تنگناهای جامعه ایرانی
بررسی وضعیت جامعه در شش ماه گذشته در میزگردی با حضور مریم زارعیان، محمد درویش و روحالله اسلامی
جواد حیدریان: ایران با ابرچالشهای زیادی روبهرو است. از ابرچالش فقر تا ابرچالش آب همه و همه جامعه ایران را فرسوده و تحت فشار گذاشته است. در شش ماه گذشته شاهد انواع اعتراضهای خیابانی بودهایم. بازنشستگان، معلمان، کشاورزان... به دلایل متعددی معترض هستند. مهاجرت ایرانیان چه درون سرزمین، چه بیرون سرزمین در حال افزایش است و شاهد موج تازهای از مهاجرت هستیم. تنشهای سیاسی بالا گرفته و هر بار مخاطره وقوع یک رخداد شبیه جنگ در چهارگوشه کشور شنیده میشود و نااطمینانی را افزایش میدهد. خطر کمبود آب و تخریب سرزمین، فرونشست خاک و... سرزمین را بهطور جدی تهدید میکند. در میزگردی با حضور مریم زارعیان جامعهشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی، محمد درویش کنشگر محیط زیست و صاحبنظر در زمینه توسعه پایدار و روحالله اسلامی تحلیلگر سیاسی و استاد دانشگاه به بررسی جامعه در شش ماه گذشته پرداخته و البته نگاهی به آینده جامعه ایران نیز انداختهایم.
♦♦♦
جامعه ایران در بعد سیاسی و اجتماعی در شش ماه گذشته تحولات زیادی را پشت سر گذاشت. در این مدت که نیمی از سال را پشت سر گذاشتیم و دولتی آمده و دولتی رفته است، اقشار مختلف جامعه ایران چه از سر گذراندند؟
مریم زارعیان: اگر بخواهم به دو موضوع شاخص که در شش ماه اول سال کشور را تحت تاثیر قرار دادند اشاره کنم به عرصه سیاست و سلامت میرسیم که البته بقیه حوزهها در شش ماه نخست سال کمابیش از این دو حوزه متاثر شدند. در حوزه سلامت با عدم ورود بهموقع واکسن، جانهای بسیاری گرفته شد و کودکان زیادی والدین خود را از دست دادند. با وقوع کرونا و تاخیر در واردات واکسن کار به جایی رسید که در یک بازه زمانی طولانیمدت روزانه 600 نفر طبق آمار رسمی و حدود دو هزار نفر طبق آمار غیررسمی قربانی شدند. خانوادههای بسیاری عزیزانشان را از دست دادند. از سوی دیگر مرگهای ناشی از کرونا با وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه رابطه مستقیم داشت، بهطوری که بر اساس اطلاعات وزارت رفاه مرگ کرونایی دهک دهم که ثروتمندترین قشر جامعه است، نصف دهک نهم بوده است. حتی مرگ در دهک نهم نیز یکچهارم دهکهای فرودست رخ داده است. میتوانیم ببینیم که فرودستان و طبقه ضعیف جامعه حداقل چهار برابر ثروتمندان مردهاند که این مسالهای قابل تامل است. پس از انتخابات به یکباره و به صورت گسترده واکسن وارد کشور شد و موج پنجم که البته میتوانست اتفاق نیفتد، فروکش کرد. اما نکته این است که باید پذیرفت آثار طولانی شدن روند کرونایی در جامعه به این راحتی قابل جبران نیست. به عنوان نمونه بهزیستی اعلام کرده در طول این دو سال 51 هزار کودک یتیم شدهاند. بسیاری حتی هر دو والد خود را از دست دادهاند و حتی سازمان بهزیستی توان سرپرستی بخش زیادی از این بچهها را ندارد. ادامه یافتن وضعیت کرونا نابسامانی وضعیت اقتصادی را به دنبال دارد و قطعاً وضعیت اقتصادی اقشار مختلف مردم را بدتر نیز کرد. افراد زیادی خانهنشین شدند. بیکاری و مشکلات اقتصادی زیادتر شد و با پایین آمدن درآمد بسیاری از افراد، خانوادهها با مشکلات اقتصادی دستبهگریباناند که حتی نمیتوانند نیازهای معیشتی خود را تامین کنند. ماندن مردم و حضور در خانه و کم شدن برنامههای تفریحی، بسته شدن راههای سفر و... سبب شده مشکلات روحی و افسردگی و اضطراب بین مردم افزایش پیدا کند و همه اینها باعث شده جامعه با یک بحران روانی، اجتماعی و اقتصادی دستوپنجه نرم کند. در حوزه سیاسی نیز مهمترین رخداد ششماه نخست سال انتخابات ریاستجمهوری و جابهجایی دولت تدبیر و امید با دولت اصولگرای آقای رئیسی بود. این جابهجایی گفتمان کلی دولت را در همه حوزهها از جمله ارتباط با سایر کشورها، بازگشت به برجام و نحوه مدیریت اقتصادی کشور تغییر داد که خود این تغییر اثرات درازمدتی بر وضعیت جامعه خواهد گذاشت.
