در مسیر آشتی
تحلیل علی ماجدی از زمینهها و دلایل بهبود روابط ایران و امارات متحده عربی
سرعت اقدام به بهبود روابط بین ایران و امارات متحده عربی در چند ماه گذشته به قدری بالا بوده است که نمونه آن را در مورد ارتباطات دوجانبه بین کشورها کمتر میتوان یافت. امارات متحده به سرعت در حال بازتعریف نقش منطقهای خود است و از همین رو بهطور عملی با سوریه، ترکیه و ایران یعنی سه کشوری که در یک دهه گذشته بیشترین تنش را با آنها داشته، از در دوستی وارد شده است. در این گفتوگو، علی ماجدی دیپلمات و اقتصاددانی که به عنوان کاردار نیز در امارات متحده عربی در دستگاه دیپلماسی ایران خدمت کرده است تاکید دارد که کماکان زود است که بتوان با اطمینان در مورد پایداری رابطه ایران و امارات متحده صحبت کرد چرا که مولفههای دیگری از جمله مسائل منطقهای و تحولات بینالمللی نیز در آن دخیل هستند اما از جنبههای تاکتیکی به نظر میرسد که دو کشور به این نتیجه رسیدهاند که نزدیکی و بهبود روابط به نفع هر دو طرف است.
♦♦♦
امارات متحده عربی از دهه گذشته نقش فعالی هم در حوزه اقتصادی و هم در مسائل سیاسی در منطقه ایفا کرده است؛ این کشور چگونه به این جایگاه دست یافته و زمینههای افزایش نفوذ آن چگونه قابل ارزیابی است؟
در ابتدا لازم است دو تقسیمبندی در این زمینه صورت بگیرد. یکی اینکه لازم است عملکرد کشورهای کوچک و محصور در میان قدرتهای بزرگتر مورد ارزیابی قرار بگیرد و دوم اینکه توجه کنیم منطقه خلیجفارس، منطقهای استراتژیک و سیاسی در جهان است. اگر به مجموعه کشورهای قدرتمند (مثلاً به لحاظ جمعیتی) یا کشورهایی که در حوزه خلیجفارس معیارهای قدرت را دارند بپردازیم میتوانیم به ایران، عربستان سعودی و عراق اشاره کنیم چرا که قدرت ملی آنها قابل توجه و ارزیابی است. جمعیت، قدرت اقتصادی و دیگر مولفههای قدرت در این کشورها نسبت به سایر شیخنشینهای کوچک خلیجفارس مانند قطر، امارات متحده، کویت و تا حدی عمان برتری محسوسی دارند. با نگاه به جغرافیای سیاسی منطقه، میتوان دریافت فرمولی واحد در کل جهان وجود دارد که کشوری میتواند ثروتمند و به لحاظ نظامی قدرتمند باشد اما نسبت به کشورهای همسایه خود که به لحاظ «ساختاری» قدرتمندتر هستند، چندان قابل مقایسه به نظر نمیرسد. از اینرو معمولاً نگاه امنیتی کشورهای کوچک، که مهمترین عامل برای هر کشوری در نظر گرفته میشود، به سوی قدرتهای خارج منطقه است. این مساله فقط محدود به منطقه خلیجفارس نیست. در شرق آسیا نیز با توجه به قدرتمند بودن چین و ژاپن، کماکان شرق آسیا به ثبات امنیتی نرسیده و