آرام گرفتن در جامعه همفکران
ارزشها و نگرشهای جامعه ایران در یک سال گذشته چه سمت و سویی داشت؟
هرسال که به پایان میرسید به خواسته مسئولان هفتهنامه «تجارت فردا» متنی برای سالنامه مینوشتم و هربار پیشنهادشان نوشتن از امید در جامعهای بود که به نظر از امید تهی شده است. میانه سال گذشته اعتراض کردم به این نوع طرح مسئله که چرا و چگونه میشود در وضعیت امروز از امید گفت. آیا این امید واقعی است و میشود در جامعهای که بسیار تغییرات و فرازوفرودها را از سر گذرانده از امید گفت؟ امسال دوستان گفتند از امید ننویس. بیا درباره وضعیت اجتماعی این روزها، از حجم ناامیدی، از کثرت خودکشیها بنویس. از تغییراتی که باید دید و نسبت به آنها حساس بود. پاسخم این بود که این حجم ناامیدی؟
واقع اینجاست که تکلیف ما در گفتن از جامعه همینگونه نامعلوم است. تلاشمان بر زیستن در دایره امید است، اما چنان نیست که بتوان در هر زمینهای از امید گفت. گاهی خود را محکوم به امیدواری میدانیم تا این روزها بگذرد. واقعیت بزرگی است که وضعیت اقتصادی این روزها چنان شده که سختی و فشار بر دوش خانوارها دوصدچندان است. وضعیت آموزش و بهداشت هر روز بدتر میشود. چنان افق آینده نزدیک شده که ترجیح بسیاری از مشاغل بر مهاجرت از این دیار بوده و بسیاری از سرمایههای انسانی ما در قالب تخصصهای گوناگون رفتن را بر ماندن ترجیح میدهند. وضعیت آنها هم که ماندهاند چندان خوشایند نیست. ضعف انگیزه چنان شده که بهرهوریها اندک است. سلانهسلانه در تقلا برای ماندن، برای کار کردن و برای موثر بودن عمر میگذرانی. حتی اگر روز و احوال چندان ناخوشایند هم نباشد، زمانه مانع از شکلگیری برآیندی مثبت از اوضاع است. اما این همه یعنی باید بازار امید را کساد کرد و تغییرات را ندید؟
همه آنچه گفتم را باور دارم. گاهی گفتن از امید چندان امیدوارانه نیست. تنها اندیشیدن به حال و آیندهای که تغییری در بطن خود داشته باشد، میتواند کمی سرخوشی با خود بیاورد. اما کدام تغییر.
وقتی این یادداشت را مینویسم که ساعت به ساعت انتخاباتی که مهمترین رویداد سیاسی ۱۴۰۲ است و نتیجه مشارکتش مهمتر از نتیجهاش شده تمدید میشود و هیچ از آینده آن نمیدانیم. اما نیک میدانیم که لایحه صیانت از فضای مجازی، لایحه حجاب، ممانعت از طرح لایحه خشونت علیه زنان، شکلگیری نامنسجمترین نظام برنامهای در کشور و... ماحصل مجلسی است که موجود بود. مجلسی که فرعیات را با سلام و صلوات و شعار به تصویب میرسانید، اما دغدغهای برای تعداد روزهای آلوده، برای مخازن تهیشده از آب و کمبود آن در بلندمدت، برای زیرساختهای ناکارآمد انرژی و کمبودهای بنزین و گاز در کشور، برای فاجعه آموزش و آمار رسمی اعلامشده درباره معدل نمرات نهایی سال گذشته و میانگین بسیار پایین دانشآموزان، برای سرگردانی بیماران و نایاب شدن داروهای اصلی در کشور، برای کاهش مدام ارزش پول ملی، برای تورم بالا و رشد نقدینگی دولت، برای صندوقهای ورشکسته بازنشستگی در کشور، برای بیکاری، برای فیلترینگ و برای هزاران معضل دیگر نمیاندیشند. در آینده هم نخواهند اندیشید. اندیشیدن به فرآیندهای بلندمدت برای رسیدن به زیرساختهای آموزشی، بهداشتی، انرژی و محیط زیست از دستور کار فعالان گروههای مختلف سیاسی حذف شده و از مهمات برنامهریزی ایشان نیست. چیزی که باید مدام از آن گفت و در فهرست مطالبات قرار داد.
