شناسه خبر : 38314 لینک کوتاه

اقتصاد کلیسایی

اندیشه اقتصادی در مسیحیت چگونه شکل گرفت؟

 

محمود صدری/ مدیر انتشارات دنیای اقتصاد

92اندیشیدن درباره اقتصاد، کِی، کجا و چگونه آغاز شد؟ اندیشه‌های اقتصادی امروزی از کجا آمده‌اند؟ طرفداران اقتصاد خصوصی و طرفداران اقتصاد غیرخصوصی، با چه استدلال‌هایی باورها و انتخاب‌های خود را بحق و باورها و انتخاب‌های طرف مقابل را ناحق می‌دانند؟ کسانی که مال فراوان می‌اندوزند و چیزی به دیگران نمی‌دهند، وجدان خود را چگونه آسوده می‌کنند و کسانی که مال دیگران را به‌زور از ایشان می‌گیرند و به تصرف خود درمی‌آورند یا میان تهیدستان تقسیم می‌کنند، برای این کارشان چه توجیه اخلاقی‌ای دارند؟ این سلسله نوشته‌ها قرار است به این پرسش‌ها و پرسش‌هایی مشابه پاسخ دهد.

سال‌های پایانی هزاره اول پیش از میلاد، سرآغاز شکوفایی دینی است. در همین دوران است که موعودگرایان یهودی به آرزوی دیرینه خود می‌رسند و یحیای تعمیددهنده ظهور می‌کند و چندی پس از آن عیسای ناصری را غسل تعمید می‌دهد و به یهودیان می‌گوید مسیحا یا نجات‌دهنده‌ای که منتظرش بودند همین است. پیامبری حضرت عیسی‌(ع) فرجام انتظاری طولانی برای اجابت دعای پیروان ابراهیم پیامبر‌(ع) برای ظهور موعود نجات‌بخش بود. بخشی از جامعه عبرانی، یعنی جماعتی که هنوز یهودی خوانده می‌شوند، عیسی را به‌عنوان موعود منتَظَر نپذیرفتند و بر انتظار خود ماندند؛ اما امتناع و انکار ایشان، مانع تحول در انگاره‌های عبرانی نشد. ظهور مسیح، علاوه بر بشارت‌های نو برای قوم بنی‌اسرائیل و مردم خارج از دایره این قوم، دایره بسته یهودیت را هم شکست و موجب بازخوانی عهد عتیق یا بخش کهن کتاب مقدس شد. تفسیرهایی که از درون این بازخوانی سربرآورد، سیمای سیاست نظری و عملی را یکسره دگرگون کرد و بعدها بر فهم اقتصادی تاثیری عمیق گذاشت. این تفسیرها در سه دوره مجزا و در سه قالب متفاوت، اما به‌هم‌پیوسته، شکل گرفت: عصر رسولان، عصر پاتریستیک، عصر اسکولاستیک. اعصار رسولان و پاتریستیک در این بخش و عصر اسکولاستیک در بخش‌های بعدی بررسی می‌شود.

عصر رسولان: دوره نخست مسیحیت با ظهور یحیای نبی و عیسای ناصری آغاز شد و حدود 100 سال طول کشید. این دوران با موعظه‌ها و بشارت‌های «مسیح»، آغاز شد و پس از مصلوب‌شدن او در آغاز دهه چهارم میلادی، از طریق حواریون و شاگردان وی و قدیسان پرشمار ادامه یافت. این دوران صدساله، رسماً «عصر رسولان» نامیده می‌شود اما توصیف «عصر بشارت و شهادت قدیسان» هم بایسته و شایسته آن است؛ زیرا با بشارت و شهادت یحیای نبی آغاز شد و با تولد ژوستین قدیس که مهم‌ترین مبشر و شهید مسیحی از عصر حضرت عیسی تا اواسط قرن دوم میلادی بود، پایان یافت.

موعظه‌ها و بشارت‌های مسیح و حواریون او و قدیسان عصر رسولان، ساده و درباره رستگاری فردی و گسترش مهربانی و تمهیدی برای رهایی از رنج بود. در این دوران صدساله، دلباختگی و شوریدگی بر خصال دیگر چیره بود. تا مسیح، ظاهر و حاضر بود پیروی از او بی‌حجت و برهان بود. معلم و مبشر، موعظه می‌کرد و شاگردان با اشتیاق و دلدادگی گوش می‌سپردند. نسبت جامعه با حواریون و قدیسان بعدی هم کمابیش همین‌گونه بود. حواریون و قدیسان، تعالیم مسیح را ترویج می‌کردند و مردمی که غالباً از میان تهیدستان و ژنده‌پوشان بودند با شوق و امید به سخنانشان گوش می‌کردند.

