شهر خدا
قدیسانِ فلسفهساز چه برداشتی از اقتصاد داشتند؟
اندیشیدن درباره اقتصاد، کِی، کجا و چگونه آغاز شد؟ اندیشههای اقتصادی امروزی از کجا آمدهاند؟ طرفداران اقتصاد خصوصی و طرفداران اقتصاد غیرخصوصی، با چه استدلالهایی باورها و انتخابهای خود را بحق و باورها و انتخابهای طرف مقابل را ناحق میدانند؟ کسانی که مال فراوان میاندوزند و چیزی به دیگران نمیدهند، وجدان خود را چگونه آسوده میکنند و کسانی که مال دیگران را بهزور از ایشان میگیرند و به تصرف خود درمیآورند یا میان تهیدستان تقسیم میکنند، برای این کارشان چه توجیه اخلاقیای دارند؟ این سلسله نوشتهها قرار است به این پرسشها و پرسشهایی مشابه پاسخ دهد.
در گیرودار بحران اعتقادی و سیاسی و اقتصادی در امپراتوری روم، که امپراتور و مشاوران سیاسی و دینی او چارهای برای آن نمییافتند، چهار قدیس بزرگ قرون چهارم و پنجم یعنی امبروز، باسیل کبیر، جان کریسوستوم و آگوستین، ظهور کردند و هر یک به طریقی بر اندیشهورزی مومنانه، از جمله بر تفکر اقتصادی تاثیر گذاشتند. این چهار قدیس، همان دستورهایی را که در انجیلهای چهارگانه و سخنان قدیسان سده نخست، در باب بخشش و دستگیری از مستمندان، «بدون استدلال» آمده بود، «با استدلال» توضیح دادند، با این تفاوت که امبروز و باسیل و کریسوستوم، بیشتر اهل موعظه دینی بودند اما آگوستین از موعظهگری فراتر رفت و به نظریهپردازی دینی و فلسفی هم پرداخت. به همین علت، نگاه آن سه قدیس غالباً مانند قدیسان سده نخست میلادی، صرفاً معطوف به رحم و شفقت و دستگیری از تهیدستان بود اما آگوستین منطقِ رحم و شفقت و ابزار تبیین آن یعنی خیریه را نیز شرح و بسط داد. مهمتر از اینها، آگوستین با بیشتر پیشینیان و معاصران و پسینیانِ خود، بر سر موضوعی مهم اختلافی مبنایی داشت که هنوز آثار آن باقی است: قدیسان پیشین، بهویژه در سده نخست میلادی، یا اساساً درباره داستان هبوط و رانده شدن آدم و حوا از بهشت چیزی نگفته بودند یا آن را بدون تفسیر نقل کرده بودند. قدیسان سده دوم مانند ژوستین شهید و تاتیان سوری درباره این موضوع بهاجمال سخن گفته بودند اما قائل به مفهوم «گناه نخستین» نبودند. قدیس گریگوری نیسایی معتقد بود، همه مخلوقات خداوند به ملکوت او راه خواهند یافت. قدیس کلمنت اسکندرانی از این هم فراتر رفته و گفت انسان پاک و بیگناه زاده میشود. آگوستین برخلاف همه این قدیسان، قائل به این بود که انسان گناهکار به دنیا میآید و با این بدبختی زندگی میکند. تفسیر متفاوت آگوستین از داستان هبوط و استوار شدن همه اجزای نظریههای الهیاتی و فلسفی و سیاسیاش بر مفهوم گناه نخستین، او را به چهره متمایز در میان قدیسان مسیحی تبدیل کرد.