روحالله اسلامی: خانم دکتر زارعیان به بحث انتخابات و کرونا اشاره کردند. من هم در ادامه بحث ایشان باید بگویم برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در شش ماه گذشته خیلی مهم بود. در کشورهای دموکراتیک وقتی انتخابات برگزار میشود فضای جدید به وجود میآید، ولی سازوکارهای نظام انتخابات در ایران به گونهای است که تقریباً شش ماه قبل از انتخابات و شش ماه بعد از انتخابات بهخصوص در مورد قوه مجریه، عملاً کشور در یک بیبرنامگی محض فرو میرود. با اینکه کشور ما دارای یکسری اسناد بالادستی از جمله قانون اساسی، سند چشمانداز و برنامههای توسعه است، اما متاسفانه انتخابات به آن شکلی که ما برگزار میکنیم بعضی مواقع تبعات سنگینی برای کشور دارد. ما شاهد نوعی بینظمی، بیبرنامگی و حتی بیاعتمادی هستیم که شهروندان از وقوع چنین وضعیتی دچار ناامیدی میشوند و فضا به سمتی میرود که آن هرم حاکمیت که باید به لحاظ اجرایی توانمند باشد و قابلیت حکمرانی خود را نشان دهد، دچار ضعف اساسی میشود و در این مقطع تقریباً یکساله چنین روندی حاکم است. انتخابات برگزار شد و تقریباً نیمی از شهروندان خواستهایشان برآورده نشد. چه آنهایی که رای ندادند چه آنهایی که به کاندیداهایی غیر از فرد منتخب رای دادند. مشارکت پایین مردم و بالا آمدن گفتمان جدید یک بینظمی جدی در کشور ایجاد کرده که هنوز هم ادامه دارد و تیم جدید تا بیایند و به مسائل جدی جامعه از جمله مدیریت کرونا، تورم افسارگسیخته و افزایش قیمتها و مشکلات محیط زیستی، بحران آب و... بپردازند زمان زیادی طی خواهد شد و تا زمان استقرار کامل مشکلات بیش از پیش افزایش مییابد. گفتمان جدیدی که شکل گرفته است، اساس خود را بر بیانیه گام دوم انقلاب قرار داده است. گفتمان جدید سیاسی کشور چند محور از جمله جوانگرایی، عدالتمحوری، فسادستیزی و انقلابیگری را در دستور کار خود قرار داده است. وقتی همه اینها را کنار هم قرار میدهیم متوجه میشویم که این تفکر تمایل و سعی دارند مشکلات را به صورت میدانی و با حضور عملی حلوفصل کنند و اعتقاد دارند دولتهای قبلی پشتمیزنشین بودند و مسائل سیاست داخلی را نمیتوانستند و نمیخواستند از نزدیک و با تمام توان حلوفصل کنند. باید ببینیم این گفتمان در عمل خود را چطور نشان خواهد داد. البته این تفکر زمانی در دهه 60 و زمانی در دولت احمدینژاد به شکلهای مختلفی پیاده شده است و باید منتظر ماند و دید تجربه جدید این جریان چگونه است. البته خطراتی این تفکر و روشهای پیشنهادی و شعارهای آنها را تهدید میکند از جمله عوامگرایی و حضور در بین مردم و گرفتن تصمیمات آنی و ناگهانی که میتواند برنامهریزیهای کشور را به هم بریزد. از سوی دیگر جوانگرایی نیز میتواند عامل ورود بیتجربگی در سطح عالی نظام اجرایی کشور شود و کسانی را در بدنه بوروکراتیک کشور قرار دهد که شاید نتوانند آن پیچوخمهای قانونی و سلسلهمراتبی که وجود داشته و نظمی که از قبل شکل گرفته را سروسامان دهند. این دو خطر میتواند قابلیتهای حکمرانی را تحتالشعاع قرار دهد. با این حال ما اکنون در وضعیت خوبی به سر نمیبریم و علت نیز تغییراتی است که به لحاظ گفتمانی و نیروی انسانی در سطح مدیریت اجرایی کشور رخ داده است. باید صبر کرد تا دولت بهطور کامل استقرار پیدا کند و آن بینظمی ششماهه بعد از انتخابات نیز سروسامان یابد و بعد دید شرایط چگونه پیش خواهد رفت.
محمد درویش: بزرگترین تحولی که طی شش ماه گذشته در حوزه محیط زیست اتفاق افتاده این است که جامعه و البته حاکمیت به شکلی ملموستر با تنگناهای اکولوژیک کشور آشنا شدند. اتفاقی که در خوزستان رخ داد و خشکی هورالعظیم و کباب شدن گاومیشها جلوی دوربین به خیلی از مردم که نمیدانستند گاومیشها غددی برای عرق کردن ندارند، نشان داد که این حیوانات وابسته به آب کرخه و کارون هستند و اگر آب نداشته باشند و این آب قطع شود آنها زندهزنده در برابر آفتاب داغ خوزستان میپزند. این صحنههای وحشتناک سبب شده حتی معاون وزیر نیرو هم اعتراف کند که در این حوزه دانش کافی نداشته است. مردم متوجه شدند استانی که بالاترین میزان دبی آب را دارد چگونه با مدیریت غلط آب به چنین بحران بزرگی رسید. بعد از آن این تنش در استان اصفهان نیز خود را نشان داد. بعدها معلوم شد در بخشهایی از اصفهان مردم در شرف تخلیه هستند. فرودگاه اصفهان دچار فرونشست است و مسوولان سعی میکنند این مشکلات را پنهان کنند اما به هر حال ابعاد ماجرا بسیار جدی است و همه نشان میدهد چیدمانی که برای توسعه انتخاب شده کوچکترین درکی از تنگناها و قوانین حاکم بر سرزمین نداشته و این سبب شده ما با فاجعه بزرگی در عرصه محیط زیست روبهرو شویم. من پیش از این به دریاچه بختگان در استان فارس رفتم. این ماجرا به شکل دیگری آنجا در حال اتفاق افتادن است. انجیرستان منطقه استهبان و نیریز که 10 هزار هکتار وسعت داشت و زمانی از آن به عنوان بزرگترین انجیرستان دیم جهان یاد میکردند اکنون به حدود 30 هزار هکتار افزایش پیدا کرده است در حالی که دیگر بختگانی وجود ندارد و آن ظرفیت گرمایی وجود ندارد ولی همه دارند با افتخار از صادرات غیرنفتی انجیر سخن میگویند در حالی که فراموش کردهاند این محصول اکنون به قیمت این دارد تولید میشود که به فاصله 80 متر در منطقه بیآب و بیدریاچه بختگان، موتورپمپ کار گذاشتهاند تا آب برداشت کنند. این رخداد نشانگر شتاب مرگ سرزمین است. میدانیم که بالاترین میزان فرونشست زمین نیز در استان فارس در حال رخ دادن است و ابعاد رسانهای این ماجرا چون به اندازه اصفهان نبوده خیلی از مردم متوجه عظمت فاجعه نیستند. در چنین شرایطی دولت عوض شده و دولت جدیدی بر سر کار آمده که آشکارا معتقد است ما باید برای مردم تا سقف 150 میلیون نفر در داخل کشور غذا تولید کنیم. آنها از مانعزدایی از تولید محصولات کشاورزی سخن میگویند و میخواهند در مناطق کویری و بیابانی محصولات کشاورزی تولید و صادر کنند. این نوعی عقبگرد ترسناک است. این سیستم مدیریتی است که اغلب فاقد تجربه هستند و من مطمئن هستم آنها بعد از دو سه سال متوجه فاجعه خواهند شد و آن زمان برای عقبنشینی خیلی دیر شده است. من در حوزه محیط زیست یک فاجعه بزرگ را پیشبینی میکنم که رقم خواهم خورد. سامانه جدید مدیریتی حاکم اصولاً فکر میکند که باید همه نیازهای خود را با اتکا به منابع داخلی و بدون تلاش برای حل مشکلات بینالمللی انجام دهد و این روش باعث فروپاشی یا شکست اکولوژیکی سرزمین خواهد شد. از حرفهایی که بیان میشود و در مجلس و دولت شنیده میشود، آشکارا این مساله مشخص شده و این هشدار را میدهم که این روش خطرناکی برای اداره کشور است.