مسیح از دل انتظار دینی یهودیان سر برآورده بود، اما انگار گفتار و رفتار زاهدانه این دوران، بیشتر ادامه جریان‌های فلسفی یونانِ قبل از ظهور مسیح بود تا گفته‌ها و نوشته‌های کهن یهودی. مسیح و پیروانش مانند رواقیان و کلبیان، و برخلاف کاهنان یهودی، ساده‌پوش و بلکه ژنده‌پوش بودند. مانند هراکلیت و رواقیان از مردم می‌خواستند ترس و اضطراب را از خود دور کنند و به جهان گذرا دل نبندند و مانند سقراط و کلبیان از ایشان می‌خواستند تقوا پیشه کنند و ترک لذات گویند. مهم‌تر از اینها، هراکلیت و رواقیان، جهان را مسخر لوگوس یا روح کلی و یگانه هستی می‌دانستند و مسیحیان می‌گفتند جهان پژواک اراده و مشیت خدای واحد یا کلام خداوند است. پیروان مسیح، استدلال فلسفی نمی‌کردند، اما سخنانشان درونمایه فلسفی داشت: «نیایش همزمان دو خدا ناممکن است.» این جمله انجیل متی، بیشتر از جنس گزاره‌های عقلی-استدلالیِ فیلسوفان است تا موعظه‌ها و بشارت‌های پیامبرانه مسیح و پیروانش. بدین ترتیب، نخستین و مهم‌ترین ملاقات فلسفه و دین در گردشگاه تاریخ از عصر باستان به عصر مسیحیت در همین دوران صدساله رخ داد و در چهار سده بعدی به کمال رسید.

انجیل‌های چهارگانه (متی، مرقس، لوقا و یوحنا) و کتاب «اَعمال رسولان» در همین دوران صدساله قرائت و کتابت شدند. به همین علت مفاهیم اقتصادی مندرج در آنها حاوی دنیاگریزی و فقیرنوازی مشفقانه است که با تسامح می‌توان آن را سوسیالیسم شورانگیز و مومنانه و زاهدانه به‌شمار آورد. چیزی که بشود بر آن نام سوسیالیسم و برنامه‌ریزی اقتصادی گذاشت، در کار نبود، اما آمال و آرزوهای معلمان و شاگردان مسیحی، شکل بدوی و خامِ همان سخنانی بود که بعدها در اشکال اولیه سوسیالیسم پیدا شد. کتاب «اَعمال رسولان»، از روزگاری طلایی در گذشته‌ها خبر داده است که «اهل ایمان با هم بودند و هر آنچه داشتند اشتراکی بود. اموالشان را می‌فروختند و میان همگان قسمت می‌کردند و به نیازمندان می‌دادند». در انجیل لوقا، حکم کلی قبلی در قالب توصیه‌ای اخلاقی و تکلیفی بیان می‌شود: «آن‌کس که دو جامه دارد، باید یکی را به آن‌کس بدهد که هیچ ندارد. او که غذایی [بیش از وعده‌ای] دارد هم باید چنین کند.»

