شناسه خبر : 39922 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فرمول رشد

گفت‌وگو با محمدمهدی بهکیش درباره دوربرگردان توسعه کشورها

فرمول رشد

فرزین زندی: تلاش نظام‌مند برای توسعه در ایران و قرار گرفتن در مسیری که بتواند روندهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... را بهبود ببخشد تقریباً عمری به درازای شکل‌گیری ایران مدرن دارد. با این حال و با تدوین و اجرای چندین برنامه ذیل عنوان توسعه در دو حکومت اخیر در ایران، کشور کماکان نه‌تنها در مسیر توسعه قرار نگرفته بلکه برخی موانع، وضعیت عادی ایران را نیز از تعادل خارج کرده است. در این گذرگاه، پرداختن به تجربه کشورهایی که مسیر توسعه را به سلامت پیموده‌اند و کشورهای دیگری که از این مسیر خارج شده و دوباره در ورطه توسعه‌نیافتگی افتاده‌اند می‌تواند برای ما راهگشا باشد. محمد‌مهدی بهکیش، اقتصاددان و استاد بازنشسته دانشگاه با تاکید بر اینکه توسعه، دارای مجموعه‌ای از مبانی است که باید به تدریج شکل بگیرد و جامعه هم باید با آن حرکت کند، مبانی توسعه را در ارتباط مستقیم با آموزش می‌داند و معتقد است که اجماع و به‌هم‌پیوستگی نخبگان جامعه و سیاستمداران می‌تواند به شگل‌گیری و حرکت در این مسیر کمک کند.

♦♦♦

‌ توسعه را چگونه می‌توان تعریف کرد و چرا بعضی از کشورها مانند آرژانتین، ونزوئلا، زیمبابوه و... که زمانی در زمره کشورهای ثروتمند قرار می‌گرفتند، به یک باره طی یکی دو دهه اخیر از مسیر توسعه خارج و به کشورهای کم‌درآمد و حتی فقیر تبدیل شدند؟ این کشورها چه مسیری را طی کرده‌اند و به اینجا رسیده‌اند؟

دو موضوع مطرح است: یک رشد اقتصادی وجود دارد و یک توسعه اقتصادی که از آن با عنوان توسعه اقتصادی-اجتماعی هم می‌توان یاد کرد. رشد عبارت است از فرآیندی که، ثروت یک ملت طی زمان افزایش یابد. تعریف اقتصادی رشد نیز عبارت است از افزایش کالا و خدمات طی یک زمان مشخص مثل ارزش افزوده‌ها که می‌تواند به طور ماهانه یا سالانه و فصلی محاسبه شود. افزایش کالا و خدمات یک رشد محسوب می‌شود، اما توسعه، فرآیندی است که ابعاد مختلف یک جامعه را در جهت بهبود حرکت می‌دهد و در واقع فرآیندی است که ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دارد. حال چگونه اینها به یکدیگر وابسته‌اند؟ با یک مثال ساده؛ وقتی پولی در کار نباشد نمی‌شود توسعه پیدا کرد زیرا نمی‌توان سیستم آموزشی صحیحی را برپا کرد. سیستم آموزشی یکی، دو‌ساله و حتی 10‌ساله پدید نمی‌آید بلکه نیاز به یک فرآیند بلند‌مدت دارد که در نهایت، بتواند اقتصاد را رشد دهد. باید ذهن جست‌وجوگر در افراد به‌وجود آید، مانند فرزندی که در ابتدا در دامان خانواده، آموزش می‌بیند تا بتواند یاد بگیرد. سیستم آموزشی کشور ما در واقع به این صورت رو به جلو می‌رود که یک متن وجود دارد و دانش‌آموزان باید آن را حفظ کنند. اما در سیستم‌های آموزشی پیشرفته و توسعه‌گرا، کودکان را در محیطی قرار می‌دهند تا سوال برایشان ایجاد شود تا بتوانند با ذهن جست‌وجوگر، مفاهیم را یاد بگیرند. یک ذهن جست‌وجوگر را نمی‌توان چند‌ماهه به‌وجود آورد.

