مرور تاریخ ترور در ایران به بهانه اقدامات تروریستی اخیر پایتخت
از خرداد تا خرداد
حوادث هفدهم خردادماه سال جاری برای بسیاری از ساکنان این کهندیار شوکهکننده بود؛ وقوع همزمان دو رویداد تروریستی آن هم در دو بخش حفاظتشده پایتخت به خودیخود قابل تامل ویژه است. انفجار انتحاری در آرامگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و ورود چهار تروریست به ساختمان مجلس شورای اسلامی به زور کلاشینکف و به رگبار بستن هر که در مقابل آنها قرار میگرفت در تصور کمتر کسی که تهران را میشناسد یا در آن زیسته است میگنجد. در ظهر پرخبر آن روز به لطف کندی و بیسلیقگی صداوسیما، هر شایعهای در کسری از ثانیه در اقصینقاط کشور منتشر میشد و فضا را بیشتر ملتهب میکرد.
حوادث هفدهم خردادماه سال جاری برای بسیاری از ساکنان این کهندیار شوکهکننده بود؛ وقوع همزمان دو رویداد تروریستی آن هم در دو بخش حفاظتشده پایتخت به خودیخود قابل تامل ویژه است. انفجار انتحاری در آرامگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و ورود چهار تروریست به ساختمان مجلس شورای اسلامی به زور کلاشینکف و به رگبار بستن هر که در مقابل آنها قرار میگرفت در تصور کمتر کسی که تهران را میشناسد یا در آن زیسته است میگنجد. در ظهر پرخبر آن روز به لطف کندی و بیسلیقگی صداوسیما، هر شایعهای در کسری از ثانیه در اقصینقاط کشور منتشر میشد و فضا را بیشتر ملتهب میکرد. از انتشار اخبار مجعول درباره انفجارهایی در مناطق دیگر پایتخت گرفته تا تعداد شهدای این حادثه. با توجه به عدم استفاده تروریستها از روشهای مرسوم داعش از جمله اهتزاز پرچم این گروه هنگام عملیات، اما و اگرهایی درباره هویت آنها پدید آمده بود. با این حال ساعاتی پس از این دو حادثه تروریستی، پخش فایلهای تصویری از سوی تروریستها از سوی پایگاه خبری داعش و همچنین پذیرش مسوولیت آن از سوی این گروه تروریستی برخی از این ابهامات را تا حدودی مرتفع کرد. پس از خروج کشور از شوک اولیه این دو حادثه، موج تحلیلهای متفاوت و در برخی موارد متضاد درباره این حادثه روی خروجی خبرگزاریهای داخلی و خارجی قرار گرفت. فردای آن روز هم روزنامههای کشور به صورت گسترده این ماجرا را پوشش دادند و هر یک بنا به مشرب فکری و عینک سیاسی خود تحلیلهایی از چرایی وقوع این حوادث ارائه دادند. در این روز برخی از رسانهها خواهان شناخت ریشهای معضل و اجتناب از واکنشهای احساسی در مواجهه با این حادثه و حامیان احتمالی خارجی آن بودند و بیشتر بر وحدت اقشار مختلف کشور در مقابل تهدید داعش تاکید داشتند؛ در مقابل اما معدودی از رسانهها نیز در لفافه یا به صراحت به سیاست تنشزدایانه حسن روحانی با جهان خرده گرفتند. در این فضا اما برخی تیترها نکتهای مهم را در خود مستتر داشت. بهرهگیری چند روزنامه اصولگرا از نام اثری سینمایی متعلق به ترورهای ابتدای دهه 60، فضایی نوستالژیک را در مواجهه با این حادثه به وجود آورد. تیترهایی که هرچند از نظر ژورنالیستی جذاب است، اما میتواند تا حدودی گمراهکننده باشد. نخستین پرسشهایی که پس از تامل در این تیترها به ذهن خطور میکند این است که حوادث تروریستی خردادماه 96 چه شباهتهایی به حوادث تروریستی سال 60 دارد؟ از آن مهمتر اینکه سالهای اواخر دهه 90 چه شباهتهایی میتواند با سالهای ابتدایی دهه 60 داشته باشد؟
