اوج نااطمینانی سیاسی
انتخابات 1400 در چه شرایطی برگزار خواهد شد؟
شرکتکنندگان اصلی رقابت خردادماه 1400 برای امضای سیزدهمین اجارهنامه عمارت پاستور چه کسانی هستند؟ چه افرادی این روزها برای تکیه بر کرسی ریاستجمهوری ایران زین و یراق کردهاند؟ اصولاً راهبرد جریانها و اردوگاههای سیاسی ایران در زمینه انتخابات ریاستجمهوری 1400 چیست؟ احتمالاً اگر این پرسشها را با بسیاری از مردم عادی به ویژه طبقه متوسط شهری که بیش از یک سال است با ویروس تاجدار و پیامدهای شوم آن دستوپنجه نرم میکند مطرح کنید، قاعدتاً با نگاه عاقل اندرسفیهی مواجه خواهید شد و اگر حوصلهای باقی بود، احتمالاً در صورتی که مبادی آداب باشند و نخواهند از دایره ادب خارج شوند به این جمله مرحوم سهراب سپهری اکتفا میکنند که: «دلخوش سیری چند؟»
در مقابل اما اگر روزنامهها، پایگاه خبری اینترنتی، شبکههای اجتماعی و... را مورد مداقه قرار دهید با انبوهی از تولیدات خبری، تحلیلها و اظهارنظرهای چهرههای جریانهای مختلف سیاسی درباره آوردگاه 1400 مواجه میشوید. اخباری که قاعدتاً باید نشانگر رقابتی نفسگیر در جغرافیای سیاست ایران باشد. به صورت کلی از نخستین انتخابات ریاستجمهوری در سال 1358 تا به امروز این رقابت در اکثر ادوار چالشهای سیاسی متعددی را به همراه خود داشته است. عملاً نقاط عطف بسیاری از تحولات تاریخ سیاسی نظام جمهوری اسلامی در هنگامه این رقابتها تعیین و ترسیم شده است. با همه این احوال باید تاکید کرد که در اکثر قریببهاتفاق این رقابتها نوعی ارتباط مستقیم، پیوسته و البته عاطفی و احساسی میان جامعه و گروهها و شخصیتهای دخیل در این رقابتها وجود داشت. از انتخابات اول ریاستجمهوری در اسفندماه 1358 گرفته تا خرداد 76 و از مرداد 60 تا اردیبهشت 96 به صور گوناگون این مهم قابل رویت و تحلیل بوده است. با این حال به نظر میرسد که دستکم تا روزهای نگارش این نوشتار در هفتههای پایان اسفندماه 99، سیگنال و پالس خاصی از جامعه برای مشارکت در انتخابات 1400 مخابره نشده است و هرچه خبر در رسانههای چاپی، سایتهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی درباره انتخابات 1400 منتشر میشود، بیشتر کشمکشها و شکافهای جناحی یا درونجناحی اردوگاههای مختلف سیاسی ایران را عریان میکند. بحثها و چالشهایی که عنصر تودهها در بسیاری از آنها به وضوح غایب است.
شاید بتوان گفت همین امر هم سبب شده است که هیچ یک از جناحهای اصلی کشور درباره نامزد خود برای انتخابات 1400 شفافسازی نکرده باشد و عملاً در کمتر از سه ماه به انتخابات 1400 هیچ یک از گزینههای اصلی مورد توجه اردوگاههای مهم سیاسی کشور رونمایی نشدند.
کافی است روزنامههای چهار دهه اخیر را مرور کرده و به ویژه در ادوار رقابتی انتخابات شاهد باشید که از ماهها قبل نامزدهای شاخص و اصلی در رسانهها مورد توجه قرار میگرفتند. بهطور مثال در نخستین دوره انتخابات از حدود پنج ماه به رقابتها افکار عمومی آگاه بودند که ابوالحسن بنیصدر و جلالالدین فارسی برای این رقابت برنامه دارند، هرچند که در هفتههای آخر فارسی نتوانست به سبب مشکلات حقوقی به این رقابت برسد. در سالهای 1364 و 1368 هم آشکار بود که آیتالله سیدعلی خامنهای و مرحوم اکبر هاشمی پای اصلی انتخابات هستند. در انتخابات 1376 نیز اگرچه از ماهها پیش از آن تصور میشد که میرحسین موسوی رقیب اصلی علیاکبر ناطقنوری باشد، اما با کنارهگیری رسمی او در اوایل زمستان 1375 به سرعت سیدمحمد خاتمی جایگزین او شد. حتی در انتخابات 1392 که اصلاحطلبان در ابتدا انگیزه حضور در رقابت را نداشتند، افکار عمومی به این باور رسیده بود که مرحوم هاشمی، حسن روحانی، باقر قالیباف، محمدرضا عارف، محسن رضایی و... وارد این رقابت میشوند.
