شناسه خبر : 37313 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

از دست رفتن طبقه متوسط

در یک سال گذشته بر جامعه ایران چه گذشت؟

 

سمیه توحیدلو/ جامعه‌شناس

وقتی سال تمام می‌شود و قرار است درباره سالی که گذشت بنویسی، طبیعتاً شاید نباید و نشود از ناخوشی‌ها و ناامیدی‌ها نوشت. ظاهراً باید گشت و چرخ زد و نوری تاباند به آنچه دیده نشده و نمی‌شود و می‌تواند مایه خوشدلی باشد. اما چه می‌توان کرد که این روزها ناخوشی درخشان‌ترین خبر و حالت ما شده است. فراگیری کووید 19 و مرگ‌و‌میر ناشی از آن و سوگ‌هایی که این میان آمدند و در زندگی ما خانه کردند و حتی به همدلی هم نتوانستیم آنها را از خانه‌مان بتکانیم. یک سالی که گذشت را مگر می‌شود با کرونا تفسیر و تحلیل نکرد. قرنطینه طولانی و رکودی طولانی‌تر. مردمانی که هم سلامتشان و هم معیشتشان به خطر افتاد. کسب‌و‌کارهایی که از رونق افتاد و مشاغلی که حذف شدند. لشکر عظیم بیکاران که نه چشم‌انداز شغلی‌شان در این اوضاع مطلوب بود و نه معیشتشان با تورم بالای قیمت‌ها ممکن. سالی که گذشت نه‌تنها سال از دست دادن بیماران کرونایی که سال از دست رفتن طبقه متوسط اقتصادی در ایران بود. هرگونه امیدی از بهبود معیشت از دست رفت. مهم‌ترین پارامترهای موجود در سبد مصرف اعم از مسکن، حمل‌و‌نقل، بهداشت، آموزش، اینترنت، اقلام خوراکی و وسایل خانه همه با افزایش چشمگیر روبه‌رو شد. به وضوح درصد بالاتری و گاهی تمام درآمد تبدیل به اجاره‌خانه شد. تصور خرید خانه به دلیل افزایش بی‌سابقه آن و دور از دسترس شدن آن با حقوق‌های پایه کارمندی و کارگری حتی بعد از گذران 20 سال از زندگی چنان شد که سرپناه مهم‌ترین موضوع شهروندان شهرهای بزرگ شد. درواقع وضعیت به‌گونه‌ای است که بخش 60‌درصدی مراکز کلان شهرها اول اجاره می‌دهند و اگر چیزی بیشتر درآمد داشتند صرف خرید و خوراک و‌... می‌کنند. این یعنی فروکاسته شدن زندگی طبقه متوسط به تنها و تنها نیازهای اولیه و نه بیشتر. و البته همزمان با آن به دلیل شرایط مالی و نبود پس‌انداز هرنوع امید و چشم‌انداز برای خانه‌دار شدن به شکل مستقل از دست رفت. در موضوع حمل‌و‌نقل هم افزایش قیمت خودرو و غیر‌محتمل شدن خرید خودرو ایرانی با سرمایه‌های موجود دیده می‌شد. آنها که داشتند به یکباره داشته‌شان بیشتر و آنها که نداشتند فاصله‌شان با داشتن افزون شد. چنان شکاف عمیقی بین دارا و ندار پیش آمد که هرنوع تصور طبقه متوسط از دست رفت. همه طبقات ضررهای زیادی را متحمل شدند اما طبقات محروم‌تر نیازهای اساسی‌ و زیست حداقلی‌اش را از دست داد. فقط مالکیت خودرو نبود که گران شد. رفت‌و‌آمد در شهر با حمل‌و‌نقل عمومی نیز بخش زیادی از سبد مصرف و هزینه‌کرد خانوارها را به خود اختصاص داد.

