چالشهای همیشگی دستگاه دیپلماسی
نگاهی به دیپلماسی و سیاست خارجی ایران در بهار و تابستان
سیاست خارجی ایران در ششماهه نخست سال 1397 را با اغماض میتوان با محوریت خروج آمریکا از برجام مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.
سیاست خارجی ایران در ششماهه نخست سال 1397 را با اغماض میتوان با محوریت خروج آمریکا از برجام مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. تهدیدانگاری ایران در دستگاه اندیشهای ترامپ و نیز همراستایی آن با نگاه بنسلمان، رویکرد بنزاید و سیاست نتانیاهو در قبال ایران سبب شد حلقه مهار ایران تنگتر شود و حداقل روی کاغذ فشار بر ایران به سمت حداکثر شدن در حال پیش رفتن است که این امر به طور قطع روی اندیشه و سیاست دولتمردان ایران تاثیرگذار بوده و سیاست خویش را در راستای کمرنگ کردن و از بین بردن تهدیدات و ائتلافها علیه ایران نظم بخشیده است. موضوعات روی میز وزارت امور خارجه ایران در ششماهه نخست سال با ماههای پیش از آن تقریباً یکسان است و تنها چند تحول کانالهایی برای سیاستورزی جدید به روی ایران گشوده است. مسائل سوریه، عراق، افغانستان، ترکیه، یمن، اتحادیه اروپا، چین و کشورهای حوزه خلیجفارس از جمله موضوعات و مسائلی هستند که دستگاه دیپلماسی ایران دائماً در حال رصد و ارزیابی تحولات آن است چراکه پویشهای منطقهای و بینالمللی آنها روی منافع ایران اثرگذار است و غفلت از آن برای ایران بسیار هزینهآفرین خواهد بود.
سرعت تحولات در سالهای اخیر به گونهای بوده که جمهوری اسلامی به واسطه حضور در حوزههای مختلف جغرافیایی نیازمند توان ارزیابی و سیاستگذاری دقیق و بالا در آن حوزههاست اما متاسفانه به سبب محور قرار گرفتن راهبرد آمریکا علیه ایران و بازگشت تحریمها به نظر میرسد بخش عظیمی از توان و تمرکز دستگاه دیپلماسی ایران روی مساله هستهای و تحریمها متمرکز شده و دیگر حوزهها از اولویت خارج شدهاند که این امر در بسیاری از موضوعات برای ایران هزینهآفرین بوده است که از آن جمله میتوان به روند صلح افغانستان و پویشهای درونی آنها اشاره کرد که در ماههای اخیر شاهد رفت و آمدهای سیاسی میان مقامات طالبان و آمریکا، طالبان و چین، طالبان و ازبکستان و... بودهایم. حضور روسیه، چین، آمریکا، اتحادیه اروپا، پاکستان و هند در مساله افغانستان به سمتی پیش میرود که حوزه منافع ایران به قدری که باید تامین نشود. ناگفته پیداست بازیگران نباید نسبت به پویشهای منطقهای خود بیتفاوت و ناآگاه باشند و به سمت بیاثری پیش بروند؛ افغانستان محیط پیرامونی ایران است و فراز و فرودهای قدرت در آن به طور مستقیم روی سطح قدرت و عمق نفوذ ایران در منطقه اثرگذار است و اگر ایران همان الگوی افغانستان را در قبال چند حوزه ادامه دهد به طور قطع این باور در مورد ایران شکل خواهد گرفت و پذیرفته خواهد شد که ایران بیتردید یک بازیگر موثر در منطقه است اما در حال حاضر توان یا تمایل اثرگذاری ندارد، در نتیجه میتوان در حیاط خلوت ایران حضور یافت و ماهی خود را صید کرد.
