اقتصاد برتر از سیاست
آیا رابطه ایران و غرب بهبود پیدا میکند؟
تمرکز بر رابطه ایران و اروپا از نظر اقتصادی و تجاری نیازمند دقت خاصی در نوع تعاملات دو طرف است. اگر ما دوازده ماه یا حتی هجده ماه اخیر این رابطه را بررسی کنیم متوجه کلیدی بودن این چندین ماه خواهیم شد. در این چندینماه چند اتفاق همزمان در مناسبات اقتصادی ایران و غرب افتاده است. یکی اینکه تجارت با اروپا و آمریکای شمالی بسیار پایین آمده است. اگر به آمار مربوط به تجارت و واردات و صادرات ایران با اروپا، آمریکا و کانادا دقت کنیم، متوجه میشویم که رابطه با آمریکا تقریباً متوقف بوده و به رقمی رسیده که در آمارهای رسمی دولت فدرال منعکس نشده چراکه رقم آنچنان کوچک است که اگرچه اداره بازرگانی آنها را مینویسد اما اساساً به حساب نمیآید و در خلاصه گزارشها ما نام ایران را نمیبینیم. در مورد رابطه با اروپا نیز اگر نگاه کنیم متوجه میشویم از سال 2015 تا 2016 چیزی نزدیک به 5 /8 میلیارد یورو فقط واردات کالاهای صنعتی داشتهایم. این رقم نشان میدهد کالاهای سرمایهای صنعتی بهشدت کم شده است. رصد این آمار نشان میدهد واردات ایران از اروپا چیزی نزدیک به 51 درصد آن چیزی است که در سال 2015 وجود داشت. صادرات نیز به همین شکل بوده و بهشدت پایین آمده است. عمده دلیل این است که ایران از بازار گاز اروپا خارج شده است و حضور ایران در این بازار میتوانست بسیار موثر باشد. در این میان فروش نفت نیز مهم است. چراکه ایران همیشه جزو سه عرضهکننده نفت خام به کشورهای اروپایی بوده است که به خاطر تحریمها این فروش صفر شده است. این ادعا در 50 سال اخیر قابل بررسی است که ایران همیشه جزو صادرکنندگان عمده نفت خام به اروپا بوده و میتوانیم این ادعا را داشته باشیم.
میتوانیم از دریچه نگاه غرب لااقل بگوییم که روابط سیاسی ایران و اروپا بسیار به روابط اقتصادی دو طرف و دادوستدهای متقابل و سرمایهگذاریهای تجاری ربط داشته است. کاهش این روابط اقتصادی باعث شده انعکاس این روابط در حوزه سیاسی با غرب نیز دیده شود. در عمل ایران آن اهمیتی را که در سال 2015 برای غرب به ویژه اتحادیه اروپا و آمریکا داشت، دیگر ندارد. چراکه ایران یک فرصت بسیار کممانند از نظر حجم پتانسیل نیروی انسانی، طبیعی و مبادلات تجاری است که به دلایل تحریم و تیرگی رابطه با غرب عملاً این فرصتها از دست رفته است. ایران اکنون به عنوان کشوری دیده میشود که به صورت خودخواسته خود را از مناسبات درازمدت اقتصادی و سیاسی با ایالات متحده و اروپا خارج کرده است و تنها در سطح خرید کالا دیده میشود. طبیعتاً این روند کیفیت رابطه ایران و غرب را متاثر کرده است. ما شاهد هستیم که کلانشرکتها و کلانبانکها فرصتی برای کار با ایران نمیبینند و تمایل خود برای کار را نیز از دست میدهند. بنابراین این رابطه به طور مستقیم در قوای قانونگذاری و پارلمان دولتهای غربی منعکس میشود و کمتر شاهد هستیم که به منافع ایران در این کشورها پرداخته شود و فرصتی برای ایران ایجاد شده و ارزیابی منطقهای برای ایران در نظر بگیرند. بنابراین همراه با این اتفاقات در خط رابطه سیاسی و اقتصادی وزارتخانههای غربی