با همه این احوال به نظر نمیرسد که این روزها رقابتهای صدرنشینی دولت سیزدهم به سیاق ادوار پیشین باشد، گویی بداقبالی عوامانه عدد سیزده گریبان این کرسی را نیز گرفته است! امروز اگر روزنامههای کشور را ورق بزنید یا در موتورهای جستوجو نام قطعی نامزدهایی را که خود را برای این رقابتها گرم میکنند سرچ کنید به غیر از علی مطهری به نام شاخص دیگری برنمیخورید، سایر اسامی مطرحشده نیز بیش از اینکه نشان از حضور جدی داشته باشند به نظر در حد برخی بازیهای سیاسی همراهان و تیم روابط عمومی آنهاست.
با این حال نمیتوان از نظر دور داشت که به هر صورت در کمتر از سه ماه آینده جانشین حسن روحانی برای امضای اجارهنامه جدید پاستور انتخاب خواهد شد. با این توضیح به نظر میرسد که باید صورتبندی جریانهای سیاسی کشور و نوع راهبرد هرکدام از آنها در سه ماه آینده را مورد بررسی قرار داد.
به صورت کلی تیرماه 1384 در تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران بزنگاهی بسیار مهم و تاثیرگذار بهشمار میرود. تا پیش از آن به ویژه از اواسط دهه 60 جغرافیای سیاست ایران به دو گروه عمده تقسیم میشد. جناح راست که بعدها با عناوینی چون محافظهکار و اصولگرا نیز معرفی شد و جناح چپ که در تطور خود به جریان دوم خرداد و سپس اصلاحطلب تغییر نام داد. این دو جناح اگرچه بر پایه شکاف مهم در نوع نگاه خود به مقوله اقتصاد از یکدیگر جدا شده بودند، اما در بطن خود ملغمهای از همه نوع اندیشه و مکتب فکری را جای داده بودند. همین امر هم سبب شده بود که هردو جناح بیش از اینکه بر پایه ساختار فکری و تشکیلاتی استوار باشند به کلوپ رفقای همدل با اهداف نزدیک به هم بدل شوند. با این حال تیرماه 1384 سرآغاز دگرگونی بزرگ در صورتبندی جناحهای سیاسی در ایران بود. به تدریج و در کمتر از چهار سال شاهد بودیم که با وجود برخی تعارفها و رودربایستیهای کلی که ریشه در برخی اختلافات شخصی گذشته برخی از معمرین دوجناح داشت، گسلی جدید نوع ارتباطات و جبههبندیهای سیاسی در جمهوری اسلامی را تغییر داد. گسلی که میتوان از آن به دوگانه میانهرو-غیرمیانهرو نام برد. اگر در ابتدای دهه 80 از تحلیلگران سیاسی ایران میپرسیدید که آیا پیشبینی میکنید که در کمتر از شش سال سیدمحمد خاتمی، اکبر هاشمیرفسنجانی، میرحسین موسوی و علیاکبر ناطقنوری دور یک میز برای راهبرد مشترک انتخاباتی یا سیاسی بنشینند، احتمالاً همگی این احتمال را بسیار کم و در حد صفر ارزیابی میکردند. از آن جالبتر آیا تحلیلگری میتوانست تصور کند چهرههایی چون سعید حجاریان، علی مطهری، بهزاد نبوی، علی لاریجانی، رضا خاتمی، مصطفی معین و... در یک اردوگاه برای ورود عضو تشکل اصولگرای موسوم به جامعه روحانیت به پاستور همکاری کنند و موفقیت او را پیروزی خود بهشمار آورند؟ با این حال شاهد بودیم که با ورود محمود احمدینژاد و حامیان او به دستگاه اجرایی و تقنینی کشور این دوقطبی جدید به وجود آمد و امروز پس از 16 سال از آن بزنگاه این گسل فعالتر از همیشه به نظر میرسد. با این توصیف بهتر میتوان به تجزیه و تحلیل رقابتهای سیاسی در این مرز پرگهر پرداخت.
