توافق در تنگنا
برجام در چه صورتی احیا خواهد شد؟
رخدادهای اخیر میان ایران و آمریکا در خلال گفتوگوهای احیای برجام در وین و همچنین ابراز مواضع برخی مقامات رسمی دو کشور در روزهای اخیر، حاوی نکات چندان جدیدی نبوده و غالباً مطالبی است که پیشتر نیز کم و بیش مطرح شده. با این حال، جزئیات تاملبرانگیزی در این مباحث وجود دارد که دقت در آنها میتواند نشانگر برخی مسائل حائز اهمیت باشد. «کاظم غریبآبادی» نماینده ایران در سازمانهای بینالمللی در وین در مصاحبه اخیر خود اشاره کرده است که برداشته شدن تحریمها علیه سپاه پاسداران و خارج شدن این نهاد از ذیل عنوان تروریستی توسط ایالات متحده، «منوط» به امکان مذاکره در مورد فعالیتهای منطقهای و موشکی است. در این مورد اما مقامات آمریکایی از جمله «رابرت مالی» نماینده ویژه آمریکا در امور ایران، واکنشی به این مساله نشان ندادهاند ولی طرح این موضوع، روشنکننده اصل مساله بین ایران و آمریکاست و نمایانگر آن است که کدام طرف، چه چیزی را در قبال چه چیز دیگری خواستار است. روشن است که مساله موشکی و فعالیتهای منطقهای ایران در واقع، عملاً در ارتباط مستقیم و در اختیار سپاه پاسداران قرار دارد. تزاحم اصلی آمریکا با ایران نیز به نیروهای نیابتی ایران در منطقه بازمیگردد که عمدتاً توسط سپاه پاسداران مدیریت میشوند و این نهاد، پاسخگویی چندانی هم به دولت ندارد. همه این مسائل موشکی، منطقهای و نیروهای نیابتی عملاً به یکدیگر مرتبط هستند و آمریکا نیز منطقی را در پیش گرفته است تا با مطرح کردن امکان مذاکره در این حوزهها، بتواند رفع تحریمها علیه سپاه پاسداران را وعده بدهد.
در مورد برجام اما از مواضع و گفتههای اخیر حسن روحانی و همچنین تاکیدات رابرت مالی میتوان دریافت که مساله اصلی، امکان اتخاذ یک تصمیم اصلی در تهران است. به نظر میرسد که اصلیترین مساله، در مورد روی کار آمدن دولت جدید در ایران است و ظاهراً ابراهیم رئیسی احتمالاً با نگاه حداکثری (تمامیتخواهانه)، قصد ورود به مذاکرات را دارد اگرچه تحقق آن چندان عملی به نظر نمیرسد. برخی خواستهها و ابراز مواضع در ایران، نشان میدهد که برخی مقامات، واقعاً شناخت درست و دقیقی از سیستم سیاسی ایالات متحده ندارند. به عنوان مثال، تضمینی که ایران میخواهد از دولت آمریکا بگیرد تا خروج دوباره این کشور از توافق را ناممکن کند، با توجه به قوانین ایالات متحده، عملاً امری ناممکن برای دولت این کشور است و این دولت توان لازم برای ارائه چنین تضمینی را ندارد. از طرفی، در پیش بودن فرآیند انتقال قدرت در تهران و همچنین شرایطی که مبتنی بر آن، تا حدی جلوی دولت حسن روحانی برای پیشبرد مذاکرات گرفته شده، موید آن است که این تمایل در ایران وجود دارد که مذاکرات، در دولت بعدی از سر گرفته شود. علاوه بر این، افزایش نارضایتیهای اجتماعی-سیاسی در داخل و گسترش اعتراضات در برخی شهرها موجب شده است ایران از موضع ضعیفتری برخوردار باشد و به همین دلیل، از حضور در مذاکرات در وضعیت کنونی استقبال نکند.
رویکرد حداکثری ایران در مورد آینده برجام به مجموعهای از عوامل از جمله تجربههای سیاسی و شخصی افراد تصمیمگیرنده و مقامات سیاسی بازمیگردد. باورها و ایدئولوژی افرادی مانند ابراهیم رئیسی، سعید جلیلی، علی باقری و... کمی از دیدگاه واقعگرایانه به دور است. شکی نیست که شخصی چون محمدجواد ظریف، به نظام سیاسی مستقر، وفادار است اما او متاثر از تجارب شخصی و افکار سیاسیای که طی زندگی در ایالات متحده به دست آورده، نگاه واقعگرایانهتری به روابط بینالملل، رابطه با آمریکا و همچنین مذاکره با غرب دارد. این قیاس در برابر نگاه ایدئولوژیک تیم ابراهیم رئیسی و جناحی که او سمبل آن است خود را بینیاز از ارتباط با جهان خارج میداند و اقتصاد درونگرا و تواناییهای داخلی را برای رفع نیازهای کشور و امتداد و تضمین انقلاب کافی میداند. در حالی که نگاه افرادی مانند محمدجواد ظریف، حسن روحانی و حتی اکبر هاشمیرفسنجانی و برداشت آنها از روابط بینالملل اینگونه است که برای حفظ نظام سیاسی و حیات انقلاب، ارتباط با جهان خارج و تبادل اقتصادی و سیاسی ضروری است. در ایران امروز اما نگاه نخست در حال غلبه بر نگاه دوم است؛ دیدگاهی که همه چیز را متکی بر داخل میداند. از سوی دیگر، در سال 2017 که ابراهیم رئیسی برای رقابت با حسن روحانی کاندیدای ریاستجمهوری شده بود نیز صراحتاً اعلام کرد که «ما باید از موضع قدرت به سراغ برجام برویم» که این مصداق نگاه حداکثری و از موضع بالاست. هرچه دیدگاه تعاملی با جهان در دوره ریاستجمهوری روحانی، برجستهتر شد اما در وضعیت کنونی، نگاهی کاملاً متفاوت در حال چیره شدن بر نگاه دولت پیشین است.
