سال استیصال
در سال 1400 بر جامعه ایرانی چه گذشت؟
احساس ناتوانی حسی ترسناک و غیرقابل کنترل است؛ حسی که ناامیدی، درماندگی و خشم را در پی دارد. و به نظر میرسد جامعه ایرانی در سالی که گذشت، بیش از همیشه، احساس ناتوانی و بیقدرتی را تجربه کرده است. از آغاز سال تا همین روزهای پایانی که اخبار خوب و بد درهمتنیده از مذاکرات وین، خواب و خوراک مردم را آشفته، هر رویدادی زمینهساز تشدید این احساس در جامعه بود. همهگیری که تقویم تابستان را سیاهپوش کرد و هنوز با آماری سهرقمی قربانی میگیرد، سیر صعودی تورم و مسیر قهقرایی معیشت، افول رفاه، شکاف سیاسی، دخالت پیوسته در زندگی مردم و تحدید آزادیها، بازار سرخپوش سرمایه، افزایش خردهجرائم و جنایات، کمآبی، خشکسالی و خاموشی تنها بخشی از فهرست طولانی این رویدادهاست. فهرستی که در تمام روزهای سال 1400 به مردم یادآور شد حق انتخاب ندارند، از کنترل بر زندگی خود محروماند، نمیتوانند در جهت بهبود چیزی را تغییر دهند و اساساً از پس نیروهای خارجی که کیفیت زندگیشان را پایین آورده، رفاهشان را به خطر انداخته و آنها را درگیر ابتداییترین نیازها کرده، برنمیآیند.
پس از موفقیت پررنگ دولت سیزدهم در واکسیناسیون سراسری و کنترل همهگیری، اندک امیدی که به احیای سرمایه اجتماعی و ترمیم اعتماد ازدسترفته جامعه ایجاد شده بود با سیر نزولی کیفیت سیاستگذاری و تکرار مکرر خطاهای سیاستگذار کمرنگ و بیرمق شد. مردمی که در پی از دست رفتن اعتماد و محبوبیت رئیسجمهور پیشین، با وداع سردی دولت دوازدهم را بدرقه کرده بودند خیلی زود دریافتند که نباید منتظر معجزه باشند. دولتی که با وعده حل مشکلات اقتصادی، کاهش فقر و ثبات اجتماعی بر سر کار آمد (در کنار مجلسی که بیش از چارهاندیشی برای چالشهای اقتصادی، نگران حفظ شئونات اخلاقی در جامعه و فضای مجازی است!) سال 1400 را در حالی به پایان میرساند که نرخ تورم بیداد میکند، فقر زندگی 24 میلیون ایرانی را به کام خود فروکشیده، تنش در روابط خارجی کماکان پابرجاست، قانون تا خاموشکردن چراغ دنیای برخط مردم یک قدم بیشتر فاصله ندارد، محیط زیست به فراموشی سپرده شده و ناامیدکنندهتر آنکه، سرمایه انسانی کشور چمدانبهدست آماده فرصتی برای کوچ است.
اما چه شد که بخش بزرگی از جامعه ایرانی، ترجیح میدهد بخت خویش را در جای دیگری بیازماید؟
تب تند تورم؛ هجوم بیامان فقر
برای مردمی که چهار دهه پیدرپی سخن از بحران شنیدهاند آسان نبود که باور کنند بحرانهای خودساخته و تحریمهای بیگانهبافته به این زودیها به پایان برسد. اما مانند همیشه بازار وعدهها در آستانه انتخابات داغ شد. اصلاح نظام اقتصادی و تغییر رویکرد مدیریت دولت در بازارها مهمترین وعده سیاسی و اقتصادی رئیس دولت سیزدهم بود. تکرقمی شدن تورم، ایجاد سالانه یک میلیون شغل، ایجاد تیم اقتصادی هماهنگ، کمک به دهکهای پایین جامعه برای تامین مسکن و کاهش 50درصدی هزینههای درمانی را هم به فهرست این وعدهها بیفزایید. قرار بود حاکمیت یکپارچهای که به دست اصولگرایان و هماهنگ با دولت رئیسی است به تحقق این همه بینجامد. حالا اما در پایان سال نهتنها به هیچ وعدهای وفا نشده که جامعه زیر تورم 1 /41درصدی (بهمنماه) کمر خم کرده است.
