مساله محاسبه، مشکل مقایسه
مناقشه تولید ناخالص داخلی و محاسبه آن در گفتوگو با داود سوری
تولید ناخالص داخلی را تقریباً میتوان مهمترین شاخص اقتصادی دانست؛ شاخصی که نشان میدهد یک اقتصاد تا چه اندازه توان تولید کالا و خدمات را برای مصرف شهروندان و صادرات به دیگر کشورها دارد و در واقع تا چه اندازه میتواند رفاه مردمش را تامین کند. با این حال هنوز هم مناقشهها و مباحثههای زیادی روی برآورد این شاخص و مقایسه آن وجود دارد، از جمله گزارش اخیر بانک جهانی که اقتصاد ایران را با تولید ناخالص داخلی 192 میلیارددلاری در رده پنجاهم اقتصادهای جهان قرار داده و انتقادات بسیاری به این گزارش وارد شده است. داود سوری، اقتصاددان، در گفتوگو با تجارت فردا با تبیین مفهوم تولید ناخالص داخلی به بررسی مسائل مرتبط به محاسبه و مقایسه این شاخص میپردازد که باعث میشود از میزان تولید کالا و خدمات یکسان، برآوردهای عددی مختلفی به دست آید.
♦♦♦
در روزهای اخیر مساله اعلام میزان تولید ناخالص داخلی ایران توسط بانک جهانی بسیار مورد بحث قرار گرفته و غالباً این رقم را نادرست و کمتر از میزان واقعی عنوان کردند. قبل از اینکه وارد صحتسنجی این مساله شویم بهتر است اساساً تعریف علمی و مشخصی از «تولید ناخالص داخلی» داشته باشیم. مفهوم دقیق GDP چیست؟
جیدیپی (GDP) مخفف ترجمه انگلیسی تولید ناخالص داخلی (Gross Domestic Product) و منظور از آن مجموع کالاها و خدماتی است که در درون مرزهای یک کشور در یک دوره زمانی مشخص مثلاً یک سال تولید میشود. کلمه داخلی (Domestic) نشان میدهد که این تولید باید در داخل مرزهای جغرافیایی کشور رخ دهد و تفاوتی هم ندارد که این کالا یا خدمات را ایرانیها تولید کردهاند یا خارجیها؛ تا زمانی که درون مرزهای کشور است داخلی محسوب میشود. برای برآورد تولید ناخالص داخلی دستورالعملها و استانداردهای بینالمللی وجود دارد که مشخص میکند منظور تولید کدام کالاها و خدمات است و چگونه میتوان این تولیدات را اندازه گرفت و با یکدیگر جمع کرد که «تولید ناخالص داخلی» را به دست دهد. به این منظور دستورالعمل بسیار جامعی وجود دارد که در مورد تکتک فعالیتهای اقتصادی صحبت شده است. البته ایرادهایی به این دستورالعمل گرفته و مطرح میشود که همچنان کالاها و خدماتی درون کشورها تولید میشود که محاسبه نمیشود یا اصولاً قابلمحاسبه نیستند و تولید ناخالص داخلی فعلاً آنها را پوشش نمیدهد. بهعنوان مثال خدمات خانگی که یک زن خانهدار انجام میدهد به خاطر اینکه دستمزدی بابت آن نمیگیرد، قابل اندازهگیری نیست اما این خدمتی است که در هر صورت درون کشور تولید شده. با این حال اگر از این ایرادها و ریزهکاریهای آماری حاشیهای چشم بپوشیم، تولید ناخالص داخلی یا GDP، شاخصی است که توان تولیدی یک کشور را نشان میدهد.