بنابراین توسعه، امری بلند‌مدت و وابسته به آموزش است. برای تربیت معلم خوب، زمان لازم است و محیط آموزشی خوب هم باید به وجود بیاید. اگر نیاز به محیط سیاسی مناسب وجود داشته باشد، باید محیط سیاسی خوب به‌وجود آید. اگر این مسائل اساسی مداومت نداشته باشد، یک کشور ثروتمند که می‌توانسته به درآمد خوبی دست پیدا کند، به یک باره، به علت از دست رفتن یکسری زیربناها و ستون‌های اصلی خود که عبارت‌اند از ستون‌های آموزشی، ستون‌های سیاسی، ستون‌های فرهنگی و ستون‌های اجتماعی، لوازم توسعه خود را از دست خواهد داد. اینها ستون‌های مهم هر کشور است که در توسعه آن نقش اساسی دارد. مثلاً در ترکیه این زیر‌بناها به خوبی استوار نشده اگرچه وضعیت آنها بهتر از ایران است، اما آنها هم قوی نیستند و درست به همین دلیل است که رئیس‌جمهور ترکیه با رئیس بانک مرکزی این کشور اختلاف نظر پیدا می‌کند و به یک‌باره تورم 20‌درصدی رخ می‌دهد و نرخ ارز به‌شدت افت می‌کند. تمام سرمایه‌گذاری‌ها و مواردی که سال‌ها برای آنها زحمت کشیده شده بود ناگهان شروع به فروپاشی می‌کند. در کشورهای توسعه‌یافته مانند کشورهای آمریکایی و برخی کشورهای اروپایی چنین فرآیندی را نمی‌توان مشاهده کرد اما در ترکیه و ونزوئلا و آرژانتین پیامدهای آن روشن است. این ستون‌ها در کشورهای توسعه‌نیافته محکم نشده است و کشور باید به جایی برسد که بداند داشتن علم و آموزش خوب و سوال‌برانگیز یک ستون مهم است. این ستون‌ها را اگر چندین سال در کنار هم قرار بدهیم در نهایت، خیمه توسعه را شکل می‌دهند. اما اگر این ستون‌ها استوار نباشند اتفاقاتی مانند رخدادهای اخیر ترکیه بروز پیدا می‌کند. ترکیه بسیار توسعه‌یافته به نظر می‌رسید، اما طی این دو سال اخیر برخی ستون‌هایش فروریختند چراکه به خوبی استوار نشده بودند. قانونمداری یکی از ارکان توسعه است؛ یعنی مردم، قانون را محترم بشمارند و به آن معتقد باشند. وقتی مردم قانون را محترم بشمارند، پس انتخاب افراد در مجلس برایشان اهمیت پیدا می‌کند. برایشان بسیار مهم خواهد بود که چه فردی را انتخاب کنند یا چه فردی انتخاب می‌شود. پس مشارکت در انتخابات بسیار جدی و با مطالعه صورت خواهد گرفت که چه شخصی می‌تواند قانون صحیحی را پدید آورد و با چه مکانیسمی، می‌تواند قانون را حفظ کند، تا منافع شهروندان در قالب قانون حفظ شود. در کشور خودمان که در آن، توسعه ستون‌های مستحکمی ندارد ساده‌ترین نگاه و مثال، رد شدن از چراغ قرمز است. در مثالی بنیادی‌تر، تنظیم نادرست هرساله بودجه است؛ وقتی مردم قانونمند نیستند و افرادی که قانون را به‌وجود می‌آورند به درستی انتخاب نشده‌اند و مقرراتی که حاکم بر به‌وجود آمدن قوانین است به درستی شکل نگرفته‌اند چنین پیامدی به‌دست می‌آید.

‌ کشورهایی که مسیر توسعه را پیش گرفته و از فقر به ثروت رسیده‌اند مانند کشورهای جنوب شرق آسیا از جمله تایوان، ژاپن، کره جنوبی و... چگونه این مسیر را پیمودند؟