مردم بهای تورم را سنگین پرداختهاند. به جز دهکهای بالای جامعه که آن سوی شکافی عمیق نشستهاند و به زندگی فاخرانه خود ادامه میدهند، دغدغه دهکهای پایین، تامین حداقل نیازهاست. قیمت مسکن در پی سه سال جهش مکرر سر به فلک کشیده و خرید خانه حالا برای بسیاری، به رویا بدل شده است. رویایی که بنا به آمار، برای تحقق آن باید 109 سال صبر کنند؛ چیزی بیش از یک قرن! و احتمالاً خیلیها دیگر یقین دارند که عمرشان به خرید یک سرپناه قد نخواهد داد. نرخ اجارهبها هم در این رقابت نهتنها عقب نمانده که به دو برابر تورم مسکن رسیده است. و عجیب نیست که همزمان با خیزش نرخ اجاره و کاهش رحم و مروت در موجران، کوچ طبقاتی از شمال به جنوب و حاشیهنشینی در اطراف کلانشهرها نیز شدت گرفته است. تب تورم اما مسریتر از آن است که به مسکن بسنده کند. مردمی که خرید خانه و خودرو را به تعویق انداختند تا بلکه گشایشی حاصل شود، برای خرید مایحتاج روزانه و رسیدگی به سلامت جسم و روحشان هم در تنگنا گرفتار شدند. آمارها پیوسته از کاهش سرانه مصرف، کاهش کالری دریافتی، افت کیفیت کالری، حذف گوشت قرمز از بسیاری سفرهها و نصفشدن مصرف لبنیات، افت شدید خرید میوه و خشکبار و کاهش مراجعه به دندانپزشکی یا مراکز مشاوره خبر میدهند. جامعهای که دو سال پیش نگران اوج گرفتن قیمت دلار و طلا بود حالا آنقدر از گران شدن برنج و گوشت و پیاز و لبنیات و خدمات درمانی نقرهداغ شده، که عطای خرید ارز و طلا برای اندوخته روز مبادا را به لقایش بخشیده. این تنها یک سوی ماجراست. خانوار ایرانی حالا نه فقط در تغذیه و درمان، که در پوشاک نیز در مضیقه است آنقدر که فروش البسه دستدوم رونق گرفته و گزارشها خبر از حذف لباس عید از سبد خانوار میدهند. در این وانفسا، سخنگفتن از حذف مکانیسمهای آرامشبخشی همچون ورزش، تفریح و سفر از زندگی طبقه متوسط و محروم، دیگر گزافه است.
به داده دیگری نیاز نیست تا بدانیم در سالی که گذشت بر سر خانوار ایرانی چه آمده. تورم، در همدستی با ویروسی که کسبوکار بسیاری را تخته و نان خیلیها را آجر کرده، به سنگ بزرگی بر گرده معیشت مردم تبدیل شده است. حالا به شهادت آمار رسمی طبقه متوسطِ توسعهساز در حال انقراض است، بیش از 26 میلیون نفر به چاه فقر فرو رفتهاند و بدتر آنکه، سیاستهای پرخطا و پافشاری بر مواضع بحرانساز، امیدی برای خروجشان از این چاه ویل باقی نگذاشته است.
کابوس کرونا و جامعه سوگوار
روحانی که قرار بود «ایرانی بدون کرونا» را به دولت بعدی تحویل دهد، چندان هم به وعده خود وفادار نبود. دولت دوازدهم در حالی صحنه سیاست را ترک کرد که واردات واکسن در گیرودار سیاستزدگی و شعار به بنبستی جدی خورده بود، تولیدکنندگان واکسن داخلی بهرغم دریافت رانتهایی نجومی هر روز به بهانهای، خلف وعده میکردند و در کمبود دارو و اکسیژن و تخت خالی بیمارستانی، نقشه کرونایی کشور از قرمز به ارغوانی میل میکرد. و سرانجام مرداد با 13975 جانباخته، سیاهپوشترین ماه در تقویم کشور لقب گرفت.
