کورسویی از امید
واکاوی تحریمهای آمریکا علیه ایران در گفتوگو با علی واعظ
دونالد ترامپ رئیسجمهور سابق آمریکا در اردیبهشت سال ۱۳۹۷ از توافق برجام خارج شد و تمامی تحریمهای رفعشده اتمی سابق را به اجرا گذاشت. ترامپ در ادامه با هدف قطع درآمدهای نفتی ایران، کمپین فشار حداکثری را در پیش گرفت. ترامپ همچنین تحریمهایی را در ارتباط با وضعیت حقوق بشر و برنامه موشکی ایران علیه نهادها و شخصیتهای جمهوری اسلامی ایران وضع کرد. با روی کار آمدن جو بایدن بسیاری معتقد بودند که اگرچه دولت جو بایدن مایل به رفع تحریمهای هستهای دولت قبلی جهت بازگرداندن ایران به توافق اتمی است، اما در رابطه با لغو سایر تحریمها با مخالفتهای جدی از سوی اعضای حزب خود مواجه خواهد شد. در این رابطه علی واعظ تحلیلگر ارشد گروه بینالملل بحران معتقد است بههیچوجه سیاست دولت بایدن ادامه سیاست دولت ترامپ نیست. اگر شما به شرایطی که دولت ترامپ برای فشار حداکثری و همچنین دوازده شرطی که مایک پمپئو در موسسه هادسن در سال 2018 ترسیم کرد؛ توجه کنید متوجه خواهید شد که این اقدامات در راستای تغییر رژیم در ایران بود. در حالی که هدف دولت بایدن از همان ابتدا مشخصاً احیای برجام بوده است. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
♦♦♦
دونالد ترامپ در آبان 1397 تحریمهایی را که با توافق برجام لغو شده بود بهطور کامل بازگرداند که عمدهترین آن تحریم خرید نفت ایران، بخش انرژی، بانک مرکزی و کشتیرانی و بیمه و ارائه خدمات پیامرسانهای بینبانکی موسوم به سوئیفت است. در همین راستا بسیاری از اقتصاددانان معتقدند ترامپ سعی داشت دست و پای اقتصاد ایران را ببندد تا فشار اقتصادی بر مردم بیشتر شود و درنهایت به سمت براندازی بروند. آیا بایدن هم چنین مسیری را در پیش گرفته است؟
بههیچوجه معتقد نیستم که سیاست دولت بایدن ادامه سیاست دولت ترامپ است. اگر شما به شرایطی که دولت ترامپ برای فشار حداکثری و همچنین دوازده شرطی که مایک پمپئو در موسسه هادسن در سال 2018 ترسیم کرد؛ توجه کنید متوجه خواهید شد که این اقدامات در راستای تغییر رژیم در ایران بود. در حالی که هدف دولت بایدن از همان ابتدا مشخصاً احیای برجام بوده است. فشار حداکثری ترامپ سیاستی یکجانبه از سوی آمریکا بود که با مخالفت متحدان اروپایی آمریکا مواجه شد اما اعمال تحریمهای جدید از جانب آمریکا با موافقت متحدان اروپایی همراه شده است. بنابراین آمریکا از یک سیاست یکجانبه غیرمنطقی به یک سیاست چندجانبه منطقی گذر کرده است. در نظر بگیرید در تابستان سال گذشته بایدن آمده بود تا توافقی را که در وین برای احیای برجام به دست آمده بود امضا کند. بنابراین نمیتوان رئیسجمهوری را که موافق آزاد کردن دهها میلیارد دلار از ثروت ایران و همچنین بهبود اوضاع اقتصادی ایران است متهم به تغییر رژیم در ایران کرد. واقعیت این است که با از بین رفتن فرصت برجام در تابستان گذشته و همچنین فروش تسلیحات نظامی به روسیه و ناآرامیهای داخلی در ایران، شرایط سیاسی طوری رقم خورد که راهی بهجز اعمال فشار بیشتر بر ایران، برای بایدن باقی نماند. اما باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که این سیاستی نبود که دولت بایدن از ابتدای کار به دنبالش باشد و همچنین سیاستی نیست که با رضای خاطر در حال اعمال شدن باشد.
