رگههای تحمل پذیری ایرانی
جامعه ایران چقدر به آینده امیدوار است؟
از قطعات جداییناپذیر زیست ایرانی دعا برای تغییر حال و احوال لحظه تحویل سال و امید به عبور از سختیها و پلیدیها در سال پیشرو است. شاعران و ادیبان بسیاری در مدح بهار و نوکردن جامه دل و جان سخن گفته و مردم را به «دوامآوردن» در پیچهای سخت تاریخی نوید دادهاند؛ برخی از شرقشناسان گزاره «امید»، «پذیرش» و «ایستادگی» را یکی از سختفهمترین گزارههای زیست ایرانی و شرقی لقب میدهند و در واقع، آنچه ایران را از پسِ طوفانهای سهمگین تاریخی تا به امروز کشانیده است باور مردمان این سرزمین به «یکسان نماندن حال روزگار» و «دوامآوردن» برای استقبال «روزهای بهتر» است. بحرانزی بودن یکی از شاخصههای زیست ایرانی در چند سده اخیر بوده و شاید یکی از دلایل پذیرش سطحی از بحران، تطبیق خود با آن و انتظار برای گذار، از نتایج ناخودآگاه تجربهزیسته ایرانیان باشد.
رویکرد جامعه ایرانی به گذشته و آینده در گذر تاریخ تغییر چندانی نداشته و برهمین اساس، رگههایی از تحملپذیری بالای جامعه ایرانی را زیر فشارهای اجتماعی، اقتصادی و خارجی میتوان مشاهده کرد. زیست در فرازوفرود تحولات به جامعه ایرانی آموخته است جایگاه ژئوپولیتیک کشور جذبکننده سویه بسیاری از بحرانهای منطقهای است و از اینرو، پیگیری اخبار و پیشبینی و ترسیم آثار آن بر کسبوکار خود یکی دیگر از نشانههای زیست ایرانی است. به دیگر سخن، مردم ایران دریافتهاند برای مدیریت سرمایه شخصی و برنامهریزی برای آینده نهتنها باید به ثبات داخلی در کشور توجه داشته باشند، بلکه لاجرم ثبات و آرامش در کشورهای همسایه نزدیک و دور ایران نیز روی زندگی جامعه ایرانی اثرگذار است. این شاخصه شاید تنها منحصر به جامعه ایرانی نباشد و رفتار اجتماعی مردم در بسیاری از کشورهای منطقه نیز این چنین باشد. بهطور قطع، بررسی رفتار اجتماعی و سیاسی جامعه ایرانی نیازمند بحث و جدلی جداگانه است؛ و در این نوشتار تنها برخی نشانگان آن را به عاریت گرفتهایم.
به رسم سالیان گذشته، چشمانداز سیاست خارجی کشور و آثار پیامدهای آن بر منافع جمهوری اسلامی مدنظر بسیاری از متخصصان قرار گرفته است. در کشاکش تحولات پرفرازوفرود منطقه و فراتر از آن، توافق هستهای ایران با غرب، امضای توافقنامه 25ساله با چین، بحرانهای محیط زیستی، شرایط نابسامان اقتصادی و گسترش تبعات ناشی از کوچک شدن طبقه متوسط از زمره مسائلی هستند که کار سیاستگذاران داخلی برای تصمیمگیریهای کلان کشور در سال 1401 را دشوار خواهند کرد؛ در عین حال، در سال 1400، تحولاتی نظیر: عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای حوزه خلیج فارس، حضور پاکستان، اسرائیل و ترکیه در جنگ قرهباغ، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و سقوط کابل، تلاش پاکستان برای نفوذ به آسیای مرکزی از طریق افغانستان، حذف تدریجی ایران از کریدورهای منطقهای، تحولات داخلی عربستان، عراق، اردن، لبنان، یمن، سوریه و ترکیه هر یک به طریقی روی سطح و عمق منافع ایران در منطقه اثرگذار بودهاند.
همانگونه که ذکر آن رفت، مردم ایران به برکت تاریخ دریافتهاند تحولات منطقهای و جهانی توان برهمریختن یا تقویت ثبات و رفاه را دارند و از اینرو، آشوبهای منطقهای را با دقت پیگیری کرده و سعی در رصد تحولات و بررسی آثار و پیامدهای آن بر ایران و به تبعآن بر منافع خود دارند. بحرانهای داخلی و خارجی در سال 1400 زیر سایه سنگین کرونا رنگ باخته و کرختی اجتماعی را در بسیاری از کشورهای جهان باخود به همراه آورده بود؛ برای ایران اما سال 1400 با خبر توافقنامه 25ساله ایران و چین نویددهنده ترسها و امیدهای بسیار بود؛ چین رقیب اصلی ایالات متحده (طرف اصلی مذاکرات برجام) به شمار میآید و این توافقنامه موکد دو سناریو بود: 1- ایران امیدی به برجام ندارد و ناگریز از به تمرکز بیشتر روی دیگر بازیگران نظیر چین است؛ 2- انتخاب چین به معنای سنگینی کارت ایران در میز مذاکره با کشورهای غربی است. تحقق هر یک از گمانههای فوق تاثیر مستقیم و جدی روی زندگی مردم خواهد گذاشت؛ موفقیت مذاکرات برجام و روند تدریجی -یا سریع- حذف تحریمها بستر ورود سرمایهگذاران خارجی و سهولت تبادلات مالی با ایران را فراهم خواهد کرد. امضای توافق برجام و لغو آن در دوره ترامپ و تلاش دولت بایدن در امضای دوباره آن هراس از مقطعی بودن این توافق را پررنگ میکند؛ به این معنا که، در صورت امضای توافق برجام بسیاری از بازارهای بینالمللی سرمایه همچنان به دیده تردید به بازار ایران خواهند نگریست و از سرمایهگذاری بلندمدت در ایران اجتناب خواهند کرد؛ رنگ و بوی برجام را شاید در مرحله نخست باید تنها با ورود کالاها و نمایندگی کالاهای مصرفی دید و برای نظاره نتایج واقعی اعتمادسازی کشورهای غربی بهخصوص سرمایههای خصوصی نسبت به ایران باید صبور بود، در حالیکه از منظر داخلی ایران مستعد زماندهی بیش از این نیست. از این رهگذر این تحلیل را میتوان ارائه داد که امضای توافقنامه با چین و تبدیل تغییر عضویت ایران در سازمان شانگهای از ناظر به دائم کارتهای بیشتری را روی میز ایران قرار میدهد و در صورت بازیگری خوب و زیرکانه تصمیمسازان جمهوری اسلامی زمان صبر برای ورود سرمایهگذاران غربی میتواند با دخالت دولتهای آنها -برای کاهش سطح نفوذ چین و روسیه در ایران- کاهش یابد. این مساله را نباید از نظر دور داشت که صرف ورود بازیگری نظیر روسیه و چین در بازار ایران حائز علائم منفی برای اقتصاد کشور خواهد بود، چونان که کشورهایی نظیر ترکیه و مالزی نیز از کشورهای مقصد سرمایههای چینی و روسی هستند؛ نکته قابل تامل شیوه ورود و سیاست پذیرش سرمایهگذار و ایجاد توازن میان آنها با دیگر بازیگران خارجی است.
در عینحال، تحولات افغانستان، اوکراین، آذربایجان، عراق، سوریه، لبنان، یمن و عربستان سعودی در کنار بازی پرابهام ترکیه و پاکستان لزوم توجه ویژه تصمیمسازان جمهوری اسلامی به منطقه و بررسی سویه این تحولات بر نقش و جایگاه ژئوپولیتیک کشور و پیامدهای آن به داخل را گوشزد میکند. خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، تصرف کابل توسط نیروهای طالب، تبدیل پاکستان به بازیگر اصلی صحنه افغانستان -ولو در حوزه رسانه-، سیل مهاجران به سمت مرزهای ایران، تشدید شرایط امنیتی و هزینههای امنیتی ایران در خطوط مرزی شرقی کشور و احتمال ورود نیروهای افراطی به کشور از زمره مواردی بودند که مخاطب ایرانی در قبال تحولات افغانستان جایی میان احساس ترس و همدردی و اعتراض ایستاد. از یکسو، تماشای خروج بدون مسوولیت نیروهای غربی از افغانستان و در ادامه آن فروریزش تلاش بیستساله مردم افغانستان برای توسعه و گذار از افراطگرایی موجی از ابراز همدردی را در میان مردم ایران و منطقه ایجاد کرد. آنچه بر سر مردم افغانستان آمد را به نظاره نشستند و پس از فرونشست احساسات، این سوال را پرسیدند که خلأ قدرت آمریکا را کدام بازیگر پر خواهد کرد؟ تغییر توازن قدرت به واسطه تحولات افغانستان در منطقه رخ خواهد داد و بازیگران رقیب یا متخاصم با ایران در حاشیه مرزهای شرقی ایران پیش خواهند رفت و به تثبیت قدرت و نفوذ خود به سمت آسیای مرکزی خواهند پرداخت.
