محمد درویش عوامل بیابانزایی و روند مقابله با آن را بررسی میکند
بیابانزایی، افت کارایی سرزمین است
طبق تعریف دفتر عمران ملل متحدUNDP، بیابان عبارت است از تخریب زمین در مناطق خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب که ناشی از فعالیتهای انسانی یا مولفههای طبیعی است.
طبق تعریف دفتر عمران ملل متحدUNDP، بیابان عبارت است از تخریب زمین در مناطق خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب که ناشی از فعالیتهای انسانی یا مولفههای طبیعی است. بر اساس این تعریف، هر فرآیندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، بیابانزایی نام دارد. مهاجرت نماد افت کارایی یک سرزمین است زیرا دیگر در آن منطقه نمیتوان معیشت را تامین کرد. طبق آمار سازمان جهاد کشاورزی، در دو دهه اخیر حدود یکسوم کل روستاهای کشور خالی از سکنه شدند و این بحران حاشیهنشینی را مضاعف کرده است، از سوی دیگر این پدیده نشانه بیابانزایی است. روند توسعه بیابان منحصر به ایران نیست بلکه معضلی جهانی است. بر همین اساس سازمان ملل در سال 1991 کمیتهای بیندولتی برای تدوین کنوانسیون بینالمللی مقابله با بیابانزایی راهاندازی کرد و پس از سه سال در 17 ژوئن 1994، کنوانسیون بینالمللی مقابله با بیابانزایی (UNCCD) را تاسیس و این روز را به عنوان روز جهانی مقابله با بیابانزایی نامگذاری کرد. بر این اساس، به مناسبت روز جهانی مقابله با بیابانزایی «محمد درویش» مدیرکل دفتر آموزش و مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیطزیست و محقق مقابله با بیابانزایی در گفتوگو با «تجارت فردا» به بررسی علل و عوامل بیابانزایی و روند مقابله با آن پرداخت.
* * *
پدیده بیابانزایی از کجا آغاز میشود؟
بیابانزایی به معنی کاهش جنگلها، مراتع و تالابهاست. همه این اکوسیستمها در جای خود مفید و موثر هستند و باعث میشوند تنوع اقلیمی خاصی در ایران داشته باشیم که حاصل آن وجود 17828 گونه اندمیک یا انحصاری در کشور است. تعداد گونههای انحصاری در ایران تقریباً برابر با کل قاره اروپاست و این ناشی از ترکیب منحصر بهفرد و کمنظیر اکوسیستمهای جنگلی، مرتعی، تالابی و بیابانی در کنار هم است. بنابراین هنر ما در ایران باید این باشد که محدوده این اکوسیستمهای بینظیر را حفظ کنیم و اجازه ندهیم به حریم آنها تجاوز شود. بیابانزایی به این معنی است که جنگلها، مراتع و تالابها کم شود، حاصلخیزی خاک کاهش یابد و شوریزایی بیشتر شود. اگر تنوع زیستی را کاهش دهیم یعنی بیابانزایی کردهایم. در یک عبارت بیابانزایی به معنی افت کارایی سرزمین است. ما حتماً باید با افت کارایی سرزمین مقابله کنیم. بر همین اساس نهفقط در ایران که کنوانسیونی جهانی در سازمان ملل به عنوان UNCCD ثبت شده است و بیش از 180 کشور کره زمین عضو این کنوانسیون هستند. مطابق با این قرارداد همه کشورها باید به نحوی برنامه توسعه طراحی کنند که منجر به تخریب غیرقابل جبران محیطزیست یا همان بیابانزایی نشود.