روزهای سخت میانهروها
این روزها میانهروها ایام تلخ و دشواری را سپری میکنند. در سالهای اخیر خروج دونالد ترامپ رئیسجمهور پیشین ایالات متحده از برجام و راهبرد فشار حداکثری بر ایران در کنار بحران کرونا سبب ایجاد نوسانات بسیار بزرگی در اقتصاد این کهندیار شده است. نوساناتی که بخش عمده طبقه متوسط شهری را به طبقه فرودست پرتاب کرده است. این طبقه که موتور محرکه اصلاحات بوده و حامی اصلی میانهروی در کشور بهشمار میروند، این روزها به شدت تحلیل رفته و بخشهای ریزش کرده آن به طبقه فرودست به شدت سرخورده و در برخی موارد خشمگین بوده و در بسیاری از موارد اعتماد خود را به روندهای دموکراتیک از دست دادهاند. در این فضا میانهروها که شاهد از کف دادن سرمایه اجتماعی خود هستند، بیش از اینکه تلاش کنند کشتی میانهروی را ترمیم و به ساحل امن رهنمون کنند، در اندیشه قایق نجات برای ممانعت از همسرنوشتی با سایر ساکنان این کشتی هستند. این جریان به سه بخش اصلی تقسیم میشوند. نخستین بخش به رهبری حسن روحانی، بیشترین سود را از این ائتلاف به دست آورده و سکان کشتی میانهروی را در اختیار دارد. هرچند که در دوره نخست زمامداری روحانی روند امور از نابسامانیهای دوره محمود احمدینژاد خارج شد و کشور چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه دیپلماسی با نوعی آرامش مواجه شد، اما به نظر میرسید که این بخش از ائتلاف میانهروها طرحی برای آینده چه با برجام و چه بدون آن نداشت. تصور میشد که این دولتمردان بخش پس از برجام را به سایر همجناحیهای خود سپردهاند، اما در دولت دوم با تفوق کامل محمود واعظی عملاً همپیمان اصلی این گروه یعنی اصلاحطلبان در حوزه تصمیمسازی به حاشیه رفتند و حلقه معتمدان روحانی به تصمیمساز اصلی کشور در امور اجرایی تبدیل شد. این گروه که تلاش داشتهاند به هر صورت ممکن از زیر سایه سیدمحمد خاتمی و اصلاحطلبان خارج شوند، با همه نارضایتیهای چهار سال اخیر هنوز نسبت به تداوم حضور در پاستور امیدوار است. طبق شنیدهها این حلقه قدرت، هرچند که به شدت علاقهمند است محمود واعظی را به کرسی ریاستجمهوری بنشاند، اما با توجه به فضای منفی موجود علیه او، سورنا ستاری معاون علمی رئیسجمهور و محمدجواد آذریجهرمی وزیر ارتباطات را برای این مهم در نظر دارد. دومین بخش جریان میانهرو از جناح راست سنتی سابق سرچشمه میگیرد. در این بخش نیز چهرههایی چون علیاکبر ناطقنوری و علی لاریجانی بیش از دیگران دارای اقبال هستند. با این حال باید تاکید کرد که برخلاف دهههای پیشین این جناح دیگر نه لجستیک قابل قبولی دارد و نه امکان بسیجکنندگی سابق. با این توضیح میتوان گفت که نامزدهای این جریان بدون حمایت اصلاحطلبان توان ورود به رقابتهای انتخاباتی را نخواهند داشت. با توجه به گوشهگیری چندساله ناطقنوری، تنها گزینه باقیمانده این گروه علی لاریجانی رئیس پیشین مجلس خواهد بود.
