تجمع شکستخوردگان در باکو
زمینههای تنش بین تهران و باکو چیست؟
قفقاز از گذشته تاکنون «سرزمین اختلافها» بوده است. از تابستان گذشته که جنگ مهم دیگری بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان آغاز شد، این سوال بزرگ در نگاه ایرانی شکل گرفت که پایان آن چه تغییراتی را به همراه خواهد داشت. جامعه حساس ایران در کنار علقه تاریخی و هویتی که به این منطقه دارد، اینبار از منظر منافع ملی این جنگ چهل و چندروزه را دنبال کرد. برخی از کارشناسان حوزه قفقاز جنوبی نیز از همان ابتدا با دیدگاه ژئوپولیتیک، حساسیت موضوع را بالاتر بردند. مسالهای که طی روزهای اخیر و با بسته شدن کوتاهمدت مسیر رفتوآمد جادهای بین ایران و ارمنستان و همچنین بحث دریافت عوارض برای عبور و مرور کامیونهای ایرانی از مسیر جاده گوریس-کاپان بیشتر خودنمایی کرد.
جنگ ناتمام در قفقاز جنوبی
قفقاز یکی از مناطقی است که بهواقع «جنگ تمدنها» را به خود دیده است. از تمدنهای اولیه همچون امپراتوری ایران، یونان و روم تا جنگهای سدههای اخیر بین ایران، عثمانی و روسیه. اما خاستگاه اصلی اختلافات اخیر بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان را باید در اواخر قرن نوزدهم جستوجو کرد. زمانی که این منطقه از ایران جدا و به روسیه تزاری ملحق شد. نوع تقسیمبندی محلی دوران تزاری بذر اختلافات را بین مسلمانان و ارامنه در این منطقه کاشت و آنچه امروز از جدال قرهباغ /آرتساخ شنیده میشود در سیاست کنترل محلی تزارها نهفته است. حتی بعد از انقلاب اکتبر 1917 میل به استقلال در این منطقه خودنمایی کرد و اختلافات نمایان شد. اگرچه شوروی با تجمیع همه مناطق قفقاز جنوبی، سرپوشی بر بروز این اختلافات گذاشت. قبل از فروپاشی کامل شوروی، ارمنستان و جمهوری آذربایجان برای تصرف منطقه قرهباغ /آرتساخ دست به اسلحه بردند که در پایان ارمنستان جدای از قرهباغ هفت ناحیه را که به نام جمهوری آذربایجان ثبت شده بود، در اختیار گرفت. عاملی که زمینهساز جنگ تابستان سال گذشته شد. جنگی که به نظر میآید هنوز ناتمام مانده است.
تغییراتی با پیامدهای بزرگ
اما از ابتدای دهه 90 میلادی که سه حوزه محلی گرجستان، ارمنستان و جمهوری آذربایجان استقلال پیدا کردند تا اکنون چند تغییر بزرگ و تاثیرگذار در منطقه و فرامنطقه رخ داده که باعث شده، جنگ این بار به نفع باکو رقم بخورد. تغییر اول در داخل خاک ارمنستان بود. این کشور از زمان استقلال، متحد سنتی روسها بوده است، در حالی که حضور پاشینیان پاشنه سیاست را در آن چرخاند و گرایش خود را به غرب نمایان ساخت. این تمایل، جدال و چرخشهای شرقی-غربی یکی از مشکلات کشورهای خارج نزدیک روسیه است. این تغییر سیاسی در ارمنستان باعث شد روسهای خونسرد به رهبری ولادیمیر پوتین درصدد برآیند تا درسی بزرگ و به قیمت ملی به طیف سیاسی حاضر در ایروان بدهند. پوتین پیشتر این کار را در کریمه با اوکراین و در آبخازیا و اوستیای جنوبی با گرجستان کرده بود و حال قرهباغ میتوانست زمین بازی خوبی باشد.
اما تغییر دیگر و تاثیرگذارتر، در خاورمیانه نهفته است. آنچه بهار عربی نامیده شد، سیاست منطقهای ایران را از وضعیت «واکنشی» به حالت «کنشی» تغییر داد. مرکز ثقل این تغییر نیز در سوریه، نوع مبارزه با داعش، ایستادن در برابر سیاستهای آمریکا، اروپا و متحدان آنها و همچنین کشاندن و دخیل کردن مستقیم و غیرمستقیم روسیه در میدان و چین در شورای امنیت سازمان ملل بود. تحولات ده سال اخیر خاورمیانه رنگ سیاسی کشورهای حاضر در منطقه را مشخصتر کرد. ترکیه و قطر به سمت اخوانالمسلمین بودند و عربستان و امارات علیه آنها. اما هر دو طیف در یک رویکرد اتفاق نظر داشتند، جنگ علیه بشار اسد و منافع منطقهای ایران که البته در این نبرد با روسیه نیز زاویه میگرفتند. پایان این نبرد که در عراق و یمن نیز دنبال میشد، حفظ اسد در جایگاه خود و شکست سیاستهای مخالفانش از واشنگتن تا آنکارا و ریاض بود. این شکست از ایران آنها را در جغرافیایی دیگر دور هم جمع کرد. ترکیه با نگاه به سرزمینهای همزبان در حوزه قفقاز و آسیای مرکزی و عربستان سعودی و امارات با اشراف به تمایلات تعجببرانگیز جمهوری آذربایجانِ سیساله نسبت به ایران در قفقاز جنوبی فعالتر شدند.