چه مواردی را میتوان نشانه افزایش بیابانزایی در ایران دانست؟
در خصوص نرخ دقیق افزایش سالانه بیابان در کشور کار پژوهشی و علمی دقیقی انجام نشده است اما از روی شاخصها و شناسههایی که وجود دارد، میتوان گفت که سالانه یک درصد افزایش بیابان در کشور داریم که نشانه آن کاهش رویشگاههای جنگلی، افت حاصلخیزی خاک و افت سطح آبهای زیرزمینی است. هر فرآیندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، یک بیابانزایی است، نماد افت کارایی یک سرزمین مهاجرت مردم است. در جایی که مردم مهاجرت میکنند، یعنی بیابانزایی رخ داده است و دیگر مردم آن منطقه نمیتوانند معیشت خودشان را به دست آورند. طبق آمار سازمان جهاد کشاورزی، در دو دهه اخیر حدود یکسوم کل روستاهای کشور خالی از سکنه شدند و این بحران حاشیهنشینی را اضافه کرده و از سوی دیگر این نشانه بیابانزایی است، مردم آب ندارند، حاصلخیزی خاک کم شده و با پناه آوردن به سم و کود بیشتر هم نمیتوانند معیشت خودشان را تامین کنند و چارهای جز مهاجرت پیدا نمیکنند. چنین وضعیتی ناشی از بیابانزایی است یعنی ما به نحوی چیدمان توسعه را مدیریت کردیم که منجر به بدهکاری اکولوژیک کشور و افت شاخصهای مرتبط با بیابانزایی شده است. زمانی در کشور 3 /1 میلیون گونههای حیاتوحش مانند کل و بز، قوچ و میش، آهو، جبیر، مرال، گوزن و یوزپلنگ وجود داشت اما بر اساس آماری که معاونت محیط طبیعی در سال 1392 اعلام کرد، مجموع علفخواران ما به کمتر از 110 هزار راس رسیده است، یعنی 9 /0 را از دست دادهایم که این خود نشانه بیابانزایی است. سرزمینی که نتواند از خرامیدن امن کلها، بزها، میشها، مرالها و یوزپلنگهایش حمایت کند، یعنی تحت تاثیر فعالیت کاهندهای به نام بیابانزایی است. نشانه اضمحلال یک سرزمین این است که دیگر در آن سرزمین ردپایی از پلنگها، یوزپلنگها، شیرها و ببرها یعنی گوشتخواران صدر هرم غذایی نباشد. در واقع اتفاقی که دارد میافتد، جمعیت آنها بهشدت رو به کاهش است و ما با تغییر کاربری اراضی و بیتوجهی که به حریمهای امن زیستگاهها داریم به این روند دامن میزنیم. بیابانزایی در حال تشدید است، زیرا سیلخیزی رو به افزایش است، سیلخیزی را که نمیتوان انکار کرد، خسارت ناشی از سیل در حال افزایش است، یعنی جابهجایی خاک افزایش مییابد، پوششهای گیاهی که میتوانستند حافظ خاک باشند از بین رفتهاند و نرخ جابهجایی خاک افزایش یافته است.
آیا اقتصاد ایران از محل بیابانهایش در معرض تهدید قرار دارد؟
بیابانها نهتنها اقتصاد ایران را تهدید نمیکنند، بلکه اقتصاد میتواند از محل بیابانهای ایران مثل یک صندوق ارزی پایدار منتفع شود. ایران بیابانهای چشمنواز و منحصر بهفردی دارد. مرتفعترین تپههای ماسهای در ریگ یلان در منطقه مرز میان استانهای کرمان و خراسان جنوبی که بیش از 560 متر ارتفاع آن است، وجود دارد. بسیاری از جهانگردها، اکولوژیستها و گردشگران حوزههای طبیعی مایل هستند این مناطق را از نزدیک ببینند. بزرگترین کلوتهای شناختهشده در جهان در لوت ایران قرار دارد. همچنین گلدانهای بیابانی، دریاچهها و رودخانههای شور، گونههای گیاهی و جانوری منحصربه فردی در مناطق بیابانی ایران وجود دارد. گرمترین نقطه کره زمین در بیابانهای ایران وجود دارد و مواد معدنی بسیار ارزشمندی در میان آنها یافت میشود. همه این موارد نشاندهنده مزیتهای بالقوه بیابانهای ایران است. علاوه بر این، به دلیل اینکه بیابانها مستغنیات ندارند به راحتی میتوانند عرصه استحصال انرژیهای نو مثل انرژیهای خورشیدی و بادی باشند. بنابراین اگر نگاه ما به توسعه تغییر کند، بیابانها