در متون کهن عبرانی یا عهد عتیق هم مواردی مشابه دیده می‌شود، اما این دو دسته متن، از نظر تاریخی و نحوه روایت، یکسان نیستند. آنچه در عهد جدید آمده، در دوره تاریخی مشخص و در دل امپراتوری روم و در کوچه و خیابان‌های فلسطین، از ناصریه و جلیله و اریحا و نابلس و بیت‌لحم گرفته تا شهر رم، مرکز امپراتوری روم، بر زبان مسیح و یاران و پیروان او جاری شده و انسان‌های واقعی آن را شنیده‌اند و، ولو با تغییر و تعبیر و تحریف، نقل کرده‌اند؛ اما نوشته‌های عهد عتیق بیشتر خصلت افسانه‌ای دارند و فقط به مدد تفسیر می‌توان آنها را به اندیشه‌های بعدی پیوند زد. با این ‌حال، یک مورد خاص در عهد عتیق دیده می‌شود که علاوه بر مشابهت فراوان با عهد جدید، حتی طبق تفسیرهای امروزی هم نگاهی رادیکال به رابطه اقتصادی انسان‌ها به‌شمار می‌رود و می‌توان آن را از قدیمی‌ترین آبشخورهای تفکر سوسیالیستی دانست. در بخشی از عهد عتیق یعنی باب «اَمثال»، یا «مثل‌های سلیمان»، تلویحاً از پدید آمدن حتمی نظام توزیع ثروت در آینده خبر داده می‌شود: «آن‌که ثروتش را از راه سود و بهره افزون می‌سازد، برای کسانی می‌اندوزد که آن را کریمانه به تهیدستان خواهند بخشید.» انگار گفته‌های قبلی عهد عتیق، و حتی گفته‌های عهد جدید، صرفاً توصیه‌هایی اخلاقی برای دستگیری از نیازمندان یا خبر دادن از وقوع وضعی در گذشته‌اند، اما این جملات عهد عتیق، خبری است درباره آینده و حرکت جبری تاریخ و اشتراکی شدن قهری اقتصاد در روزگاری که سرانجام خواهد آمد.

بنابراین، طرفداران اقتصاد غیرخصوصی یا اقتصاد دولتی یا سوسیالیسم می‌توانند با رجوع به ظاهرِ این بخش‌های کتاب مقدس، دو نتیجه بگیرند. اول اینکه رد پای اندیشه آنان در متون مقدس عبرانی وجود دارد و دیگر اینکه مطالبه ایشان برای مداخله دولت در اقتصاد و توزیع ثروت به نفع فقیران، عملی اخلاقی و حتی تکلیفی دینی است. طرفداران اقتصاد خصوصی یا اقتصاد بازار هم می‌توانند با رجوع به باطنِ همین بخش‌ها نتیجه دیگری بگیرند. مثلاً در شرح و تفسیر «مثل‌های سلیمان» می‌توانند بگویند، فعلِ «بخشیدن»، دلالت دارد بر مالکیت. کسی که می‌بخشد، ابتدا باید چیزی «داشته باشد» که آن را ببخشد و «داشتن» یعنی مالکیت و مالکیت هم یعنی اقتصاد خصوصی. در باب توصیه انجیل لوقا هم می‌توانند بگویند در این توصیه، خلق ثروت مقدم بر نحوه هزینه کردن آن فرض شده است. کسی که دو جامه دارد و به او تکلیف شده یکی را ببخشد، آن جامه دوم را از درون مناسبات اقتصادی خصوصی و غیراجتماعی به‌دست آورده است؛ اگر جامه اضافی حاصل فعالیت اشتراکی بود، همگان باید بیش از یک جامه یا دست‌کم یک جامه می‌داشتند و نیازمند دیگران نمی‌شدند. پس، انجیل لوقا ابتدا خلق ثروت خصوصی را مجاز شمرده، آنگاه به توانگران توصیه کرده است حالا که بیش از نیاز خود دارند، تهیدستان را یاری دهند. خیریه که از دیرباز جزو سنت‌های مسیحی بوده و اکنون هم رایج است، بازتاب اجتماعی همین تلقی از مالکیت است و از شالوده‌های بنیادی مبحثِ عدالت اقتصادی به‌شمار می‌رود.

93مهم‌تر از اینها، در انجیل یوحنا حکایتی آمده است که طرفداران اقتصاد خصوصی با رجوع به آن می‌توانند، اندیشه‌های طرفداران اقتصاد دولتی را به بدکردارترین شخصیت در متون یهودی و مسیحی نسبت دهند: «... آنگاه مسیح به العیزریه درآمد، و العازر هم که مسیح او را از مرد‌گی به زندگی آورده بود، حاضر بود. به میمنت ورود مسیح سفره شام گسترانیدند. مَرثا (خواهر العازر) به خدمتش درآمد و العازر از جمله هم‌سفره‌های او بود. مریم مجدلیه با مُشک گرانبهایی که از سنبل و میخک ناب فراهم آمده بود پاهای مسیح را شست و... خانه از بوی مُشک آکنده شد. یهودا اسخریوطی، از حواریون مسیح (و همو که بعدتر به مسیح خیانت کرد)، گفت: چرا این مُشک را به سیصد دِناری نفروختید و به بینوایان ندادید؟» در این روایت کتاب مقدس، همان‌کس که وفق باور مسیحیان، موجب اسارت و مصلوب شدن مسیح شد، پیامبر خدا و دیگران را به دستگیری از بینوایان فرا می‌خواند. طرفداران اقتصاد خصوصی، به‌ویژه اگر مسیحی معتقد باشند، لابد می‌توانند در جدال‌های ایدئولوژیک، حریفان سوسیالیست خود را همنوای بدکردارترین مسیحی تاریخ، یعنی یهودا، نشان دهند.