این پرسشها زمانی قابل تاملتر میشود که سخنرانی مقام معظم رهبری را در مراسم ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مجدد مرور کنیم. آیتالله خامنهای در آن سخنرانی به بیان نکتهای درباره دهه 60 پرداخته و گفتند: «این دهه که امام(ره) در قید حیات بودند، دهه مظلوم، فوقالعاده مهم و حساسی است که اخیراً به وسیله برخی صاحبان بلندگوها مورد تهاجم قرار گرفته است. دهه 60، دهه آزمونها و پیروزیهای بزرگ و خشنترین تروریسم در کشور است. در طول چند سال هزاران نفر ترور شدند. از کاسب معمولی تا مقامات مسوول. 17 هزار نفر انسان با شخصیت ارزشمند در تروریسم دهه 60 فدا شدند. شخصیتهایی چون مطهری و بهشتی در این دهه به شهادت رسیدند. این دهه، دهه جنگ تحمیلی و سختترین تحریمهاست. البته این دهه، دهه افتخارات بزرگ و مبارزه با تجزیهطلبی نیز هست که از اطراف کشور افرادی را تحریک کردند تا به جان نظام جمهوری اسلامی بیندازند. دهه 60 دهه چنین حوادث بزرگی در کشور است که ملت ایران و جوانان محکم ایستادند. کسانی که این دهه را قضاوت میکنند مراقب باشند که جای شهید و جلاد عوض نشود. تروریستهایی که قدرتها آنها را به وجود آورده بودند، در مقابل ملت قرار گرفتند و ملت توطئههای آنان را خنثی کرد.»
ایشان همچنین در سخنرانی دیگری که در روزهای میانی هفته پیش ایراد کردند با اشاره به تلاش برخی برای تقسیمبندی ملت در سال 1359، این روشها را به شدت تقبیح کردند.
ویژگی ترورهای 17 خرداد
برای پاسخ به پرسشهای طرحشده در این نوشتار باید ابتدا به شباهتهای اقدامات تروریستی 17 خرداد با ترورهای دهه 60 در پایتخت اشاره کرد. اگر اوراق روزنامههای چهار دهه اخیر را مرور کنیم درخواهیم یافت که آخرین اقدامات تروریستی در تهران تا پیش از خرداد 96 به سالهای آغازین دهه 90 و ترور چند نفر از دستاندرکاران پرونده هستهای ایران بازمیگردد. پیش از آن نیز در اواخر دهه 70 علی صیادشیرازی از فرماندهان ارتش و اسدالله لاجوردی از مسوولان پیشین دادستانی و زندان اوین از سوی گروهک مجاهدین خلق (منافقین) در تهران ترور شدند. از دیگر ترورهای این ایام میتوان به قتل چهار منتقد نظام اشاره کرد؛ ترورهایی که با پایمردی دولت اصلاحات عاملان آن -گروهی خودسر در وزارت اطلاعات- شناسایی و ضمن اطلاعرسانی به عموم پرونده آنها به دستگاه قضایی ارسال شد. چند اقدام تروریستی دیگر نیز در اوایل دهه 70 از سوی منافقین در تهران انجام شد؛ با همه این اوصاف این ترورها با حوادث 17 خرداد تفاوتی اساسی داشت. در این مدت اکثر قریب به اتفاق ترورهای پایتخت برای حذف چهرهای خاص تدارک دیده شده بود و مردم عادی کمتر مورد نظر تروریستها قرار داشتند. از این وجه ترورهای نیمه خرداد امسال شباهتی به آنها نداشتند. از معدود دورههایی که پایتخت این قبیل ترورها را تجربه کرد به همان سالهای ابتدایی دهه 60 بازمیگردد به ویژه پس از اعلام قیام رهبران مجاهدین خلق در واپسین روزهای خرداد 60. در سایر مناطق کشور کموبیش اما در دو دهه اخیر شاهد چنین اقداماتی بودهایم از انفجار بارگاه مقدس ثامنالحجج (ع) گرفته تا انفجارهای زاهدان، پیشین، اهواز، شیراز، چابهار و... با این توضیحات میتوان گفت که میان حرکت تروریستی هفدهم خردادماه 96 تهران و حوادث پس از خردادماه 60 شباهتهایی وجود داشته است. شاید شبیهترین رویداد تروریستی در آن ایام با حوادث نیمه خرداد امسال انفجار 24 اسفند 1363 باشد؛ عملیاتی تروریستی و کور در میان صفوف نماز جمعه پایتخت. در این روز نماز جمعه تهران با وجود ناامنیهای ناشی از جنگ تحمیلی مانند هفتههای پیش از آن برگزار شد. آیتالله سیدعلی خامنهای، امامت نماز را برعهده داشتند، متاسفانه با انفجار بمبی در صفوف نمازگزاران جمعه بیش از 15 نفر از شهروندان تهرانی به شهادت رسیدند و حدود 50 نفر نیز به بیمارستانهای اطراف منتقل شدند.
