شناسه خبر : 38542 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

استخوانی در گلوی برجام

علی واعظ از موانع اصلی احیای برجام می‌گوید

استخوانی در گلوی برجام

«هزینه» اصلی‌ترین و ملموس‌ترین مساله‌ای است که توافق یا عدم توافق در مورد برجام به همگان تحمیل کرده است. از مردم کوچه و خیابان تا مقامات عالی‌رتبه کشور، همگی به خوبی دریافته‌اند که استخوانِ گیر‌کرده در گلوی برجام نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن راهی عملی و منطقی راهی به بیرون پیدا کند. در این گفت‌وگوی خواندنی، علی واعظ، مدیر پروژه ایران در «گروه بین‌المللی بحران» وجود دو سد بزرگ بین ایران و آمریکا را به عنوان مانع اصلی توافق بر‌می‌شمرد. یکی از این دو سد، تقاضای آمریکا برای تعهد ایران به مذاکرات بعد از احیای برجام به یک توافق «بیشتر در مقابل بیشتر» است و دیگری، انتظار ایران برای اینکه آمریکا تضمین بدهد که از سلاح تحریم، علیه ایران استفاده نکند و دیگر از توافق خارج نشود.

♦♦♦

‌ آقای واعظ، گفت‌وگو را با طرح پرسشی تکراری اما مهم آغاز می‌کنم. چرا برجام به بن‌بست رسیده و چرا ایران در میانه مذاکرات وین، از ادامه کار امتناع و مذاکرات را به آینده‌ای نامشخص موکول کرده است؟

علت اصلی اینکه مذاکرات به بن‌بست کشیده شده، اتخاذ رویکردی کاملاً متفاوت از سوی ایران و آمریکاست. ایران از رویکردی Moralistic یا «اخلاق‌مدارانه» وارد مذاکرات شده و به دلیل اینکه تصور می‌کند با خروج آمریکا از برجام، مورد ظلم واقع شده است توقع داشت که دولت جدید آمریکا که خود منتقد فشار حداکثری دونالد ترامپ بود، رویکرد متفاوتی را در پیش بگیرد و به صورت یک‌جانبه در‌صدد جبران خسارت‌هایی که به ایران وارد شده بربیاید یا از درِ عذر‌خواهی وارد شود و مسوولیت بازسازی آنچه ترامپ از بین برده بود را بر عهده بگیرد. درحالی که بایدن با توجه به محدودیت‌هایی که در سیاست داخلی آمریکا وجود دارد و هم پیشینه مذاکره‌کنندگان اصلی خود که بیشتر آنها اشخاصی هستند که پیشینه حقوقی دارند، رویکردی «حقوقی» را در قبال این مذاکرات در پیش گرفته است. آمریکا معتقد است که یک توافقِ از قبل مذاکره‌شده وجود دارد و بازگشت به آن بر اساس مفاد خاصی که در این توافق وجود دارد صورت می‌گیرد و تقاضاهای فرابرجامی در آن، قابل پذیرش نیست. در شرایط عادی هم شاید بتوان گفت که این مذاکرات امکان رسیدن به بن‌بست را داشت چه برسد به اینکه سابقه بد‌بینی در روابط ایران و آمریکا وجود دارد که خروج دولت ترامپ از برجام نیز این حس بی‌اعتمادی را عمیق‌تر کرده است. تراژدی کار اما در اینجاست که با وجود رویکردهای متضاد، اما طرفین توانسته بودند به متن مشترکی که تقریباً تکمیل شده بود نیز برسند ولی لااقل دو سد مهم در این میان وجود داشت که واقعاً در شرایط عادی نباید منجر به این می‌شد که طرفین نتوانند توافق را نهایی کنند. یکی از این دو سد، تقاضای آمریکا برای تعهد ایران به مذاکرات بعد از احیای برجام به یک توافق «بیشتر در مقابل بیشتر» بود و دیگری، انتظار ایران برای اینکه آمریکا تضمین بدهد که از سلاح تحریم، علیه ایران استفاده نکند و از توافق خارج نشود. علت تراژیک خواندن این وضعیت این است که هر دو این خواسته‌ها، خواسته‌هایی پیش‌پا‌افتاده هستند. علت اصرار بایدن به متعهد شدنِ ایران برای مذاکرات بعدی این است که از لحاظ سیاست داخلی، در دوره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بایدن هربار که از بازگشت به برجام سخن می‌گفت، به لزوم توافقی مستحکم‌تر و گسترده‌تر نیز اشاره می‌کرد. با توجه به میزان مخالفتی که برای برداشتن تحریم‌ها علیه ایران وجود دارد، فروض «بازگشت به برجام» بدون این تعهد از دید دولت بایدن، امری ناممکن است اما واقعیت این است که یک تعهد غیرالزام‌آور در یک توافق غیر‌الزام‌آور، ارزش حقوقی و سیاسی چندان زیادی نخواهد داشت. این تعهد نه از زمان‌بندی خاصی برخوردار بود و نه با شرایط خاصی تعبیه شده بود که اگر به عنوان مثال، ایران آن را نپذیرد، آمریکا بتواند از آن به عنوان بهانه برای بازگشت تحریم‌ها استفاده کند و بنابراین، واجد ارزش چندان زیادی نبود. از سوی دیگر، اگر هدف تضمینی که ایران از آمریکا می‌خواست نیز، صرفاً یک تضمین حقوقی بود یعنی لغو تحریم‌ها توسط کنگره آمریکا (نه تعلیق از طریق اختیارات رئیس‌‌جمهور)، این مساله ناممکن است چراکه برجام در سال 2015 هم نمی‌توانست مورد تصویب سنای آمریکا قرار بگیرد و امروز نیز مخالفان آن بیشتر از موافقان آن است. بر همین اساس، لغو کامل تحریم‌ها امری محال است. اگر از لحاظ سیاسی بخواهیم در نظر بگیریم که آمریکا به ایران تضمین دهد، باتوجه به حس بی‌اعتمادی ایران به آمریکا، چنین تضمین سیاسی‌ای نیز، هم عدول‌پذیر است و هم ارزش چندانی نخواهد داشت. بنابراین، این دو سد اصلی که مانع توافق شده است، در واقع سدهایی تصنعی هستند که هر دو طرف را در یک شرایط باخت-باخت قرار داده‌اند.

