شناسه خبر : 38593 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دین علیه قیمت‌گذاری

اقتصاد در اندیشه مسلمانان چگونه شکل گرفت؟

 

محمود صدری/ نویسنده نشریه

88اندیشیدن درباره اقتصاد، کِی، کجا و چگونه آغاز شد؟ اندیشه‌های اقتصادی امروزی از کجا آمده‌اند؟ طرفداران اقتصاد خصوصی و طرفداران اقتصاد غیرخصوصی، با چه استدلال‌هایی باورها و انتخاب‌های خود را بحق و باورها و انتخاب‌های طرف مقابل را ناحق می‌دانند؟ کسانی که مال فراوان می‌اندوزند و چیزی به دیگران نمی‌دهند، وجدان خود را چگونه آسوده می‌کنند و کسانی که مال دیگران را به‌زور از ایشان می‌گیرند و به تصرف خود درمی‌آورند یا میان تهیدستان تقسیم می‌کنند، برای این کارشان چه توجیه اخلاقی‌ای دارند؟ این سلسله نوشته‌ها قرار است به این پرسش‌ها و پرسش‌هایی مشابه پاسخ دهد.

دوران 23ساله‌ای که با بعثت پیامبر اسلام آغاز می‌شود و با رحلت ایشان پایان می‌یابد (13 قبل از هجرت تا 10 پس از هجرت)، دوران تغییرات خیره‌کننده و بعضاً باورناپذیر در زندگی سیاسی و اجتماعی ساکنان شبه‌جزیره عربستان است که در پی آن تغییرات سیاسی و اقتصادی گسترده و عمیقی در سرزمین‌های مسلمانان پدید می‌آید و در کمتر از 70 سال نقشه سیاسی جهان را تغییر می‌دهد. ابتدا در نیمه قرن هفتم امپراتوری ساسانی در ایران بر اثر تحولات داخلی خودش و ایضاً متاثر از گسترش اسلام فرومی‌ریزد و آنگاه اواخر سده اول هجری یا اوایل سده هشتم میلادی، مسلمانان با فتح آندلس، همسایه امپراتوری روم در هر دو سوی شرقی و غربی آن می‌شوند و سرانجام در 29 ماه می 1453 میلادی (8 خرداد 832 هجری خورشیدی برابر با 11 جمادی‌الاول 857 هجری قمری) با فتح قسطنطنیه، به امپراتوری بیزانس، یا در واقع بقایای کل امپراتوری روم، پایان می‌دهند.

اعرابِ پیش از اسلام، برخلاف آنچه در ایران مشهور است، جماعتی بینوا نبودند که ناگهان مکنت و قدرتی یافتند و در کمتر از نیم‌قرن همه سرزمین‌های مجاور را ضمیمه قدرت خود کردند و سپس تا قلب اروپا پیش رفتند. این درست است که آنان به جای هر چیزی که امروزه کالای اقتصادی خوانده می‌شود «در فکر جایی بودند که اندک آب و درختی در آن یافت شود» یا اینکه «قسمت اعظم سرزمین عربستان جلگه‌ای است شنی که بخشی از آن مرتع است و بخشی دیگر بیابان بی‌آب و علف که نه برای کشاورزی مناسب است نه جماعات یکجانشین می‌توانند در آن به سر برند. و از این‌رو، از زمان‌های بسیار دور مردم این سرزمین بالضروره صحراگرد بوده‌اند...»، اما آنان دست‌کم دو کانون کشاورزی پرقدرت و پررونق در یثرب (مدینه) و طائف داشتند که در آنها تولید و تجارت کالا و پیشه‌وری هم رواج داشت. یثرب و طائف، در زمان بعثت پیامبر (ص)، طبق معیارهای قرن هفتم میلادی، شهرهایی تمام‌عیار بودند. مکه و جده هم دو کانون تجاری مهم بودند که بازار مکاره و در عین حال گذرگاه کالا به عدن و هند و مغرب عربی و گاه آندلس و اروپا بودند. جده قرن‌های پیاپی، قبل و بعد از اسلام، از مراکز مهم تجارت دریای سرخ بود.