از دهه 60 تا دهه 90
با همه این احوال باز به پرسش ابتدایی متن بازمیگردیم. آیا به غیر از برخی شباهتهای ظاهری میان حوادث تروریستی خرداد 96 با رویدادهای تلخ ابتدای دهه 60 شباهتهای دیگری میان این دو دوره وجود دارد؟ برای پاسخی قرین با واقعیت باید حالوهوای آن دوران را نیز مورد مداقه قرار دهیم. دهه 60 دورهای ویژه در بازآرایی جغرافیای سیاست در ایران ایفا کرده است. حدود سه سال از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده است. محمدرضا پهلوی به عنوان مهمترین تهدید نظام نوپای ایران در مصر از دنیا رفته و عملاً حامیان بازگشت رژیم سلطنتی، امیدهای خود برای کودتا یا معامله با قدرتهای جهانی برای بازگرداندن پهلوی دوم به قدرت را از کف داده بودند. در این دوره اختلافات بنیادین برخی از گروههای مبارز علیه رژیم پیشین با رهبری نهضت و خواست اکثریت مردم کاملاً آشکار شده بود. برخی چهرههای سیاسی کشور تلاش داشتند با تقسیمبندی مردم، بخشی از آنها را به نیروی فشاری برای مقابله با خواست اکثریت بدل کنند. اختلافات میان ابوالحسن بنیصدر به عنوان رئیسجمهوری با سایر بخشهای حاکمیتی به ویژه با محمدعلی رجایی نخستوزیر وقت و سیدمحمد حسینیبهشتی رئیس دیوان عالی کشور به بالاترین سطح خود رسیده بود. از همه این موارد مهمتر حمله دیکتاتور عراق به ایران و اشغال بخشهایی از خاک ایران از سوی ارتش صدامحسین بود. در حالی که نظام نوپای جمهوری اسلامی با هجوم همهجانبه یکی از قدرتهای منطقه مواجه شده بود، بخش عمده انرژی مسوولان کشور صرف دعواهای داخلی و رقابتهای سیاسی شده بود. مرحوم امام(ره) نیز هرچند مسوولان را به وحدت کلمه توصیه و نصیحت میکردند، اما به نظر میرسید بخشهایی از این چهرهها، علاقهای به ایجاد آرامش در کشور نداشتند. در این ایام بخشهایی از مناطق مرزی ایران نیز از سوی گروههای جداییطلب ناامن شده بود، سازمان مجاهدین خلق نیز که در همهپرسی قانون اساسی و انتخابات مجلس با پاسخ منفی قاطبه ملت مواجه شده بود، با اقدامات تحریککننده خود به بنزینی برای شعله کشیدن اختلافات در جبهه بزرگ نیروهای ضدرژیم پهلوی بدل شده بود. با رای عدم کفایت مجلس شورای اسلامی به بنیصدر و فرار او و مسعودرجوی -سرکرده منافقین- به پاریس، فضای سیاسی کشور وارد مرحلهای تازه و به شدت تلخ شد. اعلام قیام مسلحانه از سوی این گروه و اسلحه کشیدن منافقین به سوی مردم، منازعات سیاسی ایران را به شدت خونین کرد. تا پیش از این تنها گروهی که به صورت علنی وارد فاز اقدامات تروریستی علیه نظام نوپای کشور شده بود، گروهی افراطی موسوم به «فرقان» بود. این جمع که از سوی طلبهای به نام اکبر گودرزی رهبری میشد لطمات بزرگی به نظام وارد کرد و چهرههایی چون مرتضی مطهری را از جمع تصمیمسازان نظام حذف کرد. اعضای این گروه پیش از آغاز دهه 60 بازداشت شده بودند. در آن ایام تصور نمیشد که در روزهای آتی نیروهای جوان امنیتی و