یک داستان و یک تحلیل
کشورها چگونه میلیونرها را جذب میکنند؟
جذب سرمایه خارجی برای بسیاری از کشورهای دنیا به مهمترین هدف سیاستگذاران تبدیل شده است. کشوری مانند سوئیس به خاطر سیستم بانکداریاش این انگیزه را در سرمایهگذاران خارجی ایجاد میکند که سرمایهشان را به سوئیس ببرند، کشوری مانند پاناما به خاطر اینکه یک پناهگاه مالیاتی است، سرمایهگذاران خارجی را به خود جذب میکند یا کشوری مانند ترکیه به خاطر اینکه فقط با خرید یک خانه به ارزش 250 هزار دلار به خارجیان اقامت میدهند، مردم کشورهای همسایه را ترغیب میکند تا در این کشور سرمایهگذاری کنند. کشورهای زیادی نیستند که از سرمایهگذاری خارجی بدشان بیاید اما ترغیب خارجیها به سرمایهگذاری در کشور شما، نیازمند این است که بتوانید انگیزه لازم را به طرق مختلف در آنها به وجود بیاورید. قبل از اینکه سیاستگذاران برای دادن اقامت دائم به خارجیان، عدد و رقم تعیین کنند، باید ببینند که کشورشان چه چیزی دارد که بتواند انگیزه لازم را در خارجیها به وجود آورد. وقتی که بدانید میتوانید چه چیزی را به خارجیها ارائه دهید، آن وقت است که میتوانید برای دادن اقامت به آنها قیمت تعیین کنید. تلاش برای جذب سرمایه خارجی بدون توجه به پیشنیازهای آن، پوچ و بیهوده است. بگذارید یک داستان تاریخی را روایت کنیم: داستان ژاپن. داستانی که پس از خواندن آن به خوبی درک خواهیم کرد که برای جذب سرمایه خارجی، چه چیزی در اولویت قرار دارد. ممکن است این داستان کمی طولانی به نظر برسد اما تنها با توجه کامل به جزئیات آن است که میتوانیم بفهمیم معمای جذب سرمایه خارجی چگونه قابل حل است.
داستان ژاپن
ژاپن، معتبرترین پاسپورت دنیا را دارد. کسی که پاسپورت ژاپن را دارد میتواند بدون نیاز به ویزا به 191 کشور سفر کند. اما اوضاع برای ژاپن همیشه اینگونه نبوده است. بیایید چند قرن به عقب برگردیم و یک داستان را بازگو کنیم. زمانی که در دهه 1540 میلادی، یک کشتی پرتغالی به سواحل ژاپن آمد و مبلغان مسیحی به ژاپن راه پیدا کردند. برای چند سال، مبلغان مسیحی پرتغالی در ژاپن به دعوت مردم به مسیحیت پرداختند و چند سال بعد، مبلغان مسیحی اسپانیایی نیز وارد ژاپن شدند. در سال 1600 میلادی، 57 مبلغ پرتغالی، 20 مبلغ اسپانیایی و 18 مبلغ ایتالیایی در ژاپن حضور داشتند. اما واکنش ژاپنیها چه بود؟ ژاپنیها با آغوش باز از مسیحیت استقبال کردند. همچنین کسانی که در رأس قدرت و سیاستگذاری بودند نیز به دو دلیل اصلی، اجازه دادند که مبلغان مسیحی به راحتی در ژاپن به فعالیتهای مذهبیشان بپردازند. دلیل اول این بود که بر این عقیده بودند که یک دین خارجی میتواند همه مردم ژاپن را متحد کند.
در آن زمان اگرچه هیچکدام از ادیان ژاپنی جزئیات چندانی نداشتند و فقط به چند اصل اساسی میپرداختند، اما از نظر کسانی که در رأس قدرت بودند، همین ادیان مانع از متحد شدن ژاپن میشدند و بنابراین مسیحیت را ابزاری میدیدند که میتوانست به آنها در یکپارچه کردن کشور کمک شایانی کند. دلیل دوم اما، اقتصادی بود. زمانی که ژاپنیها برای اولینبار با کشتیهای پرتغالی و اسپانیایی مواجه شده بودند، فهمیده بودند که چقدر از دانش عقب هستند و راهحل را در تعامل مداوم و تجارت با غرب میدیدند. بنابراین میدانستند که اگر مانع از فعالیت مبلغان مسیحی غربی در ژاپن شوند، شانس تعامل مداوم و تجارت با آنها را از دست خواهند داد. رهبران ژاپن میدانستند که برای اینکه پرتغالیها، اسپانیاییها، هلندیها و ایتالیاییها بخواهند دانش و سرمایهشان را به ژاپن بیاورند، باید نهتنها اجازه فعالیت آزادانه به مبلغان مسیحی داده شود، بلکه مسحیت باید از سوی دایمیوها و دربار امپراتوری نیز مورد حمایت واقع شود (دایمیوها، جنگسالاران و اربابانی بودند که رهبری سیاسی ژاپن را از قرن 12 تا 19 بر عهده داشتند. طی این دوره، قدرت در دست آنها بود و امپراتور یک مقام تشریفانی بود).
