دموکراسی شورشی، جامعه پرشقاق
ریشههای اجتماعی اعتراضات اخیر چیست؟
برای فهم چرایی شکلگیری حوادث اخیر نمیشود از چیستی آن سخن نگفت. تکثر دیدگاهها درباره ماهیت اعتراضات چنان است که مبتنی بر نوع برداشت و روایت از آنچه در شرف وقوع است، عوامل و پیامدهایی را برمیشمرند. از اینرو پیش از آنکه بتوان در این باب سخن گفت که ریشههای اجتماعی اعتراضات چه بوده، باید درباره اینکه با چه عینکی این اعتراضات را میبینیم سخن بگوییم. هرچند آنچه رخ داد برآمده از یک حادثه کانونی به عنوان جرقه حرکت (ماجرای مهسا امینی) بود و مبتنی بر آن سطح اول این اعتراضات بر مدار «زن، زندگی، آزادی» به زندگی معمولی، حفظ کرامت انسانی و خصوصاً هویت زنانه اشاره داشت؛ اما به مرور با گستردهتر شدن اعتراضات همنشستی از شقاقهایی بر روی یکدیگر در قالب شعار و تصویر دیده شد. شقاق یا شکافهایی که تا این لحظه بیش از هر چیز طبقه متوسط ایرانی را درگیر خود کرده است. البته به نظر میرسد دامنه این اعتراضات در حال خارج شدن از این طبقه نیز هست. شکافهای جنسیتی، نسلی، قومی، طبقاتی، منزلتی، ایدئولوژیک و... به شیوههای مختلفی در این اعتراضات رخ نشان دادند. شکافهایی که در سال 96 و 98 نیز به نوعی دیگر هویدا شدند. در ابتدا باید بر این نکته تاکید کنم که برای فهم ماهیت خواست و عمل جریان معترض از واژه «دموکراسی شورشی»1 میگل ابنسور2 استفاده میکنم. ابنسور باور دارد این نوع دموکراسی همان «دموکراسی راستین» است که یورشی جهت پایهگذاری وضعیتی بری از سلطه در شهر به حساب میآید. این دموکراسی نه یک نظام مستقر، که یک عمل اجتماعی معطوف به امر سیاسی است. از نظر ابنسور این عمل سیاسی به لحظهای خاص محدود نمیشود، بلکه با گذشت زمان ادامه مییابد و همواره به سبب موانعی که با آنها مواجه میشود آماده فوران است. این عمل شاید تولد فراشدی است پیچیده، جایی که امر اجتماعی نهادینه میشود و نهاد مزبور به سوی عدم سلطه جهتگیری میکند، نهادی که دائم در حال ابداع خود جهت تداوم بیشتر بخشیدن به خویش و غلبه بر جنبشهای مخالفی است که آن را به نابودی و بازگشت به وضعیت سلطه تهدید میکند. دموکراسی شورشی در تضاد با دموکراسی قیامطلب3، که آن نیز محرک گونهای عمل مردمی است، در نهایت ورود مستمر مردم را به میدان عمل سیاسی ضمیمه خویش نمیکند.
دموکراسی شورشی برخلاف دموکراسی قیامطلبانه شیوهای نامنسجم، خودبهخود و آزادانهتر از عمل مردمی جمعی است. این در حالی است که در دموکراسی قیامطلبانه، سازمانهای حرفهای در عرصه مبارزه سیاسی نقش مرکزی و محوری به عنوان راس و هدایتگر کنش اعتراض مردم ایفا میکنند. هدف دموکراسی شورشی ربودن قدرت نیست، بلکه ابداع شکل سیاسی دیگری است که با خویش امکان رهایی را از سلطه سیاسی اقلیت برای عامه مردم به همراه میآورد. برای دموکراسی شورشی مساله یافتن رهبری یا حزب سیاسی بهتر نیست، بلکه آفریدن شروط تحقق شیوهای است منحصربهفرد و فراگیر از فعالیت در قلمرو عمومی. دموکراسی شورشی شکلی از اشکال نادولت است که آزادی را از مجرای تضاد ایجاد میکند و به شقاق اجتماعی رخصت میدهد تا خویش را در قلمرو عمومی آشکار کند. دموکراسی