اصلاحطلبان را باید سومین بخش جریان میانهرو دانست. جریانی که با وجود چهره کاریزماتیکی به نام سیدمحمد خاتمی در بیش از دو دهه اخیر در بسیاری از رقابتهای انتخاباتی گوی سبقت را از رقبا ربوده است. این جریان عملاً از سال 92 تاکنون به مدد خاطره مناسب طبقه متوسط از دوره اصلاحات به درخواستها و «تکرار»های رئیس این دولت تا سال 1398 در هیچ انتخاباتی نباخته بود. با این حال بحرانهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... ناشی از خروج آمریکا از برجام، برخی ناکارآمدیهای دولت روحانی، بیبرنامگی در حوزه سیاست، فرهنگ و از همه مهمتر پسابرجام در کنار موج تخریبهای دوگانه جریانهای برانداز و تندرو علیه این جریان و به ویژه سیدمحمد خاتمی سبب شده است که دستکم طبق برآوردهای موجود سرمایه اجتماعی این جریان کاهش چشمگیری بیابد. هرچند که بخش عمده اصلاحطلبان امکان حضور در رقابتهای مجلس یازدهم را نیافتند و خاتمی نیز در انتخابات 1398 مجلس دیگر تکرار نکرد و کاملاً در برابر آن سکوت کرد، برخی تحلیلگران تاکید میکنند که در صورت ورود او به صحنه احتمالاً شاهد تغییر چندانی در ترکیب مجلس نبودیم. بسیاری از اصلاحطلبان همچنین از حذف تدریجی در روند تصمیمسازی دستگاه اجرایی کشور ناراضی بوده و در سالهای اخیر تاکید میکنند که دیگر نمیخواهند با نامزد نیابتی وارد انتخابات شوند. با وجود این به نظر نمیرسد که این جریان بتواند نامزدی محبوب را که از فیلتر شورای نگهبان گذر کند معرفی کند. برخی از اسحاق جهانگیری نام میبرند، او اگر پس از انتخابات 1396 از سمت معاوناولی کناره گرفته بود میتوانست شانسی در رقابتهای 1400 داشته باشد، اما با ماندن در این سمت عملاً در همه ناکامیهای دولت شریک شد و بعید به نظر میرسد که در صورت ورود به این رقابت و گذر از خوان شورای نگهبان بتواند دل مردم خسته از مصائب سالهای اخیر را برباید. محمدجواد ظریف نیز یکی دیگر از گزینههای جریان اصلاحات بهشمار میرود، اما بعید به نظر میرسد که این دیپلمات کارکشته انگیزه و البته توان پوشیدن ردای ریاستجمهوری را داشته باشد. به فرض هم که این انگیزه در او به وجود آید، احتمال گذر او از پیچ شورای نگهبان از بسیاری از چهرههای اصلاحطلب دیگر بیشتر نیست. همین امر هم به احتمال زیاد سبب خواهد شد که این دیپلمات، پست وزارت امورخارجه دولت دوازدهم را به عنوان آخرین پست رسمی خود در نظام جمهوری اسلامی ارزیابی کند.
جریان غیرمیانهرو
این جریان در ماههای اخیر به سبب افزایش نارضایتیها از دولت اعتمادبهنفس بسیار بالایی یافته است و مشتاق است به هر صورت ممکن به عمارت پاستور بازگردد. در این اردوگاه نیز شاهد دستهبندیهای متعددی هستیم. نخستین اردوگاه این جریان در اختیار برخی از فرماندهان نظامی است. چهرههایی که متصورند با آشکار شدن ناکارآمدی سیاسیون، نوبتی هم که شده باشد نوبت آنهاست که صدرنشین پاستور شوند. از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب رویای ریاستجمهوری در سر نظامیان وجود داشت. در انتخابات دور اول دریادار احمد مدنی شانس خود را برای ریاستجمهوری محک زد، اما مقبول مردم نیفتاد. بعدها در انتخابات ریاستجمهوری هشتم علی شمخانی با یونیفرم نیروی دریایی وارد گود شد، او نیز نتوانست موفقیت چندانی کسب کند. در دورههای بعد هم محمدباقر قالیباف و محسن رضایی به پای ثابت انتخابات ریاستجمهوری تبدیل شدند، اما هنوز نتوانستهاند که در این میدان موفقیتی کسب کنند. در این دوره نیز به نظر میرسد که این دو در کنار سعید محمد رئیس قرارگاه خاتم بیش از سایر نظامیان برای ورود به پاستور زین و یراق کرده باشند. با توجه به نظرسنجیهای موجود و عدم اقبال عمومی شهروندان به حضور در انتخابات 1400 شاید بتوان گفت که 1400 میتواند نزدیکترین زمان برای در آغوش گرفتن شاهد قدرت اجرایی توسط یک نظامی بهشمار بیاید.