همه چیز برای مبلغان مسیحی خوب پیش میرفت تا اینکه هیدهیوشی به عنوان دایمیو به قدرت رسید. هیدهیوشی که ژاپن را متحد کرده بود، ابتدا به مبلغان مسیحی اجازه داد که آزادانه به تبلیغ مسیحیت بپردازند. خود هیدهیوشی مسیحی نبود اما مخالفتی هم با مسیحیت نمیکرد چرا که عقیده داشت مذهب، چیزی است که خود افراد باید آن را انتخاب کنند و یک چیز شخصی است. اما چندی که گذشت، هیدهیوشی توجه بیشتری را صرف مسیحیت و تهدیدهایی که مسیحیت میتوانست برای ژاپن به وجود آورد کرد. از جمله چیزهای که هیدهیوشی از آن نگران بود، قدرت گرفتن بیش از اندازه اروپاییان در شرق آسیا بود. در سال 1587، زمانی که هیدهیوشی در حال سرکشی بر مناطقی از کیوشو بود، با معابدی روبهرو شد که تا پیش از آن متعلق به بوداییها بودند ولی به تصرف مسیحیان درآمده بودند. هیدهیوشی متوجه شد که مسیحیان به زور این معابد را از دست بوداییها در آوردهاند و با اندکی تحقیق بیشتر، فهمید که هدف مسیحیان این است که به زور، کل ژاپن را به دین مسیحیت درآورند.
اینها باعث شد که هیدهیوشی سوالاتی را از مبلغان مسیحی بپرسد که تا پیش از این مطرح نبودند. هیدهیوشی از مسیحیان میپرسید: چرا شما تا این اندازه برای مسیحی کردن مردم ژاپن اشتیاق دارید؟ چرا معابد ژاپنیها را تخریب میکنید و به آزار و اذیت بوداییها میپردازید؟ چرا گاوها و اسبها را میخورید در حالی که این حیوانات برای انسانها سودمند هستند؟ چرا پرتغالیها ژاپنیها را میخرند و آنها را به عنوان برده به اروپا میبرند و میفروشند؟
بنابراین از سال 1587 به بعد، حساسیت هیدهیوشی نسبت به مسیحیان برانگیخته شد. این حساسیت به خاطر این نبود که مسیحیان موفق شده بودند تعداد زیادی از مردم را به آیین خوشان درآورند، بلکه به خاطر این بود که مسیحیان در این کار به زور متوسل میشدند، شهرها را به زور اشغال میکردند و تجارت بردگان ژاپنی برایشان به یک چیز عادی بدل شده بود. همچنین هیدهیوشی متوجه شده بود که مسیحیان، اعتقاد او به آیین بودا را نیز به سخره میگیرند. بنابراین هیدهیوشی در سال 1587، مسیحیت را ممنوع کرد و همچنین ناگازاکی را تحت کنترل مستقیم خود درآورد تا بتواند تجارت پرتغالیها را مورد پایش قرار دهد.
اما برای 10 سال، نه مسیحیان از تبلیغ آیین خود دست برداشتند و نه هیدهیوشی برای متوقف کردن آنها به اقدامات جدی پرداخت. پس از 10 سال، هیدهیوشی روند خود را تغییر داد و همه چیز عوض شد. در سال 1597، هیدهیوشی، 26 مسیحی را در ناگازاکی به صلیب کشید. حساب کار دست مبلغان مسیحی آمد و از ترس به چارمیخ کشیده شدن تصمیم گرفتند ژاپن را ترک کنند. اما هیدهیوشی متوجه یک موضوع بسیار مهم شد. اینکه اگر مبلغان مسیحی ژاپن را ترک کنند و مسیحیان در ژاپن احساس امنیت نکنند، انگیزه غربیها برای آمدن به ژاپن از بین خواهد رفت و بنابراین دیگر تجارتی بین ژاپن و غرب وجود نخواهد داشت. رفتن غربیها از ژاپن به معنای این بود که ورود دانش و سرمایه به ژاپن متوقف میشد و هیدهیوشی به اشتباهش پی برد. بنابراین از مسیحیان و مبلغان مسیحی بابت به صلیب کشیدن 26 مسیحی، عذرخواهی کرد و از مبلغان مسیحی خواست که در ژاپن بمانند. البته از آنها خواست که به ادیان دیگر کاری نداشته باشند و برای تبلیغ مسیحیت به زور متوسل نشوند.