نظامی کشور با بحرانی مواجه شوند که ماجرای گروه فرقان به فصلی چند برگ از رمانی قطور بدل شود. مسعود رجوی که در تابستان سال 1360 به پاریس گریخته بود، در نخستین گفتوگوی خبری خود مطمئن از برنامههای تروریستی خود خطاب به خبرنگاران گفته بود که پیش از برف سال آینده به ایران مراجعت خواهد کرد؛ آرزویی که با وجود ضربات ناجوانمردانهای که به جمهوری اسلامی ایران وارد آمد و چهرههایی چون محمدعلی رجایی، سیدمحمد حسینیبهشتی، محمدجواد باهنر و... را حذف کرد، اما تحقق نیافت و آرزوی بازگشت به ایران را به گور برد. بدون شک باید به مدیرانی که در آن ایام توانستند بحرانها را مدیریت کرده و مانع از هم پاشیده شدن شیرازه امور شوند دستمریزاد گفت. حال باید نگاهی به وضعیت امروز کشور داشته باشیم. ایران این روزها در منطقه پرخشونت خاورمیانه به لنگر ثبات بدل شده است. تغییر و تحولات سیاسی با کمترین هزینه و با حضور فعال مردم رخ میدهد، بخش عمدهای از شهروندان این مرز پرگهر صندوق رای را به عنوان تنها راه تغییر و تحول امور پذیرفتهاند. در عرصه بینالملل نیز جمهوری اسلامی با مدیریت مناسب وزارت امورخارجه دولت یازدهم با قدرتهای جهانی بر سر پذیرش حق غنیسازی ایران به توافق رسیده و بسیاری از تحریمهای مرتبط با بخش پرونده هستهای ایران لغو شده است. در حوزه اقلیتها و اقوام نیز شاهدیم که در همین انتخابات 29 اردیبهشتماه یکی از پارامترهای موفقیت حسن روحانی در مواجهه با رقیب اصولگرایش، حمایت اقلیتهای مذهبی و قومی از جمله اهل سنت، بلوچها، کردها و... از او بود. اگر بخواهیم خردادماه 96 را با خردادماه 60 مقایسه کنیم درخواهیم یافت که هیچ شباهتی میان این دو مقطع قابل احصا نیست. وجه تمایز دیگر اقدام تروریستی خردادماه 96 و حوادث اوایل دهه 60 را باید در هویت عاملان این حوادث جستوجو کرد. تا پیش از این حادثه اکثر قریب به اتفاق اقدامات تروریستی در ایران از سوی گروههایی صورت گرفته بود که با وجود فرمانبری از اجانب خود را ایرانی یا وابسته به مناطقی از ایران معرفی میکردند، اما در حوادث خردادماه 96 هرچند که عاملان حادثه ایرانی بودند، اما خود را وابسته به گروهی غیرایرانی معرفی کردند؛ این حادثه را میتوان به عنوان نخستین مواجهه شهروندان تهرانی با عفریت تروریسم بینالمللی غیردولتی-تا پیش از این اعلام شده بود که موساد در ترور دستاندرکاران پروژههای اتمی ایران نقشی مستقیم ایفا کرده است- دانست.
در پایان باید تاکید کرد ایران امروز بسیار آرامتر و مقتدرتر از ایران سالهای ابتدای دهه 60 است. در این فضا فارغ از برخی مشابهتسازیهای ژورنالیستی که احتمالاً پیامدهای آن مدنظر دستاندرکاران این رسانهها نبوده است، باید به شدت نسبت به این قبیل تحلیلها حساسیت نشان داد، چراکه تئوریزه کردن چنین تحلیلهایی برای مقاصد جناحی و سیاسی در آینده میتواند سرمنشأ روندی نامبارک برای فضای سیاسی پرنشاط ایران امروز باشد.