شورشی در خیابانها، در میادین و دقیقاً هر آنجایی رخ میدهد که مردم با همدیگر برای پیکار علیه سلطه مرکزی دولتها جهت نیل به آزادی، برابری و همبستگی بیشتر گردهم میآیند. در واقع دموکراسی شورشی معرف تضاد مداوم با دولت است. بدین ترتیب دموکراسی شورشی برای کسانی که آن را در عمل به کار میبندند کاری است پرزحمت و حتی طاقتفرسا و فرساینده. کسانی که به دنبال این نوع دموکراسی هستند، تصور یکدستی از یوتوپیا را که در آن حکومتهای توتالیتر امکان بروز و ظهور دارند، در تخیل و ایده خود نمیپرورانند. در این نوع دموکراسی که در بزنگاههای خاص رخ میدهد، شدت بخشیدن به میل مشارکت در جستوجوی امر خیر و عادلانه نشانه گرفته میشود. این باور وجود دارد که رسیدن به عدالت یکبار نیست و دنبال آن رفتن امری همیشگی است. حتی بعد از آغاز به کار یک جامعه یوتوپیایی بعد از انقلابهای مردمی هم نیاز به زنده نگه داشتن این میل وجود دارد.4 هرچند روایتهای رسمی و غیررسمی زیادی از آنچه امروز در خیابان میگذرد هست، اما فارغ بودن این جنبش از رهبر و کنشگر سیاسی شناختهشده، پسینی بودن عکسالعمل احزاب و دستههای سیاسی نسبت به اعتراضات، حساسیت فزاینده نسبت به نمادهای سلطه اعم از حجاب اجباری یا مداخله مسوولان دانشگاهها برای تنظیم روابط دانشجویان در جاهایی مانند سلف دانشجویی، به رسمیت شناختن شکافهای مختلف اجتماعی و عدم تلاش برای یکدست و همگن نشان دادن این اعتراضات، مدرن و رسانهای بودن اعتراضات، مبتنی بر بازنمایی بودن شعارها، فیگورها و تصاویر، عدم برخورداری از نمادهای شناختهشده براندازانه بهرغم نمودها و تحلیلهای رسانهای همگی گویای آن است که این حرکت بیشتر به یک دموکراسی شورشی میماند. عملی آنارشیک در تقابل با سلطه یکدستسازی که در سالیان مختلف وجود داشته است. در واقع این حرکت را «مقاومت کل افراد یک جامعه در مقابل استحاله در کل یک تن» میدانند. به رسمیت شناختن ابدان مختلف، هویتهای مختلف، سبک زندگیهای مختلف نمونههایی از بروز و ظهور این تیپ حرکتها هستند. باید خاطرنشان کرد تحلیل «آنچه هست» در خیابان را مستقل از نوع بازنمایی این اتفاقها در رسانهها باید انجام داد. هرچند باور به تغییرات اساسی و حتی ایده و تخیل انقلاب برخلاف حرکتهای اعتراضی گذشته اینبار جدی شده و راه خود را در شعارهای در صحنه نیز باز کرده؛ اما نباید فراموش کرد که تغییرات تنها متکی بر تعداد محدود خیابان نیست. معترضان در شبکههای اجتماعی و محافل مختلف را درصد بالایی میدانند که ایشان هنوز راه تغییر را خیابان نمیدانند. از اینروست که فرآیند کلی این جنبش را باید میانگینی از جمعیت معترض در نظر گرفت و تحلیل کرد.
با توجه به این تعریف از ماهیت اعتراضات شاید بتوان بیشتر درباره چرایی رخداد چنین وضعی سخن گفت. شاید مهمترین عارضه اجتماعی در جامعه را بتوان «سلطه» خواند. هر چیزی را که به یکدستسازی و خاموش شدن صداهای مختلف منجر شود، میشود در زمره مهمترین دلایل اجتماعی شکلگیری چنین رخدادی بهشمار آورد. رخدادی که مانند یک عمل مداوم و ماندگار میتواند همواره سر برآورد و به دنبال عدالت و رسمیسازی انواع شکافها و انواع تفاوتها باشد.