اما هیدهیوشی در سال 1598 از دنیا رفت و دایمیوهای بعد از او، متوجه این موضوع نبودند که با به صلیب کشیدن مسیحیان و ممنوع کردن مسیحیت در ژاپن، چه بر سر کشورشان خواهد آمد. دایمیوهای بعد از هیدهیوشی به یک عقیده رسیده بودند: اینکه اگر بخواهند به لحاظ اقتصادی و سیاسی رشد کنند و ابهت ازدسترفته کشورشان را برگردانند، باید سیاست انزوا در پیش گیرند و ارتباطشان را بهطور کلی با غرب قطع کنند. آنها عقیده داشتند که ارتباط با غرب، استقلال ژاپن را گرفته و شرافت مردم ژاپن به خاطر ورود غربیها به ژاپن از بین رفته است.
به خاطر چنین عقیدهای، دیگر تجارت با غرب و ورود دانش و سرمایه از غرب به ژاپن نهتنها برای دایمیوهای ژاپن اهمیتی نداشت، بلکه آن را برای کشورشان بسیار بد میپنداشتند. در چنین شرایطی دیگر نیازی نمیدیدند که به مسیحیان اجازه فعالیت دهند و ابایی نداشتند که آنها را از بین ببرند. بنابراین در سال 1613، به صلیب کشیدن مسیحیان دوباره آغاز شد. در سال 1630 مجدداً تعدادی مسیحی در ژاپن به صلیب کشیده شدند. در سال 1632، 55 مسیحی دیگر نیز به صلیب کشیده شدند. در این زمان، مسیحیت در ژاپن رسماً ممنوع شده بود و برای دو قرن، این وضعیت ادامه داشت. آن دسته از رهبران ژاپن که اجازه دادند مسیحیت در ژاپن پا بگیرد، به خاطر اینکه تجارت با غرب را برای توسعه کشورشان حیاتی قلمداد میکردند و ورود دانش و سرمایه غربی به ژاپن را ضروری میدانستند، حالا جایشان را به رهبرانی داده بودند که تجارت با غرب را برای ژاپن مضر میدانستند و معتقد بودند ژاپن سیاست انزوا را در پیش بگیرد و برای همین، ممنوع کردن مسیحیت و به صلیب کشیدن مسیحیان را راحتترین راه برای مقابله با ورود غربیها به ژاپن میدیدند که همینطور هم شد. بعد از اینکه امنیت مبلغان مسیحی در ژاپن از بین رفت، انگیزه بازرگانان پرتغالی و اسپانیایی و هلندی و ایتالیایی برای تجارت با ژاپن به پایان رسید و دوره انزوا در ژاپن آغاز شد.
طی دوره انزوا، ژاپنیها به وضعیت اقتصادی خوبی رسیدند. بهطوری که در ابتدا غذای کافی برای مردم وجود داشت و وضعیت خوب آب و هوایی باعث شده بود که کشاورزی بسیار پررونق باشد. در این دوره همه چیز از سوی حاکمیت تعیین میشد. حاکمیت بود که تعیین میکرد هر کس باید چه کار کند و چه کار نکند. حاکمیت بود که تعیین میکرد چه کسی میتواند تجارت کند، چه کسی میتواند کشاورزی کند، چه کسی میتواند صنعتگر باشد و چه کسی میتواند سامورایی باشد. در این دوره البته، ساموراییها بسیار منزوی شدند و اهمیتشان را نزد حاکمیت و مردم از دست دادند. ژاپنیها تصور میکردند که سیاست انزوا جواب داده و توانستهاند عزت و شرف ازدسترفته خود را با حفظ استقلالشان بازیابند. دایمیوهای ژاپن که طی دو قرن، یکی پس از دیگری، سیاست انزوا را تکریم میکردند ناگهان با وضعیت بسیار بدی روبهرو شدند.