اینکه چرا کمترین نرخ مشارکت مردمی را در انتخابات گذشته داشتیم و برای اولینبار کمتر از نیمی از واجدین شرایط در انتخابات شرکت کردند، به رفتار رانتی حاکمیت و اینکه ارادهای وجود داشت تا به مردم ثابت کند اگر که خلاف نیت و خواست ما رای دهید و کسی را انتخاب کنید که ما دوست نداریم، ما اجازه نمیدهیم آنها به اهداف خود برسند. بنابراین مردم نیز به یک جمعبندی رسیدند دیگر فرقی نمیکند در انتخابات شرکت کنند یا نکنند و بهتر است که همه یککاسه شوند. این انفعال، این تسلیم و این روح وندالیسمی که بر جامعه حاکم شده است، مشابه وضعیتی است که در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و در نهایت به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد و امیدوارم عقلای نظام درک کنند که این وضعیت نمیتواند پایدار باشد. این قصه شاید سبب شد تصوری به وجود بیاید که این دولت فعلی که تازه مستقر شده است، احساس کند باید یکسری گشایشهای اقتصادی ایجاد شود و سریعتر بتواند با ورود به مذاکرات برجام مشکلات داخلی و بینالمللی را تا حدی حلوفصل کند که عملکرد این دولت نیز نشان میدهد نه، چنین نیست و اینها نیز باوری به حل مشکلات از طریق مذاکرات ندارند و بخشی از این قضیه نیز به عملکرد غیرقابل دفاع دولت دوم حسن روحانی برمیگردد.
جناب درویش به پایین بودن نرخ مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس اشاره کردند که در نتیجه این کاهش مشارکت عمومی ایرانیان عرصه سیاسی کشور مطلقاً در اختیار یک طیف خاص سیاسی قرار گرفت. چرا ایرانیان راضی به مشارکت بالا در انتخاباتهای اخیر نشدند؟ پیام این عدم مشارکت چیست؟
اسلامی: اتفاقی که افتاده و این عدم مشارکت، محصول جامعه قطبیشده ایران است. پیش از این نیز نزاع بین شهر و روستا، نزاع بین مرکز و پیرامون و شکاف میان سنت و مدرنیته در ایران وجود داشت ولی مساله این است که حدود 80 درصد این شکافها عموماً در درون نظام سیاسی حلوفصل میشد. در انتخاباتهای مختلف تنها 20 تا 30 درصد بیرون این وضعیت قرار میگرفتند که عمدتاً یا تحریم میکردند یا اینکه اساساً این وضعیت برای آنها اهمیتی نداشت. اما اتفاقی که هم در مورد انتخابات مجلس و هم انتخابات ریاستجمهوری افتاد این بود که خواستها و مطالبههایی از سوی مردم مطرح شد که قابلیت پاسخگویی در درون دو جریان سیاسی مطرح کشور برای آنها وجود نداشت. درگیری شدید این دو جریان بهخصوص وقتی بحث بر سر منافع ملی و امنیت ملی و مصالح عمومی مردم است، حاضر هستند یکدیگر را نابود کنند و مساله منافع ملی برای آنها اهمیتی ندارد. مساله برجام و بسیاری از بحرانهای محیط زیستی در کشور محصول چنین رقابتی است. کارشکنیهایی از سوی طیفهای سیاسی صورت میگیرد تا ناتوانی دولت تحت سیطره دیگری را به رخ بکشد. حتی ما شاهد شورشهایی بودیم تا نشان دهد یک جناح نمیتواند کشور را اداره کند و کارایی لازم را ندارد. شهروندان از این وضعیت خسته شدهاند. آنها گفتمانهای مختلف را در درون این دو طیف سیاسی تجربه کردهاند. آنها به کارگزاران گوناگونی رای دادهاند و آنها روی کار آمدهاند اما فرقی میان هیچکدام نیست. تورم افزایش پیدا میکند، بیکاری متوقف نمیشود، رابطه ما با دنیا تغییر نمیکند، با همسایگان خود مراوده آنچنانی نداریم و مثل خانوادهای هستیم که فرزندان آن به سنی رسیدهاند که باید شغل و کار و زندگی و سرمایه و وضعیت رضایتآمیزی داشته باشند اما نیرو و انرژی آنها دارد هدر میرود و پنجره فرصتی که در ایران به خاطر جمعیت جوان، تحصیلکرده و باسواد و همزمان با گسترش فناوری و تکنولوژی گشوده شده بدون استفاده دارد بسته میشود. حکومتی که باید از این توانایی برای توسعه و اداره بهتر امور کشور استفاده کند، این کار را نمیکند و چرخدندههای این نظام سیاسی با هم درگیر شدهاند و حتی درگیری به شکلی است که بخشی از این نهادها میخواهند ماشین حکومت را به سمت تجدد و مدرنیته سوق دهند و بخشی میخواهند ماشین را به سمت سنت و گذشته سوق دهند. طبیعی است این دو طیف با هم درگیر میشوند و همدیگر را خنثی میکنند و کارهای موازی انجام میدهند و آنکه ضرر میکند جامعه و مردم ایران هستند. با همه اینها بر اساس شاخصهای بررسی کیفیت حکمرانی ما میبینیم که کیفیت حکمرانی در ایران ضعیف است. در نهایت درگیری بین این دو جناح به حذف یکی از این دو منجر شده است. ادبیاتی تولید شده که همه مشکلات کشور ناشی از وجود سیاستمداران و کارگزارانی است که سرسپرده، غربزده و لیبرال هستند. با این انگ که اینها مردم را نمیفهمند از چرخه مدیریت کشور حذف میشوند و نخبگانی برکشیده میشوند که مثلاً درد مردم را دارند، جوان هستند و میتوانند مشکلات را حل کنند. بنابراین اکنون چرخدندههای حکومت در تصمیمگیری، قانونگذاری و نظارت یکدست شدهاند و کسی در درون قدرت نیست که برای اینها مشکل درست کند. این روش از یک طرف میتواند باعث شود سیاستها سریع جلو برود اما از طرف دیگر سبب میشود بخشی از جامعه با این گفتمان همراه نباشد و از اتفاقاتی که میافتد راضی نیستند و دائم به وضعیت مدیریت کشور انتقاد دارند و حتی مخالفت میکنند. بخشی از مردم نیز ساکت میمانند. این بخش از مردم مثلاً در انتخابات مشارکت نمیکنند و معتقدند شاید بدون مشارکت، حکومت بهتر عمل کند. این نوعی تحریم فعالانه است که مثلاً با رای باطله پیام خود را میرسانند که شاید با این روش کشمکشهای جناحی کم شده و با کاسته شدن از تنش جناحی مشکلات کشور حل شود. بنابراین بخشی از مردم اساساً بیرون از دایره نگرشهای سیاسی رسمی قرار دارند. بخشی خواهان یکدست شدن قدرت هستند و گروهی نیز اعتقاد و امید دارند که با این انتخابها اتفاقات خوبی برای کشور بیفتد و مشارکت کردهاند. در مجموع باید گفت اکثریت جامعه دچار یک انفعال است و نوعی فردگرایی شدید و حفظ منافع با رویکرد حفظ حداقلهای خود، حاکم است اما در نهایت باید منتظر ماند دید وضعیت رابطه با کشورهای منطقه، همسایگان و مذاکرات به چه سمتی پیش خواهد رفت تا در نهایت اثر آن را بر روابط بینالملل، سیاست داخلی و اقتصاد کشور دید که البته میتوان پیشبینی کرد چه اتفاقی در شرف وقوع است.
