اخلاق بوروکراسی کافکایی
چرا اخلاق سازمانی نادیده گرفته میشود؟
استعاره «بوروکراسی کافکایی» ذهن بسیاری از نظریهپردازان بوروکراسی را از چند دهه پیش به خود مشغول کرده است. در حالیکه روش انتقادی و استعاری کافکایی بیانگر بینشی پویا در مورد سازماندهی سیستمهای اجتماعی بود، کماکان توسط تحلیگران کلاسیک این رشته تایید نشد. اما «استوارت کلگ» و همکارانش تلاش کردند گامی برای آزمون این دیدگاه برداشته و با استفاده از روش استقرایی، تجربه افراد را از بوروکراسی کافکایی مورد بررسی قرار دهند.
نگاهی به نظریات ماکس وبر و فرانتس کافکا
ماکس وبر (1920-1864) و فرانتس کافکا (1924-1883) دو نویسنده معاصر بودند. این دو شیفته مدرنیته صنعتی بوده و هر یک به روش خاص خود درک عمیقی از آن داشتند. کافکا و وبر هر دو از جمله مهمترین نویسندگان در زمینه بوروکراسی و سازماندهی بوده و در بسیاری از زمینهها دارای شباهت و تفاوت بودهاند. وبر نویسنده دانشگاهی موفق، پرکار، و جامعهشناسی پیشگام بود. هرچند وی مورد توجه زیادی قرار گرفته بود، از بیماری روانرنجوری نیز رنج میبرد. دیگری یعنی کافکا رماننویس و نویسنده داستانهای کوتاه بود که هرگز طعم موفقیت را نچشید. وی نیز در طول زندگی کوتاه خود اغلب افسرده و بیمار بود. این دو هر یک از منظری متفاوت به نقد بوروکراسی پرداخته و پیشنهادهایی در جهت بهبود آن ارائه کردهاند. وبر برتری فنی بوروکراسی را اجتنابناپذیر میداند؛ و در عین حال، از قفسی آهنی صحبت میکند که بوروکراسی تولیدکننده آن است. کافکا اما گویی از داخل آن قفس است که سخن میگوید و داستانهایی تاریک و معماگونه وکنایهآمیز از بیهودگی زندگی بوروکراتیک نقل میکند. در حالیکه وبر با ما از عقلانیت بوروکراسی سخن میگوید، کافکا ما را در هزارتویی تاریک قرار میدهد که گریز از آن گاهی به دردسری بزرگ تبدیل میشود. در حالی که وبر در مورد بیشخصیتی و بیطرفیِ بوروکراسی نوشته است، کافکا به طور واضح از تجربیات زنده متقاضیانی که مرتباً با روشهای غیرواضح، هوشمندانه و گاه غیرمنصفانه بوروکراسی گیج میشدند سخن گفته است. از نظر مطالعه رسمی سازمانها، نفوذ وبر بدون شک قابل توجه است. مطالعات سازمانی به عنوان یک رشته، بدهی بزرگی به وبر دارد و هرگونه بحث فکری در مورد سازمان به طور مستقیم یا غیرمستقیم از ایدههای او استفاده میکند. تخصص و سلسلهمراتب، کنترل و تصمیمگیری، عقلانیت و توجیه عقلایی و... همه موضوعاتی هستند که از کار وبر سرچشمه میگیرند. برخلاف وبر، بهرغم تاثیر کافکا در نظریه ادبی و اجتماعی و موقعیت وی به عنوان یکی از شخصیتهای اصلیِ پستمدرن، نظریات او کمتر توسط نظریهپردازان سازمان مورد استفاده قرار گرفته است. کافکا که فرزند یک تاجر ثروتمند پراگی بود، بیشتر عمر کوتاه خود را در دفتر بیمه حوادث در اتریش کار کرد و به این ترتیب از کارکردهای بوروکراسی از داخل آن سیستم، کاملاً آگاه بود. وبر از مشکلات ناشی از رفتار انسان در محیط بوروکراتیک غافل نبود. و بر همین اساس وی مدلی ایدهآل و مصنوعی از بوروکراسی را پیشنهاد کرد که ویژگیهای فعلی و در حال تجربه آن را به طورخلاصه در خود جای داده بود و در عین حال میتوانست در شکل بهتری به مشتریان ارائه شود. از نظر وبر، بوروکرات بودن یک حرفه است، حرفهای که نیاز به داشتن خصوصیتی بارز دارد و آن اخلاق حرفهای است. برخلاف وبر که کارکردهای بوروکراسی را از درون مدل ایدهآل آن میسنجد، کافکا از نظر افرادی که آن را در سازمانها تجربه میکنند، بوروکراسی را تجزیه و تحلیل میکند. علاقه او بیشتر در زمینه پدیدارشناسی قدرت بوروکراسی بوده و به مسائل مربوط به حکومت توجه چندانی نشان نداده است. در حالی که برای وبر بوروکراسی با منطق قانونی آن مشخص میشود، برای کافکا بوروکراسی به صورت یک پدیده سلطهگر ظاهر میشود که توسط افسانه و خرافات احاطه شده است. بوروکراسی کافکا، برخلاف نوع ایدهآلِ وبر، آن چیزی نیست که توسط عقلانیت به یک قفس آهنی تبدیل شود. اما برآمده از کنایه است، که در آن انتظار عقلانیت در هر مرحله توسط تجربه حضور در سازمانها بیهوده جلوه میکند. در رمانهایی مانند «محاکمه» و «قصر» کافکا خواننده را به زندگی شخصیت K و تجربه او از بوروکراسی منتقل کرده است. در رویارویی حقوقی (دادگاه) و سازمانهای دولتی (قصر)، K بدون تردید، تقریباً به عنوان یک شخصیت ایدهآل پیش میرود. با این انتظار که این سازمانها از طریق سیستمی از قانون و مقررات، به گونهای منظم، قابل پیشبینی و عقلایی رفتار میکنند و این فرآیند نیز مربوط به سازماندهی سختگیرانه ادارات مختلف بوده است. درحالیکه شخصیت K با چشمانداز عقلایی بودن بوروکراسی اغوا شده، تجربه وی از بوروکراسی بسیار با آنچه وی انتظارش را داشت فاصله دارد. بنا بر تفسیر ژیژک (2001: 64) از رمان قصر کافکا، «وقتی قصر برای اولین بار از دور دیده میشود عالی و باشکوه جلوه میکند. اما بعداً به محض ورود به آن، واقعاً به یک بهشتِ کثافت، یک توده غولپیکر از مواد گندیده بزرگ تبدیل میشود». به طور مشابه، تجربه K در بوروکراسی تجربهای مطابق با اصطلاح کافکایی است؛ یعنی تجربه فرآیندی که با تضاد، کنایه، یأس و بیهودگی تغذیه شده، و با سایهای معماگونه و تاریک تعیین هویت میشود، این تجربه بیانگر آن است که هیچ چیز، هرگز آنگونه که به نظر میرسد نیست، و ممکن است هرگز ماهیت واقعی آن برملا نشود. کافکا در حالیکه دیدگاهی درست و روشن از جامعه مدرن ارائه میکند، رویکرد انتقادی خود را نسبت به بوروکراسی نیز بیان میکند. بر اساس این رویکرد، صفت «کافکایی» برای توصیف وضعیتی مورد استفاده قرار میگیرد که معمولاً افرادی که تحت بوروکراسی قرار دارند (به عنوان شهروندان یا مشتریان)، آن را تجربه و احساس میکنند. تجربه گیر کردن در یک حلقه معیوب ایجادشده توسط قوانین بوروکراتیک بهطوریکه نه میتوانند آن را درک کنند و نه از آن فرار کنند. همانطور که وارنر (2007) توضیح میدهد، صفت کافکایی برای توصیف برخورد ناکارآمد با بوروکراسیها مورد استفاده قرار میگیرد و جنبههای مثبت بالقوه آن را نادیده میگیرد. بدین ترتیب، بوروکراسی کافکایی نشاندهنده فساد شرایط و وضعیت سازمانی است، وضعیتی که در نظریه وبری باید در عین حال، سازنده یک پروژه اخلاقی باشد (du Gay، 2005). مطالعه حاضر نهتنها به عنوان یک استعاره بلکه با کار تجربی در مورد سازمان کافکایی به عنوان مجموعهای از شیوهها و روشها به قانون کافکا کمک میکند. بر اساس تجربیات دستِ اول فردی با بوروکراسیها، ما به طور استقرایی به محتویات تعاملات کافکایی در سازمان نزدیک شدیم. همچنین، با هدف گسترشِ درکی دقیقتر از اینکه مردم چگونه تجربیات کافکایی خود را بیان میکنند، فرآیند و روشهایی را که به ساخت سازمان کافکایی منجر میشود، مورد بررسی قرار دادیم. از نظر ما، سازمان بوروکراتیک کافکایی به همان اندازه یکی از کلیات اصلی نظریه سازمان است که کافکا و آثارش جزء اصلی آگاهی ادبی مدرن هستند.
کافکا، بوروکراسی و سازمان
از آنجا که اشاره به سازمان کافکایی اغلب استعاری است، پژوهشگران در این تحقیق هدف خود را بررسی تجربیات زنده از نظر مشتریانی قرار دادهاند که اجزای مورد نظر کافکا در بوروکراسی را تجربه میکنند. بر همین اساس، به طرح این پرسش میپردازند که چه ویژگیهای (شناختی، اجتماعی-مادی، احساسی) در برخورد نزدیک با بوروکراسی وجود دارد؟ به علاوه اینکه، این نوع برخورد چگونه شکل میگیرد و چه عواقبی دارد؟
تحقیق حاضر در سالهای پس از بحران یورو در سال 2009 در پرتغال انجام شده است. در آن زمان، به دلیل نرخ بهره پایین که طی سالهای طولانی اعمال شده بود، بدهیهای سنگینی در خانوادهها و بخشهای مالی بروز کرد. با تشدید بحران، بیکاری و مشکلات اقتصادیِ دیگر، لایحه رفاه اجتماعی تغییر کرده و به کاهش درآمد مالیاتی دولت منجر شد. در نتیجه رکود تجاری و ناتوانی مشتریان در بازپرداخت وامها، موسسات مالی و اعتباری، وامدهی را محدود کردند. در شرایطی که دولت پرتغال مجبور به صرف هزینه بیشتر و دریافت کمتر شده بود؛ و به این ترتیب در شرایط بحرانیِ دیگر کشورهای جنوبی قرار گرفته بود، موسسات مالی از جمله بانک مرکزی اروپا، نیاز مبرم به صرفهجویی و ریاضت را مطرح کردند. در این شرایط بود که فرآیند بوروکراسی سازمانی به طور فزایندهای توسط مردمی که با آن برخورد داشتند و مجبور به تجربه ریاضت اقتصادی در فرآیند بوروکراسی کافکایی در بخشهای خصوصی و دولتی میشدند، مورد تردید قرار گرفت.
روش تحقیق
«استوارت کلگ» و همکارانش از مصاحبهشوندگان خواستند که از برخورد نزدیک با بوروکراسی کافکایی بگویند. برای این کار تنها از آن دسته از افرادی سوال کردند که قادر به تشخیص ناکارآمدی بوروکراسی از دیدگاه یک مشتری بودند و بر همین اساس، سوال مطرحشده عبارت بود از اینکه: آیا شما تجربهای از جنبههای منفی بوروکراسی را به خاطر دارید و اینکه تاثیر آن تجربه بر شما چه بود؟
نتایج تحقیق
تحقیق «استوارت کلگ» و همکارانش را باید گامی اولیه در جهت تحقیقات بیشتر در مورد تجربه کافکایی شدن بوروکراسی قلمداد کرد. منظور از تجربه کافکایی علل و فرآیندهایی است که به تجربه بوروکراسی هزارتویی در چارچوب یک حلقه معیوب منجر میشود. همانطور که اشاره شد، تحقیق حاضر از مصاحبهشوندگان خواست که در مورد ناکارآمدی بوروکراسی کافکایی صحبت کنند و جنبههای کارای آن را نادیده بگیرند. به این ترتیب، نتایج حاصل از این تحقیق نباید به عنوان نقدی در مورد ذات بوروکراسی در نظر گرفته شود، چراکه این مطلب از حوصله این پژوهش خارج بوده است. بنابراین، باید به دنبال پاسخ به این پرسش بود که فشار سیاستهای ریاضتی بر اقتصاد پرتغال و افزایش تنگنای منابع مالی، چگونه در افزایش اختلال عملکرد بوروکراتیک تاثیر داشته است؟ بوروکراسی کافکایی مردم را با انبوهی از قوانین به ظاهر بیمحتوا مواجه میکند و موجب سردرگمی و آزار آنها میشود. به همین ترتیب، بر اساس یافتههای این تحقیق، اخلاق بوروکراتیک کافکایی ابداً مورد توجه برنامهریزان سازمانی نبوده است و سازماندهندگان آن در بسیاری از موارد، اخلاق سازمانی را نادیده گرفته بودند. سادهلوحانه است که تصور کنیم نتایج احمقانه در برخورد با بوروکراسی، محصول سازماندهندگان احمق یا سازماندهی احمقانه است. بلکه بوروکراسی کافکایی بیشتر میتواند ناشی از تقابل اشکال غیرمنعطف و پیچیده کار سازمانی باشد که در یک حلقه معیوب بازسازی میشوند.