دوران صدساله نخست مسیحیت، با موعظه‌هایی از این دست و در عین حال با رویش تدریجی اندیشه‌های فلسفی در دل موعظه‌ها و بشارت‌های قدیسان، سپری شد. عیسی مدعی قدرت سیاسی و حتی معترض و منتقد آن نبود. اما رهبران امپراتوری روم به‌درستی می‌دانستند که موعظه‌های او و پیروانش، شورش پنهان بر نظم سیاسی روم است و ارکان قدرت آنان را سست خواهد کرد. بنیاد دینی امپراتوری روم بر خدایان چندگانه یا بت‌پرستی استوار بود. این خدایان، حتی اگر مقبول و ممدوح قلبی رهبران سیاسی هم نبودند، از جنبه انسجام‌بخشی و همگون‌سازی اجزای جامعه چندپاره روم، کارایی سیاسی داشتند. اگر خدای واحد هراکلیت و رواقیان و مسیح بر این بتان چیره می‌شدند، تیغ اعتقادی امپراتوری روم کُند می‌شد و گسست سیاسی رخ می‌داد؛ کمااینکه همین‌گونه هم شد و مقاومت 300ساله رومیان و کوشش‌های ایشان برای حفظ خدایان متکثر، سرانجام در هم شکست و مغلوب خدای واحد هراکلیت و رواقیان و مسیح شد و جریان واگرایی و فروپاشی امپراتوری شتاب گرفت.

نظم‌شکنی مسیح و پیروانش فقط در حوزه اعتقادی نبود؛ زیرا خواه مسیح مخالف نظم اقتصادی-اجتماعی روم بوده یا نبوده، همزمانی رواج دعوت او با افزایش شورش‌های تهیدستان در گوشه‌وکنار امپراتوری روم، این گمان را تقویت می‌کند که پیدایش مسیحیت بی‌ارتباط با دگرگونی‌های موثر در حوزه‌های سیاست و اقتصاد و جامعه روم نبوده است. چنین باوری در قرن نوزدهم به پاره‌ای از تحلیل‌های تاریخی سوسیالیست‌ها تبدیل شد و فردریش انگلس چنین روایتی از آن ارائه کرد: «مسیحیت در آغاز جنبش ستم‌دیدگان بود. مذهبِ بردگان و بردگانِ ازبندرسته یا تهیدستانی بود که امپراتوری روم آنان را از همه حقوق محروم کرده بود.»

عصر خردورزی مومنانه یا دوران پاتریستیک: ایمان عاشقانه‌ای که با یحیی و مسیح آغاز شده بود، از اوایل قرن دوم میلادی، اندک‌اندک جایش را به اندیشه‌ورزی مومنانه داد. مومنان از معلمان خود علاوه بر عشق و بشارت، عقل و استدلال هم طلب می‌کردند و سرانجام روش فیلسوفانه بر روش مومنانه چیره شد. مهم‌ترین مدافع مسیحیت به روش فلسفی، ژوستین شهید بود.

