شناسه خبر : 48608 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تیر خلاص نفت

بررسی تحولات دو دهه گذشته صنایع در گفت‌وگو با محسن جلال‌پور

تیر خلاص نفت

مریم شکرانی: صنعت ایران که روزگاری در دهه 40 خورشیدی در مسیر رشد سریع قرار گرفته و همه کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار داده بود، با کند شدن رشد خود در دهه‌های بعد مواجه شد و به‌تدریج از اواخر دهه 1380 علاوه بر فشار رقیب قدر و سنگین‌وزنی چون درآمدهای نفتی، گرفتار تنگنای تحریم و مداخلات دولت شد و نفسش به شماره افتاد. محسن جلال‌پور، فعال اقتصادی و رئیس اسبق اتاق بازرگانی ایران، با بررسی دوره‌های مختلف روند صنعتی شدن کشور معتقد است درآمدها و رانت‌های نفتی اجازه رشد صنعت و بخش خصوصی را ندادند و همیشه تصمیم‌های اقتضایی را بر برنامه‌ریزی و استراتژی بلندمدت ترجیح دادند.

♦♦♦

‌ در دو دهه گذشته تحولات زیادی در صنعت ایران رخ داده و به‌طور مشخص جای کوچک‌ها و بزرگ‌ها تغییر کرده است. همین‌طور فعالیت‌هایی که قبل از سال ۱۳۸۰ سودآور بودند، بعد از این دوره جای خود را به رشته‌فعالیت‌های دیگری دادند. در این مدت زمانی چه اتفاقی برای صنایع کشور رخ داده و سمت‌وسوی مسیر آنها را تغییر داده است؟

