چه عواملی انگیزه پیوستن به داعش را فراهم میکند؟
ذهن بیخانمان
برای درک دلایل پیوستن افراد از جوامع متفاوت سنتی تا مدرن در جهان به گروههایی نظیر داعش مطالعات متعددی صورت گرفته است. چنانکه یافتههای دو دانشگاه زوریخ و پنسیلوانیا در مورد کسانی که به داعش پیوستهاند، نشان میدهد که بستر و خاستگاه عملیاتهای تروریستی سه عامل «بیکاری»، «مشکلات اقتصادی» و «فقر فرهنگی» است؛ در واقع آنها براین نکته تاکید کردهاند که بیشترین انگیزه برای پیوستن به داعش هیچگاه ارتباطی به دین نداشته است.
برای درک دلایل پیوستن افراد از جوامع متفاوت سنتی تا مدرن در جهان به گروههایی نظیر داعش مطالعات متعددی صورت گرفته است. چنانکه یافتههای دو دانشگاه زوریخ و پنسیلوانیا در مورد کسانی که به داعش پیوستهاند، نشان میدهد که بستر و خاستگاه عملیاتهای تروریستی سه عامل «بیکاری»، «مشکلات اقتصادی» و «فقر فرهنگی» است؛ در واقع آنها براین نکته تاکید کردهاند که بیشترین انگیزه برای پیوستن به داعش هیچگاه ارتباطی به دین نداشته است. حال آنکه داعش برآمده از نوعی نگاه افراطگرایی یا بنیادگرایانه اسلامی است. بنابراین، بهنظر میرسد باید تفاوتی میان عوامل برونی و درونی پیوستن داعش در نظر گرفت. انگیزه رجوع به این گروههای تروریستی، بیش از اینکه از مقولههای فرهنگی و دینی (انگیزههای بیرونی) برخیزد، ناشی از نارساییهای اقتصادی و اجتماعی یا همان انگیزههای درونی شکل گرفته در بستر اجتماعی و اقتصادی است. این در حالی است که داعش همواره سعی داشته تا از طریق رسانههای در اختیار، خطوط فکری و ایدئولوژیک خود را به مخاطباناش برساند. این بخش البته کماهمیت نیست، اما این تبلیغات تحت تاثیر مسائل اقتصادی و اجتماعی، گویی اهمیت بیشتری مییابد و شنیده میشود.
از سوی دیگر با نگاهی به آمار اقتصادی مربوط به استانهای مرزی ایران، ملاحظه میشود که تقریباً در تمامی این استانها، نرخ بیکاری حتی به ۶۰ درصد میرسد و افزون بر این، بررسی دهکهای درآمدی، در استانهای مرزی، حکایت از وجود فقر گسترده دارد؛ استانهایی که اگرچه دارای ظرفیتهای طبیعی مطلوبی هستند، اما به دلیل ماهیت مرزی و شرایط سیاسی، در محرومیت قرار دارند. از سوی دیگر مشخص شد، عاملان حادثه تروریستی اخیر به نوعی اقلیت دینی محسوب میشوند. در کنار اقلیت دینی، اقلیت قومی و قبیلهای بودن نیز میتواند به انگیزهای قوی برای پیوستن به چنین گروههایی تبدیل شود. در واقع به نظر میرسد، بخش زیادی از کسانی که چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان به داعش پیوستهاند، احساس تعلق و یکپارچگی را از دست دادهاند. علاوه بر این، در این میان فقر فرهنگی نیز نقش بسزایی دارد. چنانکه ملاحظه میشود افراد حاضر در گروههایی همچون طالبان، القاعده یا داعش، عمدتاً فاقد تحصیلات عالی هستند. هرچند که نیروهای تحصیلکرده نیز بعضاً به دلایل معنایی و هویتی به این مجموعه جذب شدهاند.
به طور خلاصه، زمانی که فرد با محرومیت مواجه میشود و احساس تعلق به جامعه را از دست میدهد، فرار به سوی یک هویت جدید را ترجیح میدهد. در این شرایط داعش میتواند به عنوان یک مفر برای این فرد جذابیت پیدا کند. چراکه اساساً در تبلیغات این گروه تروریستی نوعی موعودگرایی وجود دارد که البته متفاوت از مفهوم منجیگرایی است. به عبارت دیگر، تبلیغات آنها مبتنی بر رویکردهای «هزارهگرایی» و استقرار فضیلت شادمانی عظیم است؛ موضوعی که در شیوه تبلیغاتی داعش به روشنی دیده میشود. در این میان یک رهبر کاریزما نیز ظهور میکند که آموزهها و باورهای مردم را با منویات گروه عجین میکند. در واقع داعش میتواند نیاز انسانها به مستحیل شدن در یک کل را برای رسیدن به یک آرمان موعود برای افرادی که از وضعیت فعلیشان ناراضی هستند، تصویر کند. این گروهکها با هوشمندی سوار بر این موج شده و جز این، مطلوبیتهای آشنای دیگری را نیز تبلیغ میکنند. مهمترین این مطلوبیتها انگیزه تغییرخواهی و رهایی از وضعیت فعلی است که میتواند در قالب هجرت نمایان شود.
موضوع مهم دیگر، مساله آینده است. شرایط نامطلوب اقتصادی و اجتماعی، امید به آینده را سلب میکند. در این شرایط مهاجرت از مناطق محروم به مناطق برخوردار میتواند یکی از راههای بازگشت امید باشد. ازجاکندگی ویژگی مهم جوامع با این خصایص است. در واقع مهاجرت برای مردم این مناطق بهشدت ساده است، چراکه تنها راه برونرفت از مشکلات محسوب میشود. در این شرایط داعش که با شعار هجرت و تغییر ظاهر میشود، میتواند مقصد خوبی برای این دسته از افراد باشد.
