سرانجام برجام
چشمانداز مذاکرات؛ آیا سال 1400، با توافق به پایان میرسد؟
اینکه نوشتن از برجام و نتیجه مذاکرات، چقدر میتواند اهمیت داشته باشد واقعاً روشن نیست. توافقی که اصلاً مشخص نیست ایران و طرفهای مقابل چگونه میتوانند به آن پایبند باشند و چه وقت سودای ترک آن را در سر خواهند داشت، چگونه میتواند محل استناد و اتکای خیال مردمی باشد که دو دهه از عمر خود را گرفتار آن بودهاند؟ در این مدتِ نهچندان کوتاه، حداقل یک کشور (ایران) و مردم آن زندگی خود را گرهخورده به مناقشهای میبینند که سرنوشت بسیاری از آنها را دگرگون کرده است. گویی برجام و خبرهای آن، در کنار خبرهای روزمره محلی، به جزئی جداییناپذیر از زندگی ایرانیان بدل شده است. درست به همین دلیل است که مردم، همچون سال 1392 و پایان عمر دولت ماجراجوی محمود احمدینژاد و آغاز عصری نو، دیگر توجه خاصی به خبرهای هستهای ندارند چرا که امید خود را نسبت به حصول توافقی که بتوانند بهطور قطعی بر روی آن حساب کرده و زندگی خود را بر ثبات احتمالی برآمده از آن بنا کنند، از دست دادهاند. با این همه، پس از بزرگترین چالشی که بر سر توافق برجام با خروج ایالات متحده از آن به وجود آمد، این روزها و با برآمدن دولتی جدید در ایران، زمزمه حصول توافق نهایی، جدیتر از همیشه به گوش میرسد. دلیل حصول توافق نیز روشن است؛ نه ایران توانی برای ادامه این وضعیت شکننده اقتصادی-سیاسی در داخل دارد و نه ایالات متحده، با خیزش رقیبی استخواندار چون چین، وقت بیهوده برای تلف کردن در خاورمیانه دارد. از همین رو، دو طرف اصلی مذاکرات، با در نظر گرفتن الزامات داخلی، حساسیتهای منطقهای و ضرورتهای بینالمللی، رفتهرفته خود را برای مصالحه هستهای آماده میکنند تا شاید بتوانند گامی فراتر از وضعیت موجود بردارند. در نتیجه، با اقدامات اخیر آمریکا در بازگرداندن معافیتهای تحریمی در حوزه مسائل فنی، دسترسی به توافق (موقت یا جامع، مشخص نیست)، بیش از هر زمان دیگری میسر به نظر میرسد. معافیتهایی که نشاندهنده گامهای عملی طرفین در عقبنشینی از مواضع مستحکم قبلی است.
«توافق» یا «تعلیق»؟
الگوی رفتاری سیاستگذاران در ایران -دستکم در دو دهه اخیر- حرکتی سینوسوار حول «تقابل» تا «مدارا» بوده است. درست مبتنی بر همین الگو، شاید به آسانی نتوان پیشبینی بلندمدتی در مورد عمر یک توافق ولو توافقی مانند برجام داشت. نمود این روند در «نرمش»های پیدرپی ایران در عرصه سیاست خارجی و امنیتی خود به روشنی هویداست؛ گرچه این شیوه را کموبیش در سیاست داخلی نیز میتوان تشخیص داد. با این حال، آنچه بیش از همه چیز در این میان برجسته است، نهایی شدن رویکرد سیاست خارجی ایران دستکم برای دورهای پیشبینیپذیر است؛ «رویگرداندن دائمی از غرب و قرار گرفتن در آغوش شرق». ایران با رفتار خود نشان داده است که میل به عادیسازی روابط خود با غرب ندارد و با در پیش گرفتن رویکرد «تجدیدنظرطلبانه»، مسیری را که از ابتدای انقلاب اسلامی در پیش گرفته بود، خواهد پیمود. از همین جهت است که نمیتوان