توسعه، دارای مجموعه‌ای از مبانی است که باید به تدریج شکل بگیرد و جامعه هم باید با آن حرکت کند. این مبانی را نخبگان جامعه شکل می‌دهند اما چه اشخاصی می‌توانند آن را اجرا کنند؟ روشن است که سیاستمداران جامعه نقش دوم را بر عهده دارند. حال اگر بین سیاستمداران و نخبگان جامعه، به‌هم‌پیوستگی وجود نداشته باشد، فرآیند توسعه به درستی نمی‌تواند طراحی و اجرا شود. به‌طور مثال اگر در جامعه‌ای حزب به‌وجود بیاید، این حزب باید بتواند جامعه را توجیه و قانع کند. دوم، نقش حزب را نیز باید درست اجرا کرد؛ حزب یعنی پرسشگری گروهی که عرایض مشترک دارند و حکومت را مورد سوال قرار می‌دهند و خواسته‌هایشان را به دولت منتقل می‌کنند. بنابراین حزب یک مکانیسم دارد. اگر نوع توسعه‌ای را که در غرب به وجود آمده است، بررسی کنیم، ستون‌های مورد اشاره، محل اتصال پیوند رشدی است که نخبگان بر سیاستمداران پیدا می‌کنند. اگر این فرآیند نتواند به درستی پیش برود، آن ستون‌ها نمی‌توانند به‌وجود بیایند و آنگاه سازوکاری مانند حزب هم به درستی به‌وجود نمی‌آید و با یک بخشنامه می‌تواند از بین برود. در ایران نیز کماکان فرآیندی که مورد قبول جامعه باشد و سیاستمداران نیز بر آن اساس بخواهند پیش بروند و عمل کنند، هنوز به‌وجود نیامده است. توسعه یک فرآیند نیازمند زمان و حوصله نخبگان است تا بتوانند آن را در ایران و هر کشور دیگری، تئوریزه کنند. در حزب (یعنی گروهی که بتوانند از منافعشان دفاع کنند) حتی جدا از دفاع کردن، باید بتوانند منافعشان را بسته‌بندی کنند و تحویل سیاستمداران بدهند و از آنان خواستار پاسخگویی شوند. به‌طور مثال، آیا کشاورزان اصفهانی که محترمانه اعتراضات خود را مطرح کردند، توانستند این عناوین را بسته‌بندی کنند و به سیاستمداران تحویل دهند که سیاستمداران هم بتوانند آن دسته‌بندی را به پالیسی تبدیل کنند؟ متاسفانه نه، چون فرآیندها در اینجا به طور درست و اصولی طراحی نشده است. تفاوتی نیست که اسمش حزب باشد یا گروه یا خواسته‌های گروهی. نخبگان ما یاد نگرفته‌اند که چگونه این فرآیندها را بسته‌بندی کنند که به درستی تحویل سیاستمداران بدهند و سیاستمداران هم گاهی اوقات گوششان بدهکار نیست.

‌ در کشورهایی که از آنها به عنوان کشورهای ثروتمند یاد کرده‌اید که در نهایت به توسعه همه‌جانبه‌ای که اشاره کردید دست پیدا کرده‌اند، آیا توسعه سیاسی مقدم‌تر بوده است یا توسعه اقتصادی؟

به نظر من در ابتدا رشد اقتصادی مهم است، زیرا توسعه را تنها برای یک عامل نباید به کار برد. توسعه یک فرآیند چند‌بعدی است؛ یعنی هنگامی می‌گوییم کشوری توسعه‌یافته است که اقتصادش و ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن رشد و وضعیت خوبی دارد. وقتی اجزای مجموعه با یکدیگر هماهنگ پیش بروند آنگاه کشور، توسعه‌یافته می‌شود. بنابراین قدم اول برای دست پیدا کردن به توسعه، تامین منابع مالی است. اینکه کدام مورد مقدم‌تر است را دقیقاً نمی‌توان گفت. وقتی می‌خواهید ابعاد سیاسی را طراحی کنید نیاز به منابع مالی خواهید داشت و برای اینکه بتوانید به منابع مالی دست پیدا کنید باید با دنیا در ارتباط باشید. برای اینکه با دنیا در ارتباط باشید باید اقتصاد رقابتی داشته باشید. برای اینکه اقتصاد رقابتی داشته باشید نیازمند انسان‌های خلاق هستید و برای تربیت انسان‌های خلاق نیازمند آموزش صحیح هستید. برای اینکه آموزش مناسب و استاندارد داشته باشید، نیاز به وضعیت سیاسی مناسب دارید. برای حرکت بخشیدن به هر یک از اینها نیاز به منابع مالی قابل توجه است. ضمن اینکه تمام این عوامل به افزایش منابع مالی نیز کمک می‌کند. این فرآیند یک فرآیند زاینده است. اقتصاد هم به همین صورت است و هزینه برای آموزش، زاینده خواهد بود و با آن می‌توان درآمد ایجاد کرد. این زاینده بودن حتی در تمام عوامل نیز صدق می‌کند؛ عوامل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... .