اما همه آنچه نوشتم برای آن بود که درباره موضوعی اجتماعیتر بنویسم. از شکلگیری جامعه. از پس گرفتن امر اجتماعی از سوی مردم بهرغم مسائلی که مترتب آن است. از اتفاق سالیان زیادی است که در کنار مسائل بالا از چیزی به عنوان «فروپاشی اجتماعی» و از دست دادن «سرمایه اجتماعی» حرف زده شده است. در دو سال گذشته اتفاقات زیادی در جامعه ایرانی افتاده است. چیزی زیر پوست جامعه و کشور تغییر کرده که هرچقدر کتمان بشود اما باز رخ مینماید. به نظرم باید از این جامعه بیشتر نوشت و بیشتر سخن گفت.
دفتر طرحهای ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به شکل دورهای از گذشته تاکنون پیمایش «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» را در چهار موج به انجام رسانده است. به جز دولت آقای احمدینژاد در تمامی دولتها این طرح به اجرا رسیده و مطالعات طولی ارزشمندی را در اختیار پژوهشگران قرار داده است. چهارمین موج این طرح در آبان ۱۴۰۲ جمعآوری شده و گزارشهای پراکندهای از آن دستبهدست شده است. هرچند که تاکنون مسئولان مربوطه قصد انتشار عمومی آن نداشتهاند. اینجا از تغییرات موجهای مختلف که سه تای اول آن در همین فضای مجازی در دسترس است؛ با موج جدید خواهم گفت. به جهت احترام به زمان انتشار، اشارهای به دادههای موج چهارم نخواهم کرد. امیدوارم به زودی همه این دادهها در دسترس همگان باشد و بتوانند مقایسههای لازم و دادههای مرتبط با تحلیل زیر را از میان این پژوهش به کار گیرند.
مهمترین تغییر در جامعه ما تغییر جامعه و مختصات آن است. چیزی که در دادههای کلان شبکههای اجتماعی در سطح شهر و خیابان میتوان ملاحظه کرد. هنوز سطح اعتماد اجتماعی پایین است. هنوز هم سرمایه اجتماعی کلان و برونگروهی کم و سرمایه اجتماعی درونگروهی -اعم از گروههای خانوادگی، دوستی وضعیت بهتری دارد. هنوز پنداشت ما از جامعه جامعهای غیراخلاقی است که دروغ حرف اول را میزند و نفاق و دورویی کار راهانداز است. هنوز هم از دید هموطنانمان رانت و پارتی است که ضامن حضور شماست و عدالت اجتماعی معنادار نیست. اما چه چیزی در این جامعه تفاوت بارزی داشته است:
دوقطبی یا دوجامعهای شدن کشور
همانطور که در شبکههای اجتماعی و روابط روزمره هم میتوان دید، درگیر جامعهای دوقطبی شدهایم. جامعهای که انتخابهایش نقاط رادیکال یا اکستریم طیف است. محافظهکاری در پاسخگویی به سوالات، بهخصوص پرسشهای طیفی که مثلاً از خیلی موافق تا خیلی مخالف را درباره گویهای و موضوعی پرسش میکند؛ بدین گونه است که همیشه گرایش به انتخاب موافق و مخالف بیش از خیلی موافق و خیلی مخالف است. از همینرو در گزارشدهیها این طیفهای پنجتایی به بالا را اغلب تبدیل به طیف سهتایی (موافق، بینظر، مخالف) میکنند. به نظر میرسد گرایش به نقاط اکستریم از گذشته بالاتر است. بدون تعارف پاسخ میگویند و پاسخهایی قاطع.
نکته جالبتر میانهنشینها هستند. همیشه گزینه تا حدودی عدد به نسبت بالایی دارد (تا ۳۰ درصد در موجهای پیشین عادی است) چرا که پاسخی سرراست و راحت است. اما ریزش بسیار زیاد این بخش هم گویای انتخاب قطعیتری است بین طیفها. دودستگی در مورد مسائل اجتماعی اعم از حجاب، دینداری، خلقیات، ارزشهای خانوادگی و... نشانه وجود جامعه دوپاره است. صرفنظر از اینکه هر جامعه چقدر بزرگی دارد.
جامعه دوپارهشده بسیار سخت اداره خواهد شد. جامعهای که نفع یکی در متضرر شدن دیگری است جامعه ناپایدار است. مدیریت آن بسیار سخت و به مراتب کوتاهمدت خواهد شد. در بعضی زمانها حکمران تلاش میکند به هر دو بخش توجهی ویژه مبذول دارد. اما به نظر میرسد در سالیان اخیر در یک سمت دوپارهشده این جامعه، همسانی با ایدئولوژیهای حاکم وجود دارد و همین موضوع هسته سخت قدرت را بینیاز از دیدن پاره دوم کرده است. بسیاری بر ضرورت دیدن و تحلیل همه جامعه نظر دادهاند.