زارعیان: دوستان توضیحات خوبی دادند و من هم با نظرات آنها موافق هستم. همانطور که اشاره شد در انتخابات 1400 ریاستجمهوری بهرغم هشدارهایی که از منابع مختلف به جامعه درباره پیامدهای عدم مشارکتش داده شد و بهرغم اینکه جامعه نتیجه عدم مشارکت خود را در نتیجه انتخابات مجلس میدید، ولی باز هم حاضر به مشارکت فعال در انتخابات نشد که این عدم مشارکت از جنبههای مختلف قابل تحلیل است. بخش قابل توجهی از رایدهندگان در انتخابات ریاستجمهوری رای سفید یا باطله دادند که این میزان در انتخاباتهای گذشته حدود دو تا سه درصد بود اما در این انتخابات حدود 13 درصد بود. اگر این میزان رای سفید را در کنار کسانی که مشارکت نداشتند در انتخابات قرار دهیم، متوجه میشویم که درصد مشارکت پایینتر از رقم اعلامی است. به همین خاطر باید توجه کنیم که چرا اکثریت مردم در انتخابات حضور پیدا نکردند. باید توجه کنیم که درصد قابل توجهی از این افراد جزو براندازها نیستند. بلکه این افراد خواستههایی دارند که احساس میکنند با شرکت در انتخابات این خواستها محقق نمیشود. این افراد که در انتخاباتها شرکت نکردند و برگه سفید انداختند میخواستند نوعی اعتراض مدنی برای نشان دادن سرخوردگی خود داشته باشند و توجه دستاندرکاران نظام را به وضعیت خود و خواستههای خود جلب کنند و در نهایت نارضایتی خود را از سیاستهایی که در پیش گرفته میشود و زندگی ایرانی را به اینجا رسانده، نشان دهند. در واقع مردم میخواستند بگویند آن چیزهایی که تاکنون خواستهاند و به خاطرش انتخاباتهای پرشور دورههای قبل را برگزار کردهاند، محقق نشده است. مردم با عدم مشارکت میخواهند نشان دهند با هر عملکردی حاضر نیستند سر صندوق حاضر شوند و اگر قرار است مشارکت مردم فقط زینتمجالس باشد، در این زمین حاضر نیستند بازی کنند. این سطح از مشارکت لازم است همه کنشگران سیاسی در هر سطحی را به خود بیاورد. همانطور که امام خمینی (ره) فرمودند پشتوانه یک حکومت ملت است و برقراری حکومت به پشتوانه ملت است. این عدم مشارکت نوعی کنش اعتراضی است و باید به این مساله توجه کرد و اینکه باید تصمیمگیران بدانند سطح نارضایتی عمومی بالا و سرمایه اجتماعی در جامعه رو به افول است و با ادامه یافتن نابسامانی وضعیت اقتصادی مردم دیگر تحمل فشارهای بیشتر را ندارند. بنابراین مردم سعی کردند به صورت مدنی اعتراض خود را نسبت به شرایط نشان دهند که حکومت باید شرایط فعلی جامعه را با رویکردهایی که در زمینههای سیاسی، بینالمللی، اقتصادی و اجتماعی در پیش گرفته، در نظر بگیرد.
درویش: این درست است که بخش سنتی و اصولگرای حاکمیت به نحوی رفتار کرد که اصلاحطلبان نتوانند به وعدههای خود عمل کنند و مردم به این جمعبندی برسند که دیگر نمیتوانند روی دیوار اصلاحطلبان یادگاری بنویسند. هیچ کسی در کارشکنی که بخشی از نیروها در حاکمیت انجام دادند تا اصلاحطلبان نتوانند موفق شوند شک ندارد اما خود دولت حسن روحانی نقش جدی و انکارناپذیری در عدم موفقیت داشت. دولت آنچنان نرمشی نشان داد که جناح مخالف را با خود همراه کند که سبب شد به شدت سرمایه اجتماعی خود را نابود کند. در ماجرای واکسن وزیر بهداشت دولت روحانی آقای نمکی عملکرد بسیار بدی داشت. آنها FATF و تحریمها را بهانه کردند که ما نمیتوانیم واکسن وارد کنیم و جان مردم را به خطر انداختند و زمان به بنیاد برکت و تشکیلاتی دادند -که رئیس آن بعد معاون رئیسجمهوری جدید شد- تا آنها برای تهیه واکسن برکت اقدام کنند. در نهایت ما شاهد بودیم که بعد از انتخابات به سرعت واکسن فراوانی وارد شد و این در حالی است که در این مدت نه تحریمها برداشته شده بود و نه ما قواعد FATF را پذیرفته بودیم. این ضربه سنگینی به حیثیت دولت حسن روحانی زد. در این کارها معلوم است که وزارت بهداشت با بنیاد برکت برای ساخت واکسن بومی همراهی کرده است که این واکسن هم تولید نشد چرا که زیرساختهای لازم برای تولید واکسن وجود نداشته و در این میان دهها هزار نفر از هموطنان ما جانشان را از دست دادند. و خانوادههای کشتهشدهها هرگز دولت را برای چنین اهمالی نخواهند بخشید. این کار سرمایه اجتماعی را به شدت از بین برد. در حوزه محیط زیست نیز اصرار حسن روحانی برای انتخاب عیسی کلانتری به اندازهای بود که حتی بزرگترین کارزار ضدریاست سازمان محیط زیست را نادیده گرفت. فعالان محیط زیست حتی دولت روحانی را دولت «محیطنیستی» میشناسند. بیش از 50 هزار امضا جمع شد. ما با سخنگوی دولت آقای ربیعی جلسه گذاشتیم و ایشان حتی صراحتاً حرفهای ما را تایید کرد اما گفت هیچ امیدوار نباشید آقای روحانی از آقای عیسی کلانتری قطع امید کند. اینها همه نشان میدهد علاوه بر اینکه حاکمیت در کار دولت کارشکنی کرد، خود دولت مقصر بخشی از عملکرد بدش بود و این دولت بیشتر عنوان اصلاحطلبی را یدک میکشید در حالی که اساساً اصلاحطلب نبود. دولت دوم تعدادی محافظهکار سیاستباز بودند که نام اصلاح، تدبیر و امید را نیز از اعتبار انداختند و در نهایت باید گفت حاکمیت ضرر کرد چرا که مردم اساساً تحریم کردند و شعارهای تندی سر دادند تا پیام مهمی به حاکمیت برسانند. حاکمیتی که پشتوانه مردمی نداشته باشد و آن را از دست بدهد میداند که در محافل بینالمللی نفوذ لازم را ندارد و اگر به سرعت صدای مردم شنیده نشود، و اگر تلاش نشود که سرمایههای اجتماعی احیا شود و شخصیتهای مستقل اجازه صحبت نداشته باشند من آینده مثبتی نمیبینم.