در حوزه فرهنگی هم، با وجود اینکه دانشِ خواندن و نوشتن در شبه‌جزیره عربستان بسیار کمتر از ایران و روم بود، ساکنان آن دیار مردم بی‌اطلاعی نبودند. «...هرچند از ادبیات مکتوب بی‌بهره بودند، صاحب زبانی بودند که با داشتن گنجینه‌ای بسیار غنی از واژه‌ها ممتاز بود و چون نقاشی و پیکرتراشی را نمی‌شناختند زبان خویش را به یک صنعت ظریف تبدیل کرده بودند و از بابت قدرت بیان عظیم این زبان، بحق، بر خویش می‌بالیدند...» اهمیت زبان و فصاحت و بلاغت آن نزد اعرابِ عصری که پیامبر در آن مبعوث شد، چنان بود که معجزه پیامبر اسلام، برخلاف انبیاء پیشین، مظاهر مادی مانند ید بیضای موسایی یا حیات‌بخشی عیسایی نبود. بلکه معجزه‌اش کلام قرآن بود و از منکرانش می‌خواست اگر می‌توانند نظیرش را بیاورند. همچنین، اعراب پیش از اسلام از فضایلی که معمولاً تمدن‌ها از داشتن آنها به خود می‌بالند، بی‌بهره نبودند. «فضایلی که اعراب کهن بسیار می‌ستودند عبارت بود از شجاعت در پیکار، بردباری در مصائب، وفاداری به افراد قبیله خود، سخاوت با نیازمندان و تنگدستان، مهمان‌نوازی از میهمانان و رهگذران و...».

ساکنان شبه‌جزیره عربستان، پیش از اسلام، علاوه بر این عناصر فرهنگی و اخلاقی، صاحب اندیشه‌های پیچیده بت‌پرستانه، وارث اندیشه‌های الهیاتی کهن و میزبان پاره‌ای عناصر الهیاتی مهاجر هم بودند. غالباً بت‌پرست بودند اما بت‌پرستی ایشان معادل انکار خدای متعال نبود، بلکه به خدایی قادر و متعال به‌نام الله اعتقاد داشتند و هر بتی تجلی یکی از کیفیات آن و شفیع قبیله نزد الله بود. «خود قرآن هم گواهی می‌دهد که مشرکان، الله را موجود متعال می‌دانستند اما گناه ایشان این بود که در کنار او خدایان دیگری را می‌پرستیدند و پیامبر در نبردی بی‌امان با این نوع شرک بود.» بت‌ها پاسداران قبیله‌ها بودند و شهرت و قدرت هر یک از آنها پرتویی از شهرت و قدرت قبیله‌شان بود. مثلاً منات بت قبایل اوس و خزرج در مدینه، عزی و هبل بت‌های قبیله قریش در مکه و لات بت قبیله بنی‌ثقیف در طائف بودند. این چهار قبیله قبل و بعد از اسلام، مهم‌ترین و تاثیرگذارترین قبایل بودند، بت‌هایشان هم مهم‌تر از بت‌های قبایل دیگر بود. اندیشه الهیاتی کهن ایشان هم پایبندی گروه قلیلی به آیین ابراهیم پیامبر (ع) یا دین حنیف بود. خاندان پیامبر اسلام، پیرو این آیین بودند. اندیشه‌های الهیاتی مهاجر هم یهودیت و مسیحیت و زرتشتی‌گری و مانویت بود که از روم و ایران به شبه‌جزیره عربستان کوچیده بودند. اندیشه‌ورزی‌های اولیه مسلمانان در زمینه‌های گوناگون، از جمله موضوعات اقتصادی، در چنین فضایی آغاز شد و در دوره‌های بعدی در قالب تمدن اسلامی گسترش یافت.

این اندیشه‌ورزی کمابیش همان مسیری را پیمود که در سرزمین‌های مسیحی رخ داده بود، مگر یک استثنای مهم که دست بر قضا اندیشه‌ورزی و کنش مسلمانان بر شالوده همین استثنا بنا نهاده شد: همه اندیشه‌های پیشین، از جمله اندیشه‌های مسیحی، از درون تمدن‌های تکوین‌یافته و مستقر، خاصه در دوره‌های میانی و پایانی این تمدن‌ها سربرآوردند و در روزگاران نزدیک به افول تمدن‌ها به کمال رسیدند و با افول تمدنِ مادر به سرزمین‌های دیگر هجرت کردند. آن اندیشه‌ها غالباً پاسخ به بحران‌های تمدنی بودند. هگل در باب همزادی اندیشه‌ها و بحران‌ها، یونان را مثال می‌زند و می‌گوید: «هنگامی که زندگی در یونان از میان رفت، فلسفه یونان زاده شد... فلسفه در قاب واقعیت شوربختی این جهان، ابزاری است برای آرام کردن و تسلی ‌بخشیدن». هگل با چنین تفسیری، که اشاره‌ای است به شکوفایی فلسفی یونان در قرون ششم تا چهارم پیش از میلاد، برآمدن فلسفه‌های نیرومند را نشانه آشکار شدن کاستی تمدنی و چاره‌جویی اندیشمندان می‌داند. اما اندیشه‌ورزی اسلامی، از این حیث، وضع دیگری دارد و برعکسِ یونان، همزادِ زندگی متمدنانه‌ای است که از تالیف پاره‌های پراکنده پیشین فراهم آماده و حول مضامین ابداعی جدید متشکل شده است و به همین علت با برآمدن تمدن اسلامی در سده دوم هجری آغاز شد، در سده‌های سوم و چهارم که روزگار شکوفایی مسلمانان بود، شکوفید و از قرن پنجم که تمدن اسلامی وارد بحران شد، رو به افول گذاشت و با تکمیل شدن فرآیند اضمحلال تمدنی در قرون ششم و هفتم اندک‌اندک پژمرد و فروخفت. تلاش یک فیلسوفِ متفاوت قرن پنجم و شاعران بزرگ قرون هفتم و هشتم برای جان بخشیدن به تمدنِ رو به زوال و