خشکسالی در ژاپن آغاز شد و وضعیت کشاورزی دیگر مانند قبل نبود. ژاپن که تا پیش از این خودش همه چیزش را تامین میکرد (به جز تجارتهای جزئی که با کشورهای شرقی همچون چین و کره داشت) با وضعیتی روبهرو شده بود که نیاز داشت برای تامین مواد غذایی، کالا وارد کند اما چنین امکانی را نداشت چون ارتباطش را با غرب بهطور کامل از بین برده بود. اوضاع روزبهروز خرابتر میشد که در یکی از روزهای سال 1853 اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد. چیزی که هزاران بار برای رهبران ژاپن بدتر از خشکسالی بود.
یک جنگسالار آمریکایی به نام متیو پری با کشتیهایش به ژاپن رسیده بود و لوله توپهایش را نیز به سمت ساحل اِدو نشانه گرفته بود. ژاپنیها که تا پیش از این چیزی در مورد آمریکا نمیدانستند، مورد هجوم آنها قرار گرفته بودند. 200 سال انزوا باعث شده بود که ژاپنیها متوجه نشوند که یک ابرقدرت جدید در دنیا ظهور کرده است. ژاپنیها دو راه بیشتر نداشتند: با کشتیهای آمریکایی مقابله کنند یا اینکه به آنها اجازه ورود دهند. سلاحهای آمریکایی آنقدر برای ژاپنیها ترسناک به نظر میرسید که راه دوم را برگزیدند. خوشامدگویی ژاپنیها به متیو پری، به امضای معاهده هریس منجر شد؛ معاهده یکطرفهای که باعث شد ورود آمریکاییها و سپس غربیها به ژاپن بعد از دو قرن آزاد شود و در عوض متیو پری نیز متعهد شد که آمریکا، ژاپن را با خاک یکسان نکند.
ژاپنیهایی که تصور میکردند عزت و شرافتشان را به دست آوردهاند، ژاپنیهایی که تصور میکردند استقلالشان را به دست آوردهاند و مانع از ورود بیگانه به کشورشان شدهاند، ژاپنیهایی که تصور میکردند سیاست انزوا باعث پیشرفتشان شده است ناگهان در یک چشم به هم زدن، همه آنچه دو قرن برای آن تلاش کرده بودند را از دست دادند. رسیدن کشتیهای آمریکایی به ژاپن همانا و آغاز شدن دخالتهای خارجی در امور ژاپن همانا. مجدداً مبلغان مسیحی زیادی وارد ژاپن شدند و تجارت ژاپن با غرب دوباره آغاز شد. البته تجارتی که عمده منافع آن برای غربیها بود و ژاپن برای چند سال همه استقلال خود را از دست داد.
ورود آمریکاییها و سایر غربیها به ژاپن، یک تغییر مهم دیگر را در ژاپن رقم زد: قدرت بعد از چند قرن از دست دایمیوها درآمد و امپراتور از یک مقام تشریفاتی به مهمترین مقام سیاسی تبدیل شد. ژاپنیها اما هوشمندانه عمل کردند و تهدید را به فرصتی برای صنعتی شدن ژاپن تبدیل کردند. در سال 1867 امپراتور میجی به قدرت رسید و اصلاحاتی را آغاز کرد که به اصلاحات میجی معروف است. هدف میجی فقط و فقط یک چیز بود: ورود دانش و سرمایه به ژاپن.
او میدانست که اگر میخواهد دانش و سرمایه به ژاپن وارد شود و مردم ژاپن نیز بتوانند به خوبی از این دانش و سرمایه بهره ببرند، باید سنتهای پیشین را کنار بگذارد و به جای سیاست انزوا، سیاست ایجاد منافع مشترک با غرب را در پیش بگیرد. بنابراین همه چیز را آزاد کرد. طی اصلاحات میجی هر چیزی که قابل تغییر بود، تغییر کرد. طبقهبندی اجتماعی از بین رفت، دین آزاد شد، هر کس حق داشت هر کاری را که دوست دارد انجام دهد، تجارت آزاد شد و دیگر اینگونه نبود که فقط عده محدودی اجازه واردات و صادرات داشته باشند و از مشاوران غربی دعوت شد که برای اصلاح سیستم نظامی، سیاسی و اقتصادی ژاپن به این کشور بیایند. میجی همچنین اهمیت ویژهای به آموزش میداد و بنابراین مهارت مردم ژاپن در کشاورزی، تجارت و صنعتگری به شدت افزایش یافت که همه اینها به صنعتی شدن ژاپن و رشد صنعتی این کشور منجر شد. با صنعتی شدن ژاپن، قدرت نظامی این کشور نیز افزایش قابل توجهی یافت و تا سال 1895 ژاپن به یک قدرت نظامی بدل شد.