پس باید یک جریان راه‌اندازی شود و دیگران با آن هماهنگ شوند و درآمدزا شوند؛ در واقع کنش و واکنش صورت بگیرد. فرآیند توسعه یک فرآیند زاینده است. یعنی منابعی که برای پی‌ریزی ابعاد توسعه مثل آموزش، امور فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... هزینه می‌شود همانند بخش واقعی اقتصاد، زاینده است و درآمد ایجاد می‌کند. مثلاً اگر آموزش حرفه‌محور و خلاق و فضای کسب‌و‌کار مناسب داشته باشیم، نخبه‌ها ثروت ایجاد می‌کنند و برای دیگر آحاد جامعه نیز اشتغال ایجاد می‌شود. باید توجه داشت که آموزشی توسعه‌محور است که به ابعاد رشد فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی نیز توجه داشته باشد. علاوه بر این  باید بدانیم که خلاقیت در بستر آزادی فکر و اندیشه به وجود می‌آید. زمانی راه‌حل برای مشکلات پیدا می‌شود که افراد مجاز باشند از دانش بشری بیاموزند و در بستری آزاد فکر کنند، آزمون و خطا کنند و در عین حال خانواده، جامعه و حکومت را پشتیبان خود ببینند..

‌ در ایران هم پیش از وقوع انقلاب اسلامی و هم بعد از آن، برنامه‌های متعددی در حوزه توسعه کشور داشته‌ایم و ادعا می‌شد که کشور در مسیر توسعه قرار دارد. فارغ از میزان عملی شدن این برنامه‌ها و کیفیت اجرای آنها، چگونه می‌توان کماکان در مسیر توسعه ماند و از این مسیر خارج نشد؟

برنامه‌های توسعه ایران ابتدا از برنامه عمرانی آغاز شد. یعنی برای اینکه در سال 1327 بتوانند پول نفت را خرج کنند، برنامه اول را آغاز کردند. بنا به دلایلی، برنامه اول و دوم عملی نشد و سراغ برنامه سوم رفتند. پس از انقلاب هم برنامه‌هایی در دستور کار قرار گرفت که برنامه سوم بهترین آنها بود. اگر بخواهیم برنامه‌ای داشته باشیم که ما را در مسیر توسعه قرار دهد، در ابتدا باید یکسری اصول را بپذیریم. مثلاً روسیه در سال 1991 دچار فروپاشی شد اما بعد از فروپاشی، اقتصاد رقابتی را پذیرفت اما از طرفی در ورطه نظامی‌گری افتاد و رشد و کماکان توسعه خاصی هم پیدا نکرده است. اما چون به مقدار زیادی تسلیحات و همچنین سلاح اتمی دارد، دنیا از آن حساب می‌برد و جایگاه خاصی برای خود تعریف کرده است. ما نیز در حوزه اقتصادی بسیار تلاش کردیم که بتوانیم چیزی به روسیه صادر یا وارد کنیم اما عملاً اتفاقی نیفتاد زیرا این کشور، کالای قابل مبادله‌ای برای صادرات و واردات در بازار اقتصاد رقابتی ندارد.

از طرف دیگر، چین بسیار باهوش‌تر عمل کرد. چین ساختار سیاسی را متمرکز نگه داشت اما ساختار اقتصادی را کاملاً رقابتی پیش برد و با اقداماتی مانند تشویق مردم به سرمایه‌گذاری با قیمت‌های رقابتی در واقع تمام قدرت کشور را صرف ایجاد ارتباط بین‌المللی کرد. شاهرگ موفقیت چین همین بود که انسان‌ها را آزاد گذاشت و بستری را که همان روابط بین‌الملل است، با تمام نیرو برای افراد جامعه آماده کرد و اقتصاد کشور در مسیر پیشرفت و رشد قرار گرفت. چین اکنون به مرحله‌ای رسیده است که ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی توسعه آن در حال دگرگونی و در یک فرآیند گذار قرار گرفته است. چین هنوز به توسعه همه‌جانبه نرسیده بلکه فقط رشد بلند‌مدت خیلی خوبی پیدا کرده است. در واقع الگوی جدیدی را در پیش گرفته است که با رشد اقتصادی خوب، اما مردم از نظر اجتماعی آزادی کافی را نداشته باشند.