از آنجا که انتظار میرفت دولت بایدن به توافق هستهای برجام بازگردد، از بهروزرسانی تحریمهای اتمی ایران خودداری کرده اما به تحریمهای مرتبط با نقض حقوق بشر و تحریمهای مرتبط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه کرده است. در این راستا هدف بایدن از اعمال تحریمهای جدید چیست؟
تحریمهای جدید آمریکا علیه ایران، برنامه پهپادی ایران، تسهیلات ایران برای دور زدن تحریمهای آمریکا و کسانی را که به اعتقاد آمریکا در سرکوبهای اخیر نقش داشتند؛ نشانه گرفته است. باید این نکته را در نظر داشته باشیم که این تحریمها جنبه سیاسی دارد. به عبارت دیگر دولت بایدن از لحاظ سیاست داخلی در آمریکا نیاز دارد که نسبت به شرایط داخلی مردم ایران و همچنین در حمایت از مردم اوکراین اقدامی انجام دهد. تحریمهای اخیر آمریکا علاوه بر جنبه سیاسی، یک جنبه استراتژیک نیز دارد. در واقع همانطور که ایران به صورت روزمره با افزایش غنیسازی اهرمهای مذاکراتی بیشتری به دست میآورد؛ آمریکا هم نیاز دارد که با اهرمهای جدید و اعمال سفت و سختتر تحریمهای فعلی، اهرمهای مذاکراتی خودش را حفظ کند تا اگر در آینده فرصتی مجدداً برای دیپلماسی پیش آمد، در موضع ضعف قرار نگیرد.
اخیراً رابرت مالی نماینده ویژه آمریکا در امور ایران طی اظهاراتی مدعی شد: «دیپلماسی کماکان ترجیح آمریکا در کنار ابزار فشار و تحریم است. از حدود دو ماه پیش هیچ تحرکی در رابطه با احیای برجام در جریان نبوده، امور راکد در وضعیت کنونی دیگر مورد توجه دولت بایدن نیست. زمانی که رویدادهای دیگر در حال وقوع است، ما روی چیزی که بیاثر است، تمرکز نمیکنیم.» در این راستا شانس از سرگرفته شدن مذاکرات چقدر است؟ آیا مذاکرات به بنبست رسیده است؟
تصور اینکه برجام قابل احیا باشد آن هم در شرایطی که فضای سیاسی تا این حد بسته است که حتی نمیتوان صحبتی از دیپلماسی کرد؛ بسیار دشوار است. به هر حال جامعه ایرانیان در تبعید به همراه جو تبلیغاتی که در چند ماه گذشته ایجاد شده فضای سیاسی تنشآلودی را به وجود آورده که در آن رفع تحریم به منزله انداختن یک طناب نجات برای جمهوری اسلامی ایران تلقی خواهد شد. در واقع در فضای سیاسی غرب، رفع تحریم گسترده، هزینه سیاسی غیرقابل پذیرشی برای مقامات غربی به همراه خواهد داشت. به گمان من برای کشورهای غربی شکلگیری یک توافق محدود که در آن رفع تحریم به صورت جزئی نه به صورت کلی صورت بگیرد؛ قابلهضمتر است. منتها به نظر میرسد که در طرف ایرانی انگیزهای برای توافق محدود وجود نداشته باشد. بنابراین میتوان گفت دو طرف در مرحلهای هستند که اولویتها و محدودیتهای سیاسی مختلفی دارند به همین خاطر هم امکان اینکه بتوانند به یک نتیجه مشترک دست پیدا کرده و درنهایت به توافقی برسند که حداقل از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کند؛ کم است.
از نظر من با وجود اینکه امکان دستیابی به توافق محدود است دو طرف باید در مورد خطوط قرمز یکدیگر صحبت کنند به این خاطر که عبور از این خطوط میتواند شرایط را به سرعت بحرانی کند. تصور کنید اگر یک دانشمند هستهای ترور شود یا مراکز غنیسازی مورد خرابکاری اسرائیل قرار بگیرد و ایران در پاسخ غنیسازی 90 درصد انجام دهد؛ سایه جنگ بر کشور مستولی خواهد شد برای همین هم لازم است که دو طرف درک درستی از خطوط قرمز یکدیگر داشته باشند تا بدین وسیله شرایط فعلی را به نحوی حفظ کنند.
صحبت از توافق محدود شد، اخیراً رابرت مالی هم در این رابطه گفته: «دولت جو بایدن شاید به دنبال یک توافق هستهای محدود با ایران باشد.» منظور از توافق محدود چیست؟ کمی در این رابطه توضیح دهید.
دو مدل توافق محدود وجود دارد: یک، توافق اقدام در مقابل اقدام است. در اوایل دوره ریاستجمهوری بایدن، ایران و آمریکا در مورد اقدام در مقابل اقدام به صورت غیرمستقیم مذاکره کردند اما نتوانستند به نتیجهای دست یابند. دو، توافق موقت است که شامل یک بسته از اقدامات میشود. اگر اقدام در مقابل اقدام یک گام داوطلبانه از سوی دو طرف محسوب میشود؛ توافق موقت دارای چند گام است و مزایای بیشتری برای دو طرف دربر خواهد داشت، اما در عین حال هزینه سیاسی آن هم بیشتر خواهد بود. در این مدلها دو طرف مهمترین خواستههای خود را مطرح میکنند. برای مثال برای طرف غربی انباشت اورانیوم با غنای بالا تهدید امنیتی جدی محسوب میشود که میتواند ایران و غرب را تا آستانه یک درگیری نظامی ببرد. برای همین هم متوقف کردن و فریز کردن غنیسازی احتمالاً خواسته اصلی طرف غربی خواهد بود. برای طرف ایرانی با توجه به بدبینی که نسبت به رفع تحریمها دارد نقدترین گزینه سقفی از فروش نفت است که قابلیت بازگرداندن درآمد ناشی از آن یا دسترسی به اموال مسدودشده در خارج از کشور را فراهم میکند. در مرحله بعد اگر دو طرف بخواهند وارد یک توافق موقت شوند میتوان گزینههای دیگر را هم در نظر گرفت. برای مثال اقدامات شفافیتساز (که تحت معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای قرار دارد) یا اقدامات دیگری که در برجام در نظر گرفته شده بود میتواند به رفع تحریم در سطحی گسترده کمک کند. نمونه چنین توافقی را در توافق موقت ژنو دیدیم. توافق موقت ژنو دو سال قبل از نهایی شدن برجام شکل گرفت. درواقع این توافق فضایی را برای دو طرف ایجاد کرد تا بدین وسیله بتوانند برای یک توافق جامعتر به مذاکره بپردازند. در شرایط فعلی واقعبینانهترین حالت هم همین است ولی متاسفانه مذاکرهکنندگان ایرانی تمایلی به توافق محدود ندارند. احتمالاً ایران احساس میکند که با پیشرفت برنامه هستهای و افزایش نگرانیهای غرب میتواند طرف مقابل را مجبور به پذیرش برجام کند. اما همانطور که عرض کردم با توجه به شرایط فعلی امکان احیای برجام وجود ندارد. احتمالاً ایران زمانی به این نتیجه خواهد رسید که یک توافق محدود میتواند گزینه بهتری از عدم توافق باشد که آمریکا وارد فضای انتخابات ریاستجمهوری شده و در آن شرایط ممکن است که شکلگیری هر توافقی به سال 2025 یعنی زمانی که رئیسجمهور جدید آمریکا سر کار بیاید، منوط شود. البته دو طرف باید این نکته را در نظر داشته باشند که دو سال زمان زیادی است و بسیار دشوار است که طرفین بدون رسیدن به یک راهحل دیپلماتیک به دنبال حفظ شرایط فعلی باشند.
حدوداً دو سال تا پایان ریاستجمهوری بایدن باقی مانده است؛ اگر طی این مدت به توافقی در زمینه برنامه هستهای نرسیم؛ باید شاهد چه رویکردی باشیم؟
به نظر میرسد بخشی از حاکمیت در ایران به این نتیجه رسیده است که تحریمها همیشگی خواهند بود و ایران باید مانند کوبا و کره شمالی که عملاً دهههاست با تحریم زندگی میکنند؛ این مساله را به عنوان یک واقعیت تغییرناپذیر بپذیرد. مسلماً در صورت پیروزی یک دولت جمهوریخواه در آمریکا با توجه به موضعگیریهای این حزب در مورد ایران، باید هرگونه توافق را از دایره فرضیات خارج کرد؛ همانطور که در دولت ترامپ هم گفتوگوی مستقیمی صورت نگرفت. بنابراین اگر دو طرف به دنبال این هستند که از یک درگیری نظامی جلوگیری کنند باید طی یک سال و نیم یا دو سال آینده به توافقی برسند که حداقل از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کند. اگر این توافق شکل نگیرد شرایط به سمتی پیش خواهد رفت که درگیری نظامی غیرقابل اجتناب خواهد شد.
چه راهکاری برای خروج از بنبست کنونی وجود دارد؟
راهکاری که وجود دارد چندان واقعبینانه نیست. شاید پذیرش این واقعیت دشوار باشد اما برای اولینبار در بیست سالی که بحران هستهای بر ایران سایه انداخته، تفکیک مساله هستهای از مسائل دیگر از جمله سیاست داخلی و سیاست منطقهای تقریباً غیرممکن است. اروپایی که سال پیش درست در چنین روزهایی به آمریکا فشار میآورد که سپاه را از لیست تحریمهای تروریستی خارج کند امروز خودش به دنبال این است که سپاه را در لیست گروههای تروریستی قرار دهد. طی این سالها توافق با ایران هزینه سیاسی برای اروپا نداشت اما در شرایط فعلی هزینه توافق با ایران برای بسیاری از کشورها سهمگین و غیرقابلتحمل است. بنابراین راهکار خروج از بنبست فعلی فقط احیای برجام نیست. در واقع رسیدن به یک توافق که فتیله تنش میان ایران و غرب را پایین بکشد نیازمند چند پیششرط است: پیششرط اول آرام کردن فضای داخلی و پیش رفتن به سمت آشتی ملی است. خود این مساله نیازمند تغییرات جدی در ساختار سیاسی و اقتصادی ایران است. پیششرط دوم بازگشت ایران به سیاست نه شرقی نه غربی است. ایران باید با فاصله گرفتن از جنگ تحمیلی که روسیه در اوکراین به راه انداخته، به دنبال منافع خود باشد. و درنهایت پیششرط سوم رسیدن به یک توافق هستهای است. در این زمینه اگر احیای برجام دشوار است دو طرف میتوانند به توافق محدودتری که از وخیمتر شدن اوضاع در این زمینه جلوگیری کند، برسند. اما همانطور که عرض کردم من نسبت به هیچکدام از این سه مساله خوشبین نیستم به این خاطر که بر اساس جهانبینی که در ایران وجود دارد این گزینهها حمل بر ضعف طرف غربی میشود و غرب را به اعمال فشار بیشتر بر ایران وا خواهد داشت. برای همین هم احساس میکنم در بر همان پاشنه پیشین خواهد چرخید و تنها کورسویی از امید وجود دارد که دو طرف از طریق واسطهها یا کانالهای دیگر بتوانند در مورد خطوط قرمز یکدیگر به توافق برسند و از این طریق از یک درگیری نظامی که برای همه طرفین فاجعهبار خواهد بود جلوگیری کنند.