آمریکا نیز در آن منطقه حضور دارد و کشورهایی مانند مالزی، سنگاپور و... به لحاظ امنیتی، گوشه چشمی به قدرتهای خارج از منطقه و مشخصاً آمریکا دارند. با در نظر گرفتن این فرمول، میتوان گفت که در حوزه خلیجفارس نیز، نگاه کشورهای کوچک برای تامین امنیت خود حتی در فقدان تهدید یا جنگ، به قدرتهای خارجی است و آنها میخواهند امنیت سرزمینی خود را تضمین کنند. بر همین اساس کویت، امارات متحده عربی، قطر و... به لحاظ امنیتی، نمیتوانند به کشورهای پیرامونی خود اعتماد کنند و به همین دلیل به اتکا بر قدرتهای خارجی (غالباً به آمریکا و به میزان بسیار کمتری به روسیه) روی میآورند. بر همین مبنا باید از زاویه آنها به مساله نگاه کرد نه از زاویه نگاه ایران که دو قرن است آغازکننده هیچ جنگی نبوده است. منطقه خلیجفارس به نحوی جولانگاه رقابت قدرتهای خارجی مانند آمریکا، انگلیس و فرانسه است و این سه کشور نفوذ و رقابت قابل توجهی در این حوزه دارند اگرچه آن را آشکار نمیکنند. میزان خرید تسلیحات نظامی کشورهای کوچک خلیجفارس از این سه کشور یکی از مهمترین شواهد این مدعاست. این کشورهای کوچک به دلیل ثروتهای نفتی، جزو کشورهای ثروتمند محسوب میشوند و طبیعی است که کشورهای خارج از منطقه با توجه به نگاه امنیتی این کشورهای کوچک، منابع درآمدی قابل توجهی را به دست میآورند و با فروش تجهیزات نظامی به کشورهای کوچک و وضعیت جمعیتی این کشورها، بخشی از امنیت آنها را تامین میکنند. آمریکا، انگلیس و فرانسه با توجه به وضعیت خلیجفارس تلاش کردهاند تا به نحوی سهم بیشتری در این منطقه و حتی در جهان به دست بیاورند. پس از حمله عراق به کویت و مسائلی که برای کویت پیش آمد، این کشور عملاً به حالت انزوا فرو رفت اما نقش دو کشور دیگر در خلیجفارس هم به لحاظ سیاسی و هم به لحاظ اقتصادی، به تدریج برجستهتر شد. جمعیت کویت، تفاوت چندانی با کشوری مانند قطر ندارد اما روشن است که در دو دهه اخیر، قطر بسیار فعالتر شده است به شکلی که در مساله طالبان نقش یک بازیگر اصلی را ایفا کرد و در برخی دیگر از مسائل جهانی نیز فعالیت خود را افزایش داده به گونهای که این کشور توانست میزبان بزرگترین رویداد فوتبالی جهان یعنی جام جهانی 2022 شود. این در حالی است که مثلاً ایران با سابقه طولانی در شرکت در این رویداد و حتی جایگاه نخست در فوتبال آسیا تاکنون نتوانسته میزبانی این رقابت بینالمللی را به دست بیاورد. در واقع، ثروت و نفوذ کشوری مانند قطر موجب شده است تا این کشور یکپارچه بتواند نقشآفرینی ویژهای در حوزه سیاست و اقتصاد منطقه و فرامنطقه داشته باشد.