با ایران خلل ایجاد میشود. عملاً با این روند ایران از اولویت رابطه با دولتهای غربی خارج شد که این اتفاق دقیقاً از سال 2015 به این سو رخ داد. در حالی که ایران خیلی بیشتر از ترکیه مورد توجه غرب برای برقراری رابطه بود. اگر رابطه غرب با ایران را با کشورهای منطقه مقایسه کنیم میبینیم ایران به نسبت ترکیه، عراق، آذربایجان، عربستان، امارات و قطر در پایینترین رتبه قرار دارد. گاهی نهایتاً عراق از ما پایینتر باشد. در کل این رابطه میان ایران و غرب در طول 18 ماه گذشته ما سیری منفی را شاهد بودهایم. اگر به این منفی و مثبت بودن توسعه روابط تجاری و دادوستدهای علمی و فنی ایران و غرب نگاه کنیم، متوجه میشویم هم برای ایران و هم برای اتحادیه اروپا مثبت نبوده است. اما باید دقت کرد ایران در رابطه اقتصادی، تجاری و بازرگانی با اتحادیه اروپا امسال رتبه 56 را داشته است. پیشتر ایران رتبه 31 را در میان کشورهایی که با اتحادیه اروپا ارتباط داشتند، در اختیار داشت. بنابراین ایران به آن اندازه که شایسته است در رابطه با غرب دیده نمیشود. اتحادیه اروپا زمانی بزرگترین صادرکننده کالا به ایران بود و حتی چند سال پیش ایران رتبه اول را داشت ولی اکنون این رتبه به 56 رسیده که نشان میدهد ایران در مناسبات اقتصادی و تجاری تا چه اندازه از اتحادیه اروپا دور شده است.
پتانسیل قراردادهای بلندمدت میان ایران و اروپا
دو نکته که ارزش دارد به آن اشاره کنیم، پتانسیل ایران برای قراردادهای درازمدت انرژی با اتحادیه اروپا بود که در سالهای 2014 تا 2016 این پتانسیل به خوبی دیده شده بود. اروپاییها معتقد بودند قرارداد بلندمدت انرژی با ایران سبب بالا رفتن امنیت انرژی در اتحادیه خواهد شد. البته اروپا مثل تمام کشورهای بازارمبنا بهای جهانی انرژی و گاز را به ایران پرداخت میکرد ولی اهمیتی که این قرارداد با اروپا برای ایران داشت این بود که گاز ایران یک خریدار مطمئن و قابل اتکا در درازمدت برای بازار گاز خود داشت. اتحادیه اروپا به عنوان مشتری مطمئن میتوانست تقریباً چیزی حدود 90 درصد نیاز کالاهای سرمایهای ایران و البته نیازهای فناوری کشور را تامین کند. البته من معتقد بودم که رابطه تجاری ایران با آمریکا، کانادا، اروپا، ژاپن، کره، چین و... مقداری زیادی میتواند ریسک اقتصادی برای ایران را کم کند. اما از نظر خرید کالا که گاز بود برای ایران خیلی مهم بود که حتی در یک همفکری که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که ایران نه در یک زمان طولانی بلکه در مدت زمان کوتاهی میتواند به یک رقیب برای روسیه در تجارت گاز به اروپا تبدیل شود چراکه در آن زمان، در سال 2016، به این جمعبندی رسیدیم که ایران تنها هشت درصد کمتر از روسیه صادرات گاز داشته است. یعنی ایران عملاً میتوانست با شرایط بهتری 92 درصد صادرات گاز روسیه به اروپا را پوشش دهد. این اتفاق از قضا بدون مشروط بودن سیاسی فروش گاز به اتحادیه اروپا بود. در نتیجه پتانسیل این رابطه گازی میان ایران و اروپا برد-برد بود چراکه اروپا نوسانات گازی زیادی با روسیه داشت که با ایجاد توازن در خرید گاز از ایران میتوانست آن نوسان را نداشته