بهطور قطعی به برجام یا هر توافق اینچنینی اطمینان داشت چرا که مبنای فکری طرفین چنین توافقاتی از اساس با یکدیگر دچار تضاد است؛ تضادهایی به این شکل در روابط بین بسیاری از کشورها وجود دارد اما تفاوت آن در رویکرد ایران، خصمانه بودن نگاه به غرب است که این رویکرد، اساساً مانع عادیسازی روابط و حصول توافقی منجر به «همکاری» در عین «تقابل» میشود. در نتیجه این رویکرد ایران، احتمالاً اگر توافقی حاصل شود (که احتمال دستیابی به آن زیاد شده است)، احتمالاً عمر چندانی نخواهد داشت و تندباد حوادث داخلی، منطقهای و بینالمللی، هر آن، میتواند آن را بلاموضوع کند. مهمتر از همه اینکه ایران نیز در فقدان «استراتژی حکمرانی» اساساً دچار سردرگمی گفتمانی در سیاست داخلی و عدم بهروزرسانی «ایده حکمرانی» است که متاثر از آن، نقشآفرینی این کشور در عرصه سیاست خارجی را نیز ناممکن و با انتخابهای بسیار محدود همراه کرده است. بر همین اساس، به توافق حاصلشده، احتمالاً فقط بتوان به عنوان راه تنفسی کوتاه برای جان گرفتن ساختار حکمرانی در حوزه اقتصادی (و با نگاهی خوشبینانه در حوزههای دیگر چون سیاسی و نظامی) نگریست، نه چیزی پایدار و ماندگار.
آمریکا و اروپا؛ از «مهار» تا «کنترل»
همه بازیگران مرتبط با برجام یعنی از غرب به رهبری آمریکا و بازیگری اروپا گرفته تا چین و روسیه، همگی حدی از «بیثباتی» در خاورمیانه را در راستای تامین منافع خود میدانند. در واقع، بیثباتی خاورمیانه تا جایی که «تعادل قدرت» در منطقه را با چالشی جدی مواجه نکند، مطلوب همه بازیگران برجامی که دورادور در معادلات امنیتی-سیاسی و اقتصادی خاورمیانه دستی بر آتش دارند است. آمریکا در این باب، چند مساله (یا نگرانی) اصلی در مورد فعالیت هستهای ایران دارد. نخست آنکه در مورد پرونده هستهای ایران، جدیترین نگرانی آمریکا، ایجاد مسابقه تسلیحاتی و کشیده شدن بازی به یک رقابت هستهای جدی به ویژه بین قدرتهای منطقه یعنی ایران، ترکیه و عربستان سعودی است. از طرف دیگر، فینفسه اتمی شدن ایران نیز برای ایالات متحده قابل پذیرش نیست. علاوه بر این، نگرانی دیگری که در بین برخی گروههای آمریکایی وجود دارد و پیوسته از آن در فشار بر دولت ایالات متحده برای چانهزنی با ایران استفاده میشود، «توان موشکی» ایران است. آمریکا نه صرفاً در مورد کلیت برنامه موشکی بلکه در مورد افزایش توانمندی ایران در دست یافتن به موشکهای قارهپیما نگرانی دارد چرا که در این صورت، ایران (حتی به صورت فرضی) ممکن است به توانایی «حمله موشکی به خاک آمریکا» دست یابد؛ نکتهای که برخی سناتورهای جمهوریخواه اخیراً بهطور مستقیم نیز به آن اشاره داشته و دولت آمریکا را تشویق به جدیت بیشتر در محدودسازی برنامه موشکی ایران کردهاند. با همه این مسائل، آمریکا در راستای توانایی «کنترل» فعالیتهای ایران چه در حوزه هستهای و چه در حوزه برنامه موشکی و فعالیتهای منطقهای، تمایل به دستیابی به توافقی قابل اتکا دارد. توافقی که با آن بتواند ایران را تا حد امکان «مهار» کند.