اندیشه‌های آن هم راه به جایی نبرد و فقط به خلق شاهکارهایی انجامید که این بار ترجمان سخن هگل بود: غزالیِ فیلسوف و مولوی و سعدی و حافظِ شاعر خبر آوردند که دیگر چیزی نمانده است!

باری، تمدن اسلامی با بعثت پیامبر اسلام (ص) آغاز می‌شود، از عصر خلفای راشدین تا پایان سده نخست هجری بسط می‌یابد و تا اواسط عصر عباسیان به کمال می‌رسد. همه اندیشه‌های فیلسوفانه و شقوق سیاسی و اقتصادی آن در همین دوره‌ها پدید می‌آیند و با سپری شدن

آنها هم افول می‌کنند. اندیشه‌های دوران حیات پیامبر همگی برآمده از نصوص قرآنی و احادیث قدسی و نبوی و سیره رسول‌الله است. اندیشه‌های عصر خلفای راشدین، حاصلِ اقتباس‌هایی از سیره پیامبر است که صحابه رسول‌الله کمابیش بر سر آن توافق داشتند مگر در مورد مساله جانشینی که داستان درازدامن تاریخ اسلام است و موضوع این نوشته نیست. اندیشه‌های بعدی مشتمل بر نقل روایات و سیره و سنت پیامبر و خلفای راشدین (و در بخش شیعی، نقل روایات و سیره پیامبر و امامان)، فقه و فلسفه است. پس، اندیشه به‌طور اعم و اندیشه اقتصادی به‌صورت اخص را باید در همین منابع جست.

ساخت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شبه‌جزیره عربستان در زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) ساده و ابتدایی بود و اقتصاد دولتی در آن موضوعیتی نداشت. حتی خزانه‌های شاهی به سبک ایران و روم و هند و چین و جاهای دیگر در کار نبود. دارایی‌های محدود خانواده‌ها در قبض ایشان بود و تنها در هنگام جنگ با قبایل دیگر، مفاهیم جمعی از جمله استفاده مشترک از دارایی‌ها مطرح می‌شد. اما ظهور اسلام صورت‌بندی سیاسی و به‌تبع آن شیوه زندگی اجتماعی و روش‌های اقتصادی را تغییر داد. پس از پیمان عقبه دوم که در سال یازدهم بعثت (سال دوم پیش از هجرت) میان پیامبر (ص) و قبایل مدینه امضا شد و ایضاً گرویدن قبایلی از سایر مناطق عربستان و شماری از طوایف مکه به اسلام، قبایل پراکنده ابتدا «سامان معنوی» یافتند و پس از هجرت پیامبر در سال سیزدهم بعثت در قالب «سازمان سیاسی» تازه‌ای به نام امت اسلامی یا امت محمد متشکل شدند. اقتضائات این سازمان سیاسی تازه بعضاً با اقتضائات پیشین فرق داشت و به‌تبع آن مسائل اقتصادی تازه‌ای ظهور کرد. مسائل اقتصادی جدید، بعضاً و بلکه غالباً امضای رسوم پیشین بود و بعضاً ابداعات پیامبر اسلام. مثلاً اعراب پیش از اسلام، غنایم جنگی خود را که تنها دارایی مشترکشان بود بر اساس عرف و تراضی تقسیم می‌کردند؛ اما قاعده‌ای عمومی نیز میان ایشان جاری بود که به موجب آن «سه‌چهارم غنایم جنگی به تساوی میان جنگجویان تقسیم می‌شد. ربع غنایم (مرباع یا یک‌چهارم) و نیز نَشیطه (آنچه در مسیر و قبل از رسیدن به محل جنگ نصیب لشکر می‌شد)، صَفیه (آنچه مورد توجه و پسند فرمانده واقع می‌شد) و فضول (مازاد غنایم پس از تقسیم) سهم فرمانده بود». این سنت با تغییراتی اندک به مراودات اقتصادی پس از اسلام راه یافت. نمونه مشهور چنین اقتباسی این است که پس از جنگ بدر بین مسلمانان بر سر تقسیم غنایم اختلاف افتاد و متعاقب آن آیه اول سوره انفال نازل شد: [ای پیامبر] از تو درباره غنایم جنگی می‌پرسند بگو غنایم جنگی اختصاص به خدا و فرستاده (او) دارد پس از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید و اگر ایمان دارید از خدا و پیامبرش اطاعت کنید. این نخستین مورد اشاره قرآن به پدیده‌ای است که با تفسیرهای امروزی می‌توان آن را شکلی از مالکیت غیرخصوصی دانست و در عین حال اطلاق عنوان «مالکیت دولتی» بر آن محل مناقشه است. زیرا آنچه از این آیه مستفاد می‌شود، شکلی از مالکیت عمومی است که فقط دلالت دارد بر تسلط شخص پیامبر بر اموالی که پیش از آن هرگز در ملکیت خصوصی مسلمانان یا اشخاص خصوصی دیگر نبوده است. در هیچ جای قرآن و سایر متون اسلامی جواز مصادره اموال خصوصی صادر نشده است مگر مواردی که مال خصوصی، به ‌ناحق از بیت‌المال مسلمین، یا خزانه‌ای که فقط پیامبر و خلفای راشدین و طبق باور شیعیان امامان معصوم، حق دخل و تصرف و هزینه‌کرد آن را دارند، خارج شده باشد. خطبه پانزدهم نهج‌البلاغه که گاه از آن به‌عنوان جواز مصادره اموال خصوصی یاد می‌شود در واقع در باب اعاده اموالی است که طبق ادبیات امروزی در قالب رانت به کسانی منتقل شده بود و امام متعهد می‌شود آن را به بیت‌المال برگرداند ولو اینکه به کابین یا مهر زنان رفته باشد.

