دِرَنگ امید در ناامیدی
در سال آینده جامعه به چه سمتوسویی میرود؟
هر سال که به اتمام میرسد خوشحالیم. خوشحال که بالاخره این سال به پایان رسیده و آرزویی بهتر برای سال بعد داریم. سالهاست که حس عمومی جامعه «هر سال دریغ از پارسالِ» معروف بوده است. هر سال فارغ از همه نمودارها و میانگینهایی که متخصصان رو میکنند، تصویر عمومی بر بدتر شدن بنا شده است. این روند ناامیدی نسبت به آینده خصوصاً در زمینه اقتصادی، سالهاست در همه نظرسنجیها فزونی گرفته و تصویر از عملکرد دولت -عملکرد اقتصادی- در پنج سال آینده بسیار منفی است. یعنی حدود 70 درصد پنج سال پیشرو را بدتر از وضع حالشان ارزیابی میکنند.
البته این ارزیابی عمومی فقط درباره دولتها نیست. مردم نسبت به اخلاق اجتماعی و حتی دینداری هم تا به همین اندازه بدبیناند. احساسشان نسبت به شیوع گزارههای اخلاقی در جامعه چون صداقت، شفافیت، عدالت، مال مردم نخوردن و... به همین اندازه مانیفست و آینده را به نسبت امروز بدتر ارزیابی میکنند. شاید تنها نمرهای که خوب باشد نمره به خودشان و خانوادهشان باشد. جامعه ایرانی خودش را و تنها و تنها اطرافیان درجهیکش را دیندار، اخلاقی، صاحب فضیلت برشمرده و از طرفی باور دارد که حقش در تمامی مراحل زیرپا گذاشته شده است. خودِ موجه، در کنار جامعه فروپاشیده و دولت ناتوان، تصویری است که این سالها از پیمایشها مخابره شده است.
چه هستیم: اگر این احساس روانی جامعه را در کنار آمار و ارقامی که از رشد اقتصادی، تحریم، تورم و... موجود است قرار دهیم، میبینیم شاید این تصور پربیراه نباشد. اتفاقات اجتماعی و سیاسی و واقعیتهای اقتصادی است که ناامیدی کمرشکن جامعه ما را تبیین میکند. شاخصهای اقتصادیای که میتوان ردیف کرد تا وضع اقتصادی جامعه را نشان داد بسیارند. اما بازهم شاید مهمترین دادههایی که بتوان بدان برای فهم وضعیت اجتماعی اتکا کرد، خط فقر و پایش سبد مصرفی خانوارها باشد. فروغلتیدن خانوارهای بیشتری به زیر خط فقر و نحیفتر شدن سبد مصرف خانوارها و حذف بسیاری از اقلام غیرحیاتی از آنها گویای اوضاعی است که این روزها در جریانش هستیم. اوضاعی که هرچند با ناامیدی عجین شده، اما برای گذر از این ناامیدی خوشباوریهایی به انتخابات، تغییر سیاستها، احیای برجام، اصلاح قیمت دلار، مَسکن محرومان و... میتواند مُسکنهای موقتی باشد. مُسکنهایی که حتی گویا فقط مصرف میشوند اما اثر نمیکنند. حتی نمیتوانند درد مقطعی را نیز التیام دهند.
مطابق آمارهای رسمی 60 درصد خانوارها به زیر خط فقر نسبی سقوط کردهاند. اتفاقاً بخش زیادی از اهالیِ باصدای جامعه در دهکهای بالای درآمدی هستند و همان دهکها نیز درگیر محرومیتهای نسبی و توقعات فزاینده. ایشان نسبت به گذشته خودشان یا امروزِ اطرافیان همسطح خودشان، احساس محرومیت را تجربه میکنند. وضعیت غیرشفاف اقتصاد ایران که با بودجه تدوینشده فعلی غیرشفافتر هم خواهد شد، برخی را یکشبه به چند درصد بالای درآمدی کشانده است. این نوع کسب سود و سرمایه اغلب به شکل ثروت نمایشی خود را نشان میدهد. نمایشی که بهمدد رسانههای فراگیر اجتماعی، شکافهای طبقاتی را عریان میسازد.