اسلامی: مواردی که آقای درویش فرمودند، کاملاً درست است. اعتمادی که وجود داشت از دست رفت. قرار بود رابطه ما با دنیا درست شود و اعتبار بینالمللی افزایش پیدا کند و ما به جامعه بینالملل برگردیم و فضاهای مناسبی جهت سرمایهگذاری در ایران شکل بگیرد. البته در دور اول دولت آقای روحانی در سه سال اول این اتفاق افتاد و تورم مهار شد و رشد اقتصادی رخ داد و سرمایهگذاری خارجی جذب شد. اما در دولت دوم آقای روحانی همه چیز به هم ریخت. دولت آقای روحانی البته بدشانس هم بود و تقریباً هر دو هفته یک بحران جدی داشت. ایران در این دوران تا مرز جنگ پیش رفت و احتمال درگیری مستقیم میان ایران و آمریکا در چند مقطع وجود داشت. در این دوره یک سیاستمدار غیرمتعارف در آمریکا بر سر کار آمد. آقای ترامپ همه چیز را در فضای بینالملل با مواضع و حرفهای غیردیپلماتیک به هم ریخت. همه این شرایط علیه ایران بود. و به صورت کاملاً غیرقانونی و خلاف عرف بینالملل از برجام خارج شد و بیشترین تحریمهای تاریخی علیه ما شکل گرفت. در دور دوم آقای روحانی متاسفانه نهادهای سیاسی درون حکومت علیه قوه مجریه بودند و نحوه خبررسانی آنها به گونهای بود که تلاش میکردند نزد افکار عمومی همه تقصیرها به گردن آقای روحانی بیفتد و جایی که دیدند که این کار دارد مردم را به سمت براندازی و شورشهای شدید علیه حکومت میبرد، کنار کشیدند و تخریبها را کنترل کردند. بنابراین دوره عجیبی را گذراندیم و البته اینطور نیست که دولت آقای روحانی کاملاً ناموفق بود بلکه دستاوردهایی هم داشت. در نظر بگیرید که کشور در آن شرایط میتوانست به سمت فروپاشی حرکت کند و کمبود و بحرانهای شدیدی کشور را فرا بگیرد و بیثباتی سیاسی اوضاع را کاملاً به هم بریزد. از سویی قطعاً دولت میتوانست بهتر عمل کند. دولت آقای روحانی عصاره جمهوری اسلامی به لحاظ بوروکراتیک و به لحاظ نیروهای کارشناس بود. در بعضی جاها اگرچه نیروهای خوبی به کار گرفته نشد اما در وزارت خارجه و بخشهای دیگر از جمله وزارتخانه فناوری اطلاعات، وزارت علوم... نیروهای خوبی به کار گرفته شد. اما در نهایت دولت روحانی توقعاتی را که هوادارانش داشتند و اهدافی که خودشان تعیین کرده بودند برآورده نکرد و کارنامه دولت نزد مردم چندان کارنامه مثبتی نیست و البته باید در این زمینه تاریخ قضاوت کند که چه اتفاقی افتاده است، چرا که معتقد هستم اتفاقاتی که دولت روحانی را تحت فشار قرار داد میتوانست تمامیت نظام سیاسی را با چالش مواجه کند.
ابرچالش کرونا و سوءمدیریت واکسیناسیون سبب شد تعداد زیادی از هموطنان ما قربانی سیاست خودکفایی واکسن در کشور شوند. ما در بحث خودکفایی غذا نیز چنین مسالهای را داریم و تولیدات کشاورزی محیط زیست و اندوختههای اکولوژیک را نیز دچار بحران کرده است. چرا چنین خطاهایی از سوی سیاستگذاران در کشور عادی شده و جان شهروندان را به خطر میاندازد و سرزمین را با چالش فروپاشی مواجه میکند؟
درویش: هیچ کشوری در دنیا به دنبال خودکفایی نیست. خودکفایی نوعی حماقت است. مثل این است که یک خانواده تصمیم بگیرد همه مایحتاج خودش را خود تولید کند. معلوم است وقت و هزینه زیادی از آن خانواده تلف میشود تا بتواند همه نیازمندیهایش را تهیه کند. هر خانوادهای باید بر اساس مزیتهای نسبی، شغلی و مهارتهای فردی برود دنبال بهترین شیوهای که بتواند پول تولید کند و با پول تولیدشده نیازهای خود را برطرف سازد. کشور ما نیز مبرا نیست و در بخشی از حوزهها حرفهای زیادی برای گفتن دارد. ما جزو پنج کشور اول دنیا از نظر جذابیتهای طبیعی و جزو ده کشور اول دنیا از نظر جذابیتهای تاریخی و باستانی و فرهنگی هستیم. بالاترین میزان جذب خورشید را داریم که میتوانیم در زمینه استحصال انرژیهای خورشیدی و بادی حرف اول را بزنیم و با مجوز ورود کشورهای آسیانه میانه و افغانستان از طریق مرزهای ما در دریای عمان به دریاها و آبهای آزاد، از محل این فرصت برای خودمان پول پایدار تولید کنیم. مزیتهای بیرقیبی داریم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم و نباید به سمت تولید محصولات کشاورزی میرفتیم چرا که ما در جایی هستیم که تبخیر دو برابر میانگین جهانی و بارندگی در این سرزمین یکسوم میانگین جهانی است. بنابراین نباید همه تخممرغها را در یک سبد قرار دهیم. ما یک چشممان به آسمان است و وقتی باران نبارد باید خسارت خشکسالی بدهیم و وقتی باران ببارد کشور درگیر سیل میشود و باید خسارت سیل پرداخت کنیم. نمونه این وضعیت در سال 98 بود که حدود 50 هزار میلیارد خسارت سیل و سال بعد همین مقدار خسارت خشکسالی پرداخت کردیم. این روند نشاندهنده فهم الکن مدیریت حاکم بر سرزمین است. با این استراتژی که همه دنیا با ما دشمن هستند و ما باید روی پای خود بایستیم، داریم آخرین میخ را به تابوت این سرزمین میکوبیم.