در مورد بخش دوم پرسش شما نیز به نظر می‌رسد که علت امتناع ایران از ادامه مذاکرات، فقط مربوط به شرایط انتقال قدرت نیست بلکه نارضایتی اکثریت تصمیم‌گیران در دستگاه‌های مربوط به امنیت ملی ایران از آنچه آمریکا در وین بر روی میز گذاشته بود، نیز دخیل است. اگر خاطرتان باشد، حتی پیش از اینکه آقای بایدن بر سر کار بیاید، دفتر رهبری، پرونده‌ای را با عنوان «حرف قطعی» بر اساس مصاحبه با برخی مقامات کشور منتشر کرد که در آن، سلسله‌شرایطی برای بازگشت به برجام مطرح شده بود. به گمان من در نتیجه‌گیری نهایی، علت اینکه ایران پا را از مذاکره عقب کشیده این است که شرایط مدنظر ایران تاکنون به دست نیامده و الزاماً به تغییر دولت ارتباطی ندارد. اگر شرایط مدنظر ایران حتی در اسفند یا اردیبهشت حاصل می‌شد، بعید بود که مذاکرات به وضعیت کنونی برسد. اما آیا شرایط مدنظر ایران، واقع‌بینانه است؟ باید گفت که رویکردهای متفاوت موجب می‌شوند که این شرایط با شرایط مدنظر آمریکا به اقتضای سیاست داخلی آن، قابل تجمیع نباشند. به همین دلیل، فرقی نخواهد کرد که مذاکره‌کننده ایران، آقای ظریف باشد یا آقای جلیلی یا هر کس دیگری. این شرایط تغییر نخواهد کرد چراکه همپوشانی بین آنچه دو طرف در منافع خود و از لحاظ سیاسی قابل قبول می‌دانند متاسفانه بسیار محدود وجود دارد.

‌ دو دیدگاه در مورد برجام و دستورکار ایران برای حصول توافق وجود دارد که یکی، «رفع تحریم‌ها» را دستور کار اصلی حکومت می‌داند و دیگری، دستور کار اصلی را «عادی‌سازی روابط با جهان و بازگشت به اقتصاد جهانی» در نظر می‌گیرد. به نظر شما دقیقاً دستور کار ایران در مورد برجام چیست و آیا این دستور کار در گذر زمان، تغییر کرده است؟