در این میان، اروپا نیز برای جلوگیری از ریسک «افزایش بیثباتی» در خاورمیانه و مشخصاً ایران که تبعات آن هماکنون نیز با افزایش میزان مهاجرت ایرانیان به این قاره و سایر کشورها هویدا شده است، تمایل جدی به حفظ چارچوب توافق هستهای در راستای کنترل فعالیتهای هستهای ایران و «بهبود نسبی» وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن دارد. همچنین، یک ایران توانمند و کمتنش با غرب میتواند کارت بازی مفیدی برای اروپا در جهت کاستن از فشارهای روسیه علیه اروپا باشد. ایران با پتانسیل سرشار انرژی به ویژه در حوزه گاز طبیعی، ظرفیت اتکایی مناسبی است که تاکنون نتوانسته بالفعل شود. از این منظر، اروپا را اگرچه شاید نتوان یک «کل واحد» در نظر گرفت اما در قالب اتحادیه اروپا، این قاره را شاید بتوان حامی شکلگیری و تداوم توافقی کارساز دانست.
اتحاد اسرائیل و اعراب؛ رویایی که ممکن شد!
مخالفت با برجام تنها در ایران «نان» و «کاسب» ندارد بلکه در اسرائیل هم مشتریهای فراوانی دارد. همانطور که گروههای مشخص و تاثیرگذاری در ایران، بهطور پیوسته علیه برجام سخنپراکنی میکنند، در اسرائیل نیز صدای ضدیت با توافق هستهای با ایران، از سایر صداها بلندتر است. چه در دولت «بنیامین نتانیاهو» و چه در دوره «نفتالی بنت»، هر دو مخالفتهای گسترده و سرسختی علیه برجام ابراز میداشتند در حدی که در ماههای اخیر، نخستوزیر این کشور علناً ایران را تهدید به جنگ حتی بدون همراهی آمریکا کرد. با این حال، محافل امنیتی و پشت پرده اسرائیل گاهی مواضعی متفاوت و کمترشنیده را ابراز میکنند. چندی پیش بود که «یائیر گولان» معاون پیشین ستاد کل ارتش اسرائیل با سابقه تحصیل در دانشگاه هاروارد آمریکا در مقالهای که در واشنگتنپست نوشت مدعی شد که برخلاف آنچه در ظاهر دیده میشود، بیشتر کارشناسان دفاعی-امنیتی اسرائیل به برجام رویکرد مثبت داشته و دارند. بر این اساس، ژنرال گولان اذعان دارد که وقتی در سال ۲۰۱۵ باراک اوباما از توافق هستهای بین ایران و قدرتهای جهانی رونمایی کرد، رهبران اصلی و کلیدی نظامی اسرائیل «آهی از سر آسودگی» کشیدند. گولان همچنان نیز برجام را توافقی خوب میداند و به «جو بایدن» توصیه میکند به برجام بازگردد و از آن به عنوان «پایهای برای مذاکرات آتی» استفاده کند. همچنین رئیسِ در حال بازنشستگی بخش تحقیقات اطلاعات تجسسی ارتش اسرائیل نیز در اکتبر ۲۰۲۰ به روزنامه اسرائیلی «یدیعوت آحارونوت» گفت که «هنوز ثابت نشده که خروج [آمریکا] از توافق هستهای به نفع اسرائیل بوده است». سرلشکر «آهارون زیوی فرکش»، یکی دیگر از فرماندهان سابق اطلاعات نظامی اسرائیل نیز اخیراً در گفتوگو با جروزالم پست اذعان کرده است که «یک توافق هستهای جدید با ایران احتمالاً بدتر از توافق اول در سال ۲۰۱۵ خواهد بود، ولی حتی چنین توافق بدتری نیز، بهتر از عدم توافق است».
با وجود این، اسرائیل همواره نشان داده که در مسیر مقابله با ایران، «استراتژی» خود را با «تاکتیکهای متفاوت» و بعضاً در ظاهر «متضاد» دنبال میکند. مخالفت این کشور با برجام، در واقع مشخصاً مخالفت با «بهبود وضعیت اقتصادی ایران» به عنوان پاشنه آشیل این کشور و مهمترین سطح اتکا برای افزایش نارضایتی عمومی و شورش علیه نظام سیاسی ایران است. آنها از همین وضعیت به خوبی استفاده کرده و با افزایش تطمیع نیازمندان، بهطور علنی به جذب جاسوسان و خرابکاران مبادرت میکنند و همزمان با پیگیری نبرد در سطوح سیاسی، به عملیاتهای خرابکارانه علیه برنامه هستهای و رخنه کردن در دستگاههای اقتصادی-سیاسی ایران نیز اقدام میکنند تا از این راه، کارآمدی نظام سیاسی ایران را کمتر و کمتر کنند. در تکمیل این تاکتیکها، آنها از شکلگیری یک «توافق محدود» در مورد برنامه هستهای ایران نیز ناراضی نیستند چراکه همانطور که اشاره شد، این توافق میتواند چارچوبی حداقلی برای مهار ایران، برنامه هستهای و موشکی و فعالیتهای منطقهای آن باشد.