تشکیل شبکههای همیاری اجتماعی
همانطور که دوپارگی رخ میدهد، به همین نسبت روابط درونگروهی مستحکمتر میشود. البته میتوان تکثری در میان گروهها هم دید. اما چیزی که جالب است بهبود وضعیت متغیرهایی مثل انصاف، گذشت، وفا به عهد و... در موج چهارم است. در میان انبوهی از گزارش کاستیهای اخلاقی جامعه، شکلگیری شبکههای همیاری و گعدهها و گروههای غیررسمی خود را نشان میدهد. این در حالی است که هنوز نهادها کمجان و کمرونقاند.
تغییرات فزاینده اجتماعی
نمیتوان موج چهارم را جدای از تغییرات کلانی دید که رخ نموده است. جامعه ایرانی در مجموعه پیمایشهای پیشیناش در حوزه دینداری همیشه پیشتاز بوده است. اینجا هم چه از منظر توکل و چه از منظر مناسک دینی چون پیادهروی اربعین یا زیارت همچنان گزینههای اصلی مردمان ایرانی است. اما در باب دیگر اموری چون نماز و روزه هم کسانی که به صراحت به گذر کردن از دینداری اشاره میکنند چشمگیرتر از پژوهشهای پیشین است و هم تمایل به جدایی دین از سیاست بسیار بالاست. خیلی بالاتر از نسبتی که برای قطبهای جامعگی میتوان در نظر گرفت. درباره حجاب هم وضع به همین منوال است. بالای ۸۰ درصد این جامعه نسبت به انتخابهای افراد در موضوع حجاب بیتفاوت هستند.
نکته جالب توجه در تمام پیمایشهای ملی پیشین اعم از پیمایشهای خانواده و ارزشها وجود یکسوم جمعیت مردسالار است. خانوارهایی که به وضوح مردان تصمیمگیرند. از هرگونه فعالیت زنان ممانعت میکنند. با شغل بیرون از خانه زنان مشکل دارند. حتی به ضرورت تنبیه زنان هم باور دارند. تغییر نسل و تغییرات اجتماعی در جامعه امروز گزارشی دیگر را عرضه میکند. پذیرش بسیار بالای مساوات زن و مرد در ارثبری، پذیرش دوسوم جمعیت درباره داشتن حق طلاق از سوی بانوان، مخالفت حدود ۷۸درصدی جامعه با این موضوع که وظیفه زن خانهداری است و پذیرش بالای مشکلاتی که سر راه زنان در پیشرفت هست؛ تفاوتهای معنادار در سن ازدواج، معاشرت دختران و پسران و تساهل معنادار در همه عرصهها، گویای تفاوتی عجیب و پربسامد در جامعه ایرانی است. جامعهای که راه خودش را یافته و مستقل از حکمرانان حرکت میکند. جامعهای که گعدههایش را، حامیانش را، همفکرانش را هم میشناسد و هم از بزرگ شدن هر فرد بیش از آنچه باید ممانعت میکند.
جامعه جدید پساجنبش نیاز به بازخوانی گستردهای دارد. این جامعه باید تکثرهای خودش را هویدا کند. باید هویتهای متکثر خود را بازشناسد. باید معیارهای اخلاقگرایی و پرهیز از خشونتورزی را بیاموزد. جامعهای که روی پای خودش ایستاده باید به آداب ایستادن دگردوستانه مزین شود. اما آنچه مهم است تغییراتی است که تا دو سال پیش از مطالعه روندهای پژوهشی پیشبینی نمیشد. در این زمان یک جهش اجتماعی زیر پوست شهر رخ داده که زیر خروارها خبر و نظر سیاسی گم میشود. جامعه ما بهرغم مشکلات و محدودیتها، راههای جایگزین را یافته است. کافی است کمی در این شهر قدم بزنی. رخوت و سختی هست. بیانگیزگی هست. دغدغههای بلندمدت اجتماعی و سیاسی بسیار است. اما مردمانی هم هستند که برای زیست خود تصمیمهای جدی گرفتهاند. اهل تساهل شدهاند. یکدیگر را بیشتر و بهتر میفهمند. باور خود را تعمیم نمیدهند. برابریخواهتر شدهاند.