در اینجا لازم است خاطرهای از مرحوم هاشمیرفسنجانی نقل کنم که در زمان ریاستجمهوری ایشان و دیداری که با پادشاه وقت عربستان سعودی داشتند تاکید کردند در وضعیتی که عربستان سعودی و ایران از شرایط قابل توجهی در منطقه برخوردار هستند چرا کشورهای کوچکتر باید بتوانند خودشان را مطرح کنند و بیش از آنکه قدرت دارند، نقشآفرینی کنند. همین موضوع را میتوان در مورد امارات متحده مطرح کرد اگرچه این کشور تفاوتهایی با سایرین از جمله قطر دارد. امارت ابوظبی در امارات متحده بیشترین نفت این کشور را دارد و اصلیترین منابع درآمدی آنها محسوب میشود در حالی که دوبی و شارجه از سهم منابع طبیعی چندان بهرهمند نشدهاند. از همینرو، ابوظبی نقش سیاسی پررنگتری در حکومت این کشور ایفا میکند. از طرف دیگر، دوبی نقش برجسته اقتصادی در این کشور بازی میکند و در تلاش است تا قدرت خود را افزایش دهد و همتراز با ابوظبی شود که در این راه با فراهم کردن امکانات و اعطای تسهیلات به سرمایهگذاران چنین مسالهای را پیش میبرد. از اینرو این موضوع در واقع به نوعی یک «تقسیم کار» سیاسی و اقتصادی است که میتوان گفت حتی رقابتی پنهان بین این دو امیرنشین نیز در حوزه مسائل اقتصادی به وجود آورده است. دوبی به عنوان امارتی که در این منطقه عملاً به مرکز دپوی کالاهای مورد نیاز کشورهای پیرامونی تبدیل شده نقش مهمی را بر عهده دارد. حتی میبینیم که رویداد بزرگی مانند اکسپوی 2020 با حضور بزرگترین اقتصادهای جهان در این شهر برگزار میشود. این نقش باعث شده است که امارات متحده همواره در رده بالای تجارت با ایران نیز قرار داشته باشد. این وضعیت نشان میدهد که کشورهای بزرگ منطقه بعد از حمله عراق به کویت، کمتر نقشآفرینی میکنند و این کشورهای کوچک هستند که خود را در سطح جهانی مطرح کردهاند اما باید دقت داشت که این ظرفیت، «واقعی» نیست بلکه به دلیل عدم سازگاری این منطقه است که کشورهای بزرگ منطقه مانند عربستان سعودی، ایران و عراق نقشآفرینی اصلی را بر عهده ندارند. مجموعه این مسائل نشان میدهد که برجسته شدن نقش امارات متحده و قطر در حوزههای سیاسی اقتصادی نباید جایگزین نقشآفرینی قدرتهای اول منطقه شود.
با این حال، در مورد «نفوذ» امارات متحده در کشورهای مختلف (به ویژه در آفریقا) شاید بتوان گفت که انگیزه امارات متحده از این دست اقدامات یا سرمایهگذاری در برخی حوزهها و کشورها چندان مشخص نیست چراکه این قبیل رویکردها غالباً توسط کشورهای بزرگ و قدرتمند صورت میگیرد. رفتار امارات متحده به این شکل، کمی غیرمعقول به نظر میرسد و احتمالاً هزینه کردنِ ناشی از حصول درآمدهای بسیار زیاد چنین رفتاری را رقم زده است در حالی که میتوان این هزینهها را در حوزههای مفیدتری انجام داد. تجربه نشان داده است که اتکای صرف بر منابع مالی و نفوذ تکبعدی در یک حوزه، چندان پایدار نخواهد بود و قابل درک نیست که امارات متحده با چه استراتژی و نگاهی در حال سرمایهگذاری یا نفوذ در آفریقا (مثلاً لیبی) است. اگرچه مثلاً افزایش تلاش برای گسترش روابط امارات متحده با ترکیه یا روسیه قابل تامل و منطقیتر است.
