چهره فقر
دامنه فقر تا کجا گسترش مییابد؟
دهه 90 برای اقتصاد ایران دهه فقر و از دست دادن رفاه بود. در حالیکه بسیاری از کشورهای دنیا در این دهه با افزایش رفاه و درآمد سرانه مواجه بودند، جامعه ایرانی به طور مکرر رفاه از دست داده و جمعیت بیشتری زیر خط فقر رفتند. حتی اگر آمارهای رسمی و غیررسمی را نیز کنار بگذاریم، افزایش فقر و کاهش رفاه را هر ایرانی بر سر سفره خود میتواند احساس کند. بنابراین به این سوال نمیپردازیم که آیا ایرانیان در دهه 90 فقیر شدهاند یا خیر؟! زیرا پاسخ آن از بدیهیاتی است که اصلاً نیاز به اثبات و ارائه شواهدی از آمار و اطلاعات ندارد، اما شاید پرداختن به این سوال جالب باشد که ایرانیان چقدر در دهه 90 فقیر شدند و چرا فقیر شدند؟ بنابراین در ادامه ابتدا به اینکه ایرانیان چقدر فقیر شدهاند پرداخته و سپس در ادامه مروری بر چرایی آن خواهیم داشت.
ایرانیان در دهه 90 چقدر فقیر شدهاند؟!
همه متغیرهای اقتصادی و رفاهی نشان از کاهش رفاه ایرانیان طی دهه 1390 دارد. در اولین اعلام رسمی خط فقر که توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی صورت گرفت، نشان داده شد که نرخ فقر از سال 1390 به طور پیوسته رو به افزایش بوده و نوسانات اندک این نرخ طی سالهای 1392 تا 1395 نیز دوام نیاورده و در نهایت نرخ فقر در سال 1398 در حدود 10 واحد درصد بیش از سال 1390 قرار دارد.
نرخ فقر 32درصدی به معنای آن است که در سال 1398 در حدود 5 /26 میلیون نفر از جمعیت کشور، زیر خط فقر مطلق قرار دارند. اما نرخ فقر، تنها متغیری نیست که کاهش در رفاه ایرانیان طی دهه 1390 را نشان میدهد. فقر باعث شده است تا ایرانیان طی دهه 90 از کالری دریافتی خود بکاهند و نکته بسیار قابل تامل اینکه میانه کالری دریافتی ایرانیان از سال 1397 کمتر از مقدار استاندارد روزانه 2100 کیلوکالری است. یعنی بیش از نیمی از ایرانیان زیر 2100 کیلوکالری در روز مصرف میکنند.
همانطور که در نمودار 2 نشان داده شده است، میانه کالری دریافتی ایرانیان در سال 1399 نسبت به سال 1390 در حدود 3 /17 درصد کاهش یافته است. نکته حائز اهمیت در نمودار 2 علاوه بر کاهش میانگین و میانه کالری دریافتی ایرانیان، فاصله قابل توجه بین میانه و میانگین کالری دریافتی است به طوریکه میانه همواره اختلاف زیادی با میانگین داشته و این یعنی دهکهای بالایی به مراتب کالری دریافتی بیشتری نسبت به دهکهای پایینی دریافت میکنند. ایرانیان نهتنها کالری دریافتی را کاهش دادند، بلکه مصرف کالاهای اساسی باکیفیت مانند گوشت قرمز را نیز بهشدت کم کردهاند به طوری که میانگین مصرف گوشت قرمز در سال 1399 نسبت به سال 1390 در حدود 40 درصد کاهش داشته است.
کاهش کالری دریافتی، علاوه بر اینکه کاهش رفاه را در پی دارد، اثرات جبرانناپذیری را نیز میتواند به همراه داشته باشد. سوءتغذیه، موضوعی که تاکنون در ایران به طور جدی موضوعیت نداشته، با ادامه این روند میتواند حتی تبدیل به بحرانی شود که در صدر توجهات سیاستگذار قرار گیرد. در سال 1399 در حدود 6 /2 درصد از کودکان صفر تا 6ساله ایرانی دارای سوءتغذیه بودند و نگرانکنندهتر اینکه در برخی استانها این نرخ بسیار بالاست. سوءتغذیه در کودکان قطعاً اثرات جبرانناپذیری را در آینده به لحاظ وضعیت سلامت جسمی و هوشی و ذهنی به همراه دارد.
همانطور که در شکل 1 مشخص است، استانهای کهگیلویهوبویراحمد و سیستانوبلوچستان با نرخ حدود 16 و 13 درصد وضعیت بسیار نگرانکنندهای به لحاظ سوءتغذیه دارند.
متغیرهای بسیار دیگری هستند که میتوانند کاهش در وضعیت رفاهی خانوار را در دهه 90 به نشان دهند، کاهش شدید مصرف کالاهای اساسی، افزایش سهم خوراک از کل هزینه خانوار، کاهش مصرف حقیقی خانوار و کاهش هزینههای تفریح و سرگرمی از جمله متغیرهایی هستند که هر یک به تنهایی میتوانند بیانگر کاهش رفاه خانوار ایرانی در دهه 90 باشند که از حوصله این نوشتار خارج است. با این حال همین موارد اشارهشده نیز واقعیت تلخ اقتصاد رفاه خانوار ایرانی در دهه 90 را نشان میدهد.
چرا ایرانیان فقیرتر شدند؟
اینکه چرا ایرانیان در دهه 90 فقیرتر شدهاند، قطعاً به وضعیت اقتصاد کلان باز میگردد. با این حال این سوال را میتوان در دو بخش پاسخ داد، اول وضعیت اقتصاد کلان و دوم ناکارایی در سیاستهای حمایتی.
وضعیت اقتصاد کلان و بدتر شدن معیشت خانوار
اقتصاد ایران طی یک دهه 1390 تورمهای بالا با رشدهای اقتصادی پایین را تجربه کرده است. مسلم است که با چنین وضعیتی در اقتصادی کلان، مردم فقیرتر خواهند شد.
درآمد سرانه طی دهه 90 در حدود 6 /34 درصد کاهش یافته است. بنابراین در اقتصادی که درآمدهای جدید تولید نشده و ثروت جدیدی میان مردم توزیع نشده، واضح است که فقر افزایش مییابد. هرچه در دهه 1380 درآمدهای نفتی میتوانست پیامدهای ناشی از رکود در بخش صنعت و نرخهای تورم بالا و تمایل سیاستگذار به افزایش پایه پولی و نقدینگی را بپوشاند، در دهه 1390 اقتصاد چهره بدون «رانت نفتی» خود را به سیاستگذار نشان داد. در حالیکه در دهه 1380 درآمدهای بالای نفتی باعث ایجاد فاصله بین رشد نقدینگی و تورم شده بود و حجم عظیم کالاهای وارداتی ارزانقیمت، باعث افزایش رفاه شده بود، در دهه 90 هر یک ریال نقدینگی اضافه به قیمت تورم بیشتر بود و تورمهای بالا به خصوص از سال 1397 که همزمان با رشدهای اقتصادی منفی بود، باعث شده رشد درآمدهای خانوار متناسب با رشد هزینهها نباشد. نسبت حداقل دستمزد با خط فقر که در نمودار 4 نشان داده شده نیز جالب توجه است. مقایسه دو نمودار 4 و 1 نشان میدهد که در فاصله سالهای 1393 تا 1396 که نرخ فقر در حداقل قرار دارد، نسبت حداقل دستمزد به خط فقر نیز در بالاترین مقدار خود قرار دارد.
به طور خلاصه در دهه 90 وضعیت اقتصاد کلان به نحوی بوده که خانوار ایرانی را به طور مرتب فقیرتر کرده است. اولاً نرخهای تورم بالا در سالهای ابتدایی و انتهایی این دهه، هزینه زندگی را افزایش داده است. بهخصوص آنکه تورم گروه خوراکیها در هر دو بازه ابتدا و انتهای دهه 90 بیش از تورم کل است و این یعنی گروههای پایین درآمدی که سهم خوراک از هزینه آنها بالاست رفاه بیشتری را از دست دادهاند. همانطور که در نمودار 5 مشخص است، نرخ تورم خوراکیها و آشامیدنیها در برخی بازهها بسیار بالاتر از نرخ تورم کل بوده و در فروردین 1398 به بیش از 82 درصد رسیده است. دوم، درآمد خانوارها مطابق با تورم افزایش پیدا نکرده است. یعنی اقتصاد ثروت جدید تولید نکرده تا در بین خانوارها توزیع کند و همین موضوع باعث شده درآمدها متناسب با هزینهها افزایش نیافته و افراد جدیدی به زیر خط فقر مطلق بروند.
ناکارایی در سیاستهای حمایتی
نگاهی به برآوردها برای یارانههای پرداختی در ایران نشان میدهد که سالیانه حجم بسیار بالایی از یارانهها پرداخت میشود. با این حجم از یارانهها انتظار میرود وضعیت گروههای پایین درآمدی بهبود یابد. با این حال ناکارایی در یارانههای پرداختی در ایران باعث شده است این یارانهها نهتنها وضعیت گروههای پایین درآمدی را بهتر نکرده، بلکه حتی آنها را بیشتر به سمت فقر سوق داده است. تنها یک نمونه از یارانههای پرداختی، ارز ترجیحی است. از سال 1397 تا پایان سال 1399 حداقل 42 میلیارد دلار ارز با نرخ ترجیحی (یارانهای) برای واردات کالاهای اساسی اختصاص داده شده که به طور میانگین در حدود 500 هزار میلیارد تومان یارانه خواهد بود. اگر این میزان یارانه بین فقرا توزیع میشد قطعاً نرخ فقر را کاهش قابل ملاحظهای میداد اما نحوه تخصیص این یارانه باعث شده است، حتی وضعیت فقرا بدتر شود. برای اثبات این ادعا، به سه مورد زیر توجه کنید.
اول اینکه این یارانه پرداختی به کالاهای اساسی حتی با فرض اینکه به طور کامل به مصرفکننده منتقل شود، چندین برابر بیشتر به دهکهای بالایی نسبت به دهکهای پایینی اختصاص مییابد.
دوم اینکه دولت در این سالها با کسری بودجه جدی مواجه بوده و این کسری بودجه تورم زیادی را موجب شده است. تورم بیش از هر چیز بر گروههای پایین درآمدی اصابت کرده و وضعیت معیشتی آنها را بدتر کرده است. اگر این منابع صرف کسری بودجه میشد، قطعاً تورمهای کمتری در اقتصاد ایران رخ میداد و نرخ فقر با این شدت افزایش پیدا نمیکرد. یعنی دولت از جیب دهکهای پایین درآمدی به دهکهای بالای درآمدی یارانه داده است.
سوم اینکه حتی اگر دولت این میزان از تورم را نیز به واسطه کسری بودجه ایجاد میکرد و یارانه را پرداخت میکرد، پرداخت این یارانه به طور مستقیم حتی به همه دهکهای درآمدی، میتوانست وضع گروههای پایین را نسبت به حالا، بهتر کند. یک نمونه از این شیوه پرداخت، یارانه یک میلیونتومانی است که در اردیبهشت و خرداد 1399 پرداخت شد.
همانطور که در نمودار 7 مشخص است، هزینههای مصرفی در خرداد سال 1399 پس از یازده ماه روند نزولی، مثبت شده و تا شش ماه نیز این اثر مثبت باقی مانده است که یکی از دلایل آن میتواند وام یک میلیونتومانی پرداختشده در آن بازه زمانی باشد. یعنی این نوع از یارانه توانسته مستقیماً خریدهای مصرفی خانوار را افزایش دهد در صورتیکه یارانه بر قیمت کالاهای اساسی از جیب دهکهای پایین درآمدی برای افزایش رفاه دهکهای بالای درآمدی پرداخت شده است.
بنابراین در مجموع آنچه در دهه 90 برای اقتصاد ایران رخ داده، این است که نتیجه واقعی سیاستهای اقتصادی بدون روکش نفتی روی اصلی خود را به اقتصاد ایران نشان داده است. «رانت نفتی» در حال رخ بر بستن از اقتصاد ایران است و آنچه میماند جبر کمبود منابع در اقتصاد است که نشان میدهد هرگونه افزایش پایه پولی و نقدینگی بدون رشد اقتصادی، رشد بودجه بدون تامین منابع و عدم همکاری با کشورهای خارجی در دنیای درهمتنیده کنونی، نتیجهای جز فقر و گرسنگی برای مردم در پی نخواهد داشت.
واقعیت این است که اقتصاد ایران در دهه 90 فقیر شده و بیش از نیمی از مردم کالری مورد نیاز خود را نمیتوانند تامین کنند، قطعاً بدون اصلاحات اساسی اقتصادی، دهه 1400 بدتر از دهه 90 خواهد بود. بنابراین سیاستگذار باید بین فقر و گرسنگی بیشتر با انجام اصلاحات اقتصادی و سیاسی انتخاب کند.