حدفاصل ارسطو تا آگوستین، فیلسوفان پرشماری آمدند که بسیاریشان از آگوستین «فیلسوفتر» بودند و مهمترین ایشان فلوطین بود. اما این آگوستین بود که صدای رسمی فلسفه کلیسایی شد. آگوستین اعلمِ متالهان و فقیهان مسیحی هم نبود و پیش از او متالهان بزرگی مانند ژوستین شهید و اسقف آیرنئوس، نظریههای مهمی در تبیین مسیحیت ارائه کرده و پاسخهایی استوار به شبهات ملحدان و مرتدان بهویژه پیروان تفکر قنوصی داده بودند و آگوستین بسیاری از آرای خود، از جمله همین موضوع اختلافیِ گناه نخستین را از ایشان اخذ کرده بود. یا امبروز قدیس مرتبهای بالا داشت که خود آگوستین تحت تاثیر او به مسیحیت گروید و در کتاب اعترافات، بارها او را ستود. حتی گذشته تاریک و گناهآلوده آگوستین میتوانست راه ورودش را به کلیسا ببندد؛ اما روایت تازهای که از مسیحیت ارائه کرد برای قبولاندن او به جامعه مومنان و نهاد دیانت و ایضاً به نهاد سیاست، کارگر افتاد و با وجود تلقی رعبآور و نومیدکنندهاش از مفهوم گناه ازلی، هم مرهم درد و عذاب مسیحیانی شد که در پی گناه نخستین از درگاه خداوند رانده شده بودند و نمیدانستند چه کنند، هم نوشداروی زخمهای امپراتوری روم شد که زیر فشار طیف اندیشههای پرتوان و مخلِ یکپارچگیاش، ناتوان شده بود، هم حلقه وصل اندیشههای عصر باستان با قرون وسطی شد، هم پل میان قرون وسطی و عصر جدید. هنر بزرگ آگوستین این بود که چنین مجموعه ناسازگاری را به سازگاری رساند.
آگوستین سال 354 میلادی در یکی از مناطق تحت حاکمیت امپراتوری روم در شمال آفریقا، که امروزه شهر «سوق اهراس» الجزایر است، زاده شد. مادرش مسیحی بود اما پدرش تا آخر عمر بتپرست ماند و در بستر احتضار، مسیحی شد. خودش نیز ابتدا به نصایح مادر بیاعتنا ماند و تمایلی به مسیحیت نشان نداد. حتی، با وجود زهدپیشگیاش، به محافل جوانان ناباب و غیراخلاقی هم میرفت. با خواندن برخی آثار سیسرون، حقوقدان و خطیب رومی، به مباحث اندیشهای علاقهمند شد. اما این علاقهمندی هم او را مسیحی نکرد، بلکه ابتدا به آیین مانی گروید و چندی دوستدار فلسفه افلاطون و نوافلاطونیان و دیگر اندیشههای رایج آن زمان شد و سرانجام در سال 386 و در سی و یکسالگی به مسیحیت گروید.
دالان بلند اندیشههای رنگارنگی که آگوستین از آن عبور کرده بود، طبعاً بر زمین تردید و سستی و شکاکیت بنا شده بود و با چنین شکاکیتی، صدور احکام خللناپذیر دینی، که آگوستین در پی آن بود، ناممکن مینمود. پس، این مسیحی معتقد که اوایل سده پنجم میلادی، سرآمد همگان شده بود و علاوه بر عنوان اسقفی، صفت «دکتر کلیسا» یا «آموزگار مسیحیت» هم به نامش چسبیده بود، باید ابتدا تکلیف خود را با گذشتهاش روشن و یکسره میکرد. کتاب «اعترافات» حاصل این نیاز بود؛ همین کتاب بود که گذشته او را پالود و موجب افزایش منزلتش شد. آگوستین در این کتاب ابتدا درباره مفهوم کودکی توضیحاتی میدهد و میگوید کودک چون هنگام زاده شدن، فطرتاً زیر طلسم گناه نخستین قرار دارد و گناهآلوده بهدنیا میآید، اگر به حال خود گذاشته شود، به شرارت میگراید؛ میگوید خودش چون در کودکی به حال خود گذاشته شده، بهجای خواندن متون مقدس، به خواندن متون الحادی مشغول شده و این را بعدها فهمیده است. درباره نوجوانیاش میگوید یکبار همراه پدرش از باغ همسایه گلابی دزدیده و در حلقه دوستان ناباب، اخلاق را مراعات نکرده است. بزرگترین گناهان بزرگسالیاش را گرویدن به آیین مانی و زندگی مشترک غیرشرعی ذکر کرده است.