تمامی عوامل یادشده میتواند، انگیزه پیوستن به داعش را ایجاد کند. در واقع این گروه در مسیر جامعهای قرار میگیرد که ناامید از آینده پیشرو، با مسائل اقتصادی و اجتماعی متعددی دست به گریبان است و از فقر فرهنگی رنج میبرد و البته به دنبال تغییر است. تبدیل سریع شیوه و سبک زندگی از دنیای سنت به مدرن و تحولات ناشی از آن نیز زمینهای برای تغییر است. درواقع جامعه جدید در شرایطی قرار گرفته که به قول پیتر برگر -جامعهشناس اتریشی- افراد در آن دچار ذهن بیخانمان شدهاند. افراد در این پدیده، درگیر تغییر و تحولات شده و ملزم به بازاندیشی و اتخاذ تصمیمات جدید میشوند. بازاندیشی که لزوماً معطوف به جهان بیرونی نیست؛ هرچند که داعش مدینه فاضله را نیز مژده داده است. اما بعضاً حتی جهان درونی افراد نیز درگیر میشود و تغییرات جدیدی را جستوجو میکنند. فرد به دنبال هویت جدیدی میگردد و در این مرحله هویتهای قدیم نابود شده و هویتهای جدید نیز شکل نگرفته است. این هویتهای جدید و هویتهای مدرن که از قضا، داعش هم بر بستر آنها سوار است، پروژههای بازاندیشانهای را ایجاد میکند که افراد دائم خود را مورد تامل و بازسازی قرار میدهند. در چنین شرایطی یا هجرت به درون از نوع افسردگی، رخوت، کسلی و ناامیدی رخ میدهد یا در یک مدل دیگر پیوستن به چنین گروههایی جذابیت پیدا میکند. چراکه در دنیای بازاندیشی، هویتهای مدرن بسیار سیال و شکننده است و بهراحتی میتواند جذب نگاهها و حرفهای جدید شود. این تحلیل حتی در مورد مردم اروپا نیز صادق است؛ چنانکه حتی طبقه متوسط، طبقه معناگرا و امثال آن، جذب جریانی میشوند که از سلفیگری نشات گرفته است. در جامعه جدید، جامعه فاقد معنا، جامعهای که دارای هویت سیال و شکننده است، پیدا شدن یک شناسنامه بسیار حائز اهمیت است. برای مثال، در دنیای لیبرال غرب در مورد مسائل دموکراتیک بهشدت تبلیغ میشود، هستند افرادی که خود را رهاشده میبینند؛ یعنی نه دین، نه بازار و نه دولت با آنها سروکاری ندارد و این انسانهای رهاشده در زندگی فاقد معنا، احساس میکنند که میتوانند حول یک کاریزما گردهم بیایند.
مساله دیگری که باید در تحلیل این موضوع مورد توجه قرار گیرد، آن است که داعش در پس رویه خشونتبار و تروریستی خود، دارای سویههای نرم و منعطفی است که اتفاقاً برای اعضایش جذاب به نظر میرسد. روشهای تبلیغی آنها نیز مبتنیبر همین نگاههای نرم و منعطف است. پس از جذب، آنچنان تبلیغات ایدئولوژیک جدی میشود، که کلیدواژههایی همچون شهادت و هجرت برای افراد معنی بیشتری پیدا میکند و اینگونه است که آنها به عملیات انتحاری نیز تن میدهند. اینجاست که نباید تنها به وجه افراطیگری و جنبههای حقوق بشری داعش توجه شودکه اگر تنها این وجه مورد واکاوی قرار گیرد، تنها سادهسازی مساله صورت گرفته است. بهنظر میرسد پیوستن به داعش برای اشخاصی که چه در ایران و چه در سایر کشورها به این گروه گرایش پیدا کردهاند، نوعی مطالبه شنیده شدن، دیده شدن، مشغول شدن، شناسنامهدار شدن، در یک کل حل شدن و رسیدن به آن نقطه کمال و آرمانی است.
پیوستن به گروههایی نظیر داعش، القاعده یا طالبان، حکایت از یک نوع تغییرخواهی یا تبلور فرهنگ مقاومت و مخالفت است. به نظر میرسد، پیوستن به داعش نوعی «دیگری شدن» است، تا پذیرفتن یک ایدئولوژی آرمانی افراطگرایانه دینی و البته تحقیقات متعددی که در دیگر کشورها صورت گرفته نشان میدهد، نقش مسائل اقتصادی در این کشش و گرایش بسیار حائز اهمیت است.
با نگاهی به موارد یادشده، میتوان گرایش به گروههای تروریستی را پیشگیری کرد. راهکار اساسی برای پیشگیری آن است که دولت وظایف خود را به نحو احسن به انجام برساند و آن ایجاد بسترها و سازماندهی فضایی است که شهروندان بتوانند از عدالت اجتماعی و اقتصادی بهرهمند شوند و به فرصتهای برابری در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و حتی دینی دست یابند. نه اینکه ورود ایدئولوژیک کرده یا تبلیغات خاص و ویژهای را آغاز کند. در همین راستا پروبال دادن به گروههای منتقد داخلی که به جمهوری اسلامی نیز معتقد هستند، بهترین روش برای مقابله با تحرکات گروههای تروریستی است. نباید منتقد بودن معادل پیوستن به گروههایی ازایندست تعبیر شود. البته از آنجا که مردم ایران به شکل تاریخی مردمانی صلحطلب هستند، این گروهها در ایران کمفروغ و کمدامنه خواهند بود. با وجود این، دولت میتواند با اتخاذ تدابیری از نفوذ این گروهها به کشور جلوگیری کند.