از نظر من فرآیند صنعتی شدن ایران را باید در پنج دوره بررسی کرد. یک دوره از ابتدای دهه 40 تا حدود سال‌های ۵۲ و ۵۳ یا حداکثر سال ۵۵ است.‌ در واقع در یک دوره تقریباً ۱۵ساله فرآیند صنعتی شدن در ایران به رهبری مرحوم عالیخانی و همراهی معاونان ایشان که آدم‌های بزرگی بودند کلید می‌خورد. در این سال‌ها عملاً ایران از حالت یک کشور تک‌محصولی خارج می‌شود و حرکت جدی به سوی فرآیند صنعتی شدن را آغاز می‌کند. در این دوره کارهای بزرگی اتفاق می‌افتد و اتکای آقای عالیخانی و تیم او برای صنعتی شدن ایران به تجارت بوده است؛ به‌طوری که ایشان به همه تجار زمان خودش می‌گوید برای شما امکانات فراهم می‌کنم و حتی واردات بعضی کالاها را انحصاری می‌کنم مشروط به اینکه بین سه تا پنج سال آن کالاها را در ایران بسازید. همان سال‌هاست که در صنعت نساجی، لوازم خانگی و صنایع غذایی بنگاه‌های زیادی شکل می‌گیرد و صنعتگران بزرگی مانند برخوردارها و لاجوردی‌ها ظهور می‌کنند، ایروانی‌ها در صنعت شوینده فعال می‌شوند، خسروشاهی‌ها در صنعت مواد غذایی یا خیامی‌ها در صنعت خودرو پا به عرصه تولید می‌گذارند. در واقع این صنعتگران بزرگ عمدتاً از یک فعالیت تجاری به فعالیت صنعتی روی می‌آورند و کارخانه‌های بزرگی را در کشور احداث می‌کنند. این دهه به نظر من مهم‌ترین و بهترین دهه در صنعتی شدن ایران است. دهه بعد، دوره‌ای است که بین سال‌های ۵۶ تا ۶۷ اتفاق می‌افتد و در این دوره جهش قابل توجه قیمت نفت در بازارهای جهانی رخ می‌دهد و عملاً صادرات جای خود را به واردات می‌دهد. مرحوم مهدی آگاه متوجه می‌شود که مدیران ارشد شرکت ارج مثل گذشته استراتژی توسعه صادرات را دنبال نمی‌کنند. وقتی بیشتر پرس‌وجو می‌کند، متوجه می‌شود کشتی‌بان را سیاستی دگر آمده است؛ به این معنی که شرکت ارج قصد دارد واحد صادرات خود را تعطیل کند و مدیران و کارکنان آن بخش را در واحد واردات کالاهای خانگی از شرکت آدمیرال آمریکا به کار گمارد. آقای آگاه متوجه می‌شود مهندس خلیل ارجمند از محافل دربار شنیده است که شاه قصد دارد با افزایش قیمت نفت، میزان استخراج را نیز افزایش دهد و با تجدیدنظر در برنامه بودجه، سرمایه‌گذاری زیادی در مسائل زیربنایی و تولیدی انجام دهد، به‌طوری که در ۱۰ سال آینده اقتصاد ایران از کشور فرانسه پیشی گیرد. چنان‌که مطلعید، در این دوره درآمد نفت ایران ناگهان از 5 /2 میلیارد دلار در سال ۵۱ به بیش از ۲۰ میلیارد دلار در سال ۵۳ می‌رسد و این افزایش درآمد باعث افزایش تورم می‌شود و اقتصاد ایران مبتلا به بیماری هلندی می‌شود. در واقع به نوعی در این دوره، صنعت‌زدایی اتفاق می‌افتد. تا پایان جنگ یعنی تا سال ۶۷ همین جریان با همان ذخایر راه خود را ادامه می‌دهد. دوره سوم را می‌توان بازه سال‌های ۶۸ تا ۸۶‌ بخش‌بندی کرد. در این سال‌ها جنگ ایران و عراق پایان یافته و کشور آسیب‌های فراوانی دیده است. شرایط بعد از جنگ باعث می‌شود که عمران و ساخت‌وساز در دوره به اصطلاح سازندگی رونق گیرد و عمدتاً در این دهه اصلاحات اقتصادی، کمی رشد اقتصادی را بالا می‌برد و میانگین رشد اقتصادی بین چهار تا پنج درصد رخ می‌دهد اما هنوز وابستگی جدی به صادرات نفت وجود دارد که بزرگ‌ترین چالش حکمرانی است و بعد از آن هم در این سال‌ها عمدتاً مبنای صنعتی شدن بر عمران و ساخت‌وساز است که نیازهای بعد از جنگ بوده است و کارهایی مثل سدسازی، راه‌سازی، بازسازی خانه‌های ویران و شهرهای ویران اتفاق می‌افتد و کار چندانی در صنعت ایران رخ نمی‌دهد. اما کشور رشد اقتصادی نسبتاً قابل قبولی دارد و ضمناً در بعضی مناطق کارهای صنعتی هم شکل می‌گیرد اما عملاً مدرنیزاسیون پایدار در صنعت وجود ندارد. دوره چهارم که حدود سال‌های ۸۶ تا ۹۰ است کاهش جدی فروش نفت رخ می‌دهد و در این دوره چرخش اقتصاد ایران عملاً به سمت بسته شدن بازارها بود. در این دوره قیمت نفت قابل توجه بود منتها ما گرفتار تحریم می‌شویم و در واقع اینجا بحث قیمت مطرح نیست و بیشتر تحریم‌ها باعث می‌شود که ما عملاً از منابع نفتی کمتری برخوردار شویم و به خاطر سیاست خارجی غلطی که داشتیم و گرفتاری‌های جدی که در تعامل با دنیا رخ می‌دهد این دوره برای صنایع و رشد اقتصادی کشور کمرشکن است و شرایط نااطمینانی به اقتصاد کشور حاکم می‌شود و هر روز قطعنامه‌ای جدید علیه ایران صادر می‌شود و عملاً اقتصاد کشور به سکون می‌افتد. در این دوره که شباهت‌های زیادی با اواسط دهه 50 دارد، عمدتاً کسب‌وکارهای مبتنی بر واردات رونق می‌گیرد. دوره پنجم از سال ۹۰ تا امروز رخ می‌دهد که باید گفت در این دوره، صنعت کشور افول می‌کند و کسب‌وکارها به خاطر تحریم‌ها و شوک‌های متعدد ارزی و بی‌ثباتی اقتصاد کلان به محاق تعلیق می‌روند.