وضعیت امروز و تورم افسارگسیخته، فرصت را به آنکه داراست بیشتر میدهد. زیاد با اصطلاح «پولدارها پولدارتر و فقرا فقیرتر شدهاند» روبهرو شدهایم. این تنها یک اصطلاح نیست. واقعیتی است که از همان تغییر پایگاهها ایجاد شده است. آنها که سرمایهای داشتهاند با تورم امروز بر ارزشش افزوده شده و برخی حتی سرمایههای ماندگارشان را توسعه دادهاند. آنهایی که کمتر داشتهاند امیدشان به داشتن این سرمایهها از دست رفته و هرچه بیشتر از زندگی ایدهآل خود دور شدهاند. نتیجه این شده که یک طبقه کمشمار اما پردرآمد در کنار اکثریت زیر خط فقر (طبق آمارهای رسمی بیش از 32 میلیون نفر زیر خط فقر) خودنمایی میکند.
همانطور که گفته شد پایین آمدن سطح رفاه مهمترین اثرش را در تغییر پایگاه اقتصادی خانوارها گذاشته است. در واقع تغییر پایگاه اقتصادی بدین معناست که بسیاری از محصولات از سبد مصرفی مردم خارج شده است. همین نیز اثرش باز بر افزایش قیمت این محصولات خودنمایی میکند. مهمترین محذوف سبد مصرفی خانوارها در زمانه افزایش تورم، محصولات هنری و فرهنگی است. کاهش چشمگیر مشتریانی که بتوانند برای فرهنگ هزینه کنند، باعث گرانتر شدن محصولات خواهد شد. نبود مشتری و افزایش قیمت اقلام مورد نیاز، قیمتهای این محصولات را چنان افزایش میدهد که گاهی تولید نکردن و کار فاخر انجام ندادن به صلاح اهل فرهنگ و هنر نزدیکتر میشود. حداقل کارشان به تعویق انداختن فعالیت برای روز و روزگاری بهتر است. شاید باید انواع محدودیتها و ممیزیها را به این صرفه اقتصادی افزود. از همینروست که با مهاجرت گسترده اصحاب فرهنگ یا انزوای ایشان روبهرو هستیم. آنکس میتواند بماند که بتواند دکانی دیگر و سودآورتر در جایی دیگر بیابد و از آن برای تولیدات فرهنگی بهره ببرد. نتیجه اما در بلندمدت کاملاً هویداست. کاهش تولیدات ارزشمند و فاخر فرهنگی و هنری. عدم استفاده از محصولات ماندگار و پناه بردن به فراغتهای دمدستی و کمارزشتر. نیازی به اثبات نیست. قیمت کتاب و کالاهای فرهنگی و تیراژ آنها برای فهم این موضوع کافی است. اثر این متغیر پنهان بر هویت و فرهنگ این جامعه به حدی است که انواع کنشهای داوطلبانه، فرهنگی و آیندهساز را تحتالشعاع خود قرار خواهد داد.
چقدر شنیده باشیم این روزها «دزد زیاد شده» یا اینکه «مردم ندارند و از هم میدزدند». اصلاً چرا هر روز باید انواع هشدارها با پیامک برایمان ارسال شود که کلاهمان را برندارند. چقدر شنیده باشیم که گوشی تلفن همراهمان را نباید در جای شلوغ بیرون بیاوریم، سوار ماشین که هستیم حتماً در را قفل کنیم، برای سفر خانه را بدون الزامات امنیتی رها نکنیم و... . شاید راحت از کنار این موضوعات بگذریم. اما حتی اگر درگیر دزدی نشده باشیم، وضعیت جامعه و فقر آمار بزه را افزایش داده و احساس امنیت را در ما از بین برده است. ما اعتمادمان را به همه اطرافمان از دست دادهایم. مانند کسانی که هر لحظه ممکن است درگیر این حوادث شوند زندگی میکنیم، چرا که در صورت هرگونه خسارت، بسیار سخت از پس مخارجش برخواهیم آمد. ما امنیت و حس اعتماد را که پایه سرمایه اجتماعی است، از دست دادهایم. این را در کنار بیثباتی و نداشتن هرگونه افق از آینده پیشرو میتوان گذاشت و درباره سرمایه اجتماعی و توسعه اجتماعی میتوان قضاوت کرد.
چه میکنیم: برای این ناامیدیها و این کوتاه شدنهای افق دید میتوان نمونههای بسیاری ارائه کرد. درباره آثار اینها هم میتوان مطول سخن گفت. اما به نظر میرسد همه اینها جامعه ما را با یک لَختی و کرختی مواجه ساخته است. زمانهای که نوعی بیانگیزگی در هر چیز و هر کار خود را نشان میدهد. ما با درنگهای آگاهانه و ناآگاهانه مواجه شدهایم. جایی که لذتی برای هیچ اقدامی نیست. جایی که هرگونه ریسککردنی غیرعقلانی است. جایی که در برابر هر تغییر مقاومت هست. جایی که ما درگیر انواع «اینرسی»ها میشویم.