تا پیش از این حدود 60 درصد از جمعیت کشور را پایین‌تر از خط فقر ارزیابی می‌کردند و زیر حدود چهار میلیون تومان در شهر و 5 /2 میلیون تومان در روستا را معیار نسبی خط فقر برای خانوار چهارنفره در نظر می‌گرفتند. برای دهک بالای این 60 درصد باتوجه به نرخ قیمت‌ها تنها پس‌انداز ماهی پانصدهزار تومان در بهترین شکل را متصور می‌شدند که سالانه عدد بالایی نمی‌شد. اما حتی به فرض افزایش ضریب حقوق‌ها تورم به هیچ ترتیب با همان نسبت پیش نرفت. پس‌انداز برای ایشان نیز افسانه شد و مخارج از هر نظر فزونی یافت. هرچند خرید و فروش لباس و برخی اقلام مصرفی به دلیل کاسته شدن رفت‌و‌آمدها کاهش یافت، اما هزینه اینترنت برای آموزش و مراودات روزمره بالا رفت. خوردن گران شد. پروتئین و لبنیات در سفره‌ها کم‌رونق شدند. بازار خرید گوشت قسطی رونق یافت. سلامت هم از نظر ویروس هم از نظر وضعیت معیشت و سبک زندگی قرنطینه‌ای به خطر افتاد و به وضوح هزینه مسائل بهداشتی در سبد مصرفی خانوارها افزایش پیدا کرد. اما خرید کالاهای اساسی، خرج رفت‌و‌آمد و هزاران هزینه دیگر دخل و خرج را متعادل نگه نداشت. و شاید امروز به وضوح باید از درصدهای بالاتری از کسان گفت که دیگر نمی‌توانند نسبتی بین دخل و خرجشان برقرار سازند.

همزمانی تحریم و تورم در کنار شروع پاندمی از یک‌سو و انواع بحران‌های حکمرانی از سوی دیگر چنان سال 99 را سخت کرد که خط فقر و درصد جمعیت زیر خط فقر را به شدت افزایش داد. ما در فضای اجتماعی به یکباره با جمعیتی مواجه شدیم که خود را فرودست می‌داند و اندک‌های مورد نیاز را نمی‌یابد. جماعتی که خواسته‌ها و نیازهایی از مصرف را مدام به تعویق می‌اندازند. نمی‌دانند با نخریدن و امساک آیا فردا روزی بهتر خواهند خرید یا بدتر. چشم‌اندازی نیست. حاکمیتی که بحران را با فروش و عرضه اموالش قرار است سپری کند. طبقه‌ای که به مدد نوع کسب‌و‌کار دارای سرمایه‌های حداقلی-کارمندی بوده‌اند و به یکباره تنها مأمنشان را سرمایه‌گذاری در بورس می‌یابند. جماعتی که تا پیش از این ریسک چنین سرمایه‌گذاری‌هایی را تجربه نکرده‌اند، با آن آشنا نیستند. تمام دارایی‌شان را از ترس ناچیز شدن به رنگ‌های سبز و قرمز جدولی گره زدند که تا پیشتر و حتی در زمان حاضر از آن چیزی نمی‌دانستند. صبر و محاسبه چنین روابطی را نه آموخته‌اند و نه ضروری می‌دانند. جماعت سرگردان و نگرانی که تنها به‌خاطر از دست ندادن زندگی حتی قمار هم کرده‌اند. این هم وضعیت کسانی بوده که پس‌اندازی داشته‌اند و حقوقی که امکان تصمیم گرفتن برای آن را داشتند.

این میان سیاست‌ورزی حاکمیت هم مهم بود. وضعیت سیاست خارجی و تحریم‌ها، ذهن و نگاه داخل را به انتخابات آمریکا برگرداند. امیدواری اندکی برای حل‌و‌فصل ماجرای برجام و گفت‌وگویی که تحریم‌ها را برچیند شاید ارزش پول ملی تغییر کند، تولید رونق بگیرد و قیمت اقلام چنین نابسامان بالا نباشد. هرچند همیشه سخن در صلاح و نفع ملی هم هست و باید باشد.