بسیاری از محققان، کتاب اعترافات آگوستین را بهخاطر دو ویژگیاش مهم میدانند. نخست اینکه این کتاب را سنگبنای زندگینامهنویسی خودنوشت میدانند که بر این شعبه نگارش تاثیر عمیقی گذاشته است؛ دوم اینکه این کتاب، دانشنامه شبههزدایی از مسیحیت در برابر کافران یا غیرمسیحیان و مقدمه دو کتاب بعدی یعنی «شهر خدا» و «در باب اصول عقاید مسیحی» است. ارجی که به کتاب اعترافات نهاده میشود، بهخاطر همین دو ویژگی است و اعتراف به خطاها و گناهان، موضوع فرعی کتاب انگاشته شده است؛ اما تا آنجا که به تبارشناسی اندیشه اقتصادی مربوط میشود، اهمیت کتاب اعترافات عمدتاً بهخاطر همین اعتراف فروتنانه و خالصانه به گناه است. انسانِ مسیحیِ از بهشترانده، که طلسم گناه نخستین و هجوم اعتقادی کافران، روحش را احاطه کرده بود، گریزگاهی میخواست که در اقاریر آگوستین یافت: اگر یکی از ارباب کلیسا میتواند گناه و خطا مرتکب شود و باز هم به رحمت خداوند امید داشته باشد و حتی از رسوا شدن نزد بندگان خدا نهراسد و سیاهه گناهانش را منتشر کند و بر منزلتش افزوده شود، پس هنوز همه درها بسته نیست و میتوان به جستوجوی درهای رحمت برخاست.
تفسیر آگوستین از «دوران کودکی انسان» که برآمده از عهد عتیق است، ابتدا در اعترافات مطرح شد و آنگاه در کتاب بعدی او یعنی «شهر خدا» بازتاب یافت و فصل جدیدی در اندیشه سیاسی و اندیشه اقتصادی رقم زد.
آگوستین که پس از نوشتن اعترافات، خود را یکسره وقف خداوند و مسیح کرده بود، کتاب «شهر خدا» را با دو هدف آشکار نوشت. در نیمه نخست کتاب به استدلالهای سیاسی و فلسفی بتپرستان و کافران، یا در واقع همه غیرمسیحیان، پاسخ داد. نیمه دوم کتاب شهر خدا، که عنوان کتاب هم از آن گرفته شده، زندگی مسیحیان را خارج از بهشتی که از آن رانده شدهاند، توضیح میدهد. بنیاد همه آثار آگوستین، خاصه این بخش «شهر خدا» بر داستان آفرینش و رانده شدن انسان از بهشت و فرود آمدنش بر زمین و خاکسار شدن اوست. در صفحات آغازین عهد عتیق آمده است پس از آنکه حوا به اغوای مار، آدم را فریفت و هر دو منع خداوند را شکستند و میوه درخت ممنوعه را خوردند، خداوند آنان را از بهشت راند و برای هر یک مجازاتهایی مقرر کرد. مجازات مار، محکوم شدن به خزیدن روی شکم و دشمنی افتادن ابدی میان او و فرزندان آدم بود و مجازات حوا، تحمل رنج زایمان و دلبستگی او به مرد و سلطه همیشگی مرد بر او. آدم هم با این مکافات روبهرو شد: «به سخن زنت گوش کردی و میوه درختی را که فرمان داده بودم نخوری، خوردی. با این کار بر زمین لعنت فرود آوردی و تا آخر عمر نان به رنج و محنت خواهی خورد. خار و خاشاک پیش رویت نهاده خواهد شد و سهم تو از زمین علفهای آن خواهد شد. نان به عرق جبین باید بخوری تا روزی که به همان زمینی بازگردی که از آن آمدهای، از خاک برآمدهای و در خاک خواهی شد.»
آگوستین در تفسیر این بخش کتاب مقدس، جهان هستی را متشکل از قلمرو خداوند یا ملکوت و سرزمین ظلمت یا زمین دانست که اولی حاوی کمال و سعادت است و دومی حاوی نقص و شقاوت. انسانِ عصیانگری که خداوند او را از قلمرو خود یا «شهر خدا» بیرون رانده، موجود گناهآلودهای است که شایستگی اقامت در این شهر را ندارد و ناگزیر است در جهان زمینی و ظلمانی یعنی «شهر انسان» زندگی کند. وجه تمایز این دو شهر، نوع عشقِ جاری در آنهاست. شهر خدا زاده عشق خداوندی و دلبستگی به خداوند است و مردمِ آن خویشتن را وقف خداوند میکنند؛ شهر انسان یا شهر زمینی، زاده عشق به خود یا خودپسندی است که حاصلش نگونبختی و پشت کردن مردم آن به خداوند است. شهر خدا مستظهر به روح است و شهر انسان دلبسته جسم و ماده. از نظر آگوستین از این دو دسته کیفیات متضاد که در جهان هستی جاری است، کمال و سعادت و عشق متعالی و روحانی در قلمرو ملکوت خداوندی است و نقص و شقاوت و عشق نفسانی در قلمرو ظلمت و زمین. قلمرو نخست، بهشتی است که کلیسا باید انسانهای گناهآلوده را به سوی آن رهنمون شود، قلمرو دوم، جهنم موجود و واقعی است که قیصر روم باید آن را تمشیت کند تا مسیحیانِ گناهآلوده در سایه امنیت و آرامش آن، برای بازیافتن بهشت گمشده خود بکوشند.
