شناسه خبر : 23533 لینک کوتاه

اعاده حیثیت سرمایه‌داری

برای کسانی که ایمان خود را از دست داده‌اند

بحران مالی اخیر موجب شد تا برخی افراد قابلیت و دوام نظام اقتصادی آمریکا را زیر سوال ببرند. جذابیت سوسیالیسم در روسیه، چین و تا حدودی در کشورهایی مثل هند و کوبا که زمانی قهرمان سوسیالیسم بودند، از میان رفته است. سرمایه‌داری آمریکایی هم این روزها دوران سختی را پشت سر می‌گذارد.

 بحران مالی اخیر موجب شد تا برخی افراد قابلیت و دوام نظام اقتصادی آمریکا را زیر سوال ببرند. جذابیت سوسیالیسم در روسیه، چین و تا حدودی در کشورهایی مثل هند و کوبا که زمانی قهرمان سوسیالیسم بودند، از میان رفته است. سرمایه‌داری آمریکایی هم این روزها دوران سختی را پشت سر می‌گذارد. سقوط بازارهای مالی، خرید سهام بانک‌ها و نرخ بیکاری بالا به حس فزاینده اضطراب در مورد این نظام که پایه‌هایش بر مالکیت خصوصی منابع قرار دارد، اضافه شده است. «چرا سرمایه‌داری؟» کتابی است نوشته آلن ملتزر، استاد اقتصاد در دانشگاه کارنگی‌ملون در پیتسبورگ که پاسخی همه‌جانبه به برخی از تلفن‌هایی است که او در سال‌های اخیر داشته است.  اما تحریک‌آمیزترین سوال از طرف یک زن آلمانی بیان شده بود که پس از خواندن نیویورک‌تایمز شگفت‌زده بود. او تنها دو دهه پس از فروریختن دیوار برلین، شاهد فروپاشی همان نظامی است که دیوار برلین را از میان برداشته بود. پروفسور ملتزر توضیح می‌دهد که دفاعیه اصلی سرمایه‌داری بر این پایه است که سرمایه‌داری تنها نظامی است که به آزادی و رشد اقتصادی منجر می‌شود. اما در تضمین و ثبات‌بخشی چندان قوی نیست و شکست هم جزیی از ذات این سیستم است. در حقیقت این گفته‌های نویسنده مبنی بر اینکه «سرمایه‌داری بدون شکست وجود ندارد و سرمایه‌داری بدون شکست درست کار نمی‌کند» بسیار رواج یافته است. گناهان منسوب به سرمایه‌داری مثل فساد، کلا‌هبرداری و حرص تنها در نظام‌هایی که تولید تحت کنترل دولت است، نافذ نیستند. چرا که این سه گناه بسیار مضر، قابلیت اصلاح‌پذیری کمی در نظام‌های اقتصادی دارند. از نظر نویسنده مشکل اصلی این است که حتی نظام‌هایی که ذاتاً سرمایه‌داری هستند، چه بدتر چه بهتر، عناصری از کنترل دولت را در خود دارند. این عناصر معمولاً با حوزه دفاع و نیروی پلیس آغاز می‌شود و جلو می‌رود تا به چیزی مثل سیستم حمل‌ونقل ملی منتهی می‌شود. این سیستم در آمریکا یک شبکه بسیار گسترده از دفاتر و آژانس‌ها را در‌بر می‌گیرد. این شبکه وسیع و بوروکراسی آن بر منطق ارتقای «برابری» ایجاد و با نظام سرمایه‌داری تطابق یافته است.  اما همان‌گونه که آقای ملتزر می‌گوید «برابری، اغلب به معنای توزیع منافع حاضر با استفاده از قرض است که باید در آینده توسط مالیات‌دهندگان برگشت داده شود و این چندان عادلانه نیست. یا این منافع از طریق مقررات و یارانه‌های مردمی در دولتی است که بعداً آنها را در شغل‌های بخش خصوصی استثمار می‌کند و البته این هم عادلانه نیست.» این موضوع همچنین دستمایه کتاب دیگری به نام «سرمایه‌داری برای مردم» نوشته لوییجی زینگیلز استاد مدرسه اقتصادی بوث در دانشگاه شیکاگو قرار گرفته است. آقای زینگیلز مرثیه‌ای برای آمریکایی نوشته که 24 سال قبل وقتی از ایتالیا مهاجرت کرده بود، وارد آن شد. ایتالیا در آن زمان مملو از خویشاوند‌سالاری بود.  