این روابط و سیاست آمده و گره خورده به واکسن و کرونا و‌... نشسته کنار لایحه بودجه و تصور حاکمیت از اوضاع مردم و بودجه‌ای که فارغ از این اوضاع گویا تنظیم می‌شود. نشسته است کنار تصمیم‌ها و نوع نگاه مجلسی که تازه است و گاهی عجیب هم می‌شود. خلاصه اینکه شاید باید این‌بار درباره نکات امیدبخش گفت. شاید باید بهاریه‌ای نوشت و آرزوهای خوب کرد. آرزوهای خوب همیشه هست اما نمی‌توان ندید که اگر تلاش‌هایی انجام شده، به‌خاطر جو کلی حاکم بر جامعه نه دیده شده و نه امکان دیده شدن دارد. اما این به معنای آن نیست که سیاست‌ها همگی درست نبوده‌اند. به معنای نفی هرچه می‌گذرد نیست. اما هر تحلیلی درباره هر موضوعی را در چنین زمینه اجتماعی و در بستر شکاف رخ‌داده باید دید.

اما اگر بخواهم تیتر‌وار درباره آنچه رخ داده چند نکته بگویم، ترجیحم این است اشاراتی داشته باشم. اشاراتی که باید از هم مستقل باشد تا بتوان کمی هم وجوه مثبت دید. چراکه در تحلیل یکدست اوضاع بدون طبقه متوسط امروز شاید نشود متنی برای سالنامه‌ای که بخواهد حال‌و‌هوای بهار داشته باشد، تنظیم کرد.

 دوران حاضر یکی از مهم‌ترین زمان‌ها برای پررنگ شدن موضوع عدالت‌طلبی است. مفهوم عدالت، رفع تبعیض، کاهش فقر و نابرابری به مدد این شرایط در صدر موضوعات دانشگاهی قرار گرفته است. این موضوع به‌رغم اهمیت همیشگی از موضوعات مغفول مطالعات و تصمیم‌ها بود. سالیان زیادی بود که هرآنچه مطرح می‌شد تحت لوای مفاهیم نئولیبرالیستی قرار می‌گرفت و محدود به خصوصی‌سازی و کوچک شدن دولت می‌شد. اتفاقی که تا همین امروز بر گستره رانت‌های اقتصادی افزوده و زمینه‌ساز بسیاری از مشکلاتی شده که شرایط امروز تشدید‌کننده آن شرایط و شکاف‌هاست. سلب مسوولیت از دولت و حاکمیت و واگذاردن بسیاری از موضوعات پایه‌ای به مردمانی که حتی توانمند نشده‌اند، در تمام این سالیان یک‌جور فرار از اثربخشی و حکمرانی درست بوده است. این روزها حجم بالای تحلیل، گفت‌وگو و شکل‌گیری گفتمانی که در نقد نئولیبرالیسم و با تکیه بر نگاه عدالت‌خواهانه شکل گرفته می‌تواند زمینه بازبینی و بازخوانی سیاست‌های دولت را در 40 سال گذشته فراهم آورد. بازخوانی و خودانتقادی در صورت متصل شدن به سیاست‌های درست شاید بتواند امیدبخش باشد.

 هرچند با هیچ منطقی موضع تولید انحصاری و خرید انحصاری در بازار معنادار نیست، اما هستند مجموعه کسب‌وکارهایی که این روزها به دلیل توانایی در پایین نگه داشتن قیمت‌ها به نسبت با همانند خارجی شناخته شده‌اند و از وضعیت مطلوب‌تری برخوردارند. اجناس ساخته ایران از رونق بیشتری برخوردارند و در میان آنها اجناسی که کم از مشابه خارجی ندارند شناخته می‌شوند و مشتری می‌یابند. در اقلام خوراکی، بهداشتی، پوشاک و‌... بازاری که داشت از اجناس ترک و چینی پر می‌شد، جای خود را به بازار ایرانی داده است. هرچند این موضوع از سر ضرورت‌های قیمت به‌ وجود آمده و روی منفی‌ای هم دارد، اما به شکل ناخودآگاه و پیامدی، تقویت‌کننده تولید ایرانی خواهد بود. همین‌طور نمی‌شود از بازارهای کوچک مجازی افراد که به گستردگی همه ایران است، خرسند نبود. این روزها کارهای کوچک ‌زنی هنرمند در گوشه‌ای از کشور می‌تواند راحت‌تر دیده شود و مورد استفاده قرار گیرد.