ژوستین که در نابلس فلسطین در خانواده‌ای یونانی به‌ دنیا آمده بود، ابتدا پیرو اندیشه رواقی شد اما آن را ناکافی و ناقص تشخیص داد و سرانجام مسیحی شد و پیشینه فیلسوفانه‌اش، او را به سلسله‌جنبان خردورزی مومنانه مسیحیان تبدیل کرد. روزگاری که با ژوستین آغاز شد و با الهی‌دان دیگر یعنی اوریگن اسکندرانی به کمال رسید و با قدیس یوحنای دمشقی پایان یافت، اصطلاحاً «دوران پاتریستیک» یا عصر فلسفی‌گری مسیحی نامیده می‌شود. این عصر، از اوایل قرن دوم میلادی آغاز شد و تا اواسط قرن هشتم میلادی ادامه یافت. سه سده نخست عصر پاتریستیک، یعنی قرون دوم تا چهارم میلادی، دوران شکوفایی فلسفی در چارچوب اعتقاد و ایمان مسیحی و جدال فکری مسیحیان با بت‌پرستان رومی و اندیشه‌های وارداتی ایرانی و یونانی و مصری بود و اعتنای چندانی به امور دنیوی نمی‌شد و طبعاً اندیشه اقتصادی موثری هم در این دوران خلق نشد. در این دوران، اقتصاد بیشتر دل‌مشغولی امپراتوری روم بود که اندک‌اندک به راه زوال افتاده بود تا دغدغه مومنان مسیحی. نیروی مسیحیان عمدتاً صرف دفع آزار و اذیت امپراتوری و اتباع بت‌پرست آن و پاسخگویی به شبهات غیرمومنان می‌شد که در دل مومنان تردید افکنده بود. اما همین اندیشه‌های الهیاتی و فلسفی، میدان را برای اندیشه‌ورزی اقتصادی در سده‌های بعدی، یعنی قرن چهارم میلادی به بعد، هموار کرد.

در واقع، قرن چهارم آغاز شکوفایی در همه اجزای مسیحیت از جمله خردورزی اقتصادی است. شکوفایی ابتدا در حوزه سیاسی رخ داد و از آنجا به حوزه‌های دیگر سرایت کرد. شکوفایی سیاسی پس از آن آشکار شد که کنستانتین کبیر، امپراتور روم در سال ۳۱۳ میلادی، با صدور «فرمان میلان»، تعقیب و آزار مسیحیان را متوقف کرد. انگیزه اولیه کنستانتین، که احتمالاً دریافته بوده است نظام چندخدایی روم دیگر توان حفظ یکپارچگی خود را از دست داده است، یکپارچه کردن روم زیر چتر تساهل دینی و جلوگیری از گسست سیاسی و اجتماعی بود؛ به‌همین علت، علاوه بر برداشته شدن فشار از روی مسیحیان، دین‌های دیگر هم مشمول فرمان تساهل شدند؛ اما در پی بروز اختلاف و تفرقه در مجامع مسیحی و پدید آمدن تفسیرهای متضاد درباره جایگاه مسیح و نسبت او با خداوند، کنستانتین در سال 325 «شورای نیقیه» را تشکیل داد که هدفش ارائه تفسیر واحد از مسیحیت و ایجاد وحدت دینی بود. سند نهایی این کنگره «اعتقادنامه نیقیه» نامیده شد. از اینجا به بعد عملاً مسیحیت دین رسمی امپراتوری روم شد اما رویای یکپارچگی دینی محقق نشد و اندیشه‌های دینی دیگر هم کماکان پابرجا ماندند و حتی رونق گرفتند.

از زمان انتشار اعتقادنامه نیقیه تا اوایل قرن پنجم میلادی، امپراتوری روم آوردگاه انواع اندیشه‌ها شد: آیین مانوی از ایران و فلسفه نوافلاطونی از یونان به روم هجرت کردند. آیین گنوسی یا غُنوصیه، یعنی برداشت‌های ایرانی و اسکندرانی از مسیح، از طریق اندیشه‌های مزدایی ایرانی و یهودیان اسکندریه و مسیحیان اولیه‌ای که مخالف کلیسا بودند، رواج یافت؛ در میان رومیانی که به فرمان امپراتور کنستانتین کبیر و برخلاف میل خود به مسیحیت گرویده بودند، اندیشه بازگشت به عصر بت‌پرستی و چندخدایی ماقبل مسیحیت، قد برافراشت و روم بازار اندیشه‌های رنگارنگ شد. این بازار مکاره اندیشه، آن وحدتی را که رومیان با انتشار اعتقادنامه نیقیه در پی آن بودند به خطر انداخت و تکثر فلسفی و آیینی، جای دین رسمی را تنگ کرد؛ با این حال، از درون همین آشفتگی و چندصدایی بود که اندیشه‌های اقتصادی ماندگار سربرآورد. زیرا قدیسانی که برای نجات امپراتوری روم از برزخِ اعتقادی قد علم کردند، سلسله‌جنبان تفکر اقتصادی هم شدند. داستان قدیسان، موضوع نوشته بعدی است.

دراین پرونده بخوانید ...