ما اما کشور کوچکی محسوب می‌شویم و کوچک بودن کمی آسان‌تر است چون جمعیت نسبتاً کمتری داریم اگرچه منابع مالی ما نیز محدود است. متاسفانه در ایران روز‌به‌روز منابع کشور بیشتر از دست می‌رود. در نبود منابع، نمی‌توانیم آموزش را هم ارتقا دهیم، آموزشی که تامین مالی نشود نخبگانی از آن تولید نمی‌شود. نخبه‌ای که گفته شد باید با سیاستمدار پیوند داده شود باید در ابتدا به‌وجود بیاید. در واقع فرآیند اجتماعی نامناسبی خلق کرده‌ایم که نخبه هم به صورت اتفاقی به‌وجود آمده و اکثر همان نخبگان هم در حال ترک کشور هستند. بنابراین در مملکت نخبه‌ای باقی نمی‌ماند تا بتواند توسعه را طراحی کند چون دولت نیز دچار روزمرگی شده است و فقط می‌تواند امروز و فردا را بگذراند.

 یکی از مهم‌ترین مبانی مبادلات بین‌المللی، رابطه بانک‌ها و اتاق بازرگانی بین‌المللی است؛ این نهادها قواعدی را تولید کرده‌اند برای اینکه چگونه اعتبارات اسنادی (UCP‌) را منعقد کنیم. مقررات اعتبارات اسنادی، خصوصیاتی دارد که باعث می‌شود دو نفر از دو مکان جدا، بدون اینکه یکدیگر را بشناسند، بتوانند با یکدیگر معامله کنند بدون اینکه منافع هیچ‌کدامشان مورد تعرض دیگری قرار بگیرد. در نتیجه، اتاق بازرگانی مقررات شفاف و دقیقی را به‌وجود آورده است و اکنون نزدیک به 100 سال است که در در دنیا اجرایی می‌شود. درحالی که برای ما، به دلیل تحریم‌ها امکان تبادلات مالی به‌شدت سخت شده است. وضعیت به شکلی شده است که اگر قرار باشد پولی از نقطه a به نقطه b برسد، باید از 10 نوع صرافی در مکان‌های مختلف دنیا بگذرد تا به مقصد نهایی برسد. مذاکره یعنی یک چیزی بده و یک چیزی را بستان. باید نگاهی داشته باشیم به اینکه چه چیزی را می‌دهیم و چه چیزی به ما سپرده خواهد شد. چنین رفتاری به خودی خود، نشانگر یک فرهنگ است، زیرا دراین بده‌بستان‌ها و مذاکرات، قواعدی وجود دارد. در نتیجه کشور ما روز‌به‌روز درحال از دست دادن منابع خود است. ما روز‌به‌روز هزینه‌های هنگفتی پرداخت می‌کنیم زیرا به قواعد مذاکره و ارتباطات بین‌المللی آگاهی نداریم. در مذاکره نمی‌توان گفت فقط چیزی که من می‌گویم باید اتفاق بیفتد. مذاکره یعنی توافق بر اساس حفظ منافع. قدرت کشورها با یکدیگر متفاوت است اما باید واقعیت‌ها را پذیرفت. ایران حتی در اتحاد چندین کشور کوچک که گروه 77 را به‌وجود آورده‌اند تا بتوانند با قدرت بیشتری با کشورهای بزرگ‌تر مذاکره کنند، هم حضور و فعالیت ندارد. ایران زمانی در اکو حضور داشت و همین قدر هم اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم متوجه می‌شویم که چه پیشرفتی کرده بود. کشورهای همفکر با منافع مشترک با یکدیگر متحد می‌شوند تا با گروه‌های دیگر مذاکره کنند اما ایران تاکنون نتوانسته با کشورهایی هم گروه شود. حتی روسیه و چین هم بعضاً در سازمان ملل علیه ما رای داده‌اند. فرهنگ توسعه بدیهی است که نمی‌تواند در چنین وضعیتی شکل بگیرد.  

دراین پرونده بخوانید ...