ژاپنیها یاد گرفته بودند که با غرب تعامل سازنده داشته باشند و بنابراین حجم واردات و صادراتشان بسیار بالا رفت. آنها یاد گرفته بودند که چگونه میتوانند با ایجاد منافع مشترک، موجب ورود دانش و سرمایه به کشورشان شوند و همچنین یاد گرفته بودند که چگونه میتوانند انگیزه غربیها را برای آوردن دانش و سرمایهشان به ژاپن بالا ببرند. در نتیجه اصلاحاتی که انجام شد، ژاپن دیگر کشوری نبود که غربیها بخواهند فقط برای استعمار و استثمار به آنجا بروند. ژاپنیها توانسته بودند با برقراری ثبات سیاسی، برقراری امنیت برای مردم خودشان و خارجیها و توجه ویژهای که به آموزش و دانش داشتند، به غربیها بفهمانند که میتوانند بدون ترس از به صلیب کشیده شدن یا مصادره شدن اموالشان، وارد ژاپن شوند و در آنجا سرمایهگذاری کنند.
نتیجه اصلاحات میجی و ایجاد منافع مشترک میان ژاپن و غرب این بود که تولید ابریشم که در سالهای 1868 تا 1872 حدود هزار تن بود، بین سالهای 1909 تا 1914 به 12500 تن برسد. همچنین صادرات ابریشم که در سالهای 1868 تا 1872 حدود 650 تن بود، در سالهای 1909 تا 1914 به حدود 9500 تن برسد. تولید زغالسنگ جهش قابلتوجهتری را تجربه کرد. بهطوری که تولید زغالسنگ که در سال 1875 در ژاپن، معادل 600 هزار تن بود، در سال 1913 به 21 میلیون تن رسید. تعداد کشتیهای تجاری ژاپن در سال 1873 تنها 26 عدد بود. اما در سال 1913، ژاپن 1514 کشتی تجاری داشت. در سال 1872، ژاپن تنها 29 کیلومتر راهآهن داشت اما در سال 1914، طول خط آهن در ژاپن به 11400 کیلومتر رسیده بود.
داستان ژاپن را در اینجا به اتمام میرسانیم. دیدیم که چه چیزی باعث شده بود که ژاپن در مسیر پسرفت قرار گیرد و چه چیزی باعث شد که مسیر پیشرفت در این کشور هموار شود. ژاپن یک دوره سیاست انزوای حداکثری را گذراند و پس از آن یک دوره سیاست تعامل با قدرتهای خارجی و ایجاد منافع اقتصادی مشترک را در پیش گرفت. ایجاد امنیت برای جان و مال و عقیده خارجیها با حفظ منافع ملی و جلوگیری از مورد استعمار و استثمار قرار گرفتن باعث شد که بازرگانان آمریکایی و اروپایی تمایل زیادی برای آوردن دانش و سرمایهشان به این کشور پیدا کنند و همین موضوع منجر به این شد که طی چند دهه، ژاپنی که برای 200 سال از دانش عقب مانده بود، جهش عظیمی را تجربه کند و با صنعتی شدن به یکی از قدرتهای جهان بدل شود؛ قدرتی که میتوانست به کره و چین حمله کند و در برابر حمله روسها برنده میدان باشد.
فروش اقامت
هیات وزیران در ایران در سال 1398 تصمیم گرفتند که در ازای سرمایهگذاری یا سپردهگذاری بلندمدت 250 هزاردلاری، به خارجیان، اقامت پنجساله بدهند. اما حتی یک خارجی هم از این طرح استقبال نکرد! چرا؟ در داستان ژاپن دیدیم که بهطور کلی یک کشور باید چه ویژگیهایی داشته باشد که سرمایهگذاران خارجی را برانگیزد. در ادامه 12 مورد از کشورهای دنیا را که برنامه اعطای اقامت در ازای سرمایهگذاری را اجرا کردهاند معرفی میکنیم و توضیح میدهیم که هر یک چه ویژگیهایی دارند که باعث میشود برنامه فروش اقامتشان به ثمر نشسته باشد. در مقابل توضیح میدهیم که ایران چه ویژگیهایی دارد که باعث شده بعد از دو سال حتی یک نفر هم متقاضی دریافت اقامت پنجساله در ازای سرمایهگذاری 250 هزاردلاری نباشد.
