متغیر سوم
اثر بیکاری و تورم بر افزایش جرم و جنایت اثر مستقیمی نیست. به این معنا که اینطور نیست که بگوییم کسی که فقیر است لاجرم بزهکار میشود. این دو متغیر مستقل وابستهای نیستند، میانهای وجود دارد. موضوع دیگری وجود دارد که در آدمها بر اثر اینکه شغل داشته باشند یا بتوانند نیازهای خود را برآورده کنند ایجاد میشود و آن اعتمادبهنفس و کرامت انسانی است. انسان وقتی شاغل است اعتمادبهنفس دارد و احساس کرامت میکند. به هر ترتیب اینکه میتوانید نیازهای خود را برآورده کنید باعث میشود احساس آرامش خاطر بیشتری به شما دست بدهد. طبیعتاً زندگی انسانها نیز به نوعی مبتنی بر کرامتهای انسانی است. یعنی اگر ارزش و کرامت انسانی در جامعهای حفظ شود، فقیرترین آدمها نیز با نداری خود هر چند به سختی اما کنار میآیند و درگیر جرم و جنایت نمیشوند. اما در جایی که کرامت انسانی از بین برود و اعتماد و اعتبار انسانی رخت بربندد، افراد به واسطه اینکه دیگر نمیتوانند از پس نیازهای خود بربیایند لحظهبهلحظه اعتمادبهنفس خود را از دست خواهند داد و از طرفی جامعه نیز به دلیل مادیگرایی منزلت و کرامتی برای افراد قائل نخواهد بود چرا که در یک جامعه مادیگرا کرامت انسانی مبتنی بر مال و پول و ثروت افراد است. در چنین شرایطی اعتمادبهنفس افراد از بین میرود و این موضوع در کنار از بین رفتن کرامتهای انسانی در جامعه بهطور کلی ارزشهای انسانی را زیر سوال برده و باعث میشود فقر در انتها به جرم و جنایت منجر شود. وگرنه اگر یک رابطه مستقیم بود اوضاع دزدی و جنایت باید خیلی بدتر از اینها میبود. در جامعهای که درصد بیکاران روزبهروز افزایش پیدا میکند و تورم به گونهای است که بخش زیادی از جامعه را زیر خط فقر مطلق نگه داشته طبیعتاً جرم و جنایت باید بسیار گستردهتر از حال حاضر باشد. البته باید توجه داشت که آمار جرم و جنایت، سرقت و انواع بزه به شدت زیاد شده است اما این به معنای این نیست که همه افرادی که درگیر معیشت هستند به سمت جرم و جنایت حرکت میکنند، بلکه به این معنی است که میزان کرامت انسانی در جامعه ما پایین آمده و رو به افول است.