 معنای بارز جهان وطن شدن را می‌شود این روزها با گستره ارتباطات و بسترهای شکل‌گرفته آنلاین دید. انواع کلاس و کنفرانسی که مرزهای جغرافیایی را درنوردیده است. دسترسی گسترده‌تر به اینترنت، ابزار الکترونیک، رایانه و گوشی‌های هوشمند، زیرساخت‌های نرم‌افزاری متنوع ارتباطی و آموزشی و... همگی زمینه‌ای را فراهم ساخته که به گواهی بسیاری از مطالعه‌کنندگان شرایط اخیر بعد از پاندمی نیز بساطش برچیده نمی‌شود. یقیناً برگزاری جلسات و کلاس‌های آنلاین هرچند محدودیت‌ها و ناکارآمدی‌هایی دارد، اما بر برخی محدودیت‌های مکانی و زمانی فائق آمده و توزیع عادلانه‌تری را در برخی موارد ایجاد کرده است.

 درباره لزوم برخورداری از دولت رفاه به شکل نظری مدام گفته شده است. یکی از بازدارنده‌های سیاست‌های رفاهی در این مدت نبود داده‌های کافی برای گسترش غیر‌رانتی و درست سیاست‌های رفاهی بوده است. در واقع ناشناخته ماندن طبقات کمتربرخوردار و نامشخص بودن وضعیت‌های درآمدی از پس سال‌ها عدم شفافیت در درآمد خود را نشان می‌داده است. همیشه و هر بار نیز شفاف شدن‌ها زمینه‌هایی از اعتراض را توسط فرادستان برانگیخته است. اما اتفاق خوب این سال‌ها توجه ویژه به جمع‌آوری داده‌های کلان و دقیق و تحلیل این داده‌ها برای توزیع بهتر بوده است. در واقع در سال‌های اخیر بسیاری از دستگاه‌ها برای تولید، تجمیع و تدقیق و اعتبار‌سنجی این داده‌ها تلاش کرده‌اند و به شکل زیرساختی برای ارتباط این داده‌ها با یکدیگر تلاش‌های خوبی شده است. هرچند هنوز در این موضوع راه بسیاری مانده، اما به نظر می‌رسد مجموعه‌هایی مانند معاونت رفاه وزارت کار نمونه‌های خوبی از این داده‌های رفاهی تولید کرده است.

 گسترش آموزش‌های آنلاین و امکان گسترش و بهبود کیفیت آموزشی در تمامی نقاط کشور. البته این موضوع به شرط برخورداری از امکانات برابر می‌توانست آزمون خوبی برای رفع تبعیض آموزشی باشد. اما به نظر می‌رسد در مجموع آموزش‌های پایه جز در مناطق و مدارس برخوردار با مشکل زیادی روبه‌رو شده است. ماندن تعداد بالای فرزندان در خانه‌های کوچک و عدم برخورداری از کمترین امکانات مانند اینترنت، گوشی یا رایانه مورد نیاز، از دست رفتن تمرکز کافی در کلاس‌ها، جدا نشدن کودکان و نوجوانان از مسائل و مشکلات احتمالی درون خانه حتی در زمان آموزش، عدم امکان سنجش دقیق محتواهای آموزش داده‌شده و ناآموخته باقی ماندن موضوعات مهم و پایه‌ای برای دانش‌آموزان، تمایز گسترده سطح سواد و اطلاعات خانواده‌ها و نوع مواجهه ایشان با مساله آموزش آنلاین فرزندان، نبود امکانات یکسان برای گروه‌های مختلف آموزشی و‌... هزاران اما و اگر دیگر ماحصل آموزش مجازی سال اخیر است. هرچند رهاوردهایی داشته و امکان‌هایی ایجاد کرده است، اما در مجموع به تبعیض‌های گسترده دامن زده است.