‌برگردیم به گذشته. در هر دوره چه صنعتی رونق پیدا می‌کند؟

در دهه 30 خورشیدی، اقتصاد ایران بیشتر کشاورزی‌محور بوده و کشاورزها پیشران رشد اقتصادی بودند. در دهه 40 خورشیدی رونق صنعتی اتفاق می‌افتد. در دهه 50، خدمات رونق می‌گیرد. دهه 60 دهه جنگ و سکون اقتصاد است. در دهه 70 بیشتر عمران و ساخت‌وساز سودآور می‌شود تا ویرانه‌های جنگ را آباد کند. در دهه ۸۰ بیشتر تجارت و خدمات در کشور شکل می‌گیرد و در دهه 90 می‌توان گفت که دهه استارت‌آپ‌هاست اما شرکت‌های دانش‌بنیان هم گرفتار محدودیت‌های تحریمی و محدودیت‌های روابط خارجی و فیلترینگ و کندی اینترنت می‌شوند و مهاجرت نیروی انسانی هم در این دهه رخ می‌دهد. بنابراین رشدی که باید در اقتصاد ایران رخ دهد، اتفاق نمی‌افتد.

‌ به نظر شما چرا زیرساخت‌های اشتغال در این دوره فراهم نشد؟ درآمد نفت موثرتر بود یا تحریم؟

هر دو عامل اثرگذار بودند. وقتی نفت تبدیل به درآمد پایدار کشور می‌شود مسلماً صنایع نفتی بزرگ می‌شوند و دیگر اهمیت چندانی به صنایع دیگر داده نمی‌شود. در کنار بزرگ شدن صنایع نفتی، پولی هم که از نفت حاصل شده، باعث شده است بسیاری از شرکت‌های دولتی و دولت و مجموعه‌هایی که به نوعی وابسته به دولت یا حاکمیت هستند وارد عرصه اقتصاد شوند و سهم اصلی را در بازارها در دست گیرند. اینجا رقابت ناسالمی شکل گرفته که صنایع بخش خصوصی را به حاشیه رانده است. وقتی شرکتی دستش در جیب دولت باشد از جیب دولت ضرر و زیان خود را پوشش می‌دهد، دیگر جوابگو نیست چون الزامی ندارد سودآور باشد و قرار نیست به شرایط رقابت اعتنایی کند. بنابراین عرصه رقابت برای شرکت‌های خصوصی که دستشان به زانوی خودشان و در جیب خودشان است، تنگ می‌شود و عملاً ما بخش خصوصی واقعی نخواهیم داشت. اتکا به نفت و صنایع نفتی مهم‌ترین عاملی بوده که طی ۴۰ تا ۵۰ سال گذشته، از دهه 50 تا امروز رقابت غیرسالم و شرایط بسیار نابرابر و از همه مهم‌تر رانتی را در کشور ایجاد کرده و عملاً در این وضعیت شرکت‌های بخش خصوصی نه‌تنها رشد نکردند بلکه همان میزانی هم که در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ شکل گرفته بودند به نوعی کوچک‌تر شدند و اگر خصوصی‌سازی در آنها اتفاق افتاده است متاسفانه بعضی به تعطیلی و فروش زمین و ملک منجر شده است. صنایع بخش خصوصی هم در این شرایط که امکان رقابت نبوده، کوچک شده و تولید خود را کم کرده‌اند یا اصلاً تعطیل شده‌اند. همه اینها برمی‌گردد به دست پر دولت از منابع نفتی و فروش منابع ملی کشور که امروز متاسفانه وضعیت کشور در اقتصاد به این شرایط ناگوار مبتلا شده است.