تصمیم‌گیران در ایران به دو نتیجه مهم رسیده‌اند؛ یکی اینکه توشه تحریم آمریکا تقریباً خالی شده است و دیگر نمی‌تواند چندان از اهرم تحریم علیه ایران استفاده کند و دوم اینکه زمان به نفع ایران است چراکه برنامه هسته‌ای با رشد تصاعدی خود نهایتاً آمریکا را مجبور خواهد کرد که برای جلوگیری از یک بحران هسته‌ای که بایدن مایل نیست با آن رو‌در‌رو شود، امتیازاتی را که در شش دور مذاکرات در وین نداده، نهایتاً به ایران اعطا کند. برای رسیدن به این نتیجه که این خواسته واقع‌بینانه است یا نه، باید به سابقه مذاکرات ایران و 1+5 مراجعه کرد. در اواخر دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، نتیجه‌گیری نهایی در ایران این بود که غرب حاضر به امتیازدهی به ایران نیست و ایران در صورتی که دست خود را پر کند، می‌تواند امتیاز بیشتری از غرب بگیرد. همچنین، نتیجه‌گیری دیگری شده بود که آینه‌وار، شبیه نتیجه‌گیری کنونی است مبنی بر اینکه تحریم‌های غرب چندان تاثیرگذار نخواهند بود و در شورای امنیت سازمان ملل نیز روسیه و چین اجازه تحریم ایران را نخواهند داد. هر دو این نتیجه‌گیری‌ها اشتباه از آب درآمد و ایران به عنوان تهدید صلح و امنیت بین‌الملل تحت فصل 7 منشور سازمان ملل قرار گرفت و تحریم‌های یک یا چندجانبه بر ایران اعمال شد که نتیجه آن بروز رکود اقتصادی شدید در کشور با وجود درآمدهای هنگفت نفت بود. مجدد با سرکار آمدن ترامپ، تحلیل غالب در ایران این بود که اگر آمریکا به طور یک‌جانبه دست به تحریم ایران بزند، این تحریم‌ها اثرگذار نخواهد بود و ایران به راحتی می‌تواند در برابر آن مقاومت کند. متاسفانه سابقه سال‌های گذشته نشان داد که این تحلیل نیز نادرست بوده است و حتی تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا نیز ضرر اقتصادی هنگفتی به ایران وارد کرد.

بنابراین، الان هم در شرایط مشابهی قرار داریم و این خوشبینی که زمان به نفع یک طرف است نه طرف دیگر، جز به طولانی شدن مذاکرات و افزوده شدن گره‌های کور بیشتر بر روی گره کور فعلی نخواهد انجامید و برخی از شرایط مورد نظر ایران به خصوص بحث تضمین‌ها و لغو تحریم‌ها توسط کنگره آمریکا به دست نخواهد آمد. به نظرم، «رفع تحریم» کماکان اولویت دولت جدید ایران خواهد بود اما شیوه دولت رئیسی مشابه شیوه‌ای است که در دوره احمدی‌نژاد به‌کار گرفته شد که با افزایش اهرم‌ها در دست ایران، غرب مجبور به عقب‌نشینی شود اما به نظر می‌رسد دولت آمریکا می‌تواند با همکاری کشورهای غربی هم تحریم‌های سازمان ملل را برگرداند، هم تحریم‌های چندجانبه را افزایش دهد و هم تحریم‌های خودش را که در چندماه گذشته بر آن سختگیری چندانی نکرده، با قدرت تمام اعمال کند. این فرمولی خواهد بود برای یک رویارویی خطرناک دیگر که شباهت بسیاری به دوره احمدی‌نژاد دارد. مرتبط با این مساله، اولویت دولت رئیسی در مورد ایجاد ارتباط و کاهش تنش‌ها با کشورهای منطقه مورد توجه است. به گمان من، این دو خواسته مطرح‌شده، یعنی پس زدن مذاکره در مورد بازگشت به برجام و رویارویی هسته‌ای، با اتکا بر کاهش تنش منطقه‌ای قابل تجمیع با یکدیگر نیستند. در سال‌هایی که فشار حداکثری علیه ایران اعمال می‌شد، یک گزینه برای آمریکا تحمیل هزینه با استفاده از کارت‌های منطقه‌ای ایران در عراق، خلیج فارس، دریای عمان، یمن و... بود. اگر همچنان، در ‌بر همین پاشنه بچرخد و از همین قابلیت‌ها استفاده شود تا با سیاست‌های آمریکا مقابله به مثل شود، تصور اینکه متحدان غرب در منطقه به خصوص کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس حاضر باشند با ایران از باب مذاکره و کاهش تنش جدی درآیند و تعاملات اقتصادی با ایران را افزایش دهند درحالی که متحد اصلی آنها یعنی آمریکا، در یک رویارویی تمام‌عیار با ایران قرار دارد چندان منطقی نیست. در این زمینه نیز تشابهات جدی در دوره پیش‌‌رو با دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد وجود دارد.