بیثباتی و ناتوانی برای تصمیم درباره آینده آثار مخربی با خود به همراه خواهد داشت. در واقع راه هرگونه تصمیمگیری برای زندگی را میبندد. «اینرسی آغاز» مهمترین اثر این بیثباتی است. شروع هر کاری اعم از کارآفرینی و سرمایهگذاری یا شروع زندگی جدید یا شروع پذیرش هر نقش جدید مثل والدگری و... مدام به روز و روزگاری بهتر به تعویق میافتد. بیثباتی را همه طبقات لمس میکنند و الزاماً نباید افراد در دهکهای پایین درآمدی و زیر فشار فقر باشند که به این «نتوانستنها» رسیده باشند. بیثباتی همه تصمیمها را به تاخیر میاندازد.
ما در این زمانه در تقاطع انواع مشکلات قرار گرفتهایم. مشکلاتی که فهرست بلندبالایی دارند و عوارضشان یکدیگر را تشدید میکنند. مشکلاتی که زنگ خطرشان زودترها به صدا درآمده و بسیاری از آگاهان و دلسوزان، با نگرانی آنها را رصد کرده و درصدد حل مشکلاند. مشکلاتی چندلایه و به ظاهر حلناشدنی یا بسیار سخت حلشدنی. اما اگر قرار باشد به لحاظ اجتماعی درباره یکی از مهمترین نگرانیهای برآمده از این مسائل برای سال آتی سخن گفته شود میتوان به همین «اینرسی آغاز» اشاره کرد. اینرسی آغاز چه میکند: سال آینده سالی است که انتظار نوسان نرخ قیمت ارز را داریم. سالی که وضعیت مذاکرات و برجام، مستقیم روی ارزش پول ملی خود را نشان میدهد. امیدهای یکشبه، آثار بلندمدت و کوتاهمدت، همگی انتظار و درنگ را جایز میشمرد. از طرفی کشور درگیر مشکل پرداخت حقوق خواهد بود. کسری بودجه عاملی شده است که بحث افزایش حقوق و دستمزد محل سوال است. تورم بسیار زیاد باعث شده انتظار افزایش حقوق، بیشتر از توان دولت باشد و همین ناتوانی حتی پیش از آغاز سال در کاهش حقوق اعضای هیات علمی، انواع تغییرات در مصوبه افزایش حقوق معلمان و... خودش را نشان داده است. از طرفی بودجهای که تا حد زیادی خواسته خود را با افزایش مالیات نجات دهد. چیزی که برای بسیاری از بنگاههای کوچک، کارمندان و خانوارهایی با حسابهای شفاف، آتیه خوشی را پیشبینی نمیکند. در این شرایط مهمترین اثر روانی و حتی عقلانی پرهیز از هرگونه «آغازی» است.
در وضعیت بیآینده و بیثبات نمیتوان انتظار داشت مانند شرایط عادی مردم زندگی خود را شروع کنند و برای هر کاری و حتی برای هر مصرفی تصمیم بگیرند. بهجز اثر بر تصمیمگیریهای شخصیتر، در کنشهای خانوادگی مثل خرید مسکن، خرید انواع مایحتاج زندگی که خریدش امکان به تعویق افتادن دارد، سرمایهگذاری، شروع کسبوکار جدید و... همگی متوقف شده و اینرسی خاصی برای هر یک از این کارها به وجود آمده است. مردم به خُردهخَری و رفعورجوع نیازهای زودگذر و کوتاهمدت مشغولاند. وضع فعلی یا افسردگی و بیانگیزگی آفریده، که توانی برای دل به دریا زدن نمیگذارد، یا ناامیدی و تلاش برای «ساختن در جایی دیگر» ایجاد کرده که مهاجرت و خروج سرمایه از کشور برای سرمایهگذاری در کشورهای همسایه نمونه آن است.
حتی مشوقهای خرد هم اثر چندانی ندارد. به عنوان مثال نگاهی به آمار زادوولد در سالیان اخیر و عدد نیمدرصدی رشد جمعیت (که خود میتواند عوارض بلندمدت جدی داشته باشد) نمونهای از این اینرسیهاست. این اینرسیهای برآمده از بیثباتی با انواع مشوقهای مالی، اجبارها، تشویقها و حتی سیاستگذاریهایی مانند تشکیل قرارگاههای فرزندآوری! مرتفع نخواهد شد.
