اکوسیستمی طبیعی
چه سیاستهایی برای بیابانزدایی جواب میدهد؟
اصولاً بیابان، جنگل، مرتع و... اکوسیستمهایی هستند که در شرایط طبیعی خود بهترین آمایش طبیعی محسوب میشوند و واجد تنوع زیستی خود هستند. همانطور که ما نباید جنگلها و مراتع را بزداییم باید بدانیم که نباید بیابانها را هم بزداییم. بیابانها اکوسیستمهای طبیعی هستند اما آنچه نباید اتفاق بیفتد، تبدیل اکوسیستمهای غیربیابانی به بیابان است. چیزی که ناشی از عملکردهای نابخردانه انسانی بر سر مراتع و جنگلها در ایران و بسیاری از کشورهای دنیا میآید باید مهار شود. برای مهار بیابانزایی در چنین مناطقی حتماً باید برنامههای دقیق و محاسبهشده داشته باشیم.نحوه مدیریت حاکم بر سرزمین را باید از روی یکسری از شاخصها و مولفهها تبیین کرد. یکی از شاخصها تراز سفرههای آب زیرزمینی است. هرچقدر در یک سرزمین میزان تغذیه و برداشت آب از سفرههای زیرزمینی نزدیک باشد و به اصطلاح بیلان دشت مثبت باشد یعنی وضعیت مدیریت سرزمینی در وضعیت درست و مبتنی بر خرد است و این مدیریت متناسب با توانمندی اکولوژیک سرزمین طراحی شده است. اما هر قدر که بیلان دشتی منفی باشد و هر چقدر که تعداد دشتهای ممنوعه و ممنوعه بحرانی بیشتر باشند، نشاندهنده فاصله گرفتن مدیریت سرزمین از وضعیت پایدار است. متاسفانه از حدود 600 دشتی که در ایران داریم حدود دوسوم این دشتها ممنوعه و ممنوعه بحرانی است و میزان افت سطح آب زیرزمینی در دشتهای کشور به بیش از دو متر در سال رسیده است. این وضعیت نشاندهنده این است که ما متاسفانه از نظر این شاخص نمره منفی میگیریم و کارنامه ما مثبت نیست. شاخص دیگر بحث فرونشست زمین است. اینجا سوالی مطرح میشود که آیا این تراز منفی آبخوانها در کوتاهمدت بوده است یا اینکه سالهای سال است که دارد اتفاق میافتد؟ واقعیت این است که این رخداد در یک دولت و دو دولت نبوده است که اتفاق میافتد. روند فرونشست سرزمین باید دستکم سه دهه تداوم داشته باشد تا افت سطح آبهای زیرزمینی ما را به چنین مرز فاجعهباری رسانده باشد. آمارها نشان میدهد در قرن 21 ما دو بار رکورد فرونشست زمین را در دنیا به نام خود ثبت کرده و این رکورد را شکستهایم. یکبار در سال 2010 در جنوب تهران به میزان 36 سانتیمتر در سال و یکبار در سال 2015 در منطقه بین فسا و جهرم در استان فارس به میزان 54 سانتیمتر در سال این رکوردها ثبت شده است. این وضعیت نشاندهنده تداوم بیتوجهی به ملاحظات محیط زیستی در مدیریت سرزمین است. اکنون فقط در فارس و تهران با فرونشست روبهرو نیستیم بلکه در اصفهان، یزد، اردبیل، همدان، کرانههای خلیجفارس (میناب) و... ما با فروچالهها و افت سطح آب زیرزمینی روبهرو هستیم. پدیده مخربی که برای مرتفع شدن آن دستکم به 50 هزار سال زمان نیاز است. شاخص دیگری که میتواند مدیریت سرزمینی را نشان دهد روند حاصلخیزی خاک و بهرهوری از سطح است. آمارهایی که وزارت جهاد کشاورزی منتشر میکند نشان میدهد که متاسفانه حاصلخیزی خاک در ایران دارد کاهش پیدا میکند و این به این معنی است که ما در هر هکتار زمینهای کشاورزی مجبور هستیم میزان بیشتری کودهای شیمیایی و آب بیشتر مصرف کنیم تا تولید ما به اندازه یک دهه پیش باشد. اینها همه نشاندهنده افت حاصلخیزی خاک به عنوان یکی از نشانههای بیابانزایی است. عامل دیگر که نشاندهنده مدیریت غلط سرزمین است، فرسایش خاک است. فرسایش خاک در ایران حدود دو میلیارد تن است و این یعنی یکدوازدهم کل فرسایش خاک در جهان دارد در کشوری اتفاق میافتد که فقط یک درصد خاکهای جهان را دارد. یعنی به نسبت حجمی که از کره زمین در اختیار داریم، میزان فرسایش خاک ما هشت برابر متوسط جهانی است. با توجه به اینکه بهطور متوسط هر سانتیمتر خاک در ایران حدود 800 سال زمان میبرد تا شکل بگیرد، در حالی که متوسط این رقم در کره زمین حدوداً 400 سال است، در نتیجه وخامت اوضاع در ایران از نظر فرسایش خاک 16 برابر بدتر از متوسط جهانی است. شاخصهای دیگری از جمله جنگل و... را میتوان اضافه کرد از جمله اینکه ما حدود هشت میلیون هکتار از وسعت رویشگاههای جنگلی را از دست دادهایم. از نظر بیابانزایی ایران جزو پنج کشوری است که بالاترین نرخ بیابانزایی در آن ثبت شده است. از دیگر شاخصها میتوان به نابودی گونههای مهم جانوری اشاره کرد. اینکه ما گونههای پرچم و مهمی مثل ببر هیرکانی و شیر یالکوتاه ارژن را در قرنی که امسال آخرین سال آن را طی میکنیم (قرن چهاردهم شمسی) از بین بردیم و برخی گونههای دیگر سرزمین ما در معرض انقراض کامل هستند. از جمله این گونهها میتوان به یوزپلنگ آسیایی، میشمرغ، سیاه خروس، خرس سیاه بلوچی و... اشاره کرد. همه اینها نشاندهنده این است که ما از نظر مدیریت سرزمین کارنامه نگرانکنندهای داریم.