تحولات پاکستان
موضوع دیگر پاکستان است که با روی کار آمدن عمرانخان تمامی دولتهای منطقه سعی دارند با عنایت به ظرفیت تسریبخشی ناامنی و بحران از پاکستان، سطح روابط و در ادامه آن تهدید را مدیریت کنند. با توجه به تمایل عمرانخان به نقشآفرینی منطقهای (پیشنهاد میانجیگری میان ایران و عربستان)، ریشهکن کردن فقر و ساخت زیرساختها، ایران به خوبی میتواند با سرمایهگذاری روی زیرساختها و انعقاد پیمانهای کوچک و موضوعی راه را به سوی ائتلافهای استراتژیک با پاکستان بگشاید. اشتباه افغانستان را نباید در پاکستان تکرار کرد. همواره انتقاد مقامات محلی افغانستان از دولت ایران این بوده که آنها برق، آب و امکانات اولیه زندگی ندارند و ایران به آنها پیشنهاد هایتک و قراردادهای کلان میدهد. این مثال گواه این است که ما سیاستهایمان در قبال کشورهای منطقه بهخصوص کشورهای همسایه منطبق بر شناخت و ارزیابی درست محیط داخلی آن کشور نبوده است. ساخت سد و نیروگاه بسیار خوب است اما سوال جدی این است که آیا صنعت ایران وارد سبد خانوار در این کشورها شده است؛ آیا سیاست ایران در قبال این کشورها موجب شده نگاه مردم و افکار عمومی در این کشورها نسبت به ایران مثبت باشد؛ بیتفاوتی به نگاه مردم عادی و لایههای نخبگی به طور قطع هزینه ایران را برای پیشبرد سیاستهایش و همچنین سهولت در اجرا و استمرار آن با مشکل مواجه خواهد کرد. این یک سوال جدی است فارغ از اینکه دیگران علیه ایران کارشکنی میکنند یا نه؛ اما تا زمانی که ایران به عنوان بازیگری موثر در منطقه در سطح خرد و کلان نتواند گفتمان خود را از باب اینکه جمهوری اسلامی بازیگری تجدیدنظرطلب و برهمزننده نظم و امنیت نیست، را جا بیندازد موفق نخواهد بود. جا افتادن این ادبیات یعنی قرار گرفتن این کشورها در ذیل راهبرد آمریکا در قبال ایران و این به معنای موفقیت راهبرد آمریکا با هزینهکرد ایران است.
مثال افغانستان و پاکستان را به خوبی میتوان در قبال دیگر دولتهای منطقه نیز به شکلی دیگر دنبال کرد. نداشتن راهبرد منسجم و بلندمدت بلای جان سیاست خارجی ایران است. از ساخت تونل استقلال و پروژه سنگ توده در تاجیکستان تا عملیات آزادسازی موصل، ایران سرمایهگذاری بالایی را در جهت اهداف خویش داشته اما آیا پس از صرف هزینه توانسته جای پای خود را در آن منطقه محکم کند؟ ایران به طور جدی در عملیات آزادسازی موصل حضور داشت اما ماحصل آن برای ایران چه بوده است؟ آیا ایران توانست حضور نظامی خود را پلی برای ورود لایههای اقتصادی، تجاری و صنعت ایران کند. اکنون قراردادهای بزرگ بازسازی و تجاری و... با کشورهای دیگر در حال انعقاد است و این اتفاق میرود تا در سوریه و عراق نیز بیفتد؛ یعنی ایران برای فردای سوریه برنامه ندارد و به سمت انعقاد قراردادهای دوجانبه کلان با دولت مرکزی نرفته است.
تمرکز بر سیاست خارجی رخدادمحور یکی از شاخصهای سیاست خارجی ایران در سالهای اخیر شده و سایرین نیز بر مبنای آن با ایران بازی میکنند. یعنی اگر ایران متمایل به شرق باشد، اگر اتفاقی در سوریه بیفتد شرق را رها میکند؛ اگر در حال گسترش روابط با کشورهای آسیای جنوب شرقی باشد، چون در سوریه و عراق اولویت برای خود تعریف کرده در نتیجه تمرکز خود را روی ارتقای سطح روابط و استفاده از ظرفیتهای آنان کاهش میدهد و این به معنای از بین رفتن متنوعسازی روابط در دستگاه دیپلماسی و در نتیجه ارتقای سطح آسیب در آن است.
در حال حاضر همانگونه که گفته شد تمرکز ایران روی راهبرد آمریکا در قبال خود است و تمامی سیاستهایش را حول آن محور چینش کرده است. راهبرد دولت ترامپ در قبال جمهوری اسلامی ایران فشار حداکثری برای توافق یا تقابل است. حال در شرایطی که آمریکا با طرح راهبرد امنیتی نظامی در منطقه موسوم به ناتوی عربی در حال ایجاد صفبندی جدید علیه ایران است؛ تمرکز صرف ایران روی موضوع شکست تحریمها و شکایت و گلایه از آمریکا در مسیر راهبرد آمریکا یعنی تکخطی کردن سیاست خارجی ایران است. در حال حاضر دستگاه سیاست خارجی ایران تمام تمرکز خود را روی دور سفرهای اروپایی و مذاکره با چین و روسیه گذاشته تا آنها را نسبت به عدم پذیرش تحریمها علیه ایران و کمک به کاهش آسیب ایران در مسیر تحریمها قانع سازد.
بازیهای شرق و غرب
اما رصد تحولات داخلی و پویشهای خارجی اروپا، چین و روسیه نشان میدهد آنها بازی خود را با آمریکا در موضوع ایران دارند دنبال میکنند و این شبهه نباید برای ایران ایجاد شود که برای این سه بازیگر ایران مساله اصلی است. برای مثال چین میداند در راهبرد امنیتی کلان آمریکا تهدید نخست و فوری برای ایالات متحده تعریف و هدفگذاری شده است. چین به خوبی میداند اگر موضوع ایران حل شود آمریکا با تمام قوا و تمرکز به سمت شرق آسیا یعنی چین متمایل خواهد شد و جنگ اقتصادی علیه چین را با جدیت دنبال خواهد کرد. روسیه و اروپا نیز خروج آمریکا از برجام و تلاش برای ایجاد پیمانی منطقهای در خاورمیانه با حضور اسرائیل را از منظر منافع خود مینگرند؛ در چارچوب یکجانبهگرایی، نفیگرایی و فردگرایی آمریکایی تحلیل میکنند. خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریمهای داخلی علیه ایران و تسری آن به جامعه جهانی برای افزایش فشار بر ایران بسیار معنادار است و ایران میبایست روی این مساله کار دقیق میکرد و صفبندی جدیدی مقابل آمریکا با محوریت مخالف با سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکا میگشود به این معنا که ترامپ در قامت رئیسجمهور یک کشور به تنهایی برای جهان تصمیم میگیرد و کنگره آمریکا برای جهان قانونگذاری میکند. این مولفه ظرفیت این را دارد تا بدون اینکه ایران از جیب خود هزینهای برای نگه داشتن و همراه کردن سایرین خرج کند آنها را حول محور مخالفت با بیتوجهی آمریکا به هنجارهای بینالمللی و به رسمیت نشناختن دیگر بازیگران در بازی نظم جهانی جمع کند و روی این نکته پای میفشرد که موضوع برجام و تحریمها آغاز روندی است که آمریکا برای دهههای آینده در جهان در حال ترسیم و پایهگذاری آن است از حالا باید مقابل آن ایستاد.
چنین پویش و تمرکزی در دستگاه دیپلماسی ایرانی یافت نشده و آن نیز به سبب ضعف ایران در گفتمانسازی و استفاده از فضاها و ظرفیتهای جدید نظیر رسانه و فضای مجازی است. در این حوزه میتوان به حمله عربستان به یمن و تحریم عربی با محوریت عربستان علیه قطر اشاره کرد. بهار عربی نشان داد جامعه جوان کشورهای عربی تا چه میزان در فضای مجازی حضور دارند و تاثیر میگذارند و تاثیر میپذیرند؛ ایران میتوانست با اتکا به این مولفه و بدون آنکه ردپایی از ایران در این الگو دیده شود، این سوال را در افکار عمومی عربی ایجاد کند که چرا عربستان به عنوان خادم حرمینشریفین به یک دولت عربی حمله کرده و مردم را هدف موشک قرار میدهد، چرا یک دولت عربی را تنها به سبب مخالف با سیاستهایش تحریم میکند و فرمان طرد از جامعه عربی را برای او صادر میکند و سایرین را به پذیرش این فرمان وامیدارد. و در ادامه در قبال تشکیل ناتوی عربی ایران باید راهکار منسجمی ارائه میداد که تا امروز نشانههایی مبنی بر وجود چنین راهکاری مشاهده نشده و تنها به سخنان برخی مسوولان که تنها جنبه تبلیغاتی و اعلانی دارند میتوان اشاره کرد.
ایران میداند که نظم منطقهای در حال پوست انداختن است و تمامی بازیگران منطقهای و بینالمللی سعی در ورود به جریان ساخت جدید قدرت در منطقه دارند. سوال جدی این است که آیا ایران در قبال این مهم سیاست و راهبردی در دست ترسیم و تهیه دارد؟ در صورتی که بازیگران در منطقه همچنان توان تغییر معادلات قدرت را بر اساس منافع و رویکرد خود داشته باشند، نظم جدید شکلگرفته میتواند مورد طبع قدرتهای جهانی و در راس آن آمریکا نباشد. آیا ایران این مهم را در دستور کار قرار داده؟ جنگ کنونی در خفا برای راندن ایران به درون مرزهایش با ایجاد ائتلافهای منطقهای و تقسیم حوزههای قدرت و نفوذ به طریق دیگر است، تمرکز صرف ایران روی برجام و ائتلاف برای شکست تحریمها میرود تا ایران را از دیگر اولویتهای دستگاه سیاست خارجی منحرف سازد.
ایران به دیگران این باور را قبولانده است به اشتباه یا به درست که اگر در یک حوزه درگیر باشم دیگر حوزهها را با جدیت کمتری رصد میکنم. این امر همانگونه که پیشتر اشاره شد تبدیل به پاشنهآشیل ایران در حوزه سیاست خارجی شده است؛ در حال حاضر موضوع شکایت ایران از آمریکا در دادگاه لاهه سرفصل تمامی حوزههای تحلیلی و خبری ایران را فراگرفته، تو گویی در دیگر حوزههای مهم برای ایران حادثهای یا تحرکی از سوی ایران صورت نگرفته یا ایران برای آن حوزه تحرکی که شایان توجه باشد صورت نداده که در روندها قابل پیگیری باشد. در حال حاضر آنچه در حال شکلگیری است نظم منطقهای جدید در خاورمیانهای است که همه مقابل ایران ایستادهاند یا ایستادن مقابل ایران را کمهزینهتر فهم کردهاند. در رصد روندها به چشم نیامده که ایران برای دور کردن، انشقاق، اقناع، تهدید دولتهای منطقهای برای ورود به این پیمان یا اعتراض به شکلگیری آن کاری کرده باشد. پیمانی که نوک پیکان آن به سمت ایران است؛ این سکوت اگر حتی در خفا سیاستی در جریان باشد برای مقابله با آن، این علامت را به لایههای نخبگی و سیاسی منطقهای میدهد که ایران در مسیر فرسایش قدرت قرار گرفته که این به هیچ روی علامت مثبتی برای ایران نیست و نقض غرض است. ایران همواره این گفتمان را رهبری کرده که امنیت منطقه باید از طریق تمامی دولتهای منطقه ایجاد شود و لفظ تمامی دولتها، یعنی ایران نگاه حداکثری دارد. رویکرد ایران در قبال امنیت دستهجمعی میتواند ابزار خوبی را دست ایران برای گفتمانسازی درباره نقش و بازیگری ایران در منطقه بدهد اما در فضای داخلی که تمرکز را بر مدیریت اقتصاد و مقابله با تحریمها گذاشته این فهم استنتاج نمیشود که برای این موضوع کاری در دستور قرار گرفته باشد.
تاثیر تحریم بر سیاستهای ایران
تحریمها و برجام تنها یکی از موضوعات پیش روی ایران است. اگرچه اولویت بالایی دارد و در صورت تثبیت حلقه تحریمها به طور قطع بسیاری از سیاستهای ایران تحت تاثیر آن قرار خواهد گرفت اما پیش از آن ایران باید با ائتلافسازیهای کوچک و موضوعمحور بازی سیاسی خود را پیش ببرد و همانگونه که اشاره شد نقش خود را به عنوان بازیگری که در چارچوب هنجارهای بینالمللی و قواعد حقوقی پی میگیرد بارها و بارها تکرار کند تا این ادبیات در اذهان بازیگران منطقهای و جامعه بینالملل پذیرفته شود و در این ادبیات با استناد به اسناد فضاسازی مناسبی صورت دهد که ایران در چارچوب توافق پایبند به عهد خویش مانده، آمریکا حتی به توافقی که یک دهه برای رسیدن به آن تلاش گسترده دیپلماتیک با حضور نمایندگان رسمی آن صورت گرفته، وقعی نمینهد. در نهایت به نظر به عمد یا بر اساس تصادف، ایران در بازیای قرار گرفته که سر به هر سو میچرخاند مساله و مولفهای است که نیاز به پاسخ فوری دارد و این امر قدرت و توان ایران را در میانمدت و بلندمدت تحلیل خواهد داد.