باشد. چراکه در این پنج سال فروش گاز روسیه به اروپا محلی برای گروکشی روسیه از اروپا بوده است. در کنار این ایران نیز میتوانست عقبماندگی خود را در حوزههای مشترک به ویژه با قطر و حتی در خزر در حوزه گاز جبران کند. در حقیقت ایران میتوانست با این معامله سهم قانونی خود را از منابع مشترک نیز دریافت کند. بنابراین یک رابطه برد-برد بین ایران و اروپا در حوزه خرید گاز عملاً از بین رفت. من میتوانم بگویم سهم برد ایران در این معامله از اتحادیه اروپا در کوتاهمدت و میانمدت بزرگتر بود. از سویی در درازمدت اروپا برد بیشتری از ایران داشت. چون اگر ایران یک کشور صنعتی توانمند میشد، سرمایهگذاری که اروپا در حوزه صنعت میتوانست برای استفاده از پایگاه صادرات گاز ایران انجام دهد، میزان سوددهی این سرمایهگذاری برای اروپا بسیار بیشتر بود. اما این به این معنا نیست که ایران نمیتوانست سودی ببرد. همانطور که ما در رابطه با کره و روابط این کشور با ژاپن و آمریکا دیدهایم، سود کره از این رابطه هم کم نبوده اما این سود همیشه برابر نیست و در بسیاری از زمانها نسبت به پنجره زمانی فرق میکند. در این راستا تعاملات اقتصادی به خصوص در سالهای 2014 تا سال 2016 بسیار مهم بودند. بسیاری از تصمیمهای سیاسی در این سالها تغییر کرد و بسیاری از این تصمیمها دنبالهرو یا تابع نگاه اقتصادی و ارزیابیهای اقتصادی بودند. این رویه همیشه وجود داشته است. اگر به آمارهای سالهای 1971 به بعد نگاه کنیم (کتابخانه الکترونیکی بروکسل) متوجه میشویم همیشه میزان روابط اقتصادی ایران نقش پایهای را در تابلوی اهمیت روابط دیپلماتیک با کشورهای اروپایی تعیین کرده است. زمانیکه تجارت با فرانسه خیلی قوی بوده است، تاسیساتی مثل نیروگاهها، سدها و... فرانسه در روابط ایران با اروپا خیلی مهم شده است. زمانی دیگر که نیروگاههای هستهای شروع شده فعالیت با زیمنس و بنز آلمان بیشتر شده است. این نشان میدهد که اروپای مدرن بیش از آنکه دنبال مسائل سیاسی باشد دنبال این است که روابط تجاری خود را توسعه دهد. بنابراین این اتفاقاً برای ایران هم مهم بوده چراکه وقتی توسعه رابطه با اروپا اتفاق افتاده، ایران سعی کرده بخش سیاسی رابطه را با کشور اروپایی مورد نظر تقویت کرده و تداوم ببخشد. این موضوع نشان میدهد که این یک تفاوت کیفی با روابط ایران با آمریکا و روسیه داشته است. چراکه رابطه ایران با این دو کشور ملاحظات سیاسی مهمی در طول تاریخ داشته است و بسیاری اوقات ملاحظات سیاسی مهمتر از منافع مشترک اقتصادی بوده است. این شاید (در نگاه من) یک امتیاز باشد که اروپا مسائل اقتصادی را بسیار مهمتر از مسائل سیاسی میداند. چراکه این قاره از نظر منابع قاره بسیار فقیری است. اما از نظر نیروی انسانی و فناوری فرصتهای بسیار مهمی دارد. با این وضعیت این شرایط از سوی ایران میتواند مورد استفاده قرار بگیرد که از اروپا انتقال تکنولوژی انجام دهد و در نهایت به بازارهای ثانویه صادراتی از کانال سرمایهگذاری مشترک با شرکتهای اروپایی دست پیدا کند. مطالعه این شرایط نشان میدهد تا چه اندازه روابط اقتصادی برای اروپا و ایران در 50 سال اخیر مهم بوده است.