مهمتر از همه اینکه عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل، کارکردی دوگانه داشته است؛ از یک طرف، کشورهای عربی کرانه خلیجفارس اتکای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی ویژهای به اسرائیل پیدا کردهاند که این مساله تا حدی ترس آنها را در برابر هرگونه تنش با ایران کاهش داده است (دلیلی که در تسهیل مذاکرات دوجانبه کشورهای عربی با ایران بیتاثیر نبوده). از طرف دیگر، اسرائیل به حیاطخلوت ایران یعنی خلیجفارس راه یافته تا از این گذرگاه، تسلط ژئواستراتژیک بر ایران پیدا کند و عمق استراتژیک خود را هم در جنوب ایران و هم پیشتر در شمال ایران (جمهوری آذربایجان و ترکیه) افزایش دهد. از اینرو، مخالفت با توافق هستهای، در بین این دو کمرنگتر شده و همین مساله، مخالفت جدی با احیای برجام را نیز کماثرتر میکند.
ایران؛ زیر دندان طمع خرس و اژدها
شاید برجام برای هیچ کشوری به اندازه چین، سودمند و پرمنفعت نباشد. آنها به خوبی از وضعیت اقتصادی-سیاسی ایران آگاهاند و از همینرو، دقیقاً میدانند که از وضعیت داخل ایران و ناکارآمدیهای فراوانی که کشور را نیازمند هرگونه اقدامی جهت افزایش منابع ارزی کند باید به سرعت استفاده کنند. از همینرو، چین با عقد قرارداد 25ساله 400 میلیارددلاری (که حتی برای ایران شرط گذاشتهاند تا برخلاف قانون اساسی کشور، مفاد آن محرمانه بماند) قصد دارد با حمایت از برجام و تسریع در حصول توافق، هرگونه «ریسک مشارکت» با ایران را به صفر رسانده و فعالیتهای اقتصادی خود در ایران را سرعت ببخشد؛ فعالیتهایی که در قبال «استخراج منابع طبیعی» ارزشمند ایران، با اعطای تخفیفهای فراوان به چینیها قرار است ایران را به تامینکننده بزرگ «انرژی» و «مواد خام» برای چین تبدیل کند. به عبارت دیگر، هیچ چیز به اندازه «ثبات» لازمه فعالیتهای اقتصادی نیست و درست به همین دلیل، چین تمایل دارد که وضعیت ایران با رسیدن به توافق در مساله هستهای به پایداری لازم برای فعالیتهای اقتصادی و تجاری برسد. علاوه بر این، چینیها از حصول توافق در راستای رقابت با روسها نیز استفاده میکنند تا در هنگامه خیزش ایران به سوی شرق، بیشترین سود را از این چرخش بزرگ کسب کنند. از همینرو، چینیها تمام توان دیپلماتیک خود را به کار بستهاند تا توافق هستهای با کمترین ریسک ممکن احیا شود.