چه مسائلی را میتوان به عنوان موانع اصلی در روابط ایران و امارات متحده برشمرد؟ آیا در حوزه نقشآفرینیهای منطقهای، تزاحم ژئوپولیتیک خاصی بین دو کشور وجود دارد؟
در نگاهی کلیتر ابتدا باید تاکید کرد که خود کشورهای «شورای همکاری خلیجفارس» در درون خود، اختلافات قابل توجهی دارند. مثلاً در حوزه مسائل نفتی، این کشورها اختلافات مرزی جدی با یکدیگر دارند و به لحاظ بهرهبرداری از این منابع با چالش روبهرو هستند. خلیجفارس منطقهای بسیار مهم و استراتژیک در جهان است اما نکته حیاتی این است که آمریکا به لحاظ اهمیت ذخایر انرژیهای فسیلی، خودکفا و به یک صادرکننده تبدیل شده؛ با وجود این، کشورهای شرق آسیا از جمله چین و ژاپن هنوز به ذخایر نفتی خلیجفارس وابسته هستند. ایران در چنین شرایطی باید سعی کند با تکتک این کشورها، روابط خود را بهبود ببخشد. در داستان تحریم قطر توسط سایر کشورهای عربی به خاطر داریم که مقاومت قطر با همکاری با ایران و ترکیه نتیجه داد و این رخداد نشان داد که کشورهای کوچک خلیجفارس به بلوغ سیاسی نسبی رسیدهاند و میتوانند در برابر چالشهای پیشرو، با مدیریت مسائل، وضعیت را به نفع خود بازگردانند. امارات متحده نیز گاهی در چنین وضعیتی قرار میگیرد. ما به لحاظ سنتی، رابطه تجاری مثبتی با امارات متحده به ویژه با دوبی داشتهایم. هر دو طرف با توجه به شرایط، بهرهبرداری مناسبی از این رابطه دوطرفه داشتهاند. دوبی در این سالها به مرکز صادراتی و وارداتی مهمی برای ایران بدل شده است و دو طرف، منافع خود را در این رابطه محقق کردهاند. ایران و امارات متحده در واقع از طریق دوبی، به یک وابستگی متقابل رسیدهاند. از نظر سیاسی اما به دلیل دست برتر ابوظبی، ما باید رابطه سیاسی پایاپایی را همزمان با روابط اقتصادی خود با این کشور بهبود ببخشیم. اگر دولت ایران از این زاویه به رابطه با امارات متحده بنگرد و همگام با روابط خوب اقتصادی با این کشور، رویکرد سیاسی سازنده خود را نیز ارتقا دهد، میتواند وضعیت بهتری را به وجود بیاورد. با این حال باید اذعان کرد که اختلافات سیاسی بین دو طرف نیز وجود دارد؛ اماراتیها ادعای واهی در مورد جزایر سهگانه ایران دارند که این ادعا از سوی ما به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست اما با این حال، «نگاه به آینده» میتواند مانع برجسته شدن این اختلافات در روابط دو کشور شود و در این شرایط میتوانیم رابطه خود را با امارات متحده گستردهتر کنیم.
وقتی ما یک چالش دائمی با ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت داشته باشیم، طبیعتاً کشورهای دیگر سعی میکنند از این چالش دائمی و دشمنی درازمدت (که یک روزی باید آن را حلوفصل کنیم) بهرهبرداری کنند. در شرایط کنونی و تحریمهای شدیدی که علیه ما بهطور ظالمانه اعمال شده باید تلاش کنیم با حل مساله برجام، دیوار دشمنی با ایالات متحده را از میان برداریم و تعامل خود با جهان را احیا کنیم. بهبود روابط و مذاکره با تکتک کشورها میتواند وضعیت ما را بهتر کند و تنشها حتی در حوزه کشورهای عضو «شورای همکاری خلیجفارس» که بعضاً شیطنتهایی را ایجاد میکنند ازبینرفتنی است چرا که این شورا نه توان امنیتی و نه توان اقتصادی قابل توجهی دارد. با این حال باید توجه داشت که مسائل منطقهای و جهانی، در ارتباط توامان با یکدیگر هستند و چون تاثیر متقابل بر همدیگر دارند، باید برای حل یکی، به دیگری نیز توجه کافی داشت.