در سال 2013، مالتا اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 750 هزاریورویی، اقامتش را بفروشد. در سال 2011، قبرس اعلام کرده بود که حاضر است در ازای سرمایهگذاری دو میلیون و 150 هزاریورویی، اقامتش را بفروشد که البته این برنامه به اتمام رسید. در سال 1993، دومینیکا اعلام کرده بود که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 100 هزاردلاری، اقامتش را بفروشد و نیاز هم نیست که کسی برای دریافت اقامت این کشور، وارد دومینیکا شود. در سال 2015، وانوآتو اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 135 هزاردلاری، اقامتش را بفروشد بدون اینکه نیاز باشد کسی وارد این کشور شود. در سال 1984، سنت کیتس و نویس اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 150 هزاردلاری، اقامتش را بدون اینکه نیاز باشد شخص وارد این کشور شود، بفروشد. در سال 2013 آنتیگوا و باربودا اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 100 هزاردلاری، اقامتش را بفروشد و فقط لازم است که متقاضیان، پنج روز در این کشور حضور داشته باشند تا اقامتشان را دریافت کنند.
در سال 2014، گرانادا اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 150هزاردلاری، اقامتش را بفروشد و نیاز هم نیست که کسی که متقاضی اقامت این کشور است، برای گرفتن اقامت، حتی یک روز به این کشور برود. در سال 2015، سنت لوسیا اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 100هزاردلاری، اقامتش را بفروشد. در سال 2017 ترکیه اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 250 هزاردلاری، اقامتش را به فروش برساند و نیاز هم نیست که کسی برای دریافت اقامت این کشور، حتی یک روز به ترکیه برود و فقط چهار ماه طول میکشد که پاسپورت فرد صادر شود و فردی که سرمایهگذاری کرده به شهروند ترکیه تبدیل شود. در سال 2018 اردن اعلام کرد که حاضر است اقامتش را در ازای سرمایهگذاری یک میلیوندلاری به فروش برساند. البته کسی که متقاضی اقامت اردن است، باید حداقل سه سال در این کشور حضور داشته باشد و سه سال هم طول میکشد تا به شهروند اردن بدل شود. مولدوا در سال 2018 اعلام کرد که حاضر است در ازای سرمایهگذاری 100 هزاریورویی، اقامتش را به فروش برساند که البته در حال حاضر این برنامه در حالت تعلیق است. در سال 2018 مونتهنگرو نیز تصمیم گرفت که اقامتش را در ازای سرمایهگذاری 350 هزاریورویی به فروش برساند.
حالا بگذارید وضعیت این کشورها را از نظر آزادیهای اقتصادی و سیاسی، ثبات اقتصادی و سیاسی و همچنین شاخصهای کیفیت حکمرانی با یکدیگر مقایسه کنیم. دقت کنید که یک کشور نیاز ندارد که کانادا یا آلمان باشد تا انگیزه لازم را برای جذب سرمایهگذاران فراهم کند. فقط کافی است یک کشور، از همسایگان خود بهتر باشد تا موج سرمایهگذاران به سمت آن روانه شوند. درست مانند اتفاقی که طی چند سال گذشته برای ترکیه افتاده است. اوضاع اقتصادی و سیاسی ترکیه در مقایسه با کشورهای توسعهیافته دنیا اصلاً مناسب نیست؛ اما هرچه هست از اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران بهتر بوده که انگیزه مهاجرت بیش از 10 هزار ایرانی را به این کشور به وجود آورده و باعث شده این ایرانیها حاضر شوند 250 هزار دلار بپردازند و در ترکیه ملک بخرند تا اقامت این کشور را بگیرند.
شاخصهای کیفیت حکمرانی
مقایسه شاخصهای کیفیت حکمرانی 12 کشور مورد نظر ما در این مقاله یعنی مالتا، قبرس، دومینیکا، وانوآتو، سنت کیتس و نویس، آنتیگوا و باربودا، گرانادا، سنت لوسیا، ترکیه، اردن، مولدوا و مونتهنگرو (12 مورد از کشورهایی که تجربه فروش اقامت را در ازای سرمایهگذاری در کشورشان دارند و در عین حال کشورهایی نیستند که بتوان آنها را کشورهای بسیار پیشرفته و توسعهیافته قلمداد کرد) با شاخصهای کیفیت حکمرانی ایران نشان خواهد داد که کشورها باید چه ویژگیهایی داشته باشند که بتوانند اقامتشان را در ازای سرمایهگذاری بفروشند و اگر چه ویژگیهایی داشته باشند، حتی یک نفر هم اقدام به سرمایهگذاری در آنها جهت اخذ اقامت نمیکند.