در مورد روسیه اما مساله کمی پیچیدهتر است؛ روسها اگرچه در دولت روحانی، به واسطه نزدیکی بیشتر مجموعه دولت قبل به غرب، تمایل به تحقق توافق هستهای نداشتند اما با تغییر دولت در ایران، ورق تا حد زیادی برگشته است. روسها در حال حاضر با دولتی در ایران روبهرو هستند که آنها را به خود نزدیکتر میبینند و به برخی دلایل، امکان تاثیرگذاری بیشتری نیز بر روی آن دارند. از همینرو، روسیه احساس میکند که به مراتب بهتر از دوره زمامت محمدجواد ظریف بر دستگاه دیپلماسی ایران، میتواند منافعش را در روند مذاکرات هستهای و توافق نهایی برآورده کند. افزون بر این، روسیه بستر کنونی ایران را مناسبتر از همیشه میداند تا ایران را بیش از پیش از غرب دور نگه دارد و به خود نزدیکتر کند. با این حال، روسیه فاقد ابزار قدرتمندی که چین از آن بهره میبرد، یعنی یک اقتصاد قدرتمند و اثرگذار است. به همین دلیل، به شکلی دیگر، تلاش میکند توافقی شکل بگیرد که در آن، ایران بازهم از پیوستن به اقتصاد جهانی ناکام بماند چرا که این مساله مزایای بزرگی برای روسیه خواهد داشت؛ نخست آنکه پویا شدن اقتصاد ایران و تمایل تاریخی ایرانیان به غرب، موجبات ارتباط بیشتر ایران با کشورهای اروپایی و آمریکا را فراهم خواهد آورد و دوم اینکه بهبود وضعیت اقتصادی ایران، احتمالاً مجدداً توان ایران در افزایش فعالیتهای منطقهای و حمایت از نیروهای نیابتی آن را موجب خواهد شد که مطلوب روسیه هم نیست. نباید فراموش کرد که روسها تجربه ستیز تاریخی درازی با ایرانیان دارند و از همین جهت در معادلات خود ترجیح میدهند ایران نه به لحاظ سیاسی، نه اقتصادی و نه نظامی (هستهای) حرفی برای گفتن نداشته و نیاز همیشگی به روسیه داشته باشد. چنین شرایطی میتواند ایران را حتی به لحاظ اقتصادی و نظامی به بازار تسلیحاتی روسیه وابستهتر کند. از طرف دیگر، روسیه نگرانی جدی در مورد بازار انرژی دارد؛ حتی در نامحتملترین حالت، اندک بهبودی در روابط ایران و غرب، تهدیدی جدی برای مهمترین ابزار سیاسی روسیه علیه اروپا یعنی «صادرات گاز» آنها تلقی خواهد شد. کافی است ایران روابط خود با غرب را بهبود ببخشد و اروپا در استراتژی «متنوعسازی بازار تامینکنندگان گاز طبیعی» خود، ایران را نیز جزو تامینکنندگان اصلی در نظر بگیرد. در این صورت، این امکان وجود دارد که روسها بهطور جدی جایگاه خود در بازار گاز اروپا را از دست بدهند؛ مسالهای که روسیه به هیچ وجه بر سر آن سهلانگاری به خرج نمیدهد.
دولت مستعجل
منافع مجموعه بازیگران و نقشآفرینان در توافق هستهای نشاندهنده منفعت جمعی در به سرانجام رسیدن احیای برجام است. با وجود این، حفظ وجهه دو دولت آمریکا و ایران در عرصه سیاست داخلی آنها تنها مسالهای است که این دو بازیگر اصلی، در باب آن تاملات جدی دارند. مجموعه ملاحظات در روند دودههای مذاکرات هستهای نشان میدهد که توافق، بیش از هر زمان دیگری در دسترس است چرا که برجام در نقطهای قرار گرفته است که پیش و پسِ آن، اساساً وضعیت متفاوتی را به وجود خواهد آورد. از منظری دیگر، حفظ یک «وضعیت ویژه» که در آن، سطح فعالیتهای هستهای ایران در حالتی ثابت باقی بماند و به لحاظ اقتصادی نیز فقط راه تنفسی کوچک برای ایران ایجاد شود، ظاهراً مورد اتفاق همه طرفها و مشخصاً حتی خود مقامات ایرانی است. با این همه، نباید فراموش کرد این توافق که ظاهراً تنها چارچوب ممکن برای کنترل این وضعیت پیچیده است، به همان اندازه آسیبپذیر و شکننده به نظر میرسد و تنها، «ظرافت کنشگری» بازیگران و «نیات» آنهاست که عمر این توافق را مشخص خواهد کرد؛ توافقی که دوام و قوام آن، با توجه به تجربه تاریخی و شیوه کنش طرفین اصلی یعنی ایران و آمریکا چندان درازمدت به نظر نمیرسد.