‌در 20 سال اخیر چه اتفاقی افتاد که صنایع غیرنفتی بیش از پیش زمین‌گیر شدند؟

در سال‌های اخیر ما در کشور با مسئله تحریم مواجه شدیم و دولت به اسم حمایت از اقشار کم‌درآمد، یارانه‌های فراوانی پرداخت و در این میان رانت‌ها و فسادهای گسترده‌ای شکل گرفت. خصوصاً درباره دهه 80 باید عرض کنم که ارز مبادله‌ای و ارز سوبسیدی فساد فراوانی تولید کرد. پس از آن ارز 4200تومانی و ارز ۲۸ هزارتومانی رقابت ناسالمی در کشور به وجود آورد و بیشتر واردکننده‌ها با فاکتورهایی با ارقام بالا، پول را در شرایطی که قیمت بسیار پایینی داشت و قیمت آن غیرواقعی بود، گرفتند و عمدتاً همه به جای کار واقعی به این سمت‌وسو روی آوردند که بتوانند از این امکان استفاده کنند و خودشان را از قافله عقب نگه ندارند و فضای کسب‌وکار آلوده به رانت و آلوده به یارانه شد. فضای کسب‌وکار به‌گونه‌ای آلوده شد که عده زیادی دسترسی به منابعی دارند که عملاً منابع ملی است و بخش خصوصی اگر بخواهد با آنها همراه شود که باید آلوده شود و اگر نخواهد آلوده شود باید از میدان رقابت خارج شود که البته بسیاری از افراد در این سال‌ها میدان را ترک کردند.

بنابراین در دو دهه اخیر اقتصاد کشور عمدتاً به دست مجموعه‌هایی افتاد که وابسته به ارزهای رانتی بودند و عملاً می‌توانستند از این ارز انتفاع ببرند و جریان فاسدی راه افتاد. در این سال‌ها عملاً توسعه صنعتی پایداری وجود ندارد و مثلاً می‌بینید که کارخانه‌های خرد و کوچک و غیراقتصادی ماکارونی یا کارخانه‌های رب گوجه‌فرنگی متعددی شکل گرفته است که پنج برابر نیاز کشور رب گوجه تولید می‌کنند یا در کارخانه موتورسیکلت‌سازی یا کارخانه فولاد همین اتفاق می‌افتد. این در حالی است که کارخانه پوسکو کره‌جنوبی به تنهایی ۳۵ میلیون تن فولاد تولید می‌کند در حالی که در ایران بیش از ۷۰ تا ۸۰ کارخانه فولاد در مناطق مختلف وجود دارد با تولید پایین و جالب اینکه این کارخانه‌ها در مکان‌هایی ایجاد شده است که نه آب دارد، نه جاده و نگاه این بوده است که ارز رانتی یا تسهیلات ارزان‌قیمت بگیرند و در این میان نمایندگان مجلس به آشفته‌بازار ایجاد صنایع رانتی و بدون توجیه اقتصادی دامن زدند تا آرای مردم را بخرند. بنابراین می‌توانم بگویم که در دو دهه اخیر، دو اصل اساسی که استفاده از رانت‌ها و یارانه‌ها بوده و خودنمایی و نبود برنامه مشخص صنعتی یا توسعه صنعتی سبب شده است که کشور در فرآیند صنعتی‌سازی گرفتار چالش‌های اساسی شود. در حال حاضر وضعیت صنایع کشور و حتی صنایع بزرگ به‌گونه‌ای است که اگر ارز ارزان، گاز ارزان، برق ارزان، انرژی ارزان، خاک و معدن مجانی یا ارزان در اختیار آنها باشد، سودآور هستند ولی اگر روزی بنا باشد این منابع به قیمت واقعی حساب شوند مسلماً هیچ‌کدام از این صنایع سودآور نیستند و می‌توانند جریان مخربی را در کشور ایجاد کنند.

‌ در واقع کشور فاقد نقشه راهی برای توسعه صنعتی بوده و بی‌توجه به آینده، صنایع را به رانت معتاد کرده است.