نهتنها محدودیت محسوب میشوند، بلکه میتوانند صندوق ذخیره پایدار و منبعی مفید برای تولید پول در ایران باشند. به عنوان مثال منطقه شمال شرق اصفهان که بهشدت در حال کاهش سکنه بود، اکنون به این دلیل که بیش از 200 اقامتگاه گردشگری در آن شکل گرفته، نهتنها مهاجرت مطلوب پیدا کرده که مردم آنجا مرفه شدهاند و شاخص کیفیت زندگی ارتقا پیدا کرده است، بدون اینکه مجبور باشند چاه بزنند یا به آلودگی هوا اضافه کنند. این اتفاق از محل بومگردی مسوولانه رخ داده است. البته کشور ما پتانسیلهای خیلی بیشتری دارد که هنوز کامل استفاده نشده و باید روی آن کار شود. شاید هنوز بخش کوچکی از آنچه در برنامه پنجساله پنجم برای استحصال انرژیهای نو پیشبینی شده بود، انجام شده و در این زمینه از بیابانها و انرژی بادی به خصوص در منطقه سیستان که بادهای 120روزه داریم استفاده نشده است. بسیاری از مزیتهای بیابان هنوز روی کاغذ باقی مانده است.
چگونه میتوان از بیابانها به نفع اقتصاد کشور بهرهبرداری کرد به نحوی که برای این اکوسیستم آسیبزا نباشد؟
باید به سمت بالفعل کردن توان خود در حوزه گردشگری طبیعی، تاریخی و فرهنگی حرکت کنیم، ایران جزو 10 کشور اول دنیا از نظر جاذبههای فرهنگی و تاریخی و جزو پنج کشور اول دنیا از نظر جذابیتهای طبیعی است، اما نود و هفتمین کشور دنیا از نظر درآمد گردشگری است. این نشاندهنده سوءمدیریت در این زمینه است، ایران در سال 2015 حدود 3 /1 میلیارد دلار درآمد سالانه از محل گردشگری کسب کرد، در حالی که در جنوب ایران کشوری که به اندازه مساحت یک استان مازندران هم نیست، یعنی امارات متحده عربی، در همان سال حدود 14 میلیارد دلار و ترکیه که یکسوم خاک ما را ندارد، 35 میلیارد دلار درآمد گردشگری داشت. باید از چهار هزار و 700 کیلومتر مرز آبی خود استفاده کنیم، ترانزیت را افزایش دهیم، زمانی ایران قلب جاده ابریشم بود باید به سمت کسبوکارهای سبز، صنایع هایتک، تولید محصولات ثانویه و نه خامفروشی پیش برویم. با تمام این اشتباهات و اذعان تعداد زیادی از مسوولان بر نادرست بودن آنها، اما همچنان در بر همان پاشنه میچرخد. سدسازیها موجب شد تا حدود یک میلیون نفر نخل در منطقه بهمنشیر نابود شود، سد کرخه موجب خشک شدن بخش زیادی از تالاب هورالعظیم و نابودی معیشت مردم شد، به علت برداشتهای بیرویه آبهای زیرزمینی، دشت میناب دچار فرونشست شده است، حدود هشت میلیون نفر نخل در میناب بود که اکنون فقط 20 هزار نفر باقیمانده یا یک میلیون اصله درخت انبه بود که اکنون فقط 70 اصله پابرجاست. این در حالی است که میتوانستیم با انتخاب درست و چیدمان صحیح توسعه، علاوه بر اینکه مانع بحران شویم، کشوری ثروتمند داشته باشیم، یکسوم خاک ایران کویر و بیابان است که بر اساس گزارش سال 2006 UNDP، اگر به سلولهای خورشیدی مجهز شوند میتوانند انرژی یکساله تمام مردم ساکن در پنج قاره جهان را تامین کنند، این گزارش مربوط به زمانی است که راندمان پانلهای خورشیدی در بهترین حالت 15 درصد بود در حالی که اکنون به 32 درصد رسیده است. ما میتوانستیم تولیدکننده اول انرژی در دنیا باشیم و حتی صادرکننده و ثروتمند باشیم بدون اینکه منابع آبهای زیرزمینی کاهش یابد، بدون اینکه انتشار گازهای گلخانهای افزایش یابد. فقط مدیر دلسوز بودن برای یک کشور کافی نیست بلکه تخصص بسیار مهم است، ایجاد نیروگاه برق در دشت همدان با هدف ایجاد اشتغال تاسیس شد، اما این کار باعث شد تا حاصلخیزترین دشت همدان نابود شود و بزرگترین فروچالهها به وجود آید، بنابراین فقط نیت خیر کافی نیست بلکه تخصص لازم است.