در سنوات اخیر با یکدست شدن حاکمیت و قدرت، تبلیغی سراسر یکجانبه از سبک زندگی مطلوب نیز وجود داشته است. بهرغم اینکه در بررسی سبک زندگیهای موجود در جامعه انواع متنوعی از سبک زندگی قابل شناسایی است؛ حاکمیت سبک زندگی مطلوب خود را به تصویر کشیده و در رسانههای خویش، در تریبونها و جمعهای خودش تنها با صاحبان این سبک همکلام میشود. ایشان را مخاطب قرار داده و جمع دیگری از مردم را در پرانتز گذاشته است. اگر قرار باشد سبکهای مختلف موجود در جامعه را از نظر بگذرانیم، به مواردی مثل این موارد یا بیشتر برمیخوریم: «سبک زندگی دینی /سنتی» که یک سبک غالب فرهنگی است. «سبک زندگی جهانوطنانه /چهلتکه»، «سبک زندگی پستمدرن»، «سبک زندگی مصرفی /مدرن»، «سبک زندگی سنتی» و «سبک زندگی ایدئولوژیک /انقلابی». هرچند هر فرد میتواند درصدهای مختلفی از هر یک از این سبکها را در اختیار بگیرد؛ اما به نظر میرسد مطلوب حاکمیت نه حتی سبک زندگی دینی که «سبک زندگی ایدئولوژیک / انقلابی» است که در بسیج و سایر نهادهای فرهنگی تبلیغ و توصیه هم شده است. در سالهای اخیر یکدست شدن فضا از نظر سیاسی زمینهای برای همراه کردن بیشتر نزدیکان به این سبک از زیست بود و از اینرو برخی از اتفاقات در این شش ماه خصوصاً در موضوع گشت ارشاد و غائله سپیده رشنو و... نمایای مقابله نهادهای رسمی با سبکهای دیگر به نظر میرسید. موضوع سبک زندگی، حجاب و در سطحی گستردهتر موضوع رهاسازی بدن از سلطه، امری اجتماعی و فراگیر بوده است. هرچند ماهیت این موضوع مقابلههایی را با رویکرد غالب سبک زندگی برانگیخت و آن را تفسیر به برهنگی، اختلاط و... کرد. «بدن برای این نظامات ایدهای و کرداری، پیشاپیش شر است. در این چشمانداز هرآنچه بدنمند است، شر است و حقیقت در روح و جانی است که بر فراز این بدن یا در بطن این بدن است. زندگی غیربدنمند اساساً اسمش زندگی نیست.»5 به جز سبک زندگی شقاقهای دیگری هم در جامعه رخ نمود. موضوع شقاق جنسیتی جدا از موضوع سبک زندگی، ماهیت اجتماعی، سیاسی و حقوقی ویژهای هم دارد. موضوع نابرابری شکلگرفته در حوزه زنان متعلق به امروز و دیروز نیست، اما توانست روی شقاق سبک زندگی بنشیند. نگاهی به «نرخ بیکاری زنان فارغالتحصیل آموزش عالی» نشاندهنده آن است که طی سالهای ۹۶ تا ۹۹ این نرخ با روندی «کاهشی» از ۳۰ به ۲۲ درصد رسیده است. این در حالی است که نرخ بیکاری زنان فارغالتحصیل مقاطع کاردانی، کارشناسی و کارشناسی ارشد دو برابر بیشتر از مردان بوده است و در مقطع دکترا نیز بعضاً این آمار به سه برابر و حتی بیشتر هم میرسد. اگر این واقعیت را در کنار سایر نابرابریهای حقوقی بگذاریم، میتوان علت پررنگ شدن این شکاف را دید. جایی که زنان بهرغم تحصیلات و رشد گسترده، هنوز نه به عنوان شهروند مستقل که به عنوان فردی وابسته به پدر، همسر و مردانی دیگر و صاحب قیم، شناخته میشوند و در موضوعاتی مانند ازدواج و خانواده، ارثبری، سفر، تحصیل، اشتغال و... همواره اجازه و تمایل ایشان مدنظر است. اما موضوع تنها مساله جنسیتی نیست، تفاوتهای نسلی برآمده از وضعیت امروز را نیز میتوان در کنار این موضوعات دید. نسلی که در این اعتراضات به شکل گستردهای جامعهپذیر شده است. نسلی که در اینترنت و رسانههای جهانی زاده شده و ارزشهای اساسی جهانی دارد و شناختهشده نبوده و نیست. تنها ماهیتی که از ایشان در پیمایشهای پیشین دیده میشد مادیگراتر شدن، نداشتن تصویر از آینده و ناامیدی بوده است. این نسل و متولدان بعد از انقلاب 1357 همواره مورد نقد نسلهای پیشین قرار گرفته و به دلیل وجود ایدئولوژی و آرمان غالب انقلابی پررنگ نزد گذشتگانشان، همواره نسل در معرض تهاجم و شبیخون، ناآشنا به آرمانها و نیازمند آموزش و تربیت بیش از آنچه بوده تصویر شده است. صدای نسلی متفاوت را جز در زمانهای ممکن برای بروز تغییر نتوانستهاند از خود برجای گذارند. آلن تورن نویسنده مشهور جنبشهای اجتماعی در سفرش به ایران در جایی درباره جوانان ایرانی چنین گفته که «جوانان ایرانی از بس ممنوعیتهای متعدد دارند مجازها را گم کردهاند». از سوی دیگر تحولات نامطلوب دهه 1390، باعث آن شده است که جمعیت کمدرآمد کشور به رقم هشداردهنده 23 میلیون نفر برسد (تا پیش از یک سال اخیر) که این میزان افزایشِ هشداردهنده فقط با کوچکتر شدن جمعیت طبقه متوسط اتفاق افتاده است. این تغییر بزرگ که عمدتاً مربوط به سالهای 1396 به بعد است زمینه مساعدی را برای تنشهای اجتماعی به وجود آورده است. کوچک شدن واقعی سفره و سبد مصرفی خانوارها و حذف اقلام مختلف و متنوعی از سبد مصرف ایشان از عوامل نارضایتی گسترده این روزهاست که حتی در دو اعتراض سالهای 1396 و 1398 رخ نشان داد. اعتراضات مال و دارایی از دستدادهها و تا حدودی شورش گرسنگان در این سالها هویدا شد. هرچند میتوان مانند استفانی کرونین در مشروطه «غیظ اخلاقی»6 را عاملی برای آنها در نظر گرفت: «شورشهای نان در ایران عمدتاً نه بر اثر استیصال بیواسطه برآمده از گرسنگی، که به سبب این باور است که دیگران با بیعدالتی آنها را از غذا، که حق اخلاقی و سیاسیشان بود، محروم کردهاند.»7 از دیگر موضوعاتی که در این فضا مهم است ادراک از نابرابری و تصویری است که از آینده داشتهاند. در مجموعه پیمایشهایی که در این سالیان به انجام رسیده، مهمترین روندی که تا سال 98 (بعد از این تاریخ دسترسی به پیمایش ملی نبوده است) نشان داده میشود روند صعودی (بیش از 75 درصد) بدبینی نسبت به پنج سال آینده از نظر حکمرانی و از نظر عدالت است. واقع اینجاست که بیش از آنکه اوضاع در واقع چگونه است، ادراک افراد مهم است. ادراکی که میتواند برآمده از تغییرات فردی و خانوادگی، محرومیت نسبی برآمده از مقایسه با اقلیت یکشبه به ثروترسیده و گاهی برآمده از رسانه باشد. در این شرایط است که ادراک نابرابری تقویت میشود. شکاف رو به تعمیق میان دارا و ندار، دسترسی به رسانههایی که فراتر از کنترلهای مرسوم، تصویر زندگی اشرافی گروهی اقلیت و بعضاً نخبه سیاسی را به تصویر میکشد و مهمتر از آن پوشش خبری نابرابری، سبب شده مردم نسبت به عادلانه بودن توزیع منابع و فرصتها با تردید بنگرند و نسبت به دارایی و سرمایهشان احساس خطر کنند. «تصویر آینده»، چشمانداز مردم و جامعه و نظام حکمرانی از فرآیندها، روندها و تحولات جامعهشان است؛ چشماندازی که به افراد جامعه و نظام حکمرانی میگوید از کجا آمدهاند، چگونهاند و به کجا میروند. تصویری که مخدوش است و به نوعی عاملی است برای این اعتراضات. در کنار این تصویر جامعه بیرویا و بدون تخیل از مهمترین موضوعاتی بود که برای جامعه پیش از اعتراضات برشمرده میشد. هرچند که این اعتراضات نشان داد تخیل تغییر امری است که دفعتاً و در پیوندهای اجتماعی امکان بروز و ظهور دارد. تخیلی که از دل آن رویا و ایده میجوشد. یکی از عوامل شکلگیری دموکراسی شورشی سلطه فراگیر برای سرکوب هر نوع تخیل متفاوت از ایدههای فراگیر است. انباشت مسائل مهم حلنشده و روی هم انباشتهشده، ناامیدی از آینده و تصویر مخدوش و مبهم نسبت به آن، بیثباتی، فروکاسته شدن پایگاه طبقاتی اقتصادی متوسط و دستاندازی به پایگاه فرهنگی طبقه متوسط از طریق مداخلات گسترده بر سبک زندگی، سرکوب رویا و تخیل آرمانی، انواع ممنوعیت در رسیدن به زندگی معمولی تعریفشده در سطح بینالمللی و مواردی از این دست همبستگیای میآفریند برای رسیدن به دموکراسی شورشی. از اینرو است که اگر قرار باشد انواع انشقاقها پذیرفته شود و جامعهای نه تکصدا که چندصدا با پذیرش تفاوتها داشته باشیم، باید به سوژهها و تفاوتهایشان و خواستههایشان توجه ویژه نشان دهیم. گسترده شدن دایره مجازها، سبکها، خواستهها و ایدهها پاشنه آشیل مهار یا استفاده درست از این دموکراسی شورشی است.
پینوشتها:
1- Insurgent democracy
2- Miguel Abensour, (1939-2017)
3- insurrectionary democracy
4- ر.ک. ابنسور، میگل؛ 1397: دموکراسی علیه دولت، ترجمه فواد حبیبی و امین کرمی، انتشارات ققنوس
5- مصاحبه روزنامه هممیهن با آرش حیدری
6- Moral outrage
7- ر.ک. کرونین، استفانی؛ 1400: نان و عدالت در ایران عصر قاجار، ترجمه امیرحسین غلامپور و نیما شمسائی، نشر ژرف