بله و این موضوع را آقای دکتر نیلی در همایشی گفتند و عنوان کردند که در اوایل دهه 80 یعنی دولت دوم اصلاحات، نقشه راهی برای توسعه صنایع با عنوان استراتژی توسعه صنعتی تهیه کردند. به خاطر دارم که تقریباً شش ماه بعد از اینکه نقشه راه را در کرمان عرضه کردند، استانداری کرمان جلسه گذاشت و به این موضوع توجه نشان داد اما دولت که عوض شد، این مسئله به محاق رفت. چون دولت بعدی اصلاً به برنامه و نقشه راه اعتقاد نداشت و عملاً هر اتفاقی در توسعه صنایع رخ داد بر اساس اقتضای زمان، سلیقه و موقعیت بود، نه نقشه راه و محاسبات دقیق.

ضمن اینکه در این سال‌ها یک مشکل اساسی هم وجود داشت که من همیشه عرض کردم. این مشکل آن بود که دولت رقیب اصلی بخش خصوصی شد و شرکت‌های خصوصی نتوانستند رشد کنند.‌ تحریم هم مزید بر علت شد و محدودیت‌های روابط خارجی و شاید در یک کلمه حکمرانی نادرست در زمینه اقتصاد و غیرعلمی بودن بحث‌های اقتصادی این چند دهه و فضای گلخانه‌ای و تحریمی و طرح مسئله خودکفایی و خوداتکایی سبب شدند که ایران نتواند به سمت صنعتی شدن گام بردارد.

‌از میان دلایل متعددی که برای انحراف کشور از فرآیند صنعتی شدن یاد کردید، کدام عامل، ضربه کاری‌تر بوده است؟

به نظر من پاشنه‌آشیل صنعتی نشدن ایران، ارزهای نفتی و پول نفت بود که کشور را عملاً به سمت‌وسوی غفلتی برد که از همین پول کشور اداره شود و با رانت‌های بزرگی که ایجاد کرد فضایی به وجود آمد که همه دنبال استفاده از این رانت بروند و عملاً یک رقابت ناسالم درگرفت. یارانه‌ها فضا را مبهم کرد و ناسالم کردن فضا به بی‌توجهی به برنامه‌ریزی و نقشه راه منجر شد. ضمن اینکه در سال‌های اخیر محدودیت‌های تحریمی، اینترنتی و فناوری و مجموعه‌ای از محرومیت‌ها و معذوریت‌ها و محدودیت‌ها سبب شد که مهاجرت فراوان و گسترده نیروی انسانی رخ دهد و عملاً ما به جای اینکه در این سال‌ها توسعه صنعتی پیدا کنیم نه‌تنها در بخش خصوصی توسعه پیدا نکردیم بلکه کوچک‌تر هم شدیم. من به جرات می‌توانم بگویم که بخش خصوصی واقعی در سه دهه اخیر کوچک‌تر شده است و شرکت‌های دولتی هم وابستگی بیشتری به منابع و منافع و رانت‌ها پیدا کردند.

‌ چه باید کرد؟

من فکر می‌کنم تنها راه برون‌رفت از این شرایط، تمام شدن منابع است. به هر حال روزی منابع تمام می‌شود و کشور به سمتی می‌رود که مجبور می‌شود روی پای خودش بایستد و اداره کشور بر مبنای جریان واقعی اقتصاد و اتکای به بخش خصوصی باشد و توسعه واقعی صنعتی اتفاق بیفتد. البته ممکن است تغییر مسیر در حکمرانی اقتصادی هم رخ بدهد اما چون در این پنج دهه حکمرانی مسیر خود را تغییر نداده است، من چندان امیدوار نیستم و فکر می‌کنم زمانی این مسیر تغییر می‌کند که منابع تمام شود و حکمرانی و مردم مجبور شوند برای به دست آوردن پول روی پای خود بایستند نه اینکه به منابع تکیه بدهند. 

دراین پرونده بخوانید ...