اما وقتی صحبت از مجموع تولید کالاها و خدمات میکنیم، اولین سوالی که ممکن است پیش بیاید این است که این کالاها و خدمات بسیار زیاد و ناهمگن را چگونه با هم جمع میکنند. آیا مثلاً دو اتومبیل و پنج سیب را میتوانیم با همدیگر جمع کنیم؟ برای این کار نیاز به یک معیار مشخص داریم که این کالاها و خدمات ناهمگن را با آن اندازهگیری کنیم. اینجاست که واحد پول و قیمتها به کار میآیند. بهعبارت دیگر اگر ما بخواهیم دو اتومبیل را با پنج سیب با هم جمع کنیم، باید ارزش آن دو اتومبیل و پنج سیب را با هم جمع کنیم که ارزش مجموع تولید این کالاها را نشان میدهد. وقتی ارزش را در نظر میگیریم، آنوقت سوال میشود که قیمت اتومبیل چقدر و قیمت سیب چقدر است. اینجا «قیمت» نقش پیدا میکند و مساله کمی پیچیدهتر میشود. وقتی از قیمتهای اسمی یا قیمتهای روزی برای اندازهگیری ارزش کالاها و خدمات استفاده میشود، نتیجه نهایی هم تولید ناخالص داخلی اسمی (Nominal GDP) خواهد بود. اما قیمتها در طول سالهای متفاوت تغییر میکند و نتیجه ارزشگذاری و جمع کردن آن متفاوت خواهد بود.
اما اگر بخواهیم میزان تولید ناخالص داخلی را در دو سال متوالی محاسبه و با هم مقایسه کنیم تا به این هدف برسیم که ببینیم چه میزان کالا و خدمات بیشتری تولید شده است، باید اثر افزایش یا کاهش قیمتها را خارج کنیم. تا صرف افزایش یا کاهش قیمتها روی ارزشی که برای تولید کالا و خدمات در نظر میگیریم، تاثیر نگذارد. اینجا مساله تولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت یا GDP واقعی (Real GDP) پیش میآید که در آن ارزش کالاها و خدمات تولیدشده در سالهای متوالی را با توجه به قیمتهای یک سال که آن را «سال پایه» مینامیم، اندازهگیری و با یکدیگر مقایسه کنیم.
اگر ما سال پایه را سال 1390 قرار بدهیم، بعد از آن میزان تولید کالا و خدمات را ضربدر قیمتهای سال 90 کرده و با همدیگر جمع میکنیم. در این صورت میتوانیم سالهای متوالی را با یکدیگر مقایسه کنیم. به این وسیله میتوان اثر تغییرات قیمت را از بین برد و فقط روی تولید کالا و خدمات متمرکز شد. GDP واقعی از آنجا که با قیمت ثابت محاسبه میشود، مبنای مناسبتری برای مقایسه تولید در طول زمان در درون یک کشور است.
تفاوت تولید ناخالص داخلی با تولید ناخالص ملی چیست؟
جیانپی (GNP) هم مخفف معادل انگلیسی تولید ناخالص ملی (Gross National Product) و منظور از آن مجموع کالاها و خدماتی است که از سوی شهروندان یک کشور مثلاً ایرانیها در هر جای دنیا تولید میشود. اینجا تولید کالا و خدمات، ملی است نه داخلی؛ یعنی کالا و خدماتی که در هر جای دنیا توسط ایرانیها تولید و به داخل کشور انتقال پیدا کرده باشد. کشورهای زیادی مانند مصر، پاکستان یا هند نیروهایی دارند که در خارج از کشور کالا و خدمات تولید میکنند و منابع را به کشور اصلیشان برمیگردانند. آنجاست که بین GNP و GDP تفاوت آشکاری دیده میشود. همچنین برخی کشورها سرمایهگذاری خارجی بالایی دارند که این باعث میشود GNP آنها متفاوت از GDP باشد. در کشور ما که سرمایهگذاری خارجی زیادی ندارد و ایرانیهای خارج از کشور هم معمولاً منابعی از تولیدات کالا و خدماتشان به داخل برنمیگردانند، تفاوت GDP و GNP معمولاً ناچیز است.