در ادامه شش شاخص کیفیت حکمرانی مربوط به هر یک از این کشورها و ایران را با یکدیگر مقایسه میکنیم. این شاخصها شامل ذیحسابی، ثبات سیاسی و نبود خشونت، اثربخشی حکومت، کیفیت قانونگذاری، حاکمیت قانون و کنترل فساد هستند. کیفیت هر یک از این شاخصها از منفی 5 /2 تا 5 /2 در نوسان است بهطوری که منفی 5 /2 نشاندهنده پایینترین کیفیت و 5 /2 نشاندهنده بالاترین کیفیت است. همچنین رتبه درصدی کشورها نیز مورد بررسی قرار میگیرد. رتبه درصدی نشان میدهد که کشورها، در شاخص مورد نظر، از چند درصد از کشورهای دیگر بهتر عمل کردهاند. مثلاً اگر رتبه درصدی یک کشور در یک شاخص، 10 باشد، نشاندهنده این است که این کشور تنها از 10 درصد از کشورهای دیگر، بهتر عمل کرده است. در حالی که اگر رتبه درصدی یک کشور در یک شاخص، 90 باشد، یعنی این کشور در شاخص مورد نظر، از 90 درصد از کشورهای دیگر بهتر عمل کرده است.
ذیحسابی یکی از شاخصهای کیفیت حکمرانی است. این شاخص از این جهت مهم است که نشان میدهد حکومت در یک کشور تا چه اندازه نسبت به اقداماتی که انجام میدهد، پاسخگوست. هرچه ذیحسابی و پاسخگویی حکومت به مردم بیشتر باشد، تمایل خارجیها برای سرمایهگذاری در آن کشور و گرفتن اقامت آن بیشتر خواهد بود. در سال 2020، نمره این شاخص برای ایران، منفی 48 /1 بود که از 12 کشور دیگر کمتر است. نمره قبرس 91 /0، نمره دومینیکا 88 /0، نمره مالتا 12 /1، نمره اردن منفی 75 /0 و نمره ترکیه منفی 86 /0 بود. از نظر این شاخص، ایران تنها از 8 درصد کشورهای دیگر، بهتر عمل کرده بود.
از نظر ثبات سیاسی و نبود خشونت، نمره ایران در سال 2020 معادل منفی 67 /1 بود که از 12 کشور دیگر کمتر است. مثلاً نمره قبرس از نظر این شاخص در سال 202 معادل 93 /0، نمره ترکیه منفی 19 /1 و نمره مالتا 95 /0 بود. از نظر این شاخص ایران تنها از 55 /7 درصد کشورها بهتر عمل کرده بود در حالی که مثلاً گرانادا، از 87 درصد از کشورها بهتر عمل کرده بود. از نظر اثربخشی حکومت، نمره ایران منفی 99 /0 بود که از نمره 12 کشور دیگر مورد نظر ما در این مقایسه، کمتر است. از نظر این شاخص، در سال 2020، ایران از تنها 15 درصد از کشورهای دنیا عملکرد بهتری را از خود نشان داده بود. این در حالی است که نمره ترکیه منفی 04 /0 بود و این کشور از 52 درصد از کشورهای دنیا عملکرد بهتری را از خود نشان داده بود.
از نظر شاخص کیفیت قانونگذاری، نمره ایران در سال 2020 معادل منفی 46 /1 بود که از همه 12 کشور دیگر کمتر است. از نظر این شاخص ایران از تنها 7 /6 درصد کشورهای دنیا بهتر عمل کرده بود. این در حالی است که نمره ترکیه منفی 01 /0 بود و از 52 درصد کشورهای دنیا عملکرد بهتری را در سال 2020 از خود نشان داده بود. از نظر شاخص حاکمیت قانون، نمره ایران در سال 2020 معادل منفی 87 /0 بود که از همه 12 کشور مورد مقایسه ما کمتر است. از نظر شاخص حاکمیت قانون، ایران از 20 درصد کشورهای دنیا عملکرد بهتری داشت در حالی که مثلاً نمره ترکیه منفی 36 /0 بود و این کشور از 40 درصد کشورهای دنیا عملکرد بهتری را نشان داده بود. از نظر شاخص کنترل فساد، نمره ایران در سال 2020 معادل منفی 09 /1 بود که از همه 12 کشور دیگر مورد بررسی ما، کمتر است. همچنین رتبه درصدی ایران از نظر شاخص کنترل فساد 42 /14 بود. در حالی که نمره ترکیه منفی 34 /0 و رتبه درصدی این کشور 44 بود.