پاره‌ای از ادله منقول در باب مالکیت خصوصی نیز که به نحوه اداره اموال از جهت قیمت‌گذاری و احتکار کالا و همچنین حرمت مال مردم مربوط می‌شود، بیشتر موید اقتصاد خصوصی است تا اقتصاد دولتی. نحوه نگاه رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) به این مقوله‌ها نشان می‌دهد که حریم مالکیت افراد تخطی‌ناپذیر است. پاره‌ای از این اقوال به شرح زیر است:

1- انس بن مالک نقل می‌کند قیمت‌ها در زمان رسول‌الله افزایش یافت. مردم گفتند ای رسول خدا! قیمت کالاها بالاست آن را برای ما قیمت‌گذاری کن. حضرت فرمود: خداوند قیمت‌گذار، کاهش‌دهنده و افزایش‌دهنده است و من دوست دارم در حالی خداوند را ملاقات کنم که کسی از شما در خون یا مال از من طلبی نداشته باشد.

2- به پیامبر خدا گفته شد قیمت‌ها افزایش و کاهش می‌یابد، ای کاش برای کالاها قیمت تعیین می‌کردی. رسول خدا فرمود: حاضر نیستم خدا را با بدعتی ملاقات کنم که کسی در آن از من پیشی نگرفته است. بندگان خدا را آزاد بگذارید تا بعضی از بعض دیگر استفاده کنند.

3- در روایتی آمده است: مردم با قحطی مواجه شده و به پیامبر اکرم عرض کردند برای کالاها قیمت تعیین کنید. حضرت فرمود: خداوند از من نخواست چنین سنتی را بین شما ایجاد کنم؛ ولی از فضل خدا بخواهید تا مشکل شما را حل کند.

آن‌گونه که از این اقوال برمی‌آید، اِعراض پیامبر از مداخله در قیمت‌گذاری از مصادیق درخشان اهتمام و احترام آن حضرت به کسب‌وکار آزاد مردم (البته در چارچوب حصرهای پیش‌گفته) است. تا پیامبر و خلفای راشدین و امامان شیعه عهده‌دار امور عمومی مسلمانان بودند، «فرمان» ایشان در باب امور مالی، برای مسلمانان حجت بود. اما پس از ایشان، در همه امور عمومی از جمله مباحث مالی اختلاف افتاد و اندک‌اندک پای فقیهان و فیلسوفان را به این مباحث باز کرد. احتجاجات فقهی و فلسفی مسلمانان در زمینه امور اقتصادی موضوع نوشته‌های بعدی است.

دراین پرونده بخوانید ...