 ‌ همان‌طور که می‌دانید، اخیراً کاظم غریب‌آبادی، نماینده ایران در سازمان‌های بین‌المللی در وین اعلام کرده که آمریکا، رفع تحریم از سپاه پاسداران را منوط به امکان مذاکره در مورد مسائل منطقه‌ای و برنامه موشکی کرده است. این مساله چرا و تا چه حد می‌تواند در آینده برجام تاثیرگذار باشد؟

شکی در این نیست که آمریکا خواهان مذاکره در مورد یک توافق هسته‌ای طولانی‌تر و مستحکم‌تر و پرداختن به موارد مورد اختلاف دیگر است. من شخصاً در مذاکرات حضور ندارم و نمی‌توانم به‌طور قطع بگویم که رفع تحریم‌های سپاه مرتبط با این تعهد بوده است یا نه، اما آمریکا قطعاً از کارت‌های تحریمی خود برای به‌دست آوردن این امتیاز استفاده کرده است. این امتیاز، ارزش چندان زیادی برای آمریکا نخواهد داشت جز در حکم یک پوشش سیاسی که دولت بایدن بگوید ما رفع تحریم را در ازای گرفتن یک تعهد از ایران انجام خواهیم داد. اما سوال مهم‌تر این است که چرا ایران گمان می‌کند چنین تعهدی با توجه به اینکه نه الزام‌آور است و نه زمان‌بندی خاصی دارد و نه از شرایط خاصی برخوردار است به ضرر ایران است؟ من فکر می‌کنم که اگر دولت آقای رئیسی به دنبال یک بسته پیشنهادی باشد که کمی بهتر از توافقِ حاصل‌شده در دور ششم مذاکرات وین است، می‌تواند گشایشی هم در مورد تحریم‌ها محقق شود و هم در مورد دو سد بزرگی که پیشتر به آن اشاره شد. به عنوان مثال، منطقی‌ترین راه‌حل برای دو طرف این است که ایران تقاضای تضمین و آمریکا نیز تقاضای تعهد را کنار بگذارند. یا اینکه این دو امتیاز را طرفین به هم مرتبط کنند؛ یعنی طرفین بپذیرند که بعد از اجرای برجام، گفت‌وگوها را برای پرداختن به مسائلی که دو طرف برایشان مهم است، ادامه خواهند داد. ایران می‌تواند مسائل مورد نظر خود مثل بحث تضمین‌ها، خسارت‌ها و... را طرح کند و آمریکا نیز مسائل حائز اهمیت خود مثل بند غروب برجام یا مسائل موشکی و منطقه‌ای را ذکر کند. اینکه طرفین بپذیرند که گفت‌وگوها را بعد از توافق ادامه بدهند، پای هیچ‌کدام را در بند نخواهد کرد چراکه این گفت‌وگوها ممکن است شش ماه یا شش سال به درازا بکشد و مسائلی است که هر دو طرف گفته‌اند می‌خواهند به آنها بپردازند. آقای غریب‌آبادی در مصاحبه خود به بحث دسترسی‌های بانکی و امکان تبادل ارزها نیز اشاره کرده و این مثلاً می‌تواند جزو مسائلی باشد که ایران می‌تواند آن را لیست کند و در مذاکرات بعدی در مورد آنها مذاکره کند و اگر به نتیجه‌ای نرسید، در مورد برخی مسائل منطقه‌ای نیز ایران حاضر نشود به نتیجه خاصی برسد. در نتیجه، راه‌حل نهایی یا «کنار گذاشتن» این دو خواسته است یا «مرتبط کردن» آنها به یکدیگر. نتیجه‌گیری کلی اما این است که اگر طرفین به صورت منطقی و بدون توقعات حداکثری کوشش کنند تا بسته پیشنهادی دور ششم وین را به صورت بهبود‌یافته بپذیرند، از یک رویارویی هسته‌ای خطرناک و پرهزینه اجتناب خواهند کرد. اما اگر وارد همان روندی شوند که در سال‌های ریاست جمهوری احمدی‌نژاد شاهد آن بودیم، باید منتظر نتیجه مشابهی نیز بود؛ وقوع یک مسابقه تحریمی و افزایش شتاب برنامه هسته‌ای ایران با خطر رویارویی نظامی و افزایش خرابکاری‌ها در برنامه هسته‌ای.