موج پنجم تا پایان شهریور فروکش نکرد و آمار کشتهشدگان از سه رقم پایینتر نیامد. رویداد تلخی که حتی به هشدار سازمان بهداشت جهانی انجامید اما، پیامد دیگری هم داشت. آمار مرگومیر، تنها عدد و رقم نبود. روزانه دهها بلکه صدها خانوار، عزیزی را از دست میدادند که پدر، مادر یا فرزند یک خانواده بود؛ بیآنکه در میانه محدودیتهای کرونایی بتوانند برای عزیز از دسترفته خود سوگواری کنند. پدیدهای که از آن با عنوان «بحران سوگواری» یاد شد خراش دیگری بر روح و روان جامعه بود. آنقدر که برخی کارشناسان هشدار دادند به زودی باید منتظر نشانههایی از آسیب روانی سوگهای ابرازنشده در جامعه باشیم. ورود رئیسی به کارزار واکسیناسیون البته جانانه بود آنقدر که در همان ماههای نخستین توانست بارقه امیدی را برای کنترل همهگیری در دل جامعه روشن کند. اما حواشی واکسیناسیون حتی تا روزهای پایانی سال هم دست از سر مردم برنداشت. مرگومیرهایی که در پی شیوع سویه اومیکرون و بعضاً در پی تزریق واکسنهای خاص اتفاق افتاد دوباره به تردیدها درباره صحت و سلامت بخشی از واکسنهای وارداتی دامن زد.
حالا در روزهای پایانی سال، دولت سیزدهم میتواند به تزریق بیش از 142 میلیون دوز واکسن در کارنامه عملکرد خود افتخار کند اما، آمار جانهای ازدسترفته به دلیل تعلل در واردات واکسن و خلف وعده واکسنسازان داخلی -تقصیر هر دولت و جناحی که باشد- نقطه تاریک کارنامه حکمرانی در دو سال منحوس کرونایی است.
مهاجران، صیانت از کاربران و باقی قضایا
تا همین چندی پیش اندیشیدن به مهاجرت و جلای وطن برای بخشی از جامعه ایران تخیلی بیش نبود. مهاجران اغلب منحصر به طبقهای خاص بودند؛ کسانی که بهرهمند از حداقل بضاعت مالی با سودای تحصیل، کار یا برخورداری از آزادی بار میبستند و میکوچیدند. گرچه روند مهاجرت به شهادت آمار در یک دهه گذشته شدت گرفت اما کسی باور نمیکرد در کوران کرونا و بهرغم محدودیتهای پذیرش فرامرزی، داستان مهاجرت دوباره به اوج برسد.
در حالیکه نام ایرانیان هنوز در میان صدرنشینان خرید ملک در ترکیه به چشم میخورد و به نظر میرسید گروهی برای رسیدن به ویزایی معتبرتر حاضرند قید داروندارشان را در داخل کشور بزنند، گروه دیگری پیشگام گریز از وطن شدند. اینبار قرعه به نام پزشکان و پرستاران افتاده بود که خسته از جنگ نابرابر با همهگیری و بهتنگآمده از تنگنای درآمد، پرچمدار سیل مهاجران شدند. کافی است بدانید تنها در تابستانی که گذشت بیش از هزار پزشک برای مهاجرت درخواست صدور گواهی کردند و به گفته دبیرخانه پرستاری ایران در یک سال منتهی به بهمنماه، بیش از دو هزار پرستار نیز تن به مهاجرت دادند؛ این یعنی از دست دادن 500 نیروی پرستاری در هر ماه! به این آمار تلخ، مهاجرت 900 استاد دانشگاه و کوچ روزانه 20 مهندس و نخبه را هم بیفزایید.
تلاش برای ترک وطن اما، به گروه متخصصان و حرفهایهای تحصیلکرده ختم نشد. سیل کمی بعد به ورزشکاران، هنرمندان، طراحان فرش، گیمرها و کارگران فنی از کاشیکار و کابینتساز گرفته تا برقکار و آرایشگر رسید. مایه شگفتی نیست که پیمایش مرکز افکارسنجی کیو نشان میدهد یکسوم ایرانیها میخواهند از کشور بروند؛ تمایلی که بیش از دو برابر میانگین جهانی و حتی بالاتر از خاورمیانه است. و احتمالاً میدانید که هر بار تلاش قانونگذار برای تصویب طرح «صیانت از کاربران فضای مجازی» با موج جدیدی از ناامیدی و تلاش برای مهاجرت همراه بوده است. مجلس انقلابی که از آغازین روزهای تکیه زدن بر کرسی بهارستان به خوبی ثابت کرد دغدغههایش نهتنها در راستای منافع جامعه نیست که حتی حاضر است رودرروی مردم بایستد، از نیمه سال برای آشفته کردن خواب و خوراک مردم طرحی نو درانداخت. طرحی که به تعبیر تحلیلگران در عمل خیانت به حقوق مردم برای دسترسی آزاد به اطلاعات و آزادی بیان و ضربهای مهلک بر کسبوکارهای آنلاین است، یکبار تحت فشار افکار عمومی از دستور کار مجلس خارج شد. اما بار دیگر از کمیسیون فرهنگی سر برآورد و با رای عجولانه 18 نفر به کابوس یکشبانهروز 80 میلیون نفر تبدیل شد. طرح صیانت در نهایت با ملغیشدن رایگیری رفته است تا بار دیگر از جایی دیگر بیرون بیاید و روان ناآرام مردم را بیاشوبد.