اما تغییرات در خاورمیانه یک ضلع مهم دیگر هم داشت. «دکترین پیرامونی» از ابتدای کاشت بذر اسرائیل در این منطقه به اجرا درآمد. چون مطلع بودند که اعراب و دنیای اسلام با آنها مقابله خواهند کرد. اما همپیوندی آمریکا و اسرائیل و همچنین اتحاد برخی از کشورها با آمریکا که تا لایههای اتحاد استراتژیک پیش رفت، برخی اعراب را به اسرائیل نزدیک کرد. بهخصوص که حاکمان حاضر و ولیعهدها برای تداوم قدرت خود و حضور در جایگاه اول آینده سیاسی کشور، نیازمند حمایت واشنگتن بودند. در این میان، اسرائیل به عنوان بزرگترین لابی تاثیرگذار در سیاستهای آمریکا میتوانست این اطمینان خاطر را برای آنها ایجاد کند. بنابراین، پیوند پنهان بین برخی از اعراب و اسرائیل شکل گرفت. بعد از آن دکترین پیرامونی اسرائیل با چرخش و تعدیل همراه شد و نگاه به داخل منطقه و ایجاد اتحادها افزایش پیدا کرد. آنچه امروز در نزدیک شدن برخی از حاکمان عربی به اسرائیل دیده میشود، برآمده از این نیاز سیاسی و تضمین قدرت در خاندان خود است. در حالی که اسرائیل از این سیاست اهداف پیچیدهای را دنبال میکند. روشی نیز که اتخاذ کرده، پیوند دکترین پیرامونی با سیاستهای ائتلافی جدید در منطقه خاورمیانه است. این روش اسرائیل را به جمهوری آذربایجان گره میزند تا نزدیکی ایران در مرزهای لبنان و فلسطین را جبران کند. اتحاد نزدیک با باکو چه به لحاظ اقتصادی و انتقال انرژی و چه به لحاظ سیاسی و نظامی، اسرائیل را در کنار ترکیه و عربستان قرار داده است. حال، اسرائیل در سازش با کشورهایی همچون بحرین و امارات در جنوب و جمهوری آذربایجان و... در شمال خود را به ایران نزدیک کرده است. این کشورها که شکستخوردههای تحولات ده سال اخیر خاورمیانه بودهاند، بهرقم تفاوت رویکردها در باکو دور یک میز نشستهاند. میتوان گفت همه آنها در جنگ جدید قفقاز جنوبی از آذربایجان حمایت کردند در حالی که ایروان با سیاستهای غربگرایانه «پاشینیان» متحدان سنتی خود را در منطقه از دست داد و به ناچار مجبور به پذیرش شکست شد. در این میان، نباید نیمنگاههای پنهانمانده آمریکا و اروپا را به نفع باکو نادیده گرفت.
ایران و پلهای جایگزین منازعه
برخی بر این عقیدهاند که جنگ جدید در قفقاز جنوبی با تحریک باکو برای قرار دادن ایران در تنگنای ژئوپولیتیک و سخت کردن دسترسی تهران به اوراسیا صورت گرفته است. البته به نظر میآید ایران میل به مدارای بیشتری در این حوزه دارد. به این دلیل که به خواستههای منطقهای خود در خاورمیانه رسیده است و توان بازیخوانی و بازیگری در قفقاز جنوبی را نیز بیش از هر منطقه دیگری دارد، اما تاکنون با نگاه به روسیه کمتر در این منطقه ورود کرده است. همچون بحث چشمپوشی از انتقال لوله انرژی از این حوزه به اروپا که میتواند رقیبی برای روسها و تنوع اقتصاد انرژی برای اروپاییها باشد. به هر حال همانطور که ایران توانست تا آبهای مدیترانه خطوط خاکی و پیوند سرزمینی ایجاد کند، این توانایی را نیز دارد که مسیرهای قفقاز را باز نگه دارد. بهویژه که زمینههای تاریخی، تمدنی و فرهنگی ایران در این منطقه پویاست. از سوی دیگر، حتی اگر باکو معتقد باشد که بر اساس توافق آتشبسِ روسیهمحور، مسیر عبوری گوریس-کاپان متعلق به خاک جمهوری آذربایجان است، مسیر جایگزین وجود دارد. ایروان تعهد کرده تا پایان نوامبر جاده 43کیلومتری «تاتو به آغوانی» را بازسازی کند. با وجود این برای ایران همان مسیر پیشین اهمیت دارد زیرا مهم جنگ بین ایروان و باکو نیست بلکه باز بودن مسیر ارتباطی ایران است.
مساله دیگر در این زمینه به سیاست اقتصادی ایران بازمیگردد. ایران به دلیل جایگاه ژئوپولیتیک خود میتواند به گونهای عمل کند که کشورهای همسایه را به لحاظ اقتصادی، پلهای ارتباطی، حملونقل زمینی و... به خود نیازمند سازد. همانگونه که با پیوستن به سازمان همکاری شانگهای و فعال بودن در جاده ابریشم جدید قادر خواهد بود اقیانوس آرام و دریای چین را از مسیر هند و پاکستان و در ادامه از طریق عراق و سوریه به مدیترانه، تنگه جبلالطارق و اقیانوس اطلس پیوند دهد، با احیای خط لوله صلح نیز میتواند انرژی خلیج فارس را از مسیر پاکستان به هند و چین برساند. از این منظر، تفاهمنامه 25ساله ایران و چین قابل اهمیت است. این سیاست اقتصادی همچنین قادر خواهد بود در مسیری دیگر اقیانوس هند را از راه کریدور شمال-جنوب به آسیای مرکزی، روسیه و اروپا متصل کند. حوزهای که در دوران هخامنشیان برای سیاست و تجارت از آن استفاده میشد؛ کنشی ژئوپولیتیک که به تنوع رویکردی در سیاست اقتصادی و سیاست خارجی منجر خواهد شد. این حلقههای اقتصادی، نیازها و پیوندهای سیاسی به وجود میآورد و قطعاً مذاکره را جایگزین منازعه خواهد کرد.