‌ اگر به یاد داشته باشید، چندی پیش، محمد‌جواد ظریف در نامه‌ای خطاب به مجلس، رفع تحریم‌ها را منوط به یک «امضا» برای توافق دانسته بود. آیا دولت «بایدن» در مواجهه با دولت ابراهیم رئیسی نیز به توافق‌هایی که تاکنون به‌دست‌ آمده پایبند خواهد ماند یا مذاکراتی از نو شکل خواهد گرفت؟ علاوه بر این، اخیراً نیز رهبری مواضع مستحکمی مبنی بر غیرقابل اعتماد بودن ایالات متحده اتخاذ کرده‌اند، این مواضع را چگونه می‌توان تحلیل و مبتنی بر آن، آینده برجام را پیش‌بینی کرد؟

دولت بایدن مایل است مذاکراتی که در وین انجام شده است در نهایت به نتیجه برسد نه اینکه مذاکرات از نو آغاز شود. اما برخی از توقعات ایران که پیشتر اشاره کردم، خارج از چارچوب برجام است و به همین دلیل، ما به طور اتوماتیک، وارد برجام 2 خواهیم شد. حتی در دولت بایدن و در کنگره آمریکا افرادی حضور دارند که اساساً مایل به بازگشت آمریکا به برجام نبوده‌اند اما مذاکره در مورد برجام 2 را با حفظ اهرم‌های تحریمی علیه ایران بهتر از این می‌دانند که آمریکا اول به برجام بازگردد و با کنار گذاشتن بخشی از تحریم‌ها، در مورد توافق جایگزین مذاکره کند. دیروز در روزنامه «وال‌استریت ژورنال»، «مایکل سینگ» (رئیس اندیشکده‌ای که به مواضع اسرائیل بسیار نزدیک است) از سیاست ایران برای عدم بازگشت به برجام و خواسته‌های فرابرجامی به عنوان «هدیه به بایدن» نام برده که باید مورد استقبال دولت آمریکا قرار بگیرد چراکه این گروه و اشخاص و همفکران ایشان معتقد بوده‌اند که بازگشت به برجام به ضرر آمریکاست چون بخشی از اهرم‌های در دست آمریکا در این صورت واگذار خواهد شد. در مورد صحبت‌های رهبری، روشن است که بدبینی ایشان نسبت به آمریکا کاملاً قابل درک است و شکی نیست که خروج دونالد ترامپ از برجام شرایطی را ایجاد کرده که حتی اگر سابقه دشمنی بین ایران و آمریکا نیز وجود نداشت، حس عدم اعتماد بین طرفین پدیدار شود. اما سوال اینجاست که در این شرایط، راه‌حل چیست؟ اگر راه‌حل را در توسعه بسیار سریع و تصاعدی برنامه هسته‌ای ایران بدانیم، بدون انجام مذاکره، برنامه هسته‌ای به نقطه‌ای خواهد رسید که دولت‌های غربی یا دولت اسرائیل احساس خواهند کرد که وضعیت در حال رسیدن به «نقطه بازگشت‌ناپذیر» است و در نتیجه، آنها دست به اقدام نظامی علیه ایران خواهند زد. این نتیجه‌ای محتوم است و اصلاً نمی‌توان در مورد آن شک و تردید داشت. اگر هدف، ادامه برنامه هسته‌ای برای رسیدن به امتیازات بیشتر است، به گمان من، تجربه گذشته ایران تکرار خواهد شد و «آزموده را آزمودن خطاست». بهترین راه پیش‌رو، همچنان بازگشت به برجام است و هزینه این مساله از تمام گزینه‌ها هم برای ایران و هم برای آمریکا کمتر است. در غیر این صورت، بهترین راه‌حل، ایجاد یک «توافق موقت» است تا این چرخه تصاعدی و تقابلی بین طرفین را متوقف کند. در این صورت، ایران می‌تواند بخشی از برنامه هسته‌ای خود را که به نگرانی بین‌المللی منجر شده است، مانند غنی‌سازی 20 درصد یا 60 درصد، متوقف کند و در ازای آن، آمریکا نیز بخشی از تحریم‌های نفتی و بانکی را لغو کند. در این فضا و زمانی که ایجاد خواهد شد، طرفین می‌توانند در مورد برجام 2 مذاکره کنند. هر گزینه‌ای خارج از این، حتی بازگشت به برجام اولیه یا توافق در مورد برجام 2، بدون اتکا بر یک توافق موقت، احتمالاً یک گزینه تقابلیِ پر‌هزینه و پر‌ریسک برای هر دو طرف خواهد بود.

دراین پرونده بخوانید ...