این دوگانهسازی آگوستین دو پیامد مهم در حوزه فلسفه و فلسفه سیاست داشت و از طریق همین پیامدها بر اندیشه اقتصادی تاثیر گذاشت. از جنبه فلسفی، آگوستین با وجود برائت جستن از آیین مانی و فلسفه افلاطون و بهویژه حملات بیامان به مانی، عملاً هر دو را، ولو با سیمای الهیاتی دیگری، احیا کرد. این دوگانهسازی، فلسفه مسیحی را از راهی که ژوسپین شهید با تاسی از هراکلیت و رواقیان، ترسیم کرده بود دور و به ثنویت ایرانی و افلاطونی نزدیک کرد. دوگانه نور و ظلمت مانی و دوگانه کیهان و زمین افلاطون هم کمابیش بر همین موازین کلی و تقابل نقص و کمال استوار بود. فلسفه سیاسی آگوستین هم از درون احیای همین دوگانههای مانوی و افلاطونی سربرآورد. جهانِ مادی مبتنی بر نقص و ظلمت و خاکساری طبعاً با پادرمیانی کارگزارانی زمینی و متصل به کیهان به سوی کمال و نور و تعالی خواهد رفت. این ماموریت بزرگ فقط با معاضدت کلیسا و امپراتوری روم شدنی است و کارگزار بالفعل امور دنیوی آن هم قیصر است. این فلسفه سیاسی، بحران تقابل دیرپا میان قدرت سیاسی و مادی روم و قدرت دینی و روحانی کلیسا را حل کرد و میان زمین و آسمان صلحی پایدار برقرار کرد: ملکوت و روح انسانها برای کلیسا، زمین و جسم انسانها برای قیصر.
تاثیر این دوگانهسازی آگوستینی بر اندیشه اقتصادی، پدید آمدن این نگرش بود که عمل اقتصادی انسان چیزی نیست مگر تمهیدی برای کاهش رنجِ رانده شدن از درگاه خداوند و هموار کردن راه او برای بازگشتن به شهر خدا. چون اساس شهر خدا بر عشق نهاده شده است، انسانی که میخواهد به این شهر بازگردد باید اهل شفقت و رحم به دیگر راندهشدگان باشد. اندیشههای اقتصادی آگوستین و شماری از قدیسان مسیحی بر شالوده همین تفسیر پدید آمد و بالید؛ با این تفاوت که ابتدا (سدههای پنجم تا هشتم میلادی) زیر سایه افلاطون و آگوستین قدیس بود و تا حدودی از ارسطو تاثیر گرفت و سپس (قرون هشتم تا پانزدهم میلادی) زیر سایه ارسطو و آکویناس قدیس رفت و تا حدودی از افلاطون تاثیر گرفت. یعنی اندیشهورزی مومنانه، از جمله در حوزه اقتصاد، در دوره اول، بیشتر افلاطونی بود و در دوره دوم بیشتر ارسطویی. هرچه نهادهای دولت فئودالی در قرون وسطی ریشهدارتر شد و تکثر نهادها، قدرت مطلقه شاهان و پاپها را کاهش داد، اندیشههای افلاطونی عقبتر رفتند و اندیشههای ارسطویی نیرومندتر شدند. شالوده این چرخش را آگوستین گذاشت. وی دو مفهوم اقتصادی بنیادی و توابع آنها را که مستقیم یا غیرمستقیم از منابع اندیشه اقتصادیاند با رویکرد افلاطونی پی ریخت و با جانمایه ارسطویی تمام کرد. بررسی این مفاهیم بنیادی آگوستینی و تاثیر آنها بر اقتصاد مدرن، موضوع نوشتههای بعدی است.