رابطه سیاستگذاری تجاری و محیط زیست
سیاستهای تجاری چه تاثیری بر میزان آلودگی جهانی دارد؟
دولتها با اهدافی همچون حمایت از تولیدات داخلی، کسب درآمد، افزایش رقابتپذیری صنایع داخلی در عرصه بینالمللی، کاهش بیکاری و کنترل بازار، محدودیتهایی را بر سر راه تجارت با دیگر کشورها قرار میدهند. این موانع به دو گروه موانع تعرفهای (tariff barriers) و موانع غیرتعرفهای (non-tariff barriers یا NTBs) تقسیم میشوند. موانع تعرفهای به مالیات و عوارضی که بر واردات، توسط دولت اعمال میشود، دلالت دارد. در این نوع موانع، علاوه بر حمایت از کالاهای داخلی، دولت نیز از طریق مبالغی که مالیات و عوارض دریافت میکند، به درآمد خواهد رسید. نوع دیگر موانع تجاری، موانع غیرتعرفهای هستند که شامل مجموعهای از کارها و اقدامات دولتها میشود که به سختتر شدن عملیات تجاری بین کشورها منجر خواهد شد. سهمیهبندی، سوبسید، قوانین ضددامپینگ، پیمان ارزی، کنترلهای گمرکی و پروانه تجاری، نمونههایی از این نوع محدودیتهاست که درآمدی را برای دولتها به همراه ندارند. میزان اعمال این موانع، یکی از مولفههای تعیینکننده آزادی اقتصادی در کشورهاست. هر چقدر نرخ این موانع تجاری کمتر باشد، کشور آزادی اقتصادی بیشتری خواهد داشت. طبق نظریات اقتصادی و یافتههای مطالعات گذشته، وجود موانع تجاری در کوتاهمدت باعث سودرسانی میشود، اما در نهایت، کشور با شرایط سختی روبهرو میشود و رشد اقتصادی آهستهتر از قبل خواهد شد. همچنین از بین بردن این موانع به کشورها کمک میکند تا به توسعه و رشد اقتصادی پایدار دست یابند. موانع تجاری در کشورها با نرخهای متفاوتی بر روی کالاهای مختلف اعمال میشود. دولتها بر اساس اهداف سیاسی خود تعیین میکنند که موانع تعرفهای و غیرتعرفهای یک صنعت به چه میزان باشد.
با گرمتر شدن زمین و تاثیرات مخرب آلودگی محیط زیست بر زندگی بشر، توجه سیاستمداران طی دهههای اخیر به سمت توسعه پایدار و اصلاح قوانین و مقررات زیستمحیطی، جلب شد. در بسیاری از کشورها به این منظور، موانع زیستمحیطی سختگیرانهای برای جلوگیری از افزایش تولیدات صنایع آلاینده به کار گرفته شده است. چیزی که در رسانهها به مردم القا میشود این است که تعرفهها و موانع بر سر راه تولیدات صنایع آلوده و آلاینده بیشتر است. در همین راستا، شاپیرو در پژوهش خود که با نام «سوگیری محیطی سیاستهای تجاری» در می 2020 در ژورنال NBER به چاپ رسید، به بررسی این موضوع میپردازد. او در مقالهاش رابطه بین سیاستهای تجاری را با میزان آلودگی و انتشار گاز دیاکسیدکربن در کشورهای مختلف بررسی میکند. یافتههای پژوهش او نشان میدهد که بر خلاف اظهارات سیاستمداران و نظرات رسانههای مختلف، در بسیاری از کشورها، موانع تجاری بر روی صنایع آلوده کمتر از صنایع پاک است. آلوده بودن یک صنعت از طریق میزان انتشار گاز CO2 به ازای هر واحد تولید، مشخص میشود. کمتر بودن موانع تجاری بر روی صنایع آلوده به نوعی یارانهای برای انتشار گاز دیاکسیدکربن (CO2) است که باعث تغییرات آبوهوایی در سطح جهانی خواهد شد. شاپیرو، این ارتباط را نوعی از سوگیری محیطی در سیاستهای تجاری میبیند. طبق برآوردهای این پژوهش، به دلیل موانع تجاری اندک بر روی صنایع آلوده، یارانهای ضمنی در حدود 120 دلار به ازای انتشار هر تن گاز دیاکسیدکربن پرداخت میشود. این در حالی است که هزینه اجتماعی ناشی از انتشار این گاز در جو برابر 40 دلار به ازای هر تن است. به عبارت دیگر، سالانه چندین میلیارد دلار یارانه ضمنی برای انتشار این گاز پرداخت میشود. در نتیجه میزان سوگیری محیطی در سیاستهای تجاری خیلی بیشتر از آن چیزی است که تصور میشود. از این رو در ادامه، خلاصهای از این مقاله و نتایجی که از این بررسی حاصل شده است، ارائه خواهد شد.
چرا کشورها موانع بیشتری بر روی صنایع پاک میگذارند؟
شاپیرو معتقد است که برای رسیدن به سیاستهای بهینه در تغییرات آبوهوایی، باید یک مالیات همگانی و برابر در تمامی صنایع و مناطق مختلف، اعمال شود. یافتههای برخی از پژوهشها در این زمینه نشان میدهد که اعمال سیاست تغییرات آبوهوایی (climate change policy) در برخی کشورها، به تولیدات داخلی ضربه میزند، به ویژه صنایعی که انرژی بیشتری مصرف میکنند. برای کاهش میزان آلودگی هوا، تولیدات این صنایع در این کشورها به شدت کاهش مییابد؛ ولی این موضوع باعث میشود تولید کالاهای این صنعت در منطقه یا کشور دیگری انجام شود که به نوعی باعث افزایش انتشار گاز دیاکسیدکربن در سطح جهانی و از بین رفتن اثر سیاستهای تغییرات آبوهوایی میشود. از طرفی، تئوریها و شواهد این زمینه نشان میدهند که کشورها در سیاستهای تجاریشان میزان انتشار گاز دیاکسیدکربن را در نظر نمیگیرند یا از یارانه ضمنیای که موجب تولید گاز CO2 میشود، آگاه نیستند. شاپیرو با اشاره به این شواهد، قصد دارد در مقالهاش کانالهایی را که باعث پیدایش رابطه بین سیاستهای تجاری و غلظت گاز دیاکسیدکربن میشوند شناسایی کند. او برای بررسی این موضوع که کدامیک از این کانالها موجب این رابطه میشود، از 20 متغیری که در پژوهشهای نظری و تجربی پیشین پیشنهاد شده، استفاده کرده است. این متغیرها شامل میزان تعرفههای بهینه، مخارج لابیگری، سهم نیرویکار و سرمایه از تولید، صنایع رو به افول (sunset industries)، دستمزد و میزان سواد کارگران، اندازه و مکان شرکتها، اتحادیهسازی (unionization)، میزان مخارج تجارت، بیکاری و... میشود. طبق بررسیهای این پژوهش، فاصله اقتصادی صنعت از مصرفکنندگان آن، در میان این متغیرها، بزرگترین نقش را در رابطه بین غلظت CO2 و سیاست تجاری ایفا میکند. این فاصله اقتصادی از طریق تعداد واسطههای اقتصادی بین صنعت تا مصرفکننده نهایی تعیین میشود. هرچه این فاصله بیشتر باشد، قوانین محدودکننده برای کاهش انتشار CO2 کمتر و میزان انتشار بیشتر میشود.
برای پی بردن به این موضوع که رابطه بین سیاست تجاری و موقعیت مکانی صنعت چگونه بهوجود میآید، شاپیرو یک متغیر سیاسی اقتصادی با نام «رقابت لابیگری (lobbying competition)» را وارد مدل پژوهش خود کرد. بر اساس این متغیر، بنگاهها برای آنکه قیمت تولیداتشان بالاتر برود و مزیت بیشتری در تولید محصولاتشان داشته باشند، از طریق لابیگری خواستار افزایش موانع تعرفهای و غیرتعرفهای برای محصولشان هستند. از طرفی این بنگاهها برای کمتر شدن هزینههایشان میخواهند که موانع تجاری بر روی نهادههای اولیهای که در روند تولید استفاده میکنند، کاهش یابد. از اینرو، سیاستمداران برای حمایت از مصرفکنندگان، بر روی صنایعی که فاصله اقتصادی بیشتری دارند، موانع کمتری میگذارند که اغلب آنها، صنایع آلوده هستند و آلایندههای بیشتری تولید میکنند و بر روی صنایعی که فاصله اقتصادی بین مصرفکننده نهایی و صنعت کمتر است، نظارت بیشتر و موانع بیشتری میگذارند که اکثر این صنایع، صنایع پاکتری هستند. محاسبات این پژوهش نشان میدهد که میزان یارانه ضمنیای که از طریق این سیاستهای تجاری به انتشار گاز کربندیاکسید داده میشود، چیزی در حدود 550 تا 800 میلیارد دلار در سال است.
سیاستهای تجاری فرضی و انتشار گاز CO2
در ادامه پژوهش، شاپیرو چندین مدل تعادلی جهت ارزیابی نحوه اثرگذاری برخی از سیاستهای تجاریای که در واقعیت اجرا نشدهاند بر میزان انتشار گاز CO2 و رفاه اجتماعی، به کار برد. او ابتدا تحلیلهای خود را بر اساس دنیای غیرواقعی که در آن دو کشور با دو کالای آلوده و پاک وجود دارد، شروع میکند. در این مدل ساده، افزایش هزینه تجارت برای کالاهای آلوده به کاهش میزان انتشار جهانی CO2 منجر میشود. در ادامه شاپیرو از مدل تعادلی که شامل چندین کشور و چندین صنعت میشود، استفاده میشود. در این قسمت، شاپیرو از شش گروه از سیاستهای تجاری غیرواقعی (counterfactual) که در دنیای واقعی وجود نداشتهاند، استفاده میشود. در گروه اول این سیاستهای فرضی، هر یک از کشورها یک تعرفه واحد برای شرکای تجاری خود تنظیم میکند که برای تمامی صنایع به یک میزان است. این سیاست تجاری فرضی باعث میشود که انتشار گازهای گلخانهای به مقدار قابل توجهی کاهش یابد، در حالی که میزان تولید و درآمد جهانی بدون تغییر باقی بماند. در گروه دوم این سیاستهای غیرواقعی، تنها اتحادیه اروپا این سیاست را اتخاذ میکند و دیگر کشورها موانعی برای تجارت با یکدیگر نمیگذارند. طبق نتایج این دسته، میزان انتشار گازهای گلخانهای به میزان کمتری کاهش مییابد و این کاهش تقریباً نصف میزان کاهش انتشار آلایندهها در دسته اول است. همچنین، در این گروه نیز، درآمد واقعی در سطح جهانی تغییر نمیکند یا کمی زیادتر میشود. طبق دسته سوم و چهارم، اگر موانع تعرفهای و غیرتعرفهای به یک میزان تغییر کند، گازهای گلخانهای تا چند درصد کاهش مییابد. در دسته پنجم، شاپیرو فرض کرده است که هر کشور تعرفههایش را متناسب با غلظت CO2 تنظیم میکند. طبق نتایج این دسته نشان میدهد که مزایای زیستمحیطی کمتر نسبت به دیگر دستهها دارد. در دسته نهایی فرض شده است که کشورها موانع تعرفهای و غیرتعرفهای خود را به طور کامل حذف کنند. نتایج این دسته نشان میدهد که هم انتشار گازهای گلخانهای و هم درآمد جهانی افزایش مییابد.
یارانه ضمنی
این پژوهش به تعرفهها و نرخهای NTB بالا بر روی کالاهای پاک نسبت به کالاهای آلوده به عنوان یارانه ضمنی برای انتشار گاز دیاکسیدکربن مینگرد. این تفاوت سیاست تجاری میتواند کشورها را به خرید کالاهای پاک داخلی و آلوده خارجی تشویق کند. کالاهای قابل مبادله بینالمللی در داخل یک صنعت خاص نیز انرژیبر هستند و به دو دلیل باعث انتشار گاز CO2 بیشتری در جو زمین میشود. یکی از این دلایل، وجود فاصله طولانی بین کشورها و نیاز به حملونقل این کالاهاست که سوخت زیادی طی این جابهجاییها مصرف خواهد شد. دلیل دیگر هم این است که این کالاها اغلب توسط کشورهایی همچون چین و هند تامین میشود که در روند تولیداتشان بر زغالسنگ تکیه دارند که باعث انتشار CO2 بیشتری خواهد شد. تفاوت در این سیاستها همچنین باعث میشود که بنگاهها کالاهای آلوده را با کالاهای پاک جایگزین کنند. به همین دلیل، شاپیرو در این مقاله، تفاوت در سیاستهای تجاری را به عنوان یارانهای جهانی بر تولید گاز کربندیاکسید میپندارد. او با ذکر مثال نحوه اثرگذاری این سوبسید بر انتشار گاز CO2 را به خوبی توضیح میدهد. او بیان میکند که اگر فرانسه تعرفه واردات پایینی بر روی کالاهای آلوده تعیین کند، انتشار گاز CO2 در کشورهایی که شرکای تجاری فرانسه هستند و نیز باقی کشورهای جهان افزایش مییابد، هرچند که انتشار این گاز در فرانسه کاهش خواهد یافت.
جمعبندی
شاپیرو در مقاله خود که با نام «سوگیری محیطی سیاستهای تجاری» به چاپ رسید، به بررسی یک مساله ساده، اما جدید میپردازد، سپس علل و عواقب آن را بررسی میکند. این پژوهش به دنبال یافتن پاسخ این سوال است که چرا موانع تعرفهای و غیرتعرفهای (NTBs) بین صنایع آلوده و پاک متفاوت است. شاپیرو در این مقاله به این واقعیت اشاره میکند که در اغلب کشورها، موانع تجاری برای کالاهایی که آلایندههای بیشتری تولید میکنند، کمتر از این موانع برای کالاهای پاک است. این تفاوت در سیاستهای تجاری به نوعی یارانهای است که کشورها برای انتشار گاز CO2 پرداخت میکنند که میزان قابل توجهی است. این یارانه ضمنی به چیزی در حدود چندصد میلیارد دلار در سال میرسد.
بررسیهای این پژوهش نشان میدهد که ارتباط بین سیاستهای تجاری و میزان انتشار گاز کربندیاکسید به دلیل وجود فاصله اقتصادی بین صنایع با مصرفکننده نهایی است. به عبارت دیگر، در برخی از صنایع که اغلب از نوع صنایع آلاینده هستند، واسطههای زیادی بین تولیدکننده و مصرفکننده نهایی وجود دارد که باعث خواهد شد سیاستگذاران موانع تجاری کمتری برای این صنایع در نظر بگیرند که در نتیجه باعث افزایش انتشار گازهای گلخانهای خواهد شد. شاپیرو همچنین در پژوهش خود به این نتیجه رسید که اگر تمام کشورها، سیاستهای تجاری مشابهی برای کالاهای پاک و آلوده اتخاذ کنند، انتشار گازهای گلخانهای در جهان کاهش خواهد یافت در حالی که درآمد واقعی جهانی به مقدار کمی تغییر خواهد کرد.