فَوَران انفعال
کار تهران و باکو به کجا خواهد رسید؟
فرزین زندی : پس از فروپاشی «امپراتوری عثمانی»، عملی شدن توافقنامه استعماری «سایکس-پیکو» و متعاقب آن، فروپاشی «اتحاد جماهیر شوروی» و استقلال نسبیِ کشورهای اقماری، کشورهای جنینی متعددی از دل این رخدادها متولد شدند که «رفتار»های آنها درست همانند «تاسیس» این کشورها، متفاوت و جالب توجه است. جمهوری باکو، که نام مجعول و سرقتشده «آذربایجان» بر آن نهاده شده، یکی از نمونههای مهم این کشورهاست. کشوری که پس از استقلال از شوروی، تمایل به پیوستن به ایران را داشت، این روزها بر صورت آن چنگ میزند. اگرچه حرمت امامزاده را متولی آن نگه میدارد اما باکو چند وقتی است که رویکرد متفاوتی در قبال تهران اتخاذ کرده است. طرفه آنکه ایران در برهههای گوناگون، پشتیبانی حداکثری از این کشور داشته است و این حمایت را هم آشکارا، هم بهطور عملیاتی و هم به شکلهای گوناگون در پیش گرفته است اما کدورت بهوجودآمده بین تهران و باکو، ریشههای متعددی دارد. سخن گفتن از حکومت فردمحور مستقر در باکو و ریاستجمهوری موروثی آن بدون پرداختن به «الهام علیاف»، ناممکن است. شخصی که شباهت زیادی با رجبطیب اردوغان دارد و اگرچه «آب نمییابد اما شناگر قابلی است». علیاف در این سالها با اتکا بر پشتوانههای فرهنگی و تاریخی باکو (که پیوندی جدانشدنی با سرزمین مادر، یعنی ایران دارد) به طرزی افراطگونه، «ناسیونالیسم آذربایجانی» را به پیش میرانَد. باکو در این مسیر، به تأسی از یار و الگوی دیرینهاش ترکیه، ریشههای توسعهطلبانه (با سویههای فرهنگی) را دنبال میکند و همزمان، با فشار روسها، مجبور است منافع آنها را نیز حاصل کند. لازم به توضیح نیست که روسیه و ترکیه، دو رقیب جدی ایران در منطقه هستند و برآیند فشار این دو بر آذربایجان، مستقیماً بر ایران میل پیدا میکند. از طرف دیگر، آذربایجان برای اعمال فشار بر اصلیترین چالشگر خود یعنی ارمنستان، روابطی گرم و رو به پیشرفت با آمریکا، اسرائیل و فرانسه دارد تا بتواند لابیهای قدرتمند ارامنه در این کشورها را تعدیل یا خنثی کند. این اقتضائات موجب شده است تا باکو، با کشوری مانند اسرائیل، روابط ویژهای مخصوصاً در حوزه مسائل منطقهای (و نظامی-امنیتی) برقرار کند. نیمی از نفت اسرائیل توسط آذربایجان تامین میشود و حجم تبادلات تجاری دو کشور از سقف پنج میلیارد دلار در سال گذشته است. به اذعان روزنامه اشپیگل آلمان «باکو، کانون جاسوسان جهان و اسرائیل است و این شهر به دلیل همسایگی با ایران، برای اسرائیل اهمیت دوچندان دارد». در مجموع میتوان گفت که باکو، زیر تنگناهای ژئوپولیتیک خود، دست به بازیای زده است که خطر آن برای ایران، تقریباً مساوی با مخاطره امنیت ملی است. ایران در این دو دهه، با در پیش گرفتن قلمروسازی ژئوپولیتیک صرفاً نظامی، تنها به نفوذ در عراق و سوریه مشغول شده حال آنکه از مهمترین حوزههای پیرامونی خود که نفوذ فرهنگی گسترده و ریشهداری در آنها دارد به شدت مغفول مانده است. غفلت ایران حلقه محاصره توسط قدرتهای منطقهای و فرامنطقه ای همچون روسیه، ترکیه، اسرائیل، عربستان و آمریکا را تنگتر خواهد کرد. تنش تهران-باکو اگرچه ظاهراً اختلاف بین دو کشور به نظر میرسد اما ریشههای آن را باید در تصویر بزرگتر منطقهای جست. ناکارآمدی فزاینده اقتصادی-سیاسی در ایران موجب شده است که حتی تنها نقطه اتکای ایران یعنی نفوذ ژئوپولیتیک آن نیز رو به اضمحلال بگذارد. مسالهای که این روزها حتی اثری از آن نیز باقی نمانده است.