علاوه بر مساله قیمت که میتواند GDP اسمی یا به قیمت ثابت را به ما بدهد، روش محاسبه GDP هم میتواند متفاوت باشد از جمله اینکه بر اساس برابری قدرت خرید (PPP) محاسبه شود. محاسبه GDP در کشور ما سختتر و پیچیدهتر است چون نظام ارزی ما چندنرخی است. با این حساب بهترین راه محاسبه GDP کدام است و این مشکل را در کشور ما چگونه باید حل کرد؟
در واقع در محاسبه GDP مشکلی وجود ندارد. استانداردهای آماری که توسط مرکز آمار و بانک مرکزی برای محاسبه GDP استفاده میشود، بینالمللی است و غالب کشورها از آن بهره میبرند. مشکل در زمان مقایسه خودش را نشان میدهد. یعنی وقتی که قرار است GDP یک کشور را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم یا حتی GDP یک کشور را در سالهای مختلف با هم مقایسه کنیم، مشکل پیدا میشود. دلیل این مشکل هم همانطور که اشاره شد به مساله قیمت برمیگرد، نه مقادیر تولید. چون تغییر قیمت در افزایش و کاهش تولید ناخالص داخلی اثرگذار است.
فرض کنید میخواهیم GDP ایران را با آمریکا مقایسه کنیم. اینجا مساله این است که میزان تولید کالاها و خدمات باید در چه قیمتی ضرب شود که قابل مقایسه باشد. چون در مقایسه GDP مراد ما مقایسه میزان تولید است، نه مقایسه قیمتها. بنابراین باید بتوانیم اثر قیمتها را خارج کنیم تا بتوانیم مقدار واقعی تولید کالا و خدمات را با یکدیگر مقایسه کنیم. برای خارج کردن اثر قیمتها لازم است که واحد پولی ریال و واحد پولی دلار را به یکدیگر تبدیل کنیم. اما در مورد اقتصاد ایران با این مساله مواجه میشویم که بازار واقعی برای ارز وجود ندارد. نظام ارزی کشور ما چندنرخی است و همیشه حداقل دو نرخ کاملاً متفاوت و فاصلهدار برای ارز وجود دارد. برای اینکه تصویر بهتر و دقیقتری از ارزش کالاها به دست آید شاخص دیگری به نام برابری قدرت خرید (Purchasing Power Parity) تعریف شده است که به اختصار آن را پیپیپی (PPP) مینامند. در این روش یک سبد کالایی مشخص را در دو کشور در نظر میگیرند و قیمت آن را با هم میسنجند. اما این روش هم مشکلات خودش را دارد. چون در کشورهای مختلف محدودیتها و ممنوعیت واردات و صادرات، تعرفههای گمرکی، هزینه حملونقل، مداخله دولت در قیمتگذاری، یارانه، مالیات و... وجود دارد که شاخص برابری قدرت خرید را تحتتاثیر قرار میدهد. در کشورهایی که اقتصاد آزادتری دارند و این محدودیتها شدید نیست، شاخص برابری قدرت خرید یک شاخص قابل اتکا و قابل اعتنا برای اندازهگیری و مقایسه تولید ناخالص داخلی است. اما در کشوری مانند ایران محدودیتهای تجاری فراوان است، تعرفهها بالاست و یارانههای مختلفی به کالاها و خدمات پرداخت میشود. در عین حال بعضی از کالاها و خدمات ممکن است مشمول مالیات نباشند. حتی تحریم هم با افزایش هزینه مبادله در این محاسبات اثرگذار است. پس با اینکه شاخص برابری قدرت خرید از نظر تئوریک کار میکند اما از لحاظ عملی و محاسباتی برای اقتصاد ما چندان موضوعیت ندارد. از اینرو است که ما مشکل مقایسه داریم و نمیدانیم کالاهایی را که تولید کردیم با چه نرخی به یک واحد مشخص تبدیل و با کالاهایی که در آمریکا یا یک کشور دیگر تولید شده است، مقایسه کنیم.