دیدیم که از نظر همه شاخصهای کیفیت حکمرانی، ایران وضعیت بسیار بدتری را نسبت به 12 کشور دیگر (کشورهای در حال توسعهای که اقامتشان را به فروش گذاشتهاند و در این راه بهطور قابل توجهی از ایران موفقتر بودهاند) داشته است. اما شاخصهای کیفیت حکمرانی، تنها شاخصهایی نیستند که نشاندهنده ضعف ایران نسبت به سایر کشورها در جذب سرمایهگذاران خارجی در ازای فروش اقامت باشند. برای مثال، شاخص آزادی اقتصادی که بنیاد Heritage آن را منتشر میکند و بر اساس چندین مولفه شامل حقوق مالکیت، مالیات، اثربخشی سیستم قضایی، آزادی نیروی کار، آزادی سیاست پولی، آزادی تجارت، آزادی سرمایهگذاری، آزادی مالی و مواردی از این دست تعیین میشود نشان میدهد که وضع ایران نسبت به هر 12 کشور مورد بررسی ما در این مقاله، کمتر است. برای مثال نمره آزادی اقتصادی ایران در سال 2020 معادل 47 بود. این در حالی است که نمره ترکیه 64، نمره قبرس 71، نمره مالتا 70، نمره سنت لوسیا 67 و نمره مونتهنگرو 63 بود. از نظر شاخصهایی همچون نرخ تورم، نرخ بیکاری و نرخ ارز هم که ایران آنقدر وضعیت بدتری نسبت به 12 کشور دیگر دارد که نیازی به ارائه آمار و ارقام نیست.
جمعبندی
اگر کشوری میخواهد سرمایهگذاران خارجی را به خود جذب کند، مهمترین چیزی که نیاز دارد به آنها نشان دهد، ثبات سیاسی و اقتصادی است. همچنین باید به آنها اطمینان دهد که جای امنی سرمایهگذاری کردهاند و به هیچ عنوان اتفاقاتی همچون مصادره داراییها و مواردی از این دست برای سرمایهگذاران خارجی رخ نمیدهد. همچنین سرمایهگذاران خارجی نیاز دارند تا نسبت به آینده کشوری که قرار است در آن سرمایهگذاری کنند خوشبین باشند (حداقل نسبت به کشور خودشان) و بنابراین کشورها نیاز دارند برای جذب سرمایهگذاران خارجی، نشان دهند که چشمانداز روشنی دارند. آزادی فضای اقتصادی یکی دیگر از مهمترین اصولی است که در برانگیختن سرمایهگذاران خارجی باید به آن توجه کرد. نمیشود که پای دولت در همه فعالیتهای اقتصادی باز باشد، نمیشود که دولت بین کسبوکارهایی که طرفدارش هستند و در آنها سهم دارد، رانت توزیع کند، نمیشود قانون برای کسبوکارهای دولتی یک چیز باشد و برای دیگران یک چیز دیگر. همچنین یک کشور نیاز دارد نشان دهد که به همه عقاید احترام میگذارد و در زندگی شخصی و آن چیزهایی که فقط به فرد مربوط است دخالت نمیکند. اگر برعکس این عمل کند، نهتنها انگیزه خارجی را برای سرمایهگذاری به صفر خواهد رساند، بلکه شهروندان خودش را هم فراری خواهد داد.
* نمره شاخص بین منفی 5 /2 و 5 /2 است و هر چه عدد به 5 /2 نزدیکتر باشد یعنی عملکرد کشور مورد نظر بهتر است. رتبه درصدی نیز نشان میدهد که هر کشور، از چند درصد از کشورهای دیگر، بهتر عمل کرده است. وضعیت ایران از سایر کشورهای مورد مقایسه بدتر است. کشورهای مورد مقایسه، کشورهای در حال توسعهای هستند که اقامتشان را در ازای سرمایهگذاری میفروشند.