این مطالعه سه فرآیند اصلی مداخله در توسعه و تثبیت سازمان کافکایی را برملا میسازد که عبارتاند از: «ساخت اجتماعی بیمعنا»، «عدم فعالیت مدیریتشده» و «درماندگی آموختهشده». بر این اساس، بوروکراسی کافکایی را نباید خرسندانه مورد نظر قرار داد؛ بلکه، بایستی آن را به عنوان یک ساختار اجتماعی و عامدانه از سازمان، غیرطبیعی تلقی کرده و این رهیافت به عنوان شرط اولیه تغییر آن در نظر گرفته شود. ماهیت دوار مشکلات کافکایی، هم در بیمعنی بودنِ وجودی (شکست در ایجاد حس) و هم در عدم فعالیت مدیریتشده (شکستهای حاکمیتی) توسط مطالعه حاضر آشکار شده است. سازمانهای کافکایی در شرایط «عدم شفافیت» و «عدم قابلیت اتکا» رشد میکنند، و بر این اساس کافکا پیشنهاد میکند که هرگونه بررسی و تفحص در مورد سازمان باید از خارج از سیستم، یعنی جامعه مدنی صورت بگیرد. به این ترتیب، خواست هودسون و همکاران در سال 2013 برای گسترش دموکراسی صنعتی به خودی خود، برای پرداختن به مسائل پیچیدهای که سازمان کافکایی فعلی ارائه میدهد، کافی نیست. یافتههای این تحقیق با برجستهسازی فرآیندهای اساسی مکانیسمهای بوروکراتیک توضیح میدهند که نهتنها آرمانهای بوروکراسی طی زمان دچار فساد شدهاند، بلکه همکاری فعال افراد مشمول در آن نیز به تداوم حلقه معیوب زاییده بوروکراسی کمک کرده است. برخلاف تحقیقات پیشین (هودسون و همکاران، 2013) که توانمندسازی نیروی کار را برای رسیدگی به اختلالات و ناکارآمدی بوروکراتیک توصیه میکند، یافتههای تحقیق حاضر نشان میدهند که مشتریان و افراد درگیر در بوروکراسی نیز باید نقش مهمی در شکستن دور باطل ناشی از بوروکراسی ایفا کنند. در این مرحله سوال مورد نظر میتواند یکی از موارد زیر در نظر گرفته شود:
1- چگونه میتوان به بازسازی گسترده سازمانهای بزرگ مبادرت ورزید بدون اینکه تسلیم وسوسههای بوروکراتیک جامعه حسابرسی شویم؟
2- سازمانها طی فرآیندی که از طریق آن عدم شفافیت خود را حفظ میکنند، چگونه احساسات منفی مرتبط با تجربه کافکایی را عادیسازی میکنند؟
3- راهی که سازمانها روشهای سنتی خود را بدون هیچ تلاشی برای تغییر و بهبود حفظ میکنند، کدام است؟
هر سه این موارد نیز میتوانند همزمان مورد تحقیق و بررسی قرار گیرند.
گشایش سیستم از طریق دموکراتیزه کردن نوآوریهای عمومی و ایجاد انگیزههایی در جهت بهبود خلاقیتهای اشتراکی با مشارکت افراد اجتماع امکانپذیر بوده و میتواند به شکسته شدن حلقههای بسته در بوروکراسی کافکایی منجر شود. این امر باعث افزایش نظارت عمومی بر عملکرد سازمان شده و ابتکارِ باز و سیاستِ باز را در پی خواهد داشت. روند مذکور قابلیت آن را دارد که از طریق فراهم آوردن بسترهای مشارکت و مداخلات افراد اجتماع، سطح شفافیت عملکرد سازمان را افزایش داده و عدم فعالیت مدیریتشده در سازمان و درماندگی آموزش دادهشده را کاهش دهد. مطالعات سیفری در سال 2011 نشان داد که ایجاد بستری برای سیاستهای باز، به تولید جنبشهای اصلاحی متعددی در جهت عملکرد سازمان منجر شده است. قدرت کافکایی به ویژه در دوران ریاضت اقتصادی که کارکنان دولت قادر به ارائه اخلاقی خدمات عمومی همچون مراقبت، ملاحظه و شفقت در مورد افراد اجتماع نیستند، پررنگتر دیده میشود. یک فشار هوشمندانه، سازنده و مداوم در جهت افزایش شفافیت و بهبود عملکرد سازمان لازم است تا اصلاح و کاهش ناکارایی عملکرد آن را در پی داشته باشد و نیز، خصوصیات پیچیده و غامض ذاتی در مورد عملکرد سازمانهای بوروکراتیک را از بین ببرد. با استفاده از روشهای بهبود سیستم سازمانی، شاید زمان آن فرا رسیده است که نهتنها بوروکراسی را به عنوان یک پروژه اخلاقی دوباره کشف کنیم، بلکه عناصر کافکایی آن را کمتر «فربه»، «آنارشیک»، «ناکارآمد»، «غیرقابل درک» و «احمقانه» جلوه دهیم. شهروندان در حالی که گرفتار ماشینهای تفسیر و تاویل بوروکراسی هستند، همچنان به دنبال توجیه عقلایی آن میگردند؛ در صورتیکه قدرت و فرآیند درگیرکننده بوروکراسی تلاشی کمتر را برای بهکارگیری و هضم آن برنمیتابد.