ما همواره با این مشکل مواجه بودیم و معمولاً از شاخص برابری قدرت خرید هم استفاده میکردیم اما با توجه به اینکه محدودیتهای ما کمتر بود این شاخص موضوعیت بیشتری داشت. اما اکنون با زیاد شدن محدودیتهای داخلی و خارجی واقعاً برای مقایسه با مشکل مواجه هستیم. حتی ما برای مقایسه GDP خودمان در سال جاری با 10 سال قبل هم مشکل داریم به این دلیل که دخالتهای بسیار زیاد دولت در قیمتگذاری کالاها میتواند در محاسبه GDP تاثیرگذار باشد. پس تا وقتی که نتوانیم یک مفهوم دقیق و مشترک برای همسان کردن قیمتها ایجاد کنیم این اختلاف در محاسبه وجود خواهد داشت. البته باز هم لازم است تاکید کنم که این مشکل در گذشته هم وجود داشته اما اکنون به خاطر تشدید محدودیتهای داخلی و خارجی، اثرگذاری آنها بسیار بیشتر شده است.
در آمار مربوط به رشد اقتصادی کشور که در واقع نشاندهنده رشد تولید ناخالص داخلی در یک سال نسبت به سال قبل از آن است، دو رقم با احتساب نفت و بدون احتساب نفت اعلام میشود. مساله نفت در تولید ناخالص داخلی چیست و آیا دیگر کشورها هم چنین آماری را ارائه میکنند؟
در هر حال نفت بخش مهمی از تولید این سرزمین است. جدا از اینکه خودش یک ارزش محاسباتی در تولید ناخالص داخلی دارد، جریان تولید نفت باعثوبانی شکلگیری و رونق بسیاری فعالیتهای تولید دیگر در کشور است. بنابراین نمیتوانیم نفت را از تولید ناخالص داخلی کنار بگذاریم و حتی تفکیک GDP به دو دسته با نفت و بدون نفت جای سوال دارد به این دلیل که حتی بسیاری از فعالیتهایی که ممکن است در ظاهر با تولید نفت در ارتباط نباشند، به طور غیرمستقیم با درآمدهای نفتی که وارد چرخه فعالیتهای اقتصادی میشود، در ارتباط باشند و از آن بهره ببرند. شاید اگر بخش نفت و درآمدهای نفتی نبود، بسیاری از این فعالیتها که آنها را غیرنفتی مینامیم هم شکل نمیگرفت. در هر حال به نظر من «با نفت» و «بدون نفت»، صرفاً یک تقسیمبندی است که برای دریافت اهمیت نقش مستقیم نفتی در اقتصاد ما ایجاد شده؛ اما در نهایت نفت بخش عمدهای از اقتصاد و تولید ما درون کشور است و باید جزو GDP محاسبه شود.
اشاره داشتید که در محاسبه تولید ناخالص داخلی واقعی، یک سال را به عنوان سال پایه در نظر میگیرند و بر اساس آن قیمتها در نظر گرفته شده و مقایسه صورت میگیرد. اما به نظر حتی همین انتخاب سال پایه هم محل مناقشه است، چون به خاطر دارم که زمانی که سال 1390 را به عنوان سال پایه انتخاب کردند و برخی تغییرات در محاسبات ایجاد شد، برخی از این مساله انتقاد کردند. سال پایه اساساً باید چگونه انتخاب شود؟
در دنیا مرسوم است که سازمانهای آماری هرچند سال یکبار سال پایه را عوض میکنند. به این دلیل که میخواهند اعدادی که محاسبه و گزارش میکنند به واقعیتهای روز نزدیکتر باشد. فرض کنید که ما اگر همچنان سال پایه را سال 1338 حفظ کرده بودیم، شاخص قیمت مصرفکننده به یک عدد نجومی رسیده بود. تغییر شاخص سال پایه یک مبحث آماری برای اندازهگیری است و مساله مهمی نیست؛ مثلاً اینطور نیست که اگر سال پایه را 1389 در نظر بگیریم تولیدمان بیشتر شود و اگر 1390 در نظر بگیریم، میزان تولید کاهش یابد. میزان کالا و خدماتی که تولید شده همان است. بنابراین تغییر سال پایه چه در رابطه با قیمتها و چه در رابطه با تولید هیچ تفاوت اساسی ایجاد نمیکند. این بحثها به نظر من موضوعیت زیادی ندارد. درست است که در آمارها تغییراتی ایجاد میشود اما استنباطی که از آن آمارها صورت میپذیرد نباید تغییر کند.