بخشهای دیگر جریان غیرمیانهرو مشتاق ورود ابراهیم رئیسی به این رقابت هستند. چهرهای که در چهار سال اخیر مورد توجه ویژه رسانههای رسمی بوده است و به صفت 16 میلیون رای سال 1396 اعتمادبهنفس بیشتری دارد. ورود او به این رقابت میتواند رویای نظامیان برای تصاحب کرسی ریاستجمهوری را مجدداً برهم بزند، با این حال نباید از نظر دور داشت که ورود به این رقابت میتواند تیغ دودمی باشد که در صورت ناکامی مجدد، عمر سیاسی موثر این چهره را به پایان برساند. این جریان در صورت غیبت رئیسی، میتواند روی علی باقریکنی از چهرههای تیم مذاکرهکننده هستهای در دوره محمود احمدینژاد متمرکز شود.
جبهه پایداری و یاران مرحوم محمدتقی مصباحیزدی نیز برای این دوره برنامهها چیدهاند. سعید جلیلی خود را برای رقابتی فشرده با سایر اصولگرایان آماده کرده است. محمود احمدینژاد رئیسدولتهای نهم و دهم نیز این روزها بسیار فعال شده است. او در این ایام به هیچ رسانهای نه نمیگوید! به ترامپ، بایدن، محمدبنسلمان و... نامه مینویسد. از همه جالبتر اینکه در پاسخ به پرسشی از احتمال ترور خود سخن گفته و تهدید میکند که گفتنیها را ضبط کرده و در مکانهای مختلف به افراد موثق سپرده است. این اظهارات اگرچه بیشتر به بلوف شبیه است؛ اما به نظر میرسد که قرار است به در گفته شود تا دیوار بشنود. احتمالاً این چهره جنجالی میخواهد حربهای جدید برای فشار بر شورای نگهبان برای تایید خود بیابد. در صورت ورود او به رقابتهای 1400 ابراهیم رئیسی رقیبی بسیار قدرتمند را در برابر خود خواهد یافت و احتمالاً ریسک این رقابت را نخواهد پذیرفت. در این صورت شاهد دوئل قالیباف و احمدینژاد خواهیم بود. با این حال بعید به نظر میرسد که شورای نگهبان حاضر باشد تصمیم قبلی خود درباره محمود احمدینژاد را تغییر دهد.
و اما پایان
در واپسین روزهای سال 1399 قرار داریم. سالی سخت و تلخ که از پی سالی سخت و تلخ آمده بود. کمتر سالی در یک سده اخیر نفسهای مرگ و فقر چنین نزدیک به گونههای شهروندان این کهندیار برخورد کرده بود و تلخکامی در رگهایشان زهر پاشیده بود. میتوان گفت سال 1400 سالی پر از پرسشهای بزرگ و کوچک برای مردم این مرز پرگهر خواهد بود. پرسشهایی از این دست که آیا امسال میتوانیم عزیزانمان را در آغوش بگیریم؟ سال 1400 را باید با ماسک بگذرانیم؟ آیا سایه شوم کرونا از سر ایران خواهد رفت؟ آیا اقتصاد ایران رونق خواهد گرفت؟ ساکن بعدی پاستور چه کسی خواهد بود؟ آمریکا با برجام چه میکند؟ و...
احتمالاً هیچکس نتواند امروز به این پرسشها پاسخ دهد، اما این نکته قطعی است که حسن روحانی در بعدازظهر 30 اسفند و دقایقی پس از تحویل سال، آخرین پیام نوروزی خود در قامت رئیسجمهور را خطاب به مردم ایران قرائت خواهد کرد. امید که او بتواند در این پیام نوید گذر از «این روزهای تلختر از زهر» را به شهروندان ایرانی بدهد. شاید این نوید سرنوشت ایران را در خرداد 1400 تغییر دهد!