اسلامی: من معتقد هستم یکی از مواردی که در سیاستگذاری در ایران رعایت نمیشود، تقسیم کاری است که بین امور حاکمیتی و تصدیگری وجود دارد. حکومتها برای این شکل میگیرند که مواردی را در سیاستگذاری رعایت کنند که ما آنها را امور حاکمیتی نامگذاری میکنیم. مثلاً قانونگذاری، قضاوت، جنگ، صلح، سیاست خارجی و... اینها امور حاکمیتی هستند. این امور بسیار سخت، پیچیده و اصلاح آنها در بسیاری موارد کار طاقتفرسایی است. اما در بسیاری از کشورها سیاستمداران توان جهتدهی و شکلدهی امور حاکمیتی را ندارند و بسیار ساده و با سیاستهای بسیار تکخطی سراغ اموری میروند که به آنها ربطی ندارد. امور مربوط به مسکن، خانواده، ازدواج، اقتصاد و کشاورزی، اینها اموری هستند که مربوط به بخش خصوصی یا خانواده هستند. سیاستگذاران به جای پرداختن به امور حاکمیتی به بحثهایی میپردازند که ارتباطی به آنها ندارد و در بحرانهای مختلف خود را نشان میدهد. در زمینه بحران کرونا ما به بخش خصوصی مراجعه میکردیم ببینیم بخش خصوص چقدر توانایی دارد تا وارد این مساله شود. اینکه حاکمیت وارد فاز تحقیقات، تاسیسات، تولید و... واکسن کرونا شد و موجب شکست شد نمونه دقیق این وضعیت است. این مساله در همه زمینهها وجود دارد. تنظیمگری، قانونگذاری و نظارت وظیفه حکومت است اما دخالت کردن و برهم زدن نظم حوزههایی که مربوط به بخش خصوصی و خانوادهها و شهروندان ایرانی است، یعنی زندگی ایرانیان را با سختی بیشتری مواجه خواهید کرد. اینکه چرا به این مشکلات رسیدگی نمیشود، روشن است. چون آن بخشهایی که باید کار نظارت انجام دهند خود دارند کار تصدیگری و اجرایی انجام میدهند. من فکر میکنم یکی از بزرگترین اشکالات در کار حکومت این است که به جای آنکه کار حاکمیتی خود را انجام دهد و امور را به بهترین شیوه انجام دهد، وارد کارهای حوزه شهروندان شده است. حکومت وارد ساخت جاده، سد، پل، کشت کشاورزی، ساخت واکسن و... شده است. میتوان گفت تقریباً حوزهای نیست که دستگاههای حکومتی در آنها ورود و دخالت نکرده باشند و از سویی دقیقاً وظایف اصلی حاکمیتی که حکومتهای خوب در دنیا با دولتهای کوچک و مدرن آن را انجام میدهند رها شده است و متولی ندارد.
زارعیان: یکی از علل مهم که برای اداره کشور تصمیمات استراتژیک و اصولی گرفته نمیشود، این است که گروههای مختلفی در ساختار قدرت وجود دارند که هر کدام به فراخور میزان قدرتشان در تصمیمگیریهای دولت دخالت میکنند که البته این گروهها در مورد کیفیت مداخله خود اجبار به پاسخگویی ندارند و بنابراین دولت تصمیمگیر نهایی در مسائل کشور نیست. این گروهها به دلیل رقابتی که با هم دارند گاهی برای اینکه همدیگر را نقد کنند و دستاوردهای یکدیگر را زیر سوال ببرند و گاهی برای اینکه منافع آنها ایجاب میکند تصمیماتی میگیرند که در جهت منافع ملی نیست؛ ما این وضعیت را در مساله کرونا به روشنی دیدیم. دولت آقای روحانی نیز از این قاعده مستثنی نبود. بهرغم اینکه در دولت اول از ژنرالهای سیاسی در کابینهاش استفاده کرد، ولی بهمحض اینکه هر تصمیمی در هر حوزهای گرفته میشد، این گروهها بلافاصله فعال میشدند و اقدام به صفآرایی میکردند. اگر از حق نگذریم دولت آقای روحانی در بسیاری از موارد سعی میکرد در مواجهه با این شرایط بر نظرات و دیدگاههای خود بایستد. با این حال واقعیت این است که چون اختیارات رئیسجمهوری محدود است، ناگزیر تسلیم این جریانات میشد. مورد دوم که البته جدای از مورد اول نیز نیست، بحث احزاب است. در کشورهای پیشرفته که نظامهای سیاسی به صورت حزبی اداره میشوند، تصمیماتی که در حوزه سیاسی گرفته میشود، نمیتواند بیش از حد مخرب باشد. چرا که احزاب نهتنها در کوتاهمدت بلکه در بلندمدت نیز باید به جامعه پاسخگو باشند. پاسخگویی در بلندمدت باعث میشود کارشناسان درونحزبی حتی زمانی که سیاستمداران در قدرت هستند گوش به فرمان آنها نباشند و این سیاستمداران هستند که باید گوش به فرمان کارشناسان متخصص باشند و در چارچوب منافع درازمدت حزبی تصمیمگیری کنند. چرا که در غیر این صورت از درون خود حزب کنار گذاشته میشوند. بنابراین احزاب برای اینکه در دورههای بعدی رای بیاورند باید تصمیماتی بگیرند که مبتنی بر عقلانیت کارشناسانه باشد. عقلانیتی که همه کشورهای توسعهیافته بر آن مسیر حرکت میکنند، یعنی یک عقل جمعی کشوری آن را تایید میکند. در غیر این صورت تصمیماتی که ایدئولوژیک است، منافع اکثریت جامعه و همه گروههای جامعه را برآورده نمیکند. متاسفانه این مکانیسم کنترلی در کشور ما وجود ندارد. سیاستمدارانی که در ایران به قدرت میرسند با صراحت اعلام میکنند که وامدار هیچ گروه و حزب سیاسیای نیستند. وقتی فردی که در منصب سیاسی قرار دارد، میگوید من عضو هیچ حزبی نیستم، به این معناست که برای هزینههای بلندمدت تصمیماتش هیچ مسوولیتی قبول نخواهد کرد. این نهتنها چیز خوبی نیست بلکه خیلی چیز بدی است. اگر یک نفر از درون حزب بلند شده باشد باید در چارچوب حزب عمل کند و نمیتواند خودسرانه هر تصمیمی که دلش خواست بگیرد و در رابطه با آن تصمیم حتی جوابگو هم نباشد. البته این در چارچوب همان مساله است که پیشتر عرض کردم. اینکه ما یک دولت تصمیمگیری که بتواند تصمیم نهایی را بگیرد و البته پاسخگو باشد نداریم و عملاً دولتها باید پاسخگو باشند و تصمیمات به اسم دولت اما از منابع مختلف گرفته میشود را حتی زمانی که دولتها میتوانند تصمیمات مستقلی بگیرند، چون آن تصمیمات محصول اندیشه کارشناسانه حزب نیست، چندان با عقلانیت کارشناسانه هم سازگار نیست.