این تحلیل از یکسو انتقاد به سیاست خارجی دولتمردان ایرانی و از سوی دیگر اعلام اعتراض و هراس از افزایش هزینههای امنیتی کشور در حاشیه مرزهای شرقی است؛ افزایش هزینههای امنیتی در مناطق شرقی کشور -مناطق کمترتوسعهیافته کشور- امکان تخصیص بودجه عمرانی و اجرای پروژههای زیرساختی و توسعهای را از درجه اهمیت خارج خواهد کرد. فارغ از آنچه در افغانستان رخ میدهد، آثار و پیامدهای آن بر داخل کشور و زندگی مردم قابل کتمان نیست. سناریوهای متعددی پیش رو قرار میگیرد که از آن زمره میتوان به گمانهای اشاره کرد که در نتیجه تشدید تدابیر امنیتی، عبور ترانزیتها از مرز مشترک ایران و افغانستان به حداقل خواهد رسید، صدور کالا کاهش خواهد یافت، کارخانههای صنعتی که در استانهای شرقی با هدف صدور کالا به افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی بنا شدهاند، تولید خود را کاهش داده و به تدریج ضررده خواهند شد و در ادامه با از اولویت خارج شدن پروژههای عمرانی موجی از بیکاری و مهاجرت از مناطق فوق به سمت مرکز و شهرهای بزرگ شکل خواهد گرفت که این امر دارای پیامدهای جدی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. موارد گفتهشده تنها نور کوچک بر تصویر بزرگی است که میتواند در آینده نزدیک و دور هزینههای جدی اجتماعی و اقتصادی برای مردم و دولت فراهم آورد.
همچنین، مساله عادیسازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل یکی از شاخصهای تاملبرانگیز است. پذیرش اسرائیل به معنای آغاز روند پایان دشمنانگاری و تهدیدانگاری این رژیم از سوی برخی از کشورهای اسلامی است. پایان تهدیدانگاری اسرائیل به معنای پایان مساله فلسطین نیست و این سوال مطرح میشود که آشکارسازی روابط دیپلماتیک و تجاری کشورهای عربی با اسرائیل حائز چه نشانگان و اهدافی است. آیا ایستادن اسرائیل کنار عربستان سعودی به معنای شکلگیری ائتلافی جدید علیه ایران -نظیر پیمان ابراهیم- است؟ به هر روی آنچه مشخص است زینپس، در حوزه رسانه و روایتسازی به احتمال زیاد ایران تبدیل به «دگر» این بازیگران شده و مسوول تمامی مشکلات و نامیرایی بحران در منطقه خواهد شد. در صورت وقوع این گمانه، باید به این سوال پاسخ داد که آیا این بازیگران در توافق ایران با کشورهای غربی به دنبال سهم ویژهای برای خود هستند؟ آیا این بازیگران بازگشت ایران به مبادلات و تعاملات بینالمللی را خطر جدی برای خود دانسته و به هر طریق ممکن خواهان تحریک ایران برای ورود و ماندن در سطح بازی امنیتی و نظامی هستند؟ و سوالات دیگر از این دست، نشاندهنده مسیری است که میتواند تصویر ایران را از بازیگر طرفدار توسعه و ثبات در منطقه به ایران بحرانساز و امنیتزدا تبدیل کند. مهمتر آنکه، ایران از تنها بازیگران اصلی جهان اسلام خواهد بود که حاضر به پذیرش اسرائیل نیست؛ این تنهایی روایت ایران برای دشمنی این رژیم با مسلمانان را در حوزه تصویر با تردید مواجه خواهد کرد.
از دیگرسو، تماشای دیگر تحولات پیرامون ایران این سوال را در ذهن مخاطب ایرانی قرار میدهد که تصمیمسازان و استراتژیستهای ایرانی چرا پیش از وقوع رویدادهای فوق به فکر چاره نیفتاده و سعی در تامین منافع خود نکردهاند. برای مثال، حضور پاکستان، اسرائیل و ترکیه در جنگ آذربایجان و ارمنستان (دو همسایه شمالی ایران) از یکسو، عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل و به تبع آن دیگر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از سوی دیگر، این سوال جدی را مطرح میکند که آیا در آستانه فشارهای بینالمللی بر ایران و خوفورجا از امضای توافقنامه برجام و نزدیکی ایران به روسیه و چین، ائتلافی منطقهای درحال شکلگیری است؟ و آیا این ائتلاف ایران را مخاطب قرار داده؟ یا تنها سعی در پیگیری منافع خود دارند؟ اهمیت پاسخ از این لحاظ است که هر یک از موارد فوق میتواند روی سطحی از منافع جامعه ایرانی اثر بگذارد. همکاری و تعامل حداکثری ایران با کشورهای همسایه دور و نزدیک سرریزی از منافع و کاهش هزینههای زندگی -بهطور مستقیم و غیرمستقیم- را برای مردم ایران همراه خواهد داشت. سیاست پنهان ایران میتواند از پاکستان -همسایه جنوب شرقی- در قبال چرایی حضور در جنگ قرهباغ -خطوط مرزی شمال غربی- سوال کرده و اخطار لازم را ارائه دهد؛ اما سکوت در سیاست آشکارا پیامدهای جدی در حوزه داخلی به همراه دارد، مردم این سوال را مطرح میکنند که آیا این نشانه ضعف حوزه سیاستگذاری ایران است که در بیشتر خطوط مرزی در همسایگیدچار بحران هستیم؟ اگر خیر، تصمیمسازان برای جلوگیری از سرریز بحران در همسایگی کشور به داخل چه سیاستهایی را اتخاذ کردهاند؟ یکی از وظایف حکمرانی پاسخگویی و اقناع مخاطب داخلی نسبت به تصمیمات در جریان و آتی است؛ تا بدین وسیله سطح امید و اعتماد به توانمندی نظام سیاسی در عرصه عمل کاهش نیابد. تقسیم شرایط و سخن گفتن با مخاطب، میزان باورپذیری به تصمیمات در آینده و بهتبع آن امیدواری نسبت به عملکرد درست نظام سیاسی و اثرناپذیری زندگی مردم از رویداد فوق حاصل میشود.
در عینحال و فارغ از اثرگذاری رویدادها روی زیست ایرانی، تحولات اوکراین، افغانستان و فشارهای اقتصادی کرونایی شکلی از کاهش سطح انتظار از داخل را ایجاد کرده است. به مدد رسانههای اجتماعی، و سفر اتباع ایرانی به دیگر کشورها و اخبار از شرایط اقتصادی و قدرت خرید مردم در کشورهایی نظیر ترکیه پذیرش سطحی از تورم و رکود اقتصادی ایجاد شده است و افکار عمومی مسوولیت بخشی از شرایط حاضر را برعهده شرایط جهانی قرار داده و زمانمند بودن گذار از این شرایط را باور دارند. با اینهمه، جامعه ایرانی در سالهای اخیر چشم امید خود را به امضای توافقنامه با کشورهای غربی دوخته است و بهرغم پذیرش آثار و تبعات شرایط منطقهای بر سیاست داخلی، چاره را در توافق هستهای و حل مسائل باقیمانده با آمریکا میبیند. به دیگر سخن، عقلانیت تاریخی ایرانیان تنوعبخشی به بازیگران خارجی را مانع ایجاد انحصار بازیگران محدود و تبعات ناشی از آن در کشور میدانند. باوجود پذیرش لزوم افزایش همکاری با چین و حضور تمامقد در ابرپروژه اقتصادی این کشور و تقویت اتصالات منطقهای ایران، خواهان پیوند ایران به دیگر حوزههای همکاری هستند. ایجاد توازن میان بازیگران خارجی که خواهان مشارکت در حوزه سیاسی و اقتصادی در ایران هستند، تامینکننده و تضمینکننده منافع عالی جمهوری اسلامی خواهد بود. به دیگر سخن، در صورت تحقق این توازن و جلوگیری از ایجاد انحصار سطح نگرانی در جامعه ایرانی به میزان معناداری کاهش و به تبع آن امید به آینده افزایش خواهد یافت.