نوسانات قیمتی برای کارآفرینان و کارفرمایان نیز ریسک بالایی به همراه داشته و از طرفی ارزش پول ملی عاملی برای گسترش خروج نیروهای کار ماهر -به جای دانشجویان و جوانان- بوده است. اتفاقی که به جهت احتمال بالای بازنگشتن نیروها، برای اقتصاد ما برخلاف بسیاری از کشورها مولد نیست. کارفرمایانی که انگیزه مهارتآموزی به نیروی کار جدید را از دست دادهاند، ریسک مجدد کردن برایشان عاقلانه نیست.
مردمانی که اگر اندکی پسانداز دارند، سرخورده از سرمایهگذاریهای گذشته خود در بورس و خرید انواع سهم و اوراق هستند و ترجیح میدهند مجدداً سرمایهگذاری نکنند. (این موضوع کاملاً روانی و تبلیغی است و شاید ربطی به میانگین سود ایشان در این سرمایهگذاریها نداشته باشد. در این موضوعات نگاه غالب و مرتبط با حال از اهمیت برخوردار است.) اگر هم سرمایهگذاری هست باید در بازارهای مالی بینالمللی باشد و امکان تبدیل آن به سرمایهای خارج از چرخه پول ملی مهیا. اینها یعنی بیعلاقگی به شروع هرگونه فعالیت سرمایهگذارانه و مولد در بازار داخلی. یعنی پایین آمدن آمار اشتغال. یعنی بیکاری. یعنی افزایش فقر و ناتوانی و ناامیدی دوباره. یعنی چرخه معیوب اقتصادی.
امیدهای اندک در ناامیدیهای بزرگ: مردمانی که تا دیروز، تولید سرانه بهتری را تجربه کرده بودند و سطح زندگیشان بالاتر رفته بود، امروز تجربه دیگری را از سر میگذرانند. گسترش خدمترسانی تا سطح روستاها تحولات گستردهای در سبک زندگی و فراغتهای خانوارها ایجاد کرده است. طول عمر، بهداشت، تحصیلات و اقلام رفاهیِ خانوارها رشد چشمگیری داشته و طعم «زندگی در نعمت» را به عنوان یک حق به ایشان چشانده است. اینترنت و سفر و انواع امکان سفر، نگاهها را روبه آینده و زندگی مدرن گشوده است. پا عقب کشیدن و به تعبیر مردمی پسرفتن مورد انتظار نیست. خانوارهایی که تا دیروز در طبقات بالاتر درآمدی بودهاند و امروز به یکباره طعم نداشتن و کسری در هزینه و درآمدها را میچشند، باید مدام به فکر بهتعویق انداختن خواستهها و نیازهایشان باشند. کسانی که پیشتر حتی با تلاش میتوانستند برخی ملزومات سبک زندگی خاصی را فراهم آورند و امروز تنها محرومیت آنها بر گردهشان نشسته است. کسانی که به سبکی خو کرده و از خود و خانواده خود توقعاتی در راستای همان سبک زیست داشتهاند و امروز درگیر محرومیت گسترده شدهاند.
زندگی امروز زندگی اقتصاد مقاومتی و سختی کشیدن نیست. نمیتوان از خانواده امروزی انتظار زیستی کوپنی و مشابه دهه 60 را داشت. سبک زندگی ساده آن روز با زندگی امروز هماهنگی ندارد. از اینرو است که به جهت وضعیت نامطلوب اقتصادی، افراد جامعه به جز آنها که درگیر فقر مطلق و خشونت فقر هستند؛ زیست اقتصادی را به تعویق انداختهاند. بهرغم ناامیدیها، به دلیل انتظار و توقع از زندگی رفتاری دیگرگونه دارند. به عنوان مثال افزایش قیمت محصولات دیجیتال یا الکترونیک دیگر مانع از خرید و بهکاربری آنها نیست. تنها تهیه این اقلام به تعویق میافتد، حتی در بسیاری موارد افراد امکان سادهتر کردن و استفاده از اقلام با سطح پایینتر را ندارند. جز به ضرورت!
شرایط اقتصادی امروز نهتنها با مسائل سیاسی و اجتماعی کلان حاکمیت درهمتنیده، بلکه با موضوعات فرهنگی و اخلاقی ما آمیخته شده است. برای پیشگوییهای اقتصادی نمیتوان روی کاغذ نمودار کشید. نمیتوان هزینههای احتمالی هر تغییر را برآورد کرد، چرا که این روزها توقعات فزاینده نقش بیشتری بازی میکنند. از همینرو است که مردم درنگ میکنند. در ناامیدی و حتی بیانگیزگی، باز هم انتظار دارند. انتظار کوچکترین گشایش و تغییر. انتظار بازگشتن به سطح مطلوبی (مطلوبتر نسبت به امروز) که در گذشته تجربه کردهاند. همین تجارب گذشته، باعث تصمیمگیری برای آینده خواهد شد، نه وضعیت موجود اقتصادی. موضوعی که باعث شده به «اینرسی آغاز» مبتلا شویم.