 فراگیرشدن و جاخوش کردن شبکه‌های اجتماعی در زندگی نسل‌های مختلف هرچند دارای کارکردهای مثبت و ارزشمندی است اما توجه به کژکارکردهای آن هم لازم است. با ورود اینترنت شبکه‌هایی مثل اینستاگرام، واتس‌اپ، توئیتر و‌... و انواع پلت‌فورم‌های پخش فیلم به شدت رونق یافته است. این‌بار به شکل گسترده همه بدنه اجتماعی با انواع امکانات منطقه‌ای و خانوادگی در معرض انواع نیازهای مادی و معیشتی قرار می‌گیرند. در واقع افزوده شدن توقعات عاملی برای بالا رفتن احساس محرومیت است. دیگر در روزگاری نیستیم که بتوانیم به توصیه بزن بر دیده تا دل گردد آزاد، پافشاری کنیم. وقتی ناامیدی‌ها و فقدان‌های یاد‌شده را در کنار این توقعات فزاینده و محرومیت‌های نسبی قرار دهیم، می‌توانیم دلیل شنیدن اخبار مسری خودکشی در نوجوانان را ببینیم. از دیگر‌سو نمی‌توانیم به مواجهه بیشتر با خشونت‌های گزارش‌شده در رسانه‌ها هم توجه نکنیم. خشونت‌هایی که به دلایل مختلف مثل قرنطینه، سوگ، محدودیت‌ها و محرومیت‌ها تشدید شده است. و البته برخی از خشونت‌های همیشگی به دلیل حساسیت ما به حضور در این شبکه‌ها به قدری فراگیر می‌شود که خود نیز در چرخه باطل ناامیدی خواهد دمید. از جمله خبرهای دختر‌کشی و همسرکشی این سال را می‌توان اینجا دنبال کرد.

 چند سالی است که مدام درباره سرمایه اجتماعی و متغیرهایی مثل امید و اعتماد اجتماعی سخن گفته شده است. ضرورت‌های آن بسیار تبیین شده و درباره پیامدهایش سخنان بسیاری گفته شده است. در واقع این سرمایه در همبستگی معناداری با ارتباط حاکمیت با مردم نهفته است. نحوه زمامداری و تصمیم‌گیری‌های کلان درباره بحران‌های فراگیر این روزهای ما که متاسفانه روی هم افتاده است، میزان این اعتماد را تعیین می‌کند. در واقع ما در موضوع امید و اعتماد یک ارتباط طولی و یک ارتباط عرضی توامان داریم. اعتماد اجتماعی به شکل طولی همان اعتماد حاکمیت به مردم و برعکس آن است و اعتماد عرضی اعتماد جاری و ساری بین مردمان. در سال اخیر روی هردو این متغیرها تغییرات چشمگیری اتفاق افتاده است. تصمیم‌های نابهنگام یا دیر در مساله پاندمی، موضوع واکسن، موضوع ایجاد محدودیت‌های رفت‌و‌آمدی، گزارش‌ها و تایید و تکذیب‌های اولیه و البته ناتوانی از مهار کرونا و شکل‌گیری موج‌های پشت هم در کنار انواع موضوعات دیگر مرتبط با حکمرانی در امور سیاست داخلی و خارجی شکاف زیادی بین حاکمیت با مردم ایجاد کرده است. اتفاقی که نه‌تنها ترمیم نشده که چندصدایی موجود در حاکمیت نیز هرنوع عملکرد مثبت از یک وجه را توسط وجوه دیگر خنثی کرده است. به نظر می‌رسد مردم به مطالبه‌گران ناامید از حاکمیت به معنای عام آن تبدیل شده باشند.