مرثیه آب و تالاب و طبیعت بیتاب
برای جامعهای که در کف هرم مزلو، با چنگ و دندان میکوشد نیازهای اولیهاش را برطرف کند، اندیشیدن به بحرانهای زیستمحیطی اولویت نیست. اما برای همین مردم، دیدن سوختن سرمایههای سبز کشور در آتش یا مشاهده تصویر زنی که در خوزستان تفدیده از گرما با دست، از گودالی گلآلود آب مینوشد کافی بود تا فریاد عدالتخواهی و گلایه و انتقادشان از بیدرایتی مسوولان به آسمان برسد. در پی دو سال پربارش، تابستان گرم و خشک امسال بار دیگر با خشکی رودها و تالابها همراه شد و موجی که در همدلی با تشنگی سیستان و خوزستان به راه افتاد، سیاستگذاری، برنامهریزی و مدیریت منابع و محیط زیست حکمرانی را زیر سوال برد. همزمان با اعتراضات پراکنده در جنوب و شرق کشور، افکار عمومی دهها و صدها پروژه و برنامه میلیاردی را که از منابع عمومی کشور تامین شده بود بیآنکه در حفظ منابع زیستی و تامین نیازهای اولیه شهروندان حاصلی داشته باشد زیر سوال برد.
بیتابی جامعه از کمآبی اندکی بعد به اصفهان سرایت کرد؛ جایی که کشاورزان استان در تجمعی مسالمتآمیز بر بستر خشک زایندهرود، شعار «زایندهرود من کو؟» سردادند. تجمعی که از 17 آبان در اعتراض به حقآبه کشاورزان و خشکشدن زایندهرود آغاز شد و دو هفته ادامه پیدا کرد با دستور ویژه معاون اول دولت برای «رسیدگی فوری به حل مشکل آبریز زایندهرود در هر سه استان چهارمحالوبختیاری، اصفهان و یزد» همراه شد. گرچه این تجمع با برچیدهشدن چادر کشاورزان و درگیری نیروی انتظامی با معترضان پایان یافت اما دستکم برای کسانی که زندگی و معیشتشان با آب و طبیعت گره خورده، تازه آغاز ماجراست. حالا که بنا به اظهارات مسوولان در 282 شهر تنش آبی و در بیش از 100 شهر شرایط قرمز آبی حاکم است، باید منتظر بحرانهای دیگری باشیم که سادهترین پیامد آن مهاجرت بیسابقه جمعیت مستاصل از کمآبی، به نوار سبز شمالی است. نواری که آن هم با شکست سیاستهای کشاورزی و ساختوساز بیرویه میرود که به سرزمین لمیزرع مهاجران و عشاق ویلاسازی بدل شود.
ابرچالش محیط زیست اما فراتر از این وقایع است؛ از فرونشست زمین تا کاهش منابع آبی گرفته و نسل رو به انقراض حیوانات کمیاب و شکار بیرویه حیات وحش -که حالا چهره خشونتباری به خود گرفته- کافی است که مردم دریابند در آیندهای نزدیک، نهفقط آب، که زمین و سرزمین سلامتی برای زندگی نخواهند داشت.
برجام بلاتکلیف و مردم نگران
مردم یک سال گذشته را در بیم و امیدی توانفرسا طی کردند؛ چیزی شبیه به روزهایی که ترامپ رفت و آمدن بایدن نوید بازگشت روزهای گشایش را داد؛ یا خداحافظی دولت بدون کلید و بیتدبیر و آمدن دولت جدید، که بارقه امیدی روشن کرد تا شاید گره از کار بسته اقتصاد و سیاست باز شود. مردمی که دو دهه از زندگیشان با اخبار خوب و بد توافق هستهای، روی موجهای نااطمینانی بالا و پایین رفته، خستهاند اما، هنوز هم چشم به نتایج مذاکرات وین دارند آنقدر که پیگیری اخبار برجام به جزئی جداییناپذیر از زندگیشان بدل شده. کارشناسان اقتصادی هم پیوسته تاکید کردهاند که برای کنترل تورم، رشد تولید ملی و رهایی از رکود و بحران اقتصادی، چارهای جز کاهش ریسکهای ژئوپولیتیک وجود ندارد.