اینها همه نشانهای است برای اینکه میشود در این جامعه کار اجتماعی کرد. هرچقدر که در کار سیاست گره افتاده باشد، امر سیاسی را باید در پرورش و صدادار کردن همه گروههای اجتماعی به پیش برد. باید تلاش کرد از قطبیشدگیها کاست. خطوط میانه را برای خشونتپرهیزی بیشتر تقویت کرد. به تاریخ و ریشهها نظر کرد و قدمهایی نامطمئن و به دور از علایق سرزمینی برنداشت. درگیر افراط و تفریط نشد. اما باید با جهل مقابله کرد. باید نهاد ساخت. باید در کنار یکدیگر همدلیها را افزون کرد.
تفاوتهای زمینهای گسترده
متغیرهای زمینهای همیشه همنشین متغیرهای مورد ارزیابی میشوند. همیشه تمایز نظرات را به نسبت جنس، سن، طبقه اجتماعی، سواد و محل زندگی مشخص میکنند. از طرفی در یک طرح ملی اعداد نهتنها به نسبت شهر و روستا که به تفکیک استانها عرضه میشود. شاید که روندها چندان تفاوتی نکرده باشد. سنین پایینتر، باسوادترها، شهرنشینان و طبقههای اجتماعی بالا بیشتر بر گویههای تساهلگرایانه تاکید داشتهاند و تغییرات را بیشتر پذیرفتهاند. دینداری ایدئولوژیک را پس زدهاند و بیشتر به جدایی دین از سیاست رای دادهاند. مساوات را بیشتر پذیرفتهاند و با همه تغییرات یادشده در بالا همراهتر بودهاند. این نسبتها همیشه وجود داشته و اینبار جدیتر هم هست. نکته جالب اینجاست که در اموری که به تغییرات در جایگاه زنان مربوط است، تفاوتی معنادار میان زن و مرد وجود ندارد. کل جامعه نظر به تغییر باورها درباره زنان دادهاند.
از طرفی تمایز استانها هم معلوم است. البرز و گیلان و بعد تهران به مراتب بیشتر درگیر تغییراتاند. دوقطبیها در شهرهای بزرگ بیشتر خود را نشان میدهد و پاسخهای رادیکال به سوالات در آنها بیشتر دیده میشود. جاهایی مثل ایلام و کردستان و دیگر استانهای غربی بیشتر به مسائل معترض هستند. بدبینی به نهادها، دولت و حتی جامعه در آنها بیشتر شایع است. استانهایی چون کهگیلویه یا سیستان و بلوچستان به قدری درگیر مشکلات خویش هستند که در آمار تفاوتهای چندانی نداشتهاند. همینطور میتوان به تفکیک درباره استانها سخن گفت. تفاوتها و تمایزات منطقهای باید دیده شود و برای تصمیمگیریها در نظر گرفته شود. مناطقی از کشور ما همیشه محروم ماندهاند و حقشان را از این وطن به عدالت برداشت نکردهاند. به همان نسبت نگاهشان و انگیزهشان متفاوت است. جامعهای که در این مناطق ساخته میشود بیشتر درونگرا و کمتر بر اعتماد به بیرون استوار است.
مشکلات حلنشده اقتصادی و بیاعتمادی سیاسی
همانطور که میدانیم موضوعات اقتصادی اعم از بیکاری، تورم و... همچنان مهمترین موضوعات مدنظر جامعه است. مردم سختی اقتصادی را دیدهاند. امیدی به آینده ندارند. تخمینشان نسبت به پنج سال گذشته بسیار بدتر است. اعتمادشان به نهادهای عمومی و دولتی بسیار پایین است. گروههایی مثل روحانیون و گروههای سیاسی جایگاهشان به شدت تضعیف شده و از دایره اعتماد مردم خارج شدهاند. هنوز هم معلمان و استادان دانشگاهیاند که توانستهاند مرجع قابل اعتمادتر باشند. همه اینها مردم را به یک قهر سیاسی کشانده است. قهری که تصمیمات حکمرانی هم بر شدت آن افزوده است. این قهر یا در برخی نارضایتی چیزی نیست که دیده نشود. هرچند که ممکن است به دنبال تغییر سیاسی هم نباشد.
به نظر میرسد این بخشی است که حکمرانان باید مداقه بیشتری کنند. باید که بلندمدتتر دید. مردم را همراه کرد. با تصمیمگیریهای درست از شکاف ملت و دولت کاست. شاید که بتوان تصمیمهای توسعهمدارتر و بلندمدتتری را گرفت. تصمیماتی که بدون آنها ایران ما به زودی به مخاطره خواهد افتاد. ایرانی که همه ما دوستش میداریم و بلندای نامش را میطلبیم.