با توجه به روند اقتصادی جامعه هم در موضوع تورم، هم تحریمها و برجام و تاثیر آن بر سرمایهگذاری خارجی و ارزش پول ملی و... میتوان سال آتی را مهمترین زمان دانست. چراکه هم اوضاع اقتصادی خوب نیست، هم تلاش میشود گشایش و روزنههایی به روی مردم به تصویر بکشند. این خوف و رجا، این امیدِ گشایش در عین ناامیدی، عاملی است که بیش از گذشته کارها را به تعویق بیندازد. به امید فردایی که قیمتها پایین میآید. فردایی که شاید بتوان انتخابهای بهتری کرد. فردایی که...
چه باید کرد: «اینرسی آغاز» هرچند درنگی است که از بیاعتمادی و بیثباتی نشأت گرفته، اما با خود اندکی از امید را به همراه دارد. شاید یکی از مهمترین وظایف متخصصان اجتماعی، اقتصادی و سیاستگذاران بررسی این درنگها باشد. از دست رفتن این «امید در عین ناامیدی» نهایتش به مهاجرت به درون (افسردگی، خودکشی، انزوا و...) یا مهاجرت به بیرون میانجامد. همواره از دل امیدواریهای یکشبه و غیرواقعی، حرمان و ناامیدیهای گسترده رخ داده است. تغییرات سیاسی یکی از جاهایی است که این فرضیه را اثبات کرده است.
آنها که از این مرحله گذر کردهاند، یا آناناند که به هر دلیل توانستهاند در چند درصد بالای درآمدی قرار بگیرند یا کسانی هستند که به ناامیدی مطلق رسیدهاند و بیاعتمادی ایشان را به زندگی دیگرگونه کشانده است؛ (چنانچه گفته شد مهاجرت درون و بیرون نمونههایی از آن است). یا کسانی هستند که چارهای از شروع نداشتهاند. کسانی که ریسک کردن در این زمانه را بهرغم تبعاتش به جان خریدهاند. اعتماد کردهاند. مبارزه کردهاند. تلاش برای تغییر کردهاند و... یکی از مهمترین اتفاقات حفظ گروه سوم و افزودن بر تعداد ایشان است. نمیشود از این مرحله رحلت کرد مگر به پرشمار شدن تعداد کسانی که دلشان برای میهنشان سوخته است و آگاهانه تلاش برای تغییر دارند. آنهایی که وضعیت امروز را فهم کردهاند. آنها که نیازها و خواستشان را به خاطر جامعه بهگونهای پاسخ میدهند که نفعی به جامعه برسانند.
گذر از این مرحله جز به تغییر و بهبود وضع اقتصادی و سیاستهای بینالمللی ممکن نیست. اما هرچند که این مهم شرط لازم است، شرط کافی نیست. شرط کافی را همراهی مردم پدید میآورد و لازمه این همراهی ارتباط گرفتن با مردم است. حرف زدن با ایشان از سر صداقت است نه تحمیق. گفتن از ناتوانیها و عذرخواهی از کاستیهاست. گفتن از این مهم است که «یکشبه تا عید فقر مطلق درمان نمیشود»، اما میشود با کمک مردم و با اعتمادشان بهبودهایی حاصل کرد. راه برونرفت فهم کلیت خواستههای ایشان است، نه رفتن در مسیری که اکثریت با دیده تردید مینگرند. برآورد خواستههای عمومی، تلاش برای تحقق بهترینها و واگویی مشکلاتی که بر سر راه است. چیزی که از آن به افزایش مشارکت، اعتماد اجتماعی و کاهش شکاف دولت-ملت میتوان رسید.
economic populism یا به تعبیر دکتر جواد صالحیاصفهانی، مردمگرایی اقتصادی از شروط مهم است. تغییر شاخصهای اقتصادی بدون تغییرات باورها و احساسات عمومی برای رفع مشکلات جامعه امروز کافی نیست. اما باید حواسمان باشد عوامزدگی را با مردمگرایی یکسان نگیریم که نتیجهای معکوس خواهد داشت.