نقش مردم در حوزه مهار بیابانزایی را چگونه تعریف میکنید؟
نقش مردم در حوزه مهار بیابانزایی شاید 10 درصد نقشی است که حاکمیت دارد. مردم باید یکسری از ملاحظات زیستمحیطی را رعایت کنند، مثلاً این آفرودهایی که در چند سال اخیر راه افتاده باعث نابودی قلمرو پوششهای مرتعی مناطق بیابانی میشود. باید این قبیل تفریحات مدیریت شود، مردم بیشتر رعایت کنند و لذت رانندگی در مناطق بیابانی کنترل شود. مردم باید بدانند این گونههای علفی که در بیابانها دیده میشوند به همین راحتی رشد نمیکنند و اگر تخریب شوند دیگر قابل جبران نیست. مردم باید این را بدانند که وقتی وارد بیابان میشوند، به جز رد پا چیزی از خود باقی نگذارند و زبالههای پلاستیکی خود را در بیابان رها نکنند. پلاستیک 200 تا 300 سال در محیطزیست باقی میماند، وقتی هم قطعهقطعه میشود متاسفانه پرندهها و حیاتوحش به اشتباه آنها را میخورند، مسموم میشوند و سرانجام در زنجیره غذایی انسانها از آن متاثر میشوند. در همین حال کار بزرگتر بر عهده دولت است. دولت باید زیرساختها و آموزشهای لازم را در این زمینه به وجود بیاورد. دولت باید در دانشکدهها رشتههای مرتبط با گردشگری بیابان و استفاده از مزیتهای بیابان را تقویت کند. بسیاری از رشتههایی که در دانشکدهها تدریس میشوند، بازار کار ندارند، در حالیکه رشتههایی که بازار کار خوبی دارند فارغالتحصیلان زیادی ندارند. دولت میتواند با تولید مستند و سریالها از فیلمسازان حمایت کند و ارزشهای بیابان را به تصویر بکشد. دولت میتواند با سرمایهگذاری در حوزه استحصال انرژیهای نو، بادی و خورشیدی زمینه بهبود کیفیت بیابانها و تولید پول را فراهم کند. بنابراین دولتها نقش کلیدیتری نسبت به مردم در مقابله با بیابانزایی دارند.
برای مدیریت بیابانها چه الزامات و ضرورتهایی باید جدی گرفته شود تا به جای آسیب به بیابان از آن بهرهمند شد؟
برای اینکه به معنای واقعی بیابان را مدیریت کنیم، باید اول درصدد بیابانزدایی نباشیم. باید به اکوسیستم بیابان احترام بگذاریم، همانطور که به دیگر اکوسیستمهای کشور احترام میگذاریم. نباید بیابان یک محدودیت فرض شود، تلاش کنیم مزیتهای بالقوه بیابان بهتر شناسایی شود. در این زمینه اولویت در آموزش است، بهخصوص مدارسی که در مقطع ابتدایی زیستبومهای مناطق بیابانی قرار دارد به سمت آموزهها، موازین و اصول لازم بروند. باید مردم حاشیه کویرها و بیابانها یاد بگیرند چگونه معیشت خود را تامین کنند به نحوی که ارزشهای بیابانی سر جای خود محفوظ بماند. ما باید تلاش کنیم در عین حال از هر حرکتی که منجر به کاهش کارایی سرزمین میشود جلوگیری کنیم. ما باید یادمان بماند که بیابانزایی لاجرم از دل کویرها و بیابانهای مرکزی کشور شروع نمیشود، بیابانزایی میتواند در کنار تهران در حاشیه دشت شهریار شروع شود، وقتی روی رودخانه کرج سد احداث میشود و از آن طرف برای کشاورزی با چاه مجوز صادر میشود. به همین دلیل با