ابرچالش آب و محیط زیست دارد سرزمین را از ارزشهای زیستی تهی میکند. در شش ماه گذشته در استانهایی مثل خوزستان دقیقاً به خاطر خشک شدن تالاب هورالعظیم بر اثر کمآبی و خشکسالی شورش اتفاق افتاد. این مساله در شهرهای دیگر به شکلی دیگر در حال وقوع است. چه بر سر جامعهای آمده که نگران آب و طبیعت است و روزبهروز چند سانتیمتر خاکش فرونشست میکند؟ از سویی همه عوامل گفتهشده و گفتهنشده سبب افزایش مهاجرت درونسرزمینی و بیرونسرزمینی شده و خواهد شد. تبعات این حجم از خروج سرمایه از ایران چیست؟
درویش: متاسفانه ما با مهاجرت گسترده روبهرو هستیم. شانسی که دولتها آوردهاند این است که بقیه دنیا وضع مناسبی ندارند و درگیر پاندمی مرگبار کرونا هستند. رشد اقتصادی به شدت کاهش پیدا کرده است. اصولاً مسیر رفتوآمد با کشورهای دیگر با مشکلات زیادی روبهرو است. اگر کرونا نبود صددرصد میزان مهاجرت افزایش پیدا میکرد و در نتیجه میزان خروج سرمایه از ایران بسیار بیشتر از آن چیزی بود که الان شاهد آن هستیم. البته باید قبول کرد اکنون با کاهش شتاب کشندگی کرونا در دنیا این بیم وجود دارد که اگر حکومت نتواند ظرف چند ماه آینده مشکلات خود را با دنیا حل کند باز روند به شدت افزایش پیدا میکند. واقعیت این است که با نگاه چکمهای و منطق نظامی و اجرای طرح صیانت و هل دادن کشور به سمت کره شمالی شدن، نمیتوان مشکلات را حل کرد. من اگر جای سیاستگذاران بودم حداقل تصمیم میگرفتم یکی از مشکلات اصلی کشور را یکبار و برای همیشه حل کنم و به مردم این پیام را بدهم که میشود کاری کرد! در چند دهه اخیر ما ادعاهای زیادی داشتیم اما برای نمونه نتوانستیم یکی از مشکلات اصلی شهرها و اساساً کشور را حل کنیم. مثلاً ما نتوانستیم مشکل ترافیک را حل کنیم، مشکل آلودگی هوا را حل کنیم. نتوانستیم بهرغم حرفهای زیاد مشکل سطح آبهای زیرزمینی را حل کنیم. حتی لولهکشی آب شرب برای مردم سراسر کشور درست مدیریت نشده است. اینها و نمونههای زیادی شبیه اینها نشان میدهد واقعاً ما در کشور با فقر خِرد و چیزی که من به آن مدیریت کلنگی و خشکسالی مدیریتی میگویم روبهرو هستیم. آمار استانهای در معرض تنش آبی منتشر شده است. چهار استانی که بیشترین تنش آبی را دارند خوزستان، اصفهان، فارس و مازندران هستند! حیرتانگیز است چه استانی مثل مازندران که بیشترین تعداد رودخانه را دارد و میانگین بارش بالایی دارد و استانی مثل خوزستان که بالاترین آبهای سطحی را دارد درگیر تنش آبی هستند و استانهای فارس و اصفهان تفاوتی از نظر بروز تنش آبی با هم ندارند. بنابراین آمدن یا نیامدن باران، وجود یا نبود رودخانه هیچ مسالهای را در مورد کمبود آب و رفع تنش آبی حل نمیکند. این نشان میدهد ما با یک مساله جدیتر به نام بودن یا نبودن مدیریت خردمند در سرزمین روبهرو هستیم. به نظر من دولت باید توجهش را بگذارد و اگر بتواند مشکل گاوخونی و زایندهرود را در طول چهارسال آینده بر اساس راهکارهای مشخصی که وجود دارد، حل کند کار بزرگی کرده است. دولت باید بارگذاریها در استانهای پرتنش را کم کند و نیمی از چاههای مجاز را خریداری کند و پول آن را مستقیماً به ذینفعان بدهد و چاههای غیرمجاز را پلمب کند و حیات را به رودخانهای مثل زایندهرود برگرداند و اعلام کند که ما توانستیم یک کار مهم را انجام دهیم و این میتواند امیدی ایجاد کند که ما توانستیم با همیاری ملی در یک حوزه موفق شویم و چهبسا بتوانیم با این امید در حوزههای دیگر نیز موفق شویم.
زارعیان: واقعیت این است که سوءمدیریت طی چند دهه گذشته سبب شده کشور با حجم بالایی از چالشها در حوزههای بینالمللی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و حتی مسائل زیستمحیطی دستبهگریبان باشد. بخشی از این چالشها به صورت بالقوه وجود دارد اما هنوز به ما رخ نشان نداده است. برخی دیگر ما را درگیر پیامدهای خود کرده و مستقیماً با زندگی میلیونها انسان در ارتباط است. مساله فرونشست زمین هم به دلیل برداشتهای بیرویه آب و حفر چاههای غیرقانونی متعدد تازه شروع به نمایش اثرات خود کرده است. ولی جامعه و بهخصوص مسوولان هنوز به صورت کامل متوجه این هیولای خفته نیستند. هر چقدر جامعه بیشتر به وجود این چالشها آگاه شود و بیشتر به این پی ببرد که این مسائل راهحلهای درست و بینالمللی دارد که سایر کشورهای موفق در پیش میگیرند، اما به آن راهها بیتوجهی میشود، احساس نگرانی و ناامیدی اجتماعی افزایش بیشتری پیدا میکند. این احساس که در کشوری قرار گرفتهایم که در آیندهای نهچندان دور برای برآوردن ابتداییترین نیازهای خود و فرزندانمان با مشکل مواجه میشویم. این اتفاقات و این نگرشها باعث میشود که شکل مهاجرت طی این سالها تغییر کند و به صورت دغدغهای برای همه خانوادهها بدل شود. پیشتر مهاجرت بیشتر در میان افراد تحصیلکرده و متخصص بود ولی اکنون مهاجرت بهگونهای شده که به پایینترین سطحهای جامعه کشیده شده است. جایی ثبت نشده که چه تعداد از افراد جامعه دنبال فرصت خروج از ایران هستند، اما تجربه زیسته ما نشان میدهد که خیلی زیادند. کافی است سری به گروههای تلگرامی و دیگر شبکههای اجتماعی بزنیم و ببینیم چه خبر است و به عمق فاجعه پی ببریم که نیروی مولد ایران و دانشجویان کشور در اندیشه مهاجرت هستند و برنامههای خود را برای این موضوع هماهنگ میکنند. خیلیها هستند که برنامه خاصی ندارند اما به این موضوع فکر میکنند. آنهایی که قبلاً فرصت مهاجرت داشتند ولی نرفتند احساس میکنند تصمیمی که برای نرفتن گرفتهاند اشتباه بوده و به اینکه در کشور ماندهاند با دیده تردید نگاه میکنند. مساله مهاجرت در ایران چنان عمیق است که حتی گروههای سنی میانسال را نیز شامل میشود. کسانی که عمری در کشور کار کرده و سرمایهای برای خود اندوختهاند، اینها نیز اکنون