پذیرش امتیازگیری ترکیه، عراق، پاکستان، قطر، امارات و بسیاری از بازیگران کوچک و بزرگ منطقهای از ایران برای جامعه ایرانی بسیار سنگین است؛ در بیست سال اخیر ورود سرمایههای ایرانی به بازارهای کشورهای منطقه موجب رشد و توسعه آن مناطق شده است. در بازههای زمانی مختلف، تکانههای سیاسی و اجتماعی موجی از خروج سرمایه از کشور را به همراه داشته است و این پیام روشن جامعه به تصمیمسازان کشور است. در یک نمونه، خرید بیش از صدهزار واحد آپارتمانی در ترکیه از سوی شهروندان ایرانی -و در ماههای اخیر افغانستانی- در سال گذشته صنعت ساختمانسازی ترکیه را نجات داده است. شنیدن این دست از اخبار نیز تاثیر بسیار شگرفی در اقناع برخی از شهروندان به خروج سرمایه شخصی و حفاظت از آن -ایجاد هیجان و موج- داشته و موجب تقویت نارضایتی برخی دیگر از شهروندان میشود. ایجاد اطمینان از سلامت سرمایه یکی از وظایف اصلی حکمرانی است و ماندگاری امید و تقویت آن تاحد زیادی وابسته به حفظ سرمایههای شخصی و اجتماعی است. نقطهای که موجب نارضایتیهای جدی در سالهای اخیر شده است.
همانگونه که ذکر آن رفت، توجه مخاطب ایرانی به رویدادهای خارجی تنها به واسطه علاقهمندی پیگیری اخبار و حوادث نیست و ریشه در تجربه اثرپذیری زندگی آنان دارد. هر یک از مواردی که ذکر آنها رفت حائز آثار جدی روی حوزه داخلی کشور است و منافع شهروندان ایرانی را در کوتاهمدت و بلندمدت تحتتاثیر قرار میدهند. در سالهای اخیر جامعه ایرانی به واسطه تحریمهای بینالمللی، جنگ و بحران در منطقه هزینههای جدی متحمل شدهاند. در واقع، هراس جامعه ایرانی از پیوند شرایط داخلی و بینالمللی است. با این همه، جامعه ایرانی بهرغم پذیرش کجدارومریز بحرانهای دهههای اخیر و تحقق نپذیرفتن بخش زیادی از شاخصهای جامعه ایدهآل ایرانی اسلامی واکنشهای متفاوتی نسبت به شرایط حاضر نشان دادهاند؛ نامیرایی امید در بطن جامعه ایرانی است و گواه آن نیز تجربه زیسته ایرانیان در سدههای اخیر است و امید به آینده، تابآوری و باور به تغییرپذیری شرایط را تبدیل به شاخصهای اصلی زیست ایرانی کرده است. تغییرپذیری شرایط را میتوان در رویارویی احتمالی روسیه و ترکیه به واسطه حمایت ترکیه از اوکراین مثال زد که این امید را ایجاد میکند که یکهتازی دیگر بازیگران منطقهای که در عین تعامل با ایران درصدد بهرهگیری حداکثری از تحریمهای بینالمللی علیه ایران بودند، مدیریت خواهد شد و ایران درصورت بازی درست میتواند از شرایط پیشرو در جهت تثبیت منافع ایران بهرهبرداری کند و اندکی از هزینههای گذشته را جبران کند.
در پایان باید گفت، سنجش میزان امید و ناامیدی در جامعه ایرانی نسبت به آینده بسیار دشوار است و این امر به دلیل پیچیدگیهای درونی و پیشبینیناپذیری جامعه ایرانی است. آنچه از رصد تحولات داخلی در سالهای اخیر برمیآید، امنیت سرمایه و قدرت خرید بخش جداییناپذیری از امید به آینده در جامعه ایرانی -نظیر دیگر جوامع- است. و در صورت حل مسائل با دیگر کشورها و بازگشت ایران به تبادلات مالی و سرمایهای با جهان بخش بزرگی از این هدف محقق خواهد شد.