیشود و آن ملاحظات محیط زیستی در پروژه اعمال نمیشود. برای پروژه نفتی دشت آزادگان نیز چنین وضعیتی پیش آمد. ارزیابیهای زیستمحیطی انجام شد و قرار بر این شد که ارزیابی رعایت شود تا مجوز استخراج نفت از هورالعظیم داده شود اما بعد از اینکه موافقت مشروط صورت گرفت، آن ملاحظات به درستی رعایت نشد. متاسفانه نقص نسبی محیط زیست این است که نظارت بعد از تایید نداریم. بنابراین ما نمیتوانیم تشخیص دهیم مجری چقدر به تعهداتش عمل کرده است. این نظارت ضعیف است و سازمان محیطزیست متوجه این نقص شده است و دارد از بخش خصوصی و مهندسان مشاور کمک میگیرد. این سازمان در این زمینه تغییراتی ایجاد کرده است تا بتوانند فرآیند نظارت را سیستماتیک پیش ببرند. پروژه نفت در هورالعظیم نیز از نظارت کافی برخوردار نبوده است و وزارت نفت به تعهداتش در رعایت الزامات محیطزیستی عمل نکرده است.
آیا مشابه اتفاقی که بر سر تالاب هورالعظیم آمده در تالاب دیگری نیز داریم؟
بله، نمونههایی دیگر از فقدان رعایت الزامات محیط زیستی و دخالت صنایع و وزارتخانهها در تالابها وجود دارد. در تالاب انزلی کنارگذری داریم که از تالاب رد میشود. وزارت راه تعهداتی داشت که باید انجام میداد. اینها را انجام نداده است. اساساً چالش بزرگی بین محیط زیست و وزارت راه وجود دارد که در یک دولت حق را به محیط زیست دادند، قرار بود وزارت راه کنارگذر را با کمترین تداخل از تالاب عبور دهد ولی متاسفانه در دولت بعدی وزارت راه غلبه کرد و پرونده را به نفع خود تغییر داد و دوباره نقشه قبلی را که تالاب را از بین میبرد، به اجرا گذاشت. در عین حال شرط و شروط زیادی در خصوص دهانه پلها و خاکریزیها گذاشتیم که تقریباً 30 تا 40 درصد تعهدات را وزارت راه انجام نداد.
یک پرسش خیلی کلان برای کسانی که کمتر مسائل محیط زیست را به شکل جدی دنبال میکنند، این است که آیا صنایعی مانند صنعت نفت یا سازمانها و وزارتخانههای عمرانی مثل وزارت راه و شهرسازی به محیط زیست نگاهی فرابخشی دارند که اگر جایی لازم شد با صرف هزینه بیشتر طبیعت را ویران نکنند یا اینکه آنها فقط اجراییات خود را در اولویت دارند؟
متاسفانه نه. وزارتخانههای صنعتی و مخرب به محیط زیست اساساً اهمیتی نمیدهند. دلیل این کار واقعاً ناراحتکننده است چراکه ما با یک متاع خیلی ارزان طبیعت خود را میفروشیم. مثلاً پیمانکار نمیخواهد هزینه بیشتری کند و با استفاده از تکنولوژی و فناوری جدید و قویتری کار را در تالابها انجام دهد، تالاب را خشک میکند. مثلاً وزارتخانهای که باید ریلگذاری در بیابان و جنگل را انجام دهد، باید بداند که کار ریل و جادهسازی در این اکوسیستمها با هم فرق دارد. نمیشود که شما راهسازی در بیابان و جنگل و تالاب و کوه را با یک اسلوب انجام دهید. ما در محیط زیست بارها با وزارت راه جنگ و دعوا داشتهایم. مثلاً یکی از دعواهای ما با وزارت راه این بود که راهآهن رشت-انزلی که میخواهید بکشید وقتی به تالاب انزلی میرسید پل بزنید و با پل از روی تالاب رد شوید اما اصلاً نمیپذیرفتند. واقعاً عجیب بود که باید در هیات دولت از طریق سازمان برنامه و بودجه و محیط زیست کلی فشار وارد شود که این تالاب با این راهی که میکشید قطع میشود و در صورتی که بخواهید این روند را ادامه دهید انزلی را هم از بین میبرید. نهایتاً موافقت کردند که 800 متر پل بزنند. استدلال آنها این است که هزینه بالا میرود. مگر میشود بدون هزینه ساختوساز کرد. چطور حاضر هستید تالاب سرزمین را تخریب و ویران کنید اما هزینه ساخت 800 متر پل را ندهید؟ واقعیت این است که هزینه کوتاهمدت بالا میرود ولی در بلندمدت برای منافع کشور داریم کار میکنیم. مگر آن پیمانکار ژاپنی عقلش را از دست داده که در طراحی جاده و ریل، کوهبری انجام نمیدهد و تونل نمیزند بلکه با پایه جادهها و ریلها را گذر میدهد؟ آنها مملکتشان را دوست دارند. این مشکلات را ما زیاد دیدیم. در تمامی بخشهای کشور این مشکلات وجود دارد. هم در وزارت نفت، هم وزارت راه، هم وزارت صمت و... این نگاه غیرپایدار وجود دارد. آنها برای کاهش هزینههای پروژه میگویند عیبی ندارد از محیطزیست و طبیعت خرج کنیم که این نگاه سطحی و نازل واقعاً جای تاسف دارد.
شما تجربه کارشناسی و تخصصی خیلی باارزشی در حوزه مدیریت تالابها دارید. به نظر شما حلقه مفقوده این نافهمی که در نگرش کارشناسان و مدیران وزارتخانههای صنعتی و سازهای و عمرانی کشور نسبت به توسعه پایدار و محیط زیست وجود دارد، کجاست؟ چرا ارزش بینهایت یک دریاچه یا تالاب در نظر مهندسان با تفکر ناپایدار ناچیز است؟
این بحث بسیار مفصل است ولی من سعی میکنم متمرکز و کوتاه و کلیدی عرض کنم؛ اگر به تالابها فکر کنیم متوجه میشویم که تالاب چون در خط القعر قرار گرفته است، تمام اتفاقات در بالادست اثرش را بر تالاب خواهد گذاشت. بنابراین یک دستگاه یا شخصی که مثلاً 200 کیلومتر بالاتر دارد سد میسازد، یا کشاورزی را توسعه میدهد یا فاضلاب را وارد رودخانه میکند یا در دشتهای اطراف تالاب، نیروگاه ساخته یا فولاد تاسیس کرده است و... به این دلیل که تالاب را دور از خودشان میبیند، حسی نسبت به عملکرد تالاب نداشته و مسوولیتی را که در قبال تالاب دارد، درک نمیکند. چیزی که ما کم داریم نگاه آمایشی و جامع به تالاب است. این نگاه به این دلیل که نگرشها و طرحهایی مثل آبخیزداری و طرح جامع تالابها و... در نهادهای طبیعتمحور وجود دارد، برای جبران خسارت کافی نیست. باید سیاستهای کلان دولت و سیاستگذاریهای پایدار رویکرد حوزهای را مدیریت کند. باید چیدمان توسعه طوری باشد که کسی که در محدوده خود آب را آلوده میکند یا طبیعت را تخریب میکند، دیگر این امکان را نداشته باشد و با تهدیدهای ساختاری که وجود دارد و هزینههایی که آلودگی و تخریب در طبیعت و محیط زیست به دنبال دارد، دیگر نتواند بدون درک مسوولیت خود آن اقدام را تکرار کند. باید سازوکارهای سیاستگذاری و حکمرانی را با رویکرد حوزهای قوی و سازماندهی کنیم. برای این قویتر کردن دو، سه مقدمه خیلی ضروری لازم است. یک: اصلاح قوانین و مقررات موجود که ضعفها را برطرف کند. دو: فرهنگسازی بسیار عمیق با تمام بهرهبرداران و مردم ساکن مناطق، تا درک کنند که حوزههای پاییندست آنها نیز از آب حق و حقوقی دارند و سوم: ساختارهای اجرایی دولت و دستگاههای مسوول باید متناسب با نگاههای حوزهای باشد که اکنون نیست و باید دگردیسی پیدا کنند.