مساله این است که دخالت وسیع دولت در قیمتگذاری و اینکه در طول زمان این دخالتها متغیر بوده است، باعث میشود ما نتوانیم میزان کالاها و خدماتی را که در سالهای مختلف تولید شده و با قیمت آن روز به ریال تبدیل شده به درستی با یکدیگر مقایسه کنیم و بفهمیم که واقعاً چقدر کالا و خدمات در دهه 80 و چقدر کالا و خدمات در دهه 90 تولید شده است. به دلیل اینکه مثلاً در دهه 90 دولت سعی کرده قیمتها را بیشتر کنترل کند و یارانه بالاتری بپردازد. این دخالتها جدای از اینکه بحث مقایسه بینالمللی را با مشکل مواجه میکند، حتی در مقایسههای داخلی در طول زمان هم مشکلزاست.
از طرفی به دلیل اینکه GDP بهنوعی شاخص موفقیت دولتها یا شاخص موفقیت سیاستگذار اقتصادی محسوب میشود، همواره تحتتاثیر قرار میگیرد به این مفهوم که دولتها سعی میکنند این کمیت و نرخ رشد را بالاتر نشان دهند. قاعدتاً دولتها به درجههای مختلف در این مساله تاثیرگذار بودند و از نفوذشان روی سازمانها و مراجع آماری استفاده کردهاند. به همین دلیل است که میبینیم هرازگاهی بعد از چند سال مراجع آماری برمیگردند و گذشته خودشان را بهنوعی اصلاح و اعداد را تعدیل میکنند. نمونه مشخص آن در اواخر دهه 1380 بود که بعدها بانک مرکزی در تجدیدنظرهایی برخی از ارقام را اصلاح کرد. در نهایت اینکه مساله نفوذ دولت هم یکی از مشکلات محاسبه تولید ناخالص داخلی است.
آیا تولید ناخالص داخلی شاخص بهینه یا مناسب برای مقایسه اقتصادهاست که بر اساس آن بتوان اقتصادها را ردهبندی کرد؟
برای مقایسه اقتصادها باید بسنجیم که رفاه جوامع با همدیگر در چه تناسبی قرار دارد و جامعهای را که از رفاه بیشتری برخوردار است دارای اقتصاد قویتری بدانیم. اندازهگیری رفاه بحث دامنهداری است و شاخصهای متعددی برای اندازهگیری رفاه در نظر گرفته میشود. بااینحال GDP همچنان یکی از شاخصهای مهم و شاید اولین شاخص برای اندازهگیری رفاه است اما تنها شاخص نیست و شاخصهای دیگری مانند بهداشت و سلامت، دسترسی به لوازم زندگی، آزادی بیان، توزیع درآمد و... جملگی باید در کنار هم لحاظ شوند تا بتوان رفاه یک ملت را نشان داد و آنگاه ملتها و جوامع را با هم مقایسه کرد.
اما همچنان GDP شاخص بسیار مهمی درون سبد شاخصها و شاید مهمترین آنها باشد. GDP میزان تولید کالاها و خدمات است و رشد آن نشاندهنده رشد و توسعه اقتصادی است که طبعاً رفاه را به دنبال خودش میآورد.