اخیراً تغییر رویکرد قابل توجهی در رفتار امارات متحده به وجود آمده است و این کشور، نقشآفرینی در جنگ یمن را به شدت تعدیل کرده، همزمان دست دوستی به سوی سوریه دراز کرده و روابط خود را با ترکیه بهبود بخشیده و در آخرین مرحله نیز اختلافات با ایران را کنار گذاشته است. زمینه این تغییر رویکرد چیست و پس از تنشهای چندساله بین ایران و امارات متحده، آیا میتوان بهبود واقعی در روابط بین ایران و امارات متحده را انتظار داشت؟
در عالم سیاست، مطلقگرایی وجود ندارد اما برخی شرایط نیز مواجاند و گاهی اوقات در سیاست، برخی حرکتها تاکتیکی هستند و برخی دیگر جنبههای استراتژیک دارند. به نظر میرسد امارات متحده عربی تقریباً راهی مشابه مسیر حرکت قطر را در پیش گرفته است. همانطور که پیشتر اشاره شد، کشورهای عربی در عین اشتراکات فرهنگی یا همکاریهای سیاسی در شورای همکاری خلیجفارس اما اختلافات قابل توجهی با یکدیگر دارند و به دلیل نابرابری قدرت (در حوزه مسائل جمعیتی، سرزمین، نیروی انسانی و...) تغییر رفتار و تعدیلهایی را نسبت به یکدیگر در پیش میگیرند. از آنجا که قطر توانست چنین نقشی را در چالشی که برایش به وجود آمده بود به خوبی ایفا کند، امارات متحده نیز از این کشور، به شکلی ایده گرفته و به این جمعبندی رسیده است که میتواند به شکل متعادلتری در منطقه حرکت کند؛ یعنی ضمن بهبود بخشیدن به رابطه خودش با ایران، لزومی ندارد که رابطهاش با عربستان سعودی را کاهش دهد. این قدرت بازیگری برای این کشورهای کوچک وجود دارد و آنها دریافتهاند که با تعادل بخشیدن به روابط خود در ارتباط با کشورهای منطقه مانند ترکیه، پاکستان و ایران میتوانند دستاوردهای بیشتری داشته باشند و حتی تعادل بهتری در ارتباط با کشورهای عربی منطقه و حتی کشورهای غیرعرب منطقه ایجاد کنند. اینکه چنین تغییر رفتاری برای امارات متحده عربی، یک «استراتژی» است یا صرفاً یک «تاکتیک»، چندان قابل پیشبینی نیست و گذر زمان میتواند چنین مسالهای را روشن کند.
ترافیک دیدارها و تماسهای اخیر بین مقامات ایران و امارات متحده از جمله شایعه سفر احتمالی «شیخ طحنون بنزاید» مشاور امنیت ملی امارات متحده عربی به تهران، نشاندهنده چیست و چه چیز، دو کشور را به بازسازی زودهنگام روابط سوق داده است؟
همانطور که پیشتر اشاره کردم اگر ما به مساله برجام بهطور جدی بپردازیم و احیای این توافق به نتیجه برسد، قطعاً بر روابط بین ایران و امارات متحده و پایدار کردن آن نیز تاثیر مثبت خواهد گذاشت. با این حال، مبتنی بر وضعیتی که بر روابط بین دو کشور در چهار دهه گذشته وجود داشته کماکان زود است که بتوان با اطمینان در مورد پایداری رابطه دو کشور صحبت کرد چرا که مولفههای دیگری از جمله مسائل منطقهای و تحولات بینالمللی نیز در آن دخیل هستند. اما در حال حاضر و حداقل از جنبههای تاکتیکی به نظر میرسد دو کشور به این نتیجه رسیدهاند که نزدیکی و بهبود روابط به نفع هر دو طرف است. امارات متحده به رابطه با ایران علاقه نشان داده و وزارت خارجه ایران و شخص آقای امیرعبداللهیان نیز با تاکید بر «نگاه به شرق» و «اولویتبخشی به ارتباط با همسایگان»، شرایطی را ایجاد کردهاند که کشورهای همسایه نیز این تغییر را احساس کرده و برای بازتعریف روابط خود با ایران، دست به کار شدهاند. در واقع، وقتی دولتهای جدید پا به عرصه میگذارند و چارچوبهای کلانی را تدوین میکنند، کشورها نیز بر روی آن حساب میکنند و به نظرم امارات متحده نیز مبتنی بر تغییر رویکرد ایران، راه خود را از عربستان سعودی جدا کرده و به بهبود روابط با ایران اقدام کرده است. این فرصت مناسبی برای ایران است و ما میتوانیم هم با امارات متحده و هم با عربستان سعودی روابط خود را بهبود ببخشیم. این هنر دیپلماسی است که بتوان با همه کشورها، روابط خود را مبتنی بر منافع ملی تنظیم و تحکیم کرد.