«استیو جابز»های بازنده
چرا بنگاههای دولتی با نام مدیرانشان شهره نمیشوند؟
مریم شکرانی: برای چندمین هفته متوالی بود که کارگران نیشکر هفتتپه مقابل فرمانداری شوش جمع شده و به حقوقهای عقبافتاده اعتراض میکردند. اعتراضات حتی به خیابانهای شهر کشیده شده و تا میدان معلم پیش رفته بود و در نهایت این تجمعات به خشونت و دستگیری کشید...
ماجرا به هفتتپه محدود نشد و روزی دیگر کارگران شهرداری یاسوج به حقوقهای پرداختنشده معترض شدند. این سلسله اعتراضات گاه و بیگاه ادامه داشت تا غائله به پردرآمدترین بخشهای اقتصاد ایران هم رسید و کارگران میدان گازی عسلویه هم به اعتراض برخاستند. حالا حقوق کارگران دومین میدان بزرگ گاز جهان به تعویق افتاده بود و بنگاههای دولتی و شبهدولتی یکییکی به در بسته میخوردند. دیوان محاسبات در گزارشی اعلام کرده بود بالای ۶۰ درصد شرکتهای دولتی زیانده هستند. شرکتهایی که گرچه جز هزینه و ناکارآمدی دستاوردی نداشتند اما بدنه حاکمیت حاضر نمیشد به راحتی از بنگاههای ورشکسته و زیانده خود دست بکشد. در این میان فیش حقوق نجومی مدیران همین بنگاههای ورشکسته، خبرساز شد و بسیاری از رسانهها نوشتند که گویا دولت برای زیاندهی بنگاههای اقتصادی به مدیرانش پاداش میدهد! مدیرانی که این سالها بسیار خبرساز بودهاند، گاهی برای انتصاب عجیب و غریب رئیس صنف چلوکبابیها بر یک باشگاه ورزشی و گاهی برای مدرک تحصیلی جعلیشان و بار دیگر برای ریختوپاشهای حاشیهساز...
این اتفاقات در حالی رخ میداد که بسیاری از برندهای غولآسای جهان را با نام مدیرانشان میشناسند، اپل استیو جابز، فیسبوک مارک زاکربرگ، مایکروسافت بیل گیتس و...
اما چرا بنگاههای دولتی و شبهدولتی ایران را با نام مدیرانشان نمیشناسند؟ دولتی بودن بنگاههای اقتصادی یا واگذاریهای فسادآمیز به شبهدولتیها را یکی از مهمترین دلایل این مساله میدانند. اینکه دولت در اساس بنگاهدار خوبی نیست و مدیران خوبی سرکار نمیآورد. بسیاری دیگر به مصائب بیشمار کارخانهداری در ایران اشاره میکنند. مصائبی که به گفته آنها قدرتمندترین مدیران را به زانو درمیآورد. مصائبی مثل تحریم که جزیره متروکهای برای اقتصاد کشور ساخته است یا نرخ ارز که یکشبه سر به فلک میکشد... مصائبی مثل گرفتاریهای حمل چمدانی پول و قفل شدن دسترسی شبکه بانکی ایران به جهان یا راهروهای پرپیچوخم ادارات و بوروکراسی فرساینده مشاغل در ایران و کمبود نقدینگی و سیل خروج سرمایه از کشور که چراغ بسیاری از کارخانهها را خاموش کرده است و...
از همه اینها که بگذریم عمر صندلیهای مدیریتی در بنگاههای دولتی کوتاه است. آنقدر کوتاه که به چشم برهمزدنی حکم عزل یکی بیاید و دیگری منصوب شود. آنقدر کوتاه که مدیری حتی فرصت جمع کردن وسایلش را نداشته باشد و در حالیکه برای پاسخگویی درباره بورس به بهارستان رفته است، حکم عزل او روی خروجی رسانهها منتشر شود. عمر کوتاه مدیریت بنگاهها و جابهجاییهای مدام آدمهایی که لزوماً متخصص نبوده و ناشایستها را به سالاری میرساند، فرصت تاثیرگذاری مدیران باهوش و کارآمد را از بنگاههای اقتصادی ایران گرفته است. بنگاههایی که حالا دست بهعصا حرکت میکنند و نالههای استهلاک آنها از گلوی کارگران فقیرشان شنیده میشود و این است قصه نافرجام استیو جابزهایی که در ایران فرصت قد علم کردن ندارند.