در واقع به این فکر میکنند که شرایطی که اکنون در کشور هست و شرایطی که در آینده پیش میآید -وقوع تورم کمرشکن یا تشدید بحرانهای زیستمحیطی- میتواند آنها را متاثر کند و اگر وضعیت اقتصادی به سمت بدتر شدن برود میتواند به وقوع جرم و جنایت بیشتر منجر شود. بنابراین مردم احساس میکنند تبعات این شرایط آنها را نیز درگیر خواهد کرد. از سویی چون امید در جامعه کمرنگ شده و مردم چشمانداز روشنی نمیبینند، افراد زیادی به رفتن فکر میکنند. شاید به ما گفته شود که وضعیت ما از بسیاری از کشورها بهتر است و امنیت ما در سطح بالایی قرار دارد، پاسخ این است که به عنوان نمونه شاید در حال حاضر درآمد سرانه در چین از کشور ما کمتر باشد، اما چون مردم چین چشمانداز روشنی برای خود در زمینههای مختلف میبینند و احساس میکنند اگر روزبهروز بگذرد شرایط آنها بهتر خواهد شد، به مهاجرت فکر نمیکنند. در حالی که برای مردم ایران این وضعیت وجود ندارد و بهرغم اینکه شاید درآمد سرانه مردم پایین نباشد و امنیت در سطح بالایی باشد، اما چون مردم چشمانداز و دورنمای کشور را مثبت ارزیابی نمیکنند، نگران هستند. اتفاقی که میافتد این است که این شکل مهاجرت و اندیشه مهاجرت تبعات زیادی برای فرد مهاجر و برای جامعه مبدأ دارد. چرا که مهاجرت پدیده بسیار پیچیده و استرسزایی است و فرد دچار مشکلاتی میشود و از سویی جامعه نیروهای انسانی خود را از دست میدهد. یک شهروند از لحظه تولد تا زمان مرگ، هزینه سرانهای دارد که اجتماع آن را پرداخت میکند. وقتی مهاجرت صورت میگیرد، صرف نظر از اینکه این کشور نیروی متخصص و ماهرش را که برای رشد و توسعه موثر و کارساز است از دست میدهد، هزینههایی که برای تربیت این شهروند شده نیز نابود میشود. از نظر فرهنگی و فضای اجتماعی نیز تاثیر منفی زیادی دارد. وقتی ما هر روز شاهد این هستیم که دوستان و آشنایان و همسایگان ما مهاجرت میکنند، احساس نااطمینانی و احساس ناامیدی اجتماعی در سطح جامعه افزایش بیشتری پیدا میکند و در واقع این شرایط مولود آن فضای اجتماعی مشکلدار در جامعه و شرایط نامناسب در جامعه است. تاسفبار این است که در سالهای گذشته پدیده مهاجرت به سمت کشورهای پیشرفتهتر بود ولی اکنون مهاجرت به کشورهای همسایه نیز کشیده شده است. به جای آمریکا، کانادا و اروپا، مهاجرت به سمت ترکیه، گرجستان، ارمنستان و... کشیده شده است. مشکلاتی که مردم در ایران با آن مواجه هستند سبب شده افراد جامعه حتی حاضر باشند به کشورهایی بروند که چندان وضعیت مناسبی هم ندارند و این به معنای این است که آنها فقط میخواهند از ایران خارج شوند و اینکه به کدام کشور میخواهند بروند و چه آیندهای در انتظار آنهاست در اولویت دوم است. این روند اگر مدیریت نشود به جز اینکه کشور در تنگناهای شدیدی قرار خواهد گرفت، بحرانهای اجتماعی و فرهنگی زیادی نیز تولید خواهد کرد.
اسلامی: وطن جایی است که انسانها در آن زندگی میکنند و محیط زیست، تاریخ و فرهنگ آن را دوست دارند و به آن افتخار میکنند. مردم دوست دارند برای پیشرفت و توسعه وطن هر کاری بکنند. اما برنامهها و سیاستگذاریهای دولتها در ایران به گونهای است که برای جلب رضایت مردم منافع کوتاهمدت در نظر گرفته میشود و این منافع کوتاهمدت ضربه سنگینی به طرحهایی میزند که میتواند زیرساختها را ایجاد کند و فعالیتهای توسعه را رونق بخشد. به عنوان مثال کسانی که سرمایه دارند، تحصیلکرده هستند یا کسانی که استعداد ویژهای دارند زمانی که طرحهای کوتاهمدت را مشاهده میکنند احساس میکنند جزو بازندههای سیاستگذاری در ایران هستند. این افراد تلاش میکنند آینده خود را در جای دیگری جستوجو کنند و این روند در حال افزایش است. کسی که در یک دانشگاه خوب درس میخواند و 10 تا 15 سال زمان میگذارد و بعد متوجه میشود کسانی بدون اینکه چنین زحمتی کشیده باشند در شهری کوچک یا روستایی با توجه به آن برنامههای کوتاهمدت حتی در زمینه دلالی، کشاورزی و... زندگی و سرمایهای برای خود ایجاد کردهاند؛ این افراد دچار نگرانی میشوند. بنابراین هرچه ثبات سیاسی و اقتصادی بیشتر باشد و هر چه ارتباط ما با دنیا مسالمتآمیزتر و مبتنی بر تنشزدایی و خروج از انزوا باشد، قانونگرایی در داخل افزایش پیدا کند و... میتوان گفت امید به ماندن در کشور بیشتر میشود و حتی شهروندانی که حاضرند سرمایه اجتماعی و سیاسی خود را هزینه کنند افزایش پیدا میکنند. اما اتفاقی که الان دارد میافتد فردگرایی شدید است و افراد سرمایههای خود را تبدیل میکنند و در کشورهای دیگر سرمایهگذاری میکنند. فرزندان خود را برای تحصیل به کشورهای دیگر میفرستند و اگر بتوانند خودشان هم مهاجرت میکنند. بیثباتی سیاسی، بیثباتی اقتصادی و بر هم خوردن نظم منطقه و بینالملل همه اینها بر ایجاد انگیزه برای مهاجرت از ایران نقش دارد. البته این انگیزه در قشر تحصیلکرده و توانمند ایران بیشتر است که به نظر میرسد خواستهای آنها در درون کشور برآورده نمیشود. بنابراین این افراد سعی میکنند خانه خود را در جای دیگری خارج از وطن اصلی شکل دهند. این روند مهاجرت در ایران طی چند دهه به دلایل مختلفی رخ داده است. ابتدای انقلاب مهاجرت افزایش پیدا کرد و در زمان جنگ نیز تشدید شد. دورههای سازندگی و اصلاحات مهاجرت کاهش پیدا کرد اما در زمان دولت احمدینژاد و بهخصوص بعد از حوادث سال 88 میزان مهاجرت ایرانیان بسیار بالا رفت و شاید یکی از دورانهای مهاجرت انبوه ایرانیان بود. بعد از آن مهاجرت آرام شد ولی در ماههای اخیر نیز شاهد افزایش میل به مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور هستیم. مساله کرونا و البته قدرتگیری طالبان در افغانستان و مسائل اقتصادی و روابط ایران با دنیا در تصمیم مردم و ناامید کردن آنها برای رها کردن کشور بیتاثیر نبوده است.