در این میان، دولت رئیسی از آغاز کوشیده به مردم اطمینان دهد که اقتصاد را به برجام گره نزده و برای روزهای دشوارِ ادامه تحریمها رویاهای روشنی دارد اما در عمل، ناکارآمدی آن در کنترل پیامدهای تحریم که هر روز به نحوی بازارها را دچار آشفتهحالی میکند، به جامعه پیام دیگری داده است. آنها پسلرزههای اخبار خوب و بد وین را بر قیمت دلار و طلا و مسکن و بازار سرمایه پیگیری میکنند و نگران شکست مذاکراتاند. بدتر آنکه، حتی با احتمال توافق در مذاکرات هم امید چندانی به بهبود شرایط ندارند.
نتایج «پیمایش نگرشهای اقتصادی ایرانیان» شاهدی بر این ادعاست؛ پیمایشی که نشان داده 6 /62 درصد مردم وضعیت اقتصادی را در پنج سال آینده بدتر از وضعیت کنونی پیشبینی میکنند و به بیان سادهتر، امیدی به بهبودی شرایط اقتصادی در این مدت ندارند. و حالا در روزهای پایانی یک سال پرچالش، جنگ اوکراین هم به منشأ تنش در جامعه تبدیل شده است. برخی نگران گسترش دامنه جنگ به کشورند، و برخی هراسان از تاثیر آن بر نشستهای وین.
همه آنچه گفتیم تنها بخشی از بحران در جامعه ایران بود؛ در سال رو به اتمام 1400، رویدادهای دیگری هم به یاری خط تولید بحران و چالش آمدند. از افزایش آسیبهای اجتماعی نظیر جدایی، اعتیاد، خودکشی گرفته تا بالاگرفتن خردهجرائمی همچون کیفقاپی و سرقت ماشین و موبایل، افزایش درگیریهای مسلحانه و قتل، ظهور چهره عریان خشونت علیه زنان. جامعه ایرانی برای مقاومت و مدارا در برابر تمامی این فشارها و آسیبهایی که معیشت، سلامت، رفاه و آرامش روانش را نشانه رفته، باید به چه منبع انرژیای متمسک شود؟
به نظر میرسد توان روانی مردم برای تحمل فشارها روبهپایان است. جامعهشناسان پیوسته هشدار میدهند فراتر از فقری که سفرههای مردم را کوچک کرده، درهمتنیدگی مشکلات و فشارهای چندسویه انسجام جامعه را نشانه رفته، آنقدر که فروپاشی آن دور از انتظار نیست. آنها میگویند اقتصادی که مردم معیار محک زدنش را قیمت دلار و گوشت و میوه میدانند و سیاستی که در داخل ناهمسو با مطالبات و دغدغههای مردم و در خارج تنشزاست از یکسو، غول تورمی که فربه شده و قصد تکان خوردن ندارد، محیط زیستی که رو به اغماست و هراس ماندن تحریمها و جنگ از سوی دیگر، مردم را به استیصال و احساس ناتوانی سوق میدهد و رفتارهای عقلانی آنها را مختل میکند.
از سوی دیگر دو دهه است که تحلیلگران، نسبت به افول سرمایه اجتماعی در ایران هشدار میدهند، سرمایهای که دو بال امید و اعتمادش را از دست داده است. حالا جامعه ایران یک سال دیگر را هم پشت سر گذاشته بیآنکه نشانهای از توانایی دولت در حل مشکلات و معضلات اقتصادی سیاسی و اجتماعی ببیند و امید و اعتماد ازدسترفته خود را بازیابد. احساس ناامیدی در جامعهای که صدایش در حکمرانی شنیده نمیشود و مطالباتش پاسخی نمیگیرد، سببساز دیگری برای تشدید احساس ناتوانی و بیقدرتی است.
«جامعه ناتوان»، جامعهای ایستاست؛ گامی در جهت مشارکت و توسعه برنمیدارد. و در سالی که گذشت، سیاستمداران از خاطر بردند که بدون جامعه توانمند، آنها نیز برای اصلاح، بهبود و رشد ناتواناند.