پذیرش مقطعی
تغییر روابط ایران و عربستان سعودی چگونه امکانپذیر میشود؟
فراز و فرود روابط ایران و عربستان سعودی طی دهههای گذشته همواره بر مدار تحولات و رخدادهای منطقهای و جهانی بوده است و کمتر دورهای را میتوان مورد شناسایی قرار داد که مولفه خارجی کمترین تاثیر را در کنش و کوشش طرفین برای گسترش و تعمیق یا دوری و خصومت داشته باشد.
فراز و فرود روابط ایران و عربستان سعودی طی دهههای گذشته همواره بر مدار تحولات و رخدادهای منطقهای و جهانی بوده است و کمتر دورهای را میتوان مورد شناسایی قرار داد که مولفه خارجی کمترین تاثیر را در کنش و کوشش طرفین برای گسترش و تعمیق یا دوری و خصومت داشته باشد.
روابط دو کشور در بهترین حالت تسامح و مدارا و در بدترین حالت به چالش کشیدن ماهیت و شاکله نظام سیاسی طرف مقابل بوده است. تهران و ریاض در این مسیر دست به یارگیریهای منطقهای و فرامنطقهای زدهاند و گاه مقوم حضور و بروز خارجی در تعاملات فیمابین بودهاند و هالهای از توازن یا بازدارندگی در منطقه را نضج دادهاند.
آنچه با بررسی و رصد تحولات دو کشور میتوان دریافت آن است که بار سنگین فشارها /مسوولیتی که بازیگران خارجی بر دوش این دو بازیگر نهادهاند آنها را لاجرم به سمتی کشانده که نقاط اشتراک در روابط را که حائز ظرفیتهایی برای گسترش یا نگاهداشت مسیرهای گفتوگو است تبدیل به نقاط افتراق و تنش کنند که از این دست میتوان به حوزه اقتصاد، مذهب و سیاست اشاره داشت.
همچنین سردرگمی یا پذیرش بنبست موجب ارسال نشانههایی ضدونقیض به طرف دیگر در بزنگاههایی نظیر حادثه منا و مرگ ملک عبدالله شد که در نهایت موجب تقویت فاصلهها و شدت یافتن تنش میان دو بازیگر شد؛ که این امر تا اندازه بسیاری ناشی از عدم شناخت دو بازیگر از مقدورات و محذورات هم و نیز هزینههای حضور بازیگر فرامنطقهای در منطقه و مانایی تنش و بحران در حوزه منافعشان است.
اگرچه فاکتورهای تعارضآفرین میان تهران و ریاض بسیارند اما تحولات چند سال اخیر این ادبیات را در نخبگان سیاسی دو کشور ایجاد کرده است که چارهای جز پذیرش سطحی از قدرت، نفوذ و حیطه بروز برای دیگری ندارند و ادامه تنش و بحران در منطقه نتیجهای جز تحلیل و فرسایش قدرت بازیگر و کاهش امکان مقابله با تهدیدها و شگفتیسازها در آینده نخواهد داشت. اگرچه، عربستان پس از خروج آمریکا از برجام جایگاه ویژهای در راهبرد آمریکا علیه ایران پیدا کرد.
اما بسیاری بر این باورند که ایران قادر به تغییر این مسیر بود و تعلل /غفلت /عدم تمایل در پذیرش قدرت دیگری یا هر عنوان دیگری که برای آن قرار دهیم بخش بزرگی از هزینههای امروز ایران و عربستان را سبب شده است. دلایل نزدیکی سعودیها به آمریکا بسیار است، اما برخی از آنها عبارتند از:
1- مهار تهران به علت نفوذ و حضور تاثیرگذار جمهوری اسلامی ایران در منطقه
2- بازدارندگی موشکی جمهوری اسلامی ایران
3- نگرانی رقبای منطقهای بهویژه اسرائیل به عنوان اصلیترین ابزار موازنهساز قدرت در منطقه، از نفوذ و حضور ایران
4- جایگاه این کشور در تولید و تضمین جریان انرژی منطقه بهعنوان متحدی متعهد
5- پایگاهی منطقهای برای بهرهبرداری از جریان برخورد احتمالی نظامی و اقتصادی با تهران و... .
اما باید قدرت و توان استراتژیک سعودی را دید و برای آن برنامه داشت، حذف یا نادیده انگاشتن ریاض برای تهران و تهران برای ریاض نتیجهای جز عمق بخشیدن به بحرانهای منطقهای و تولد شگفتیسازهای جدید ندارد. برخی دلایل اهمیت استراتژیک عربستان سعودی عبارتند از:
1- وجود حرمین شریفین
2- 26 درصد از ذخایر نفتی جهان و نقش قاطع این کشور در اوپک
3- نقشآفرینی در سازمان کنفرانس اسلامی (دبیرخانه سازمان در جده است و بیشترین بودجه آن را این کشور تامین میکند.)
4- نفوذ در کشورهای اسلامی و بهویژه اعراب که سهم مهمی در بین کشورهای اسلامی دارند.
5- عضویت و نفوذ فوقالعاده در اتحادیه عرب
6- عضویت در شورای همکاری خلیجفارس (درواقع، نقش یکی از کنشگران اصلی را دارد.)
7- موقعیت ژئوپولتیک ویژه
8- روابط استراتژیک با غرب و بهویژه آمریکا
9- همجواری با ایران و عراق. اینها تنها بخشی از دلایلی است که ما را مجاب و مجبور به دیدن و پذیرش ریاض میکند و در مقابل ریاض نیز لیست بلندی از دلایل برای نزدیکی یا پذیرش سطح معقولی از روابط با ایران در مقابلش وجود دارد، اما نشانگان پذیرش با بروز قدرت سخت و حوادث آرامکو نمایان شد.
قدرتنمایی بازیگران منطقهای خرد در امنیتیترین بخش خاک عربستان و نشانگانی از پیشرفت در روابط ایران و کشورهای غربی یا تصمیم قاطع ایران برای برهم زدن بازی رقیب سبب تامل بخشی از لایههای نخبگی و تصمیمگیر در عربستان سعودی شد.
همچنین به نظر میرسد این تحول در درون ایران نیز رخ داده و بخشی از نخبگان بر این باورند که تعریف و تعیین سطح مشخصی از روابط با عربستان سعودی فشارها بر جمهوری اسلامی را تا حد بسیاری کاهش داده و ایران توان ایستادگی بیشتر در مقابل فشارهای آمریکا را خواهد داشت.
اگرچه در 90 درصد سناریوها از همسویی راهبردهای امنیتی عربستان و آمریکا در منطقه و سیبل قرار گرفتن ایران صحبت شده اما به نظر میرسد در پشت پرده اتفاقات بهگونهای دیگر رقم میخورد.
موضوع سوریه، یمن و عراق از جمله مسائلی هستند که سنگ محک سطح و حجم قدرت و نفوذ منطقهای ایران و سعودی شدهاند و به نظر میرسد نارضایتی تهران و ریاض از سویه تحولات در سوریه و عراق و قدرتگیری بیشتر دیگر بازیگران نظیر ترکیه بخشی از این تصمیم بوده است.
اما خارج از تمامی تحلیلهایی که وابسته به رصد تحولات منطقهای و گرفتن نبض روابط دو کشور است، باید پذیرفت در سالهای اخیر واگرایی و تنش میان دو کشور تنها در سطح روابط کلان دو کشور نبوده و به صورت عمودی به درون لایههای اجتماعی نیز کشیده شده است.
این شکاف در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی بروز و نمود داشته است. پس نمیتوان در کوتاهمدت انتظار بهبود روابط در سطوح خرد داشت و اگر تغییری باشد در سطح کلان و با علم به نوسان دائمی روابط میان دو کشور خواهد بود.
با به رسمیت شناختن مولفه «نوسان پایدار» در روابط تهران و ریاض انتظارات معقولتر خواهد بود و کاهش موقتی سطح روابط بیانگیزگیهای بعدی را سبب نخواهد شد.
چراکه این سطح از رقابت در تمام حوزهها نمیتواند ما را به این تحلیل برساند که دو بازیگر در یک نشست و یک تصمیم آنی به مرحلهای از پذیرش یکدیگر رسیدهاند که حوزه نفوذ منافع و بروز قدرت دیگری را به رسمیت شناخته و به آن ورود پیدا نکنند.
در مجموع وجود عوامل اختلافزای پایدار مانند تفسیر متفاوت از دین، ماهیت متفاوت حکومتها، تعارض منافع در منطقه به دلیل رقابت در حوزههای مختلف، نوع نگاه و اتصالات منطقهای متفاوت، چشمانداز روشنی برای بهبود روابط دو کشور به دست نمیدهد و ماهیت امنیتی روابط دو کشور این مهم را در هالهای از تردید قرار میدهد.
با این همه، اگر نشانگان نزدیکی دو کشور بروز جدی کند نشان از تحولی راهبردی و جدی در پشت پرده است که دو بازیگر را به سمت پذیرش مقطعی دیگری پیش برده است. اما اگر چنین شود به طور قطع دو کشور باید در گام نخست به سمت مدیریت سطح تنشهای منطقهای، تغییر رویکرد از نگاهی مطلقگرا به نسبیگرا در روابط دوجانبه و در منطقه، درک مشترک دو بازیگر از خطوط قرمز هم و عدم ائتلاف و اتحاد با بازیگران فرامنطقهای و منطقهای علیه هم حرکت کنند.