وجهه دیپلماسی
پیشتر در یادداشتی برای تجارت فردا نوشتم با امضای برجام ایران توانست از ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد خارج شود و به تعبیری از کشوری با عنوان برهمزننده نظم و امنیت بینالمللی به بازیگری که امنیتساز و اهل مذاکره است تغییر نقش داد و توانست وجهه خود را در عرصه دیپلماسی بینالمللی بهبود بخشد. این امر مرهون تلاشهایی است که دیپلماسی ایران، فرانسه، انگلستان، آمریکا، چین و روسیه صورت داده و به واسطه آن و با کنار رفتن تحریمها و مجوز برای آزادی کسبوکار و تجارت با ایران قراردادهای بینالمللی بسیاری با ایران به امضا رسید که از جمله آن میتوان به قرارداد توتال، ایرباس و بوئینگ اشاره داشت. اما هراس از بازگشت تحریمها و شکسته شدن توافقنامه و خروج پلهای دیگر اعضا باعث واکنش بازارها بدان شده است و از هماکنون زمزمههایی برای روزهای پس از برجام و سرنوشت قراردادها به گوش میرسد؛ نظیر سخنان سخنگوی ایرباس که موعد 90روزه آمریکا برای بازگشت تحریمها را مورد توجه قرار داده و رسماً به ایران اعلام داشته پس از این موعد زمانی متعهد به تعهدات خود با ایران نخواهد بود.
در عین حال سناریوی لغو برجام و دنیای پس از آن سبب تلاش دیگر بازیگران برای حفظ آن همراستای ایران شده که این امر یک مزیت غیرقابل انکار برای تهران به شمار میرود چراکه در این مسیر برای پیگیری مطالبات خویش مانند پیش از برجام تنها و منزوی نیست. اعلام رسمی آژانس بینالمللی انرژی هستهای و بیانیه وزارت خارجه کشورهای اروپایی مبنی بر پایبندی ایران به تعهدات خویش در دایره برجام است از اینرو، این دولتها همچنان در چارچوب برجام با ایران روابط خویش را ادامه خواهند داد. دولتهای اروپایی تقریباً برای نخستینبار است که در موضوعی بینالمللی به طور رسمی مقابل آمریکا ایستادهاند. دلایل متعددی برای این حمایت وجود دارد که میتواند تکیه بر آنها مبنای بازی دستگاه دیپلماسی ایران باشد. برجام تلاش دیپلماسی بیش از یک دهه اتحادیه اروپاست و این اتحادیه با برجام برای بخش دیپلماسی و سیاست خارجی خویش هویتی مجزا تعریف کرد و قدرت مذاکره خویش را به رخ کشید. حال برهمخوردن آن به منزله شکست دیپلماسی اروپایی است. همچنین تبعات پذیرش مذاکرهناپذیر بودن ایران و مخرب بودن بازی منطقهای ایران برای اروپا بسیار بالاست چراکه در سالهای اخیر به اروپاییان بیش از سایرین ثابت شده دنیای امروز بسیار درهمتنیده است و بحران در خاورمیانه به طور قطع بر آسمان اروپا نیز سایه خواهد افکند. از نگاه اروپایی ایران بازیگری است که میتواند وزنه قدرت در منطقه را متعادل نگه دارد و ماهیت بازیگران فروملی در خاورمیانه بسیار پیچیدهتر از آن است که بدون ایران و قدرت تاثیرگذاریاش بر بخش بزرگی از این بازیگران، بتوان از آستانه این بحران عبور کرد.