نشست زمین به میزان 36 سانتیمتر در سال روبهرو میشویم، طوری که یک زلزله پنجریشتری خسارت یک زلزله هشتریشتری را به بار میآورد. بیابانزایی زمانی اتفاق میافتد که در دشت اردبیل، دامنههای سهند و سبلان به بهانه تولید گندم بیشتر روند تناسب بین تخلیه و تغذیه آب رعایت نشود. بیابانزایی زمانی اتفاق میافتد که در خان میرزا در سرچشمههای کارون خودسوزی زمین را میبینیم. بیابانزایی زمانی اتفاق میافتد که دریاچه پریشان در کنار کازرون، قطب کشاورزی شیراز را از دست میدهیم، بختگان را از دست میدهیم. در حالی که هیچکدام از این مناطق در کنار کویرها و بیابانها قرار ندارند، اما به دلیل رفتارهای نابخردانه، آزمندانه و عدم شناخت قوانین طبیعی انسانها این اتفاق افتاده است. کاری که ایران با دریاچه ارومیه کرد مصداق بارز بیابانزایی است که اکنون در کتابهای دانشگاهی استرالیا تدریس میشود. هرچند حوضه آبخیز دریاچه ارومیه ربطی به مناطق بیابانی ایران نداشت اما وقتی 72 سد روی 14 رودخانه احداث میشود، باید عوارض آن را هم دید. ساختن سدهای بیدلیل، حفر چاههای بیدلیل و سر دادن شعارهای بیدلیل مثل خودکفایی در گندم و برنج، در دانههای روغنی میتواند عقوبتهای جبرانناپذیری به بار بیاورد و این موارد مصداق بیابانزایی است. بیابانزایی واقعی در ذهن شکل میگیرد. به نظر من بیابانزایی این است که بسیاری از استعدادهای ایران از کشور مهاجرت کنند، این مصداق بیابانزایی است چون منجر به افت کارایی سرزمین میشود.
چه میزان منابع مالی برای مهار بیابانزایی و استفاده از فرصتهای بیابانهای ایران لازم است؟
به نسبت ساخت سدی مثل گتوند یا دوطبقه کردن اتوبان صدر یا احداث تونل نیایش و خیلی کمتر از سازههای گرانقیمتی که ساخته میشود. در این زمینه بیشتر از آنکه به پول نیاز داشته باشیم، به دانش، درایت و به عشق به سرزمین نیاز داریم.
نقش همکاریهای بینالمللی را در این میان چگونه ارزیابی میکنید؟
همکاری با جهان برای مقابله با بیابانزایی خیلی اهمیت دارد. 12 تیرماه قرار است نمایندگان عالیرتبه 53 کشور جهان به همراه دبیرکل سازمان ملل برای بررسی بحران ریزگردها و گردوغبار در میانرودان به تهران بیایند، اتفاقی که ناشی از نوعی دیپلماسی محیط زیستی است که جمهوری اسلامی ایران شروع کرده تا مشکل بیابانزایی را در منطقه حل کند. هر وقت بتوانیم برای محیطزیست دور یک میز بنشینیم نهتنها مشکلات محیط زیستی را حل خواهیم کرد حتی میتوانیم بسیاری از تنشهای سیاسی را هم کم کنیم. همانطور که میبینیم ترکیه، عربستان، کویت و اردن کشورهایی هستند که با ایران مشکل دارند اما به خاطر حل مسائل محیطزیست و مقابله با ریزگردها نمایندگان این کشورها به تهران خواهند آمد. بنابراین اکوسیستمهای طبیعی به هم مرتبط است و ما نمیتوانیم آنها را در محدوده مرزهای سیاسی محدود کنیم، حتماً برای حل معضلات محیط زیستی نیاز به ارادهای فراکشوری، فرامنطقهای و تعامل بینالمللی است.