در تنگنا قرار گرفتن برجام اما الگویی خاص را به وجود آورده است؛ الگوی «مذاکره، بنبست، افزایش ناامنی» که مصداق آن در انفجار اخیر کشتی اسرائیلی در خلیجفارس قابل مشاهده است. چنین وضعیتی میتواند یک خطر اساسی را به دنبال داشته باشد و آن، احتمال بروز یک «خطای محاسباتی» است. این مساله میتواند دو طرف را در مسیری بیبازگشت قرار دهد که حتی با اراده خود هم نتوانند از آن خارج شوند. پس از حمله موشکی ایران به پایگاههای آمریکا در عراق، ایران و آمریکا عملاً در چنین مسیری قرار گرفتند. در واقع ایران کاری کرده بود که آمریکا نمیتوانست به آن پاسخ ندهد و هر دو طرف، ناگزیر به سوی برخورد نظامی در حرکت بودند که در نهایت، ساقط شدن هواپیمای اوکراینی، معادلات را تغییر داد. در چنین فضایی، انفجار کشتیها در خلیجفارس و اتفاقات اینچنینی، به ویژه در مورد اخیر که یک شهروند انگلیسی حاضر در کشتی نیز کشته شده است، میتواند تنشها را افزایش دهد. تا وقتی که مسوولیت این رخدادها مشخص نباشد و یک کشور بتواند نشان دهد که اگر اراده آسیب رساندن به طرفهای مقابل را داشته باشد، توان آن را نیز دارد، این مساله یک نقطه قوت بهشمار میآید که سیاستهای ایران نیز غالباً به همین شکل بوده است. «بروس ریدل» نیز تاکید دارد که «اگرچه حرکات ایران بسیار تحریکآمیز است اما خودکشیکننده نیست». اصطلاحاً میتوان گفت که ایران، به رقبای خود تلنگر میزند اما نشان میدهد که تمایلی به جنگ ندارد. اما این روند نمیتواند همیشگی باشد.
با این همه، مساله برجام کماکان حائز اهمیت است. از دست رفتن امکان احیای برجام، تصویر خوشایندی از ایران را به همراه نخواهد داشت چرا که مشکلات کنونی کشور روزبهروز بیشتر خواهد شد. فشارهای اقتصادی و افزایش نارضایتیها حتی میتواند اعتراضات را بیشتر کند چرا که هدف تحریمها نیز با پدیدار شدن این وضعیت، همسویی دارد. اعلام حمایت دونالد ترامپ از مردم ایران، دروغی واضح بود چرا که تحریمهای دولت او، وضعیت مردم ایران را به مراتب بدتر کرد، با هدف اینکه حکومت، سیاستهای خود را تغییر دهد. گرسنهتر شدن مردم، افزایش بیکاری، تورم و افول اقتصادی و افزایش فشارهای اجتماعی، وضعیت متلاطم ایران را تشدید خواهد کرد. شاید بتوان گفت به همین دلیل است که حتی آمریکا نیز عجله چندانی برای بازگشت به برجام ندارد زیرا این احتمال وجود دارد که در آینده، ایران تحت فشارهای داخلی و خارجی، شروط ایالات متحده را بپذیرد. عدم حصول توافق بر سر برجام به احتمال زیاد وضعیت اقتصاد ایران را بدتر خواهد کرد و شکاف طبقاتی و نارضایتی، در پی آن عمیقتر خواهد شد. اگرچه، گروهی معتقدند که اقتصاد ایران، شوک اصلی ناشی از تحریمها را پشت سر گذاشته و کمکم فروش نفت خود را از سر گرفته است و احتمالاً رشد اقتصادی منفی را دیگر تجربه نخواهد کرد. بر همین اساس، این گروهها معتقدند که باز شدن اقتصاد ایران میتواند اگر در آینده، تحریمهای احتمالی دیگری بر کشور اعمال شود، دوباره اقتصاد را دچار مشکل کند. با این حال، به نظر میرسد که ادامه تحریمها و فقدان سرمایهگذاری خارجی، وضعیت و چالشهای کنونی را افزایش خواهد داد و زندگی مردم با مشکلات بیشتری همراه خواهد شد. متاثر از این وضعیت، اعتراضات و شورشها بیشتر میشود و اگرچه این وضعیت، حکومت مرکزی را چندان تحت تاثیر قرار نخواهد داد اما بستر آشوب در کشور را تقویت خواهد کرد. از منظر تهدیدات خارجی و متاثر از کاهش زمان «گریز هستهای» ایران نیز احتمالاً کنش ویژهای از سوی کشورهای خارجی صورت نخواهد گرفت؛ اگرچه فعالیتهای کارشکنانه از سوی کشوری مانند اسرائیل ادامه پیدا خواهد کرد، اما اقدامات بازدارنده و نامتقارن ایران با اتکا بر زرادخانههای موشکی و همچنین گروههای نیابتی خود در منطقه، میتواند در برابر تهدیدات نظامی مانع تهدید جدی علیه ایران شود. هم ایران و هم اسرائیل هر دو از این مساله به خوبی آگاه هستند که هرگونه درگیری بین این دو کشور، بیشترین هزینه و آسیب را برای هر دوی آنها به بار خواهد آورد و مبتنی بر این واقعیت، احتمال درگیری نظامی بین این دو، بسیار کم است.