رابطه تاریخی ایران و اروپا
اگر رابطه تاریخی ایران و اروپا را بررسی کنیم دو نگاه میتوانیم داشته باشیم. یکی اینکه در میانمدت این رابطه تلاطم و نوسان نداشته است. در دوره پس از جنگ جهانی دوم یعنی از سال 1950 تا 1981 رابطه ایران با کشورهای عمده اروپایی که بعداً اتحادیه شدند (از جمله اتریش، آلمان، فرانسه، انگلیس و ایتالیا) رابطهای در حال گسترش بوده است. زیرپایههای قراردادهای اقتصادی که قراردادهای خرید نیروگاهها، بازسازی و بهروز کردن سیستم راهآهن ایران، سدسازی و مواردی از این دست را دربر میگیرد به طور مستمر با این کشورها تداوم داشته است. اما اگر طولانیتر نگاه کنیم نوساناتی به ویژه اگر زمان قاجار را بررسی کنیم، در این رابطه وجود داشته است. بررسی تاریخی نشان میدهد تقریباً بیشتر نوسانات به میزان نفوذ دو لابی انگلیس و روسیه پیوند خورده است. لابیهایی که در دربار بودهاند متحدان خود را در بازار و بخشهای دیگر به خصوص در بخش سنتی جامعه ایران داشتهاند. مثلاً نمونههایی وجود دارد که قرارداد سیستم توپخانهای ایران با فرانسه بههم خورده است. همچنین قراردادهای خرید کالاهای خام ایران متوقف شده که منابع تاریخی اینجا روسها را نشان میدهند که اعمال فشار کردهاند. در کنار اینها جاهایی که روسها مجبور به عقبنشینی شدهاند، لابی انگلیس را شاهد هستیم که فعال بوده است. برای نمونه میتوان به لغو قراردادهای انحصاری روسها در دریای خزر اشاره کرد. در حقیقت این دولتها تلاش داشتند کاهش نفوذ خود را بهبود دهند و نفوذ قدرت دیگر را کم کنند تا منافع درازمدت خود را در ایران تامین کنند. من وقتی این مسائل را نگاه میکنم خود را در کنار شما و هممیهنان خودم در یک قایق میبینم چراکه منافع ایران برای خود من یک خط قرمز است اما وقتی به دقت نگاه کنیم متوجه پایین بودن آگاهی سیاسی و فرهنگ سیاسی در کشور میشویم که فقط به حاکمیت مربوط نمیشود. بلکه به همه مردم مربوط است چراکه این توهم وجود دارد که نیک و بد کشور به ما ربطی ندارد بلکه واقعیت این است که اگر ما نمیتوانیم نیک و بد منافع کشور را تعیین کنیم پس چه کسی تعیین میکند و برای فهم این مساله باید ریشهیابی صورت گیرد که چرا ما نمیتوانیم این توان بالقوه را بالفعل کنیم. یکی از دلایل نبودن فهم منافع استراتژیک ایران در داخل کشور است. دیگری اینکه در این منافع استراتژیک همه ما شریک هستیم و سوم اینکه باید درسهایی را که از کشورهایی مانند کره، ترکیه، امارات و قطر یاد گرفتهاند، بیاموزیم که بدون ترجیح دادن منافع ملی بر منافع شخصی، قبیلهای و خانوادگی در درازمدت همه ما بازنده هستیم. این ضرر حتی برای کسانی که قراردادهایی به نفع خود و به ضرر منافع ملی بستهاند نیز در نهایت اتفاق میافتد. چراکه انباشتگی ثروتها وقتی قانونی نباشد، از کشور خارج میشوند. این روند از زمان قاجار وجود داشته است که سرمایههای غیرقانونی توسط افراد به ترکیه یا گرجستان و دیگر کشورها میرفتند. این روند قبل و بعد از انقلاب نیز وجود داشته است.
بنابراین نداشتن عِرق ملی و دوست داشتن ایران در این مساله مهم است. باید دقت کرد عِرق ایران فقط چلوکباب ایران، خاک وطن، صدای شجریان، عکسهای میراث طبیعی و باستانی و شعر حافظ و خیام و... نیست بلکه ما باید ببینیم این مجموعهای که ما ایران مینامیم چه کارهایی میتوانیم برای آن انجام دهیم که ایران را در برابر مخاطرات محافظت کند و منافع ایران را تامین کند و باعث توانافزایی کشور شود. مهمتر از همه اینها ما چطور میتوانیم در این چارچوب به ایرانیهای دیگر کمک کنیم که ایرانیها در کشورشان پیشرفت کنند. کمک به همدیگر کمک به خود ماست. وقتی ایران توانمند شود تمامی ایرانیان از این توان بهره میگیرند. آن موقع است که ما میتوانیم بگوییم این نوسانات نمیتواند اتفاق بیفتد. چراکه ما وقتی خطی حرکت میکنیم، در این جاده، کوشش برای حفاظت و صیانت از منافع ملی اولویت اول است. باید در نظر گرفت که اگر چنین حرکتی صورت بگیرد، هیچ وقت حاضر نیستیم خودمان را در خدمت آمریکا یا فرانسه یا انگلیس یا روسیه و چین بدانیم. بنابراین داریم برای ایران کار میکنیم. من دارم پروندهای را بررسی میکنم که به رابطه ایران و غرب میپردازد و از قضا شرایط فعلی خیلی شبیه به رابطه ایران در زمان قاجار است که آن زمان نقش وزیراعظم دربار در این روابط با کشورهای اروپایی خیلی مهم بود. در آن زمان رقابتی بین لابی بریتانیا و روسیه در ایران وجود داشته که منافع ملی ایرانیان در این میان فدا شده است. در آن زمان البته کسانی هم بودند که تلاش میکردند با ایجاد ارتباط بین ایران و کشورهای خارجی به ایران و توسعه کشور کمک کنند. ولی در برخی از موارد فراموش شده که همکاری با انگلیس، آمریکا یا روسیه و دیگر کشورها برای منافع ملی ایران و ایرانیان است نه برای حفظ موقعیت افراد یا صرفاً تقویت حاکمیت بدون توجه به منافع ایران!