 در ساحت اعتماد بین مردم نیز تغییر محسوسی رخ داده است. هرچند وضعیت اقتصادی طبقات فرودست و شدت فقر در جامعه به‌گونه‌ای است که کار خیر و کمک کردن به انواع مختلف تبلیغ می‌شود و خیریه‌ها و جمعیت‌ها برای مهار خشونت فقر در تلاش‌اند، اما به واقع تا چه اندازه این کمک‌ها توانسته با فقر گسترده و درصد بالای طبقات به پایین غلتیده دست‌و‌پنجه نرم کند. وضعیت بد اقتصادی و فشار و درماندگی به حدی است که مطابق گزارش‌های نیروی انتظامی تعداد سارقان بار اول امسال زیاد شده است. انواع دزدی و سرقت کوچک و بزرگ، انواع فرصت‌های کلاهبرداری و حتی افزایش قیمت‌های غیر‌منصفانه و‌... در کنار مشکلات اقتصادی زمینه از دست رفتن اعتماد اجتماعی عرضی را نیز ایجاد کرده است. «کلاه خودت را سفت بچسب» دیگر از یک توصیه به یک نگرانی تبدیل شده و مدام تکرار می‌شود. شاید این توصیه به ظاهر موضوع خاصی نباشد، اما آنچه از دلش رسوب می‌کند نه‌تنها کاهش امنیت، که کاهش احساس امنیت و از دست رفتن اعتماد به همنوعان است.

 مطالبه تغییرات ساختاری گویا بیشتر از تغییرات کوچک و اصلاحی در هر سطحی شده است. اگر تا سال‌های پیش به‌رغم انواع ضعف‌ها در حکمرانی و سیاست‌ها مدام درباره کارهای خوب کوچک و زنجیره اثربخش این کارها سخن گفته می‌شد، و اگر این کارها حتی تا حدودی امکان دیده شدن داشت، وضعیت فعلی چنان غبارآلود می‌نماید که این فعالیت‌های موفق کوچک حتی دیده نمی‌شود. گویی همه مشکلات از پس تحولات کلانتری رقم خواهد خورد که هرچند شفاف نیست اما به مدد انواع تبلیغات سیاسی و رسانه‌های خارجی، و از پس مجادلات سیاسی گروه‌های مختلف سیاسی مطلوب‌ترین حالت ممکن تصور می‌شود. البته نمی‌توان به این موضوع توجه نداشت که چنین گرایش فراگیری در جامعه نه‌تنها چشم‌انداز معلومی را رقم نمی‌زند، بلکه بخش قابل توجهی از افراد علاقه‌مند به اثربخشی و خدمت‌رسانی در غالب خدمات زنجیره‌وار کوچک را نیز ناامید می‌سازد. چرخه معیوبی که معلوم نیست پایانش کجا خواهد بود.

 همیشه فرهنگ و هنر تلطیف‌کننده و معنابخش جامعه بوده است. هرچند به گونه‌ای مقولات فرهنگی بیشتر در سبد مصرفی طبقه متوسط دیده می‌شود؛ اما نکته حائز اهمیت در اینجا حذف و تقلیل هزینه‌کرد فرهنگی خانواده‌ها به دلیل از دست رفتن طبقه متوسط بوده است. در کنار این موضوع وضعیت همه‌گیری کرونا و لزوم تعطیل شدن و از دست رفتن گعده‌های اجتماعی زیان زیادی به انواع محصولات و مشاغل فرهنگی وارد آورده است. هرچند اینترنت و فعالیت‌های مجازی تا حدودی توانسته این خلأ را جبران کند، اما موضوع از دست رفتن مشاغل فرهنگی و همین‌طور حذف سبک زندگی فرهنگی بوده است. موضوعی که در بلندمدت اثرخود را خواهد گذاشت.

شاید اگر قرار باشد این فهرست را ادامه دهیم همچنان بتوان موارد مستقیم و غیر‌مستقیم اجتماعی را یافت که تغییرات اقتصادی یادشده اعم از حذف طبقه متوسط پدید آورده است. شاید بتوان به کوتاه‌مدت بودن این مسائل امیدوار بود، اما آنچه کاملاً بدیهی است آن است که سال 98 با همین ناخوشی‌های بزرگ و سوگ‌های زخم بر جامعه زده تمام شد. تمام امیدمان این است که این روند با این شکل ادامه‌دار نباشد.

دراین پرونده بخوانید ...