کسب‌وکارهای ایتالیایی تمایل داشتند همچنان خرد و محتاط باقی بمانند. چرا که رشد کردن و بزرگ شدن آنها را در برابر تحقیق و رسیدگی آسیب‌پذیر می‌کرد. هم‌چنین رشد کردن آنها را مجبور می‌کرد افراد را بر اساس شایستگی و استعداد استخدام کنند، نه وفاداری.  برای این شرکت‌ها وفاداری بسیار مهم بود. چون همین وفاداری کارکنان بود که از شرکت‌ها در برابر تحقیق و تفحص محافظت کرد. آقای زینگیلز پس از رسیدن به آمریکا با شور و اشتیاق سرمایه‌داری مواجه می‌شود. آمریکایی‌ها اعتقاد داشتند که امکان ثروتمندتر شدن وجود دارد و این افزایش ثروت همان اندازه که به بی‌نیازها نفع می‌رساند، فقرا را هم منتفع می‌کند. آنها نظام سرمایه‌داری خود را عادلانه یا حداقل به اندازه کافی عادلانه می‌دانستند. آقای زینگیلز می‌گوید «اکنون تمام آن احساسات فرسوده شده است.» اغلب این تغییرات نتیجه مستقیم توسعه گسترده حضور دولت از طریق یارانه‌های پیچیده و مقررات ضد‌رقابتی است که به گفته پروفسور زینگیلز نوعی رفاقت‌محوری را فراخوانده است.  او معتقد است وقتی دولت بخش خصوصی را مطلوب می‌داند، اغلب از یک کسب‌وکار دفاع می‌کند تا یک بازار. به این معنا که شرایط مطلوب برای موسسات خاصی فراهم می‌شود نه برای همه موسسات. این کار سیستم را منحرف می‌کند و دقیقاً به این مشکل می‌رسد که تعدادی کمپانی منتخب نفع می‌برند درحالی‌که هزینه‌ها بر دوش جامعه تحمیل می‌شود. آقای زینگیلز معتقد است که تنها باید برای پیشگیری از چنین رویدادهایی مقررات تدوین کرد. آقای زینگیلز سه پیشنهاد دارد. بخش‌های تحت حمایت به ویژه آموزش و بهداشت و درمان باید رقابتی شوند. سیاست مالیاتی هم باید دو تغییر داشته باشد.  اول اینکه سیاست مالیاتی برای تامین یارانه‌ها و هزینه‌های آن باید شفاف‌تر استفاده شود. برای مثال تفریق رهن‌ها باید به عنوان مالیات بر اجاره محسوب شود. منافع فراوان تدارک دیده شده برای تولید اتانول هم باید به عنوان مالیات بر نفت تلقی شود. دوم اینکه سیاست مالیاتی باید به عنوان جایگزین مقررات پیچیده استفاده شود و بر علیه حوزه‌هایی که بر جامعه هزینه تحمیل می‌کنند مثل آلودگی و وام‌های کوتاه‌مدت بانک‌ها که باعث بی‌ثباتی می‌شوند، کاربرد داشته باشد.  علاوه بر این، آقای زینگیلز خواستار پیوندی نزدیک‌تر و صریح بین سرمایه‌داری و اخلاقیات است. او می‌خواهد شرمساری عمومی نسبت به کلاهبرداری‌های شرکتی و افرادی که کار غیرقانونی انجام نمی‌دهند اما به جامعه زیان می‌زنند را افزایش دهد. افرادی چون وام‌گیرندگان که از زیر بازپرداخت رهن‌ها شانه خالی می‌کنند تنها به این دلیل که ارزش رهن از ارزش دارایی اصلی بیشتر شده است. آقای زینگیلز می‌گوید مدارس اقتصادی در حالت ایده‌آل زمانی مورد توجه قرار می‌گیرند که عملی در جهت منافع افرادی خاص صورت گرفته و به جامعه نیز هزینه وارد کرده است. درحالی‌که ممکن است واقعاً زیانی به جامعه وارد نشده باشد. نویسنده کتاب معتقد است، این بخشی از یک بیماری است که بر اثر بحث‌های سیاسی به جان سرمایه‌داری افتاده و به دلیل منافع خاص و یا افرادی که هیچ اعتقادی به نظام بازار واقعی نداشتند، شدت گرفته است. نویسنده همچنین به خاطر موفقیت آمریکا هشدار می‌دهد راهی که اکنون واشنگتن در پیش گرفته به ترکستان است.

منبع: اکونومیست

 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها