لویاتان در دیپلماسی
دیپلماسی در 1401 چه تحولاتی پیشرو دارد؟
پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ بارقه امید را در دل حامیان رویکرد دیپلماسی در حل بحران هستهای ایران و ایالات متحده افزون ساخت. تجربه تلخ رویکرد دولت ترامپ در قبال برجام از یکسو و سخن از بازگشت احتمالی به برجام از سوی تیم کارشناسی و مشاوران انتخاباتی تیم جو بایدن خبر از تغییرات جدی حداقل در حوزه برجام در سیاست خارجی ایالاتمتحده دوران جو بایدن در قبال ایران داشت. اگرچه نگاه بسیاری تحلیلگران این بود که برجام یا حتی توافقی محدود دیگر قابل زنده شدن نخواهد بود و تحلیلگرانی از طیف راست تا لیبرال دانشگاهی را به این نقطه رسانده بود که تصمیم خروج ترامپ از برجام تصمیمی ساختاری است و آمریکای بایدن تنها از یک توافق گسترده یا به اصطلاح برجام پلاس استقبال میکند اما فضای فعلی چنین چیزی را نمایان نساخته است.
از همان زمستان سال ۹۹ حسن روحانی و یاران دیپلماتش بر آن شدند که برجام را بهعنوان مهمترین دستاورد دولت روحانی بار دیگر به جایگاه اصلی خویش بازگردانند و سعی خویش را بر احیای دوباره آن متمرکز کردند.
اما زمان اینبار کاملاً به ضرر دولت روحانی پیش میرفت. هرچقدر روحانی، ظریف و عراقچی دوست داشتند تا پایان خرداد ۱۴۰۰ برجام را احیا کنند اما روندها علیه رویای آنها پیش میرفت. تصویب قانون راهبردی بهاصطلاح لغو تحریمها و محدودسازی نظارت آژانس بر برنامه هستهای ایران از سوی مجلس بهاصطلاح انقلابی روند بازی را به هم زد.
با طرح محدودسازی نظارت آژانس بر برنامه هستهای ایران و تعیین ضربالاجل برای آژانس و احتمال لغو پروتکل الحاقی متناسب با زمان مشخص، رئیسجمهور روحانی و یارانش دریافتند که زنده شدن دوباره برجام در اواخر دولت او اگر غیرممکن نباشد چندان محتمل نیز نخواهد بود. بسیاری این حرکت مجلس به ریاست محمدباقر قالیباف را نوعی سنگاندازی برای احیا نشدن برجام در دوران دولت حسن روحانی و به نوعی انتقام انتخاباتی قالیباف از او دانستند. مذاکرات عباس عراقچی در وین با شرکای اروپایی از نوروز ۱