تغییرات اقلیمی در همه کره زمین دارد اثرات سوء خود را میگذارد. اما در قلمرو سرزمینهای خشک یعنی عرضهای 25 تا 40 درجه نیمکره شمالی بیشتر از هر جای دیگری اثرات مخرب دارد. در سرزمینی مثل ایران که تحت تاثیر شدید تغییرات اقلیمی است، اتفاقاً حساسیت مدیریت حاکم بر سرزمین باید بیشتر باشد. ما باید بیشتر حواسمان باشد که وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک تشدید نشود. ما باید بیشتر حواسمان باشد که خامفروشی را کاهش دهیم تا امکان جبران وجود داشته باشد. اما متاسفانه به نظر میرسد خطر تغییرات اقلیمی در سیاستهای حاکم بر ایران نهتنها جدی گرفته نشده است بلکه برخی سیاستگذاریها آشکارا در مسیر تشدید خطر تغییرات اقلیمی است. به عنوان نمونه همین امسال طرحی در مجلس به بررسی گذاشته شده است به نام «مانعزدایی از تولیدات کشاورزی» که به دنبال ایجاد زمینه گسترش و تولید کشاورزی در مناطق کویری و بیابانی هستند. آنها به دنبال این هستند که از محل تولید و صادرات محصولات کشاورزی پول تولید کنند. در صورتی که کشوری که با مشکل جدی آب مواجه است و نگرانیهای زیادی در این زمینه برای تامین آب وجود دارد، نباید به سمت صادرات آب مجازی برود. نباید کاری کنیم که امنیت غذایی ما در بلندمدت به بهانه تامین نیازهای کوتاهمدت در معرض نابودی قرار گیرد. نباید به هر قیمتی به سمت تولید پول برویم، آن هم پولی که پایدار نیست. در عین حال این نباید به این معنی تلقی شود که ایرانیان حق ندارند نیازهای استراتژیک خود را در کشور خود تولید کنند. بلکه ما میتوانیم با اختصاص 20 میلیارد متر مکعب آب به بخش کشاورزی در حوزه گندم، جو، ذرت و برنج به مرز خودکفایی برسیم. اما دلیلی ندارد که ما در همه محصولات به خودکفایی برسیم. مهمتر از اینها دلیلی وجود ندارد که برخی از محصولات به شدت آببر را صادر کنیم و فکر کنیم که داریم پول تولید میکنیم. اینها ناسازگاریهایی است که به نظر میرسد به تشدید بیابانزایی در ایران منجر شده است و تا زمانی که این شیوه نگرش به آب و کشاورزی اصلاح نشود، مدیریت و مهار بیابانزایی اتفاق نمیافتد و سرزمین روزبهروز به سمت زوال بیشتر پیش میرود.
نگاهی به برنامههای کاندیداهای مهمترین پست اجرایی کشور ناامیدکننده است. آنها برای مهمترین مشکل کشور که ورشکستگی اکولوژیکی و آبی است نهتنها هیچ راهکاری ندارند بلکه اساساً این بحران شدید و ابرچالش جدید را به رسمیت نمیشناسند. کسی که به دنبال آن است که برای 500 میلیون انسان امکان زندگی فراهم کند دقیقاً نشان میدهد فهمی از گسترش بیابان و افت سطح آبزیرزمینی و نشست زمین و انقراض گونههای زیستی ندارد. این نشانهای از نحوه نگرش و مدیریت سرزمین در ساخت سیاسی و اجرایی و قانونگذاری است. به نظر میرسد بسیاری از سیاستگذاران که حالا ادعای ریاستجمهوری هم دارند نهتنها دغدغهای برای حفظ داراییهای حیاتی ایران ندارند بلکه محیط زیست را سد راه برنامههای خود میدانند و در تلاش هستند با کنار زدن محیط زیست و الزامات و ارزیابیهای مرتبط با حفظ آن به روندهای غلط تخریب سرزمین دامن بزنند.