برجام و رابطه ایران و غرب
اگر چهار یا پنج سال پیش میخواستم درباره نقش احیای برجام در رابطه ایران و غرب صحبت کنم خیلی متفاوت از اکنون حرف میزدم. در این سالها اتفاقاتی که افتاده متاسفانه یا خوشبختانه البته برای کسانی که غرب را منشأ تمام کارهای بد میدانند، این برجام جدید خیلی متفاوت است. اخیراً با یک همکار آمریکایی صحبت میکردم که در چندین برنامه مرتبط با ایران بهطور مستقیم از سال 2007 تا اکنون فعال بوده است. میگفت؛ این یک برجام کوچکشده است. بخشهای قابل توجهی از برجام سال 2015 درباره تعهد کشورهای غربی به خصوص آمریکا و اروپا برای گسترش روابط اقتصادی و سرمایهای با ایران و توسعه، ترغیب و تشویق این روند بود که در برجام جدید خیلی کمرنگ شده است. ما میبینیم بخش مربوط به ایران در برجام جدید مرتبط با غنیسازی [ و مواردی خارج از مسائل هستهای که البته ایران آنها را نپذیرفته] است. با این حال باید در نظر گرفت که نپذیرفتن ایران در بخشهایی خارج از مساله هستهای چیزی نیست که از حافظه رهبران کشورهای غربی پاک شود. با این حال در مورد غرب نیز دسترسی ایران به حسابهای سپرده بانکی و استفاده از سوئیفت مطرح بوده است که البته استفاده از سوئیفت بدون پذیرفتن FATF بسیار دشوار خواهد بود. البته مساله سوئیفت و محدودیتهای مرتبط با آن فقط مربوط به ایران نیست و در مورد همه کشورها به همین شکل عمل میکند. در نظر بگیرید با وجود تحریمهای آمریکا در 15 سال اخیر، میزان تجارت ایران با اتحادیه اروپا 22 میلیارد دلار در سال بوده است اما اگر الان نگاه کنیم در سال 2020 کل مبادله تجاری یعنی صادرات و واردات دو طرف کمتر از 5 /4 میلیارد یورو یا 1 /5 میلیارد دلار است. واردات اتحادیه اروپا از ایران کمتر از 800 میلیون یورو بوده و واردات ایران نیز چیزی نزدیک به 3.760 میلیون یورو بوده است. در نتیجه رابطه ایران و اروپا در طی 15 سال به کمتر از چهار برابر کاهش یافته است. این نشان میدهد که این پتانسیل بهرغم وجود تحریمهای آمریکا چقدر بزرگ بوده است و زمانی که برجام داشت اجرا میشد، اتحادیه اروپا یک درخواست کاری کرد که اگر محدودیتهای آمریکا برداشته شود، سقف تجارت و سرمایهگذاری در ایران تا چه اندازه بالا خواهد رفت؟ ولی برجام متوقف شد و وضعیت بدتر از همیشه شد. میتوان پیشبینی کرد با اجرا و احیای مجدد برجام، به سمت بهبود رابطه میان ایران و غرب حرکت کنیم.