اژدهای فقر مطلق
در یک سال گذشته جامعه ایران چقدر فقیرتر شده است؟
دهه 1390 دهه مناسبی به لحاظ شاخصهای اقتصادی برای اقتصاد ایران نبود. سالهای ابتدایی و انتهایی دهه 90 سالهایی با تورمهای بالا و رشدهای اقتصادی منفی بوده و همین موضوع باعث شده تا از رفاه ایرانیان به طور پیوسته کاسته شود. به طوریکه در سال 1399 درآمد سرانه ایرانیان نسبت به سال 1390 بیش از 30 درصد کاهش را نشان میدهد.
همانطور که در نمودار 1 مشخص است، رشد درآمد سرانه تنها در سه سال از 10 سال دهه 1390 مثبت بوده و در سایر سالها منفی بوده است. با وجود وضعیت نامناسب اقتصادی در کل دهه 90، شرایط در سه سال آخر دهه 90 یعنی از سال 1397 به بعد بدتر بوده است. تورمهای بالای 50 درصد باعث شده هزینه زندگی افزایش یافته و خط فقر با شیب زیادی افزایش یابد. در کنار آن عدم ایجاد ثروت جدید در اقتصاد و رکود اقتصادی که در نمودار 1 نیز مشخص است موجب شد درآمد مردم مطابق با افزایش هزینهها افزایش نیافته و در نتیجه فقر گسترش یابد.
با این میزان از خط فقر، در سال 1399 در حدود 26 درصد از جمعیت کشور زیر خط فقر قرار دارند. این در حالی است که در سال 1396 نرخ فقر 15 درصد بوده و بنابراین تنها در سه سال نرخ فقر 11 واحد درصد رشد داشته است. این موضوع نشان میدهد که اگر فقر مطلق در آغاز دهه 1390 یکی از معضلات اصلی کشور نبود، اما در آغاز دهه 1400 فقر مطلق و کاهش رفاه مردم یکی از اساسیترین معضلات کشور است.
برای رفع فقر چه باید کرد؟
با مشاهده این روند از فقر، این سوال اساسی ایجاد میشود که برای رفع فقر چه باید کرد و اصولاً دولت در سالهای اخیر چه اقداماتی برای رفع فقر انجام داده است. نکتهای که در پاسخ به این سوال باید به آن توجه داشت این است که اصولاً فقر تحتتاثیر شرایط اقتصاد کلان ایجاد میشود یعنی نمیتوان در اقتصادی که تورم بالا، رشد اقتصادی پایین و اشتغال پایین دارد، با سیاست فقرزدایی، فقر را از بین برد.
به طور کلی سیاستهای حمایتی و فقرزدایی که در کشورهای مختلف به اجرا گذاشته میشود و ادبیاتی که حول سیاست حمایتی وجود دارد، همگی مبتنی بر بهبود بازتوزیع درآمد است. یعنی در اقتصادی که به طور مرتب رشد اقتصادی، کیک اقتصاد را بزرگ میکند، گروههای مختلف به نسبتهای مختلف از این رشد بهرهمند میشوند. در این شرایط نسبت برخورداری گروههای مختلف یکسان نیست و از اینرو دولتها تلاش میکنند تا با سیاستهای بازتوزیعی و حمایتی، از گروههایی که موهبت کمتری از رشد اقتصادی دارند، حمایت کنند.
بنابراین درک تفاوت بین این دو بسیار مهم است. در اقتصادی که شرایط اقتصاد کلان نمیتواند وضعیت مردم را بهتر کند، مشاغل درآمدزا ایجاد نمیشود و تورم بسیار بالاست، هر سال جمعیت بیشتری به زیر خط فقر میروند. در چنین اقتصادی نمیتوان با سیاست حمایتی، فقر را از بین برد یا حتی کاهش داد.
به طور معمول در چنین اقتصادی که رشد اقتصادی بسیار اندک بوده یا حتی رکود اقتصادی دارد، از آنجا که ثروت جدید تولید نمیشود، منابعی که برای سیاست حمایتی نیز بهکار گرفته میشود، منابع تورمزاست و خود موجب بدتر شدن وضعیت فقرا میشود. به این صورت که شرایط بد اقتصاد کلان هر روز وضعیت گروههای پایین درآمد را بدتر میکند. از طرف دیگر سیاستگذار که توان یا انگیزه بهبود وضعیت اقتصاد کلان را ندارد، تلاش میکند تا از طریق پولپاشی یا سایر سیاستهای حمایتی، به گروههای پایین درآمدی کمک کند که خود به تورمهای بعدی منجر میشود.
اما تورم بیش از هر چیز، وضعیت گروههای پایین درآمدی را بدتر میکند. زیرا اولاً این گروهها نسبت به سایر گروههای درآمدی برخورداری کمتری از داراییها دارند و بنابراین ارزش سهم کمتری از مایملک آنها با افزایش تورم افزایش مییابد. دوم، تقریباً تنها منبع درآمدی آنها، درآمد حاصل از کار است که متناسب با تورم افزایش پیدا نمیکند. از این روست که تورم وضع این گروه را بیش از هر گروه دیگری بدتر میکند. بنابراین در مجموع، زمانی که شرایط اقتصاد کلان فقرزاست، نمیتوان انتظار کاهش یا رفع فقر را داشت. در این شرایط سیاستگذار تنها باید تلاش کند تا با اجرای برخی سیاستهای حمایتی از منابع غیرتورمزا از وضعیت بحرانی گروههای پایین درآمدی بکاهد. به عنوان مثال سیاستهایی برای رفع سوءتغذیه، کمک به بهبود وضعیت آموزشی کودکان و مواردی از این قبیل که میتواند آسیبهای جبرانناپذیر در آینده داشته باشد، باید به اجرا گذاشته شود.
دولت در یک سال گذشته برای رفع فقر چه کرده است؟
با توضیحات بالا، خوب است به این سوال بپردازیم که دولت ایران در یک سال گذشته برای رفع فقر چه کرده است؟ همانطور که در بالا اشاره شد، شرایط اقتصاد کلان در ایران در سه سال گذشته به گسترش فقر منجر شده است. شاید بتوان گفت اولین و بزرگترین اقدام حمایتی دولت که از همان سال 1397 آغاز شد، تخصیص ارز ترجیحی برای کالاهای اساسی بوده است. این سیاست حمایتی با هدف تامین ارزانقیمت کالاهای اساسی برای گروههای پایین درآمدی به اجرا گذاشته شد و در سال 1400 نیز برای چهارمین سال پیاپی پیگیری شد.
در حالیکه منابع بسیاری در حدود 300 هزار میلیارد تومان در سال 1400 و همچنین رقمی تقریباً معادل (قیمتهای حقیقی) در سالهای گذشته برای واردات کالاهای اساسی اختصاص داده شده، به نظر میرسد که این سیاست را میتوان در زمره سیاستهای تورمزا که در نهایت موجب بدتر شدن وضعیت فقرا میشود طبقهبندی کرد. زیرا نهتنها به کنترل قیمت کالاهای اساسی منجر نشده، بلکه با رشد پایه پولی از این محل تورمهای بزرگتری به اقتصاد تحمیل شده است.
اما در کنار آن، برخی سیاستهای دیگر نیز در سال 1399 و سال 1400 به اجرا گذاشته شده است. به طور کلی دولت در سال 1399 مجموعهای از پرداختهای نقدی و غیرنقدی را به خانوارها داشت که تا حدودی توانست وضعیت گروههای پایین درآمدی را بهبود بخشد به طوریکه در سال1399 پس از دو سال کاهش در هزینههای خوراکی، خانوارهای ایرانی هزینه خوراک را افزایش دادند. همچنین برخی از حمایتهای کرونایی در سال 1400 نیز ادامه یافت. به عنوان مثال تسهیلات مستاجران در سال 1400 نیز همچنان پرداخت شد. از طرف دیگر برخی سیاستهای حمایتی هدفمند از گروههای پایین درآمدی نیز به اجرا گذاشته شده است. به عنوان مثال حمایت از کودکان دارای سوءتغذیه و در معرض ترک تحصیل و بازگرداندن این کودکان به مدرسه نیز از جمله طرحهای اثربخشی بوده که با صرف هزینهای بسیار کمتر از پولپاشی، به بازگشت بخشی از کودکان بازمانده از تحصیل به مدرسه منجر شده است. همچنین برخی پرداختهای نقدی مانند پرداخت 100 هزارتومانی به چهار دهک اول نیز در بهمنماه صورت گرفت.
با این حال همانطور که اشاره شد، این سیاستها (به جز طرحهایی مانند حمایت از کودکان بازمانده و...) هیچکدام نمیتواند موجب رفع یا حتی کاهش فقر مطلق شود. تا زمانیکه وضعیت اقتصاد کلان ثبات پیدا نکند و رشد اقتصادی پایدار ایجاد نشود؛ فقر مطلق رفع نشده و هرچند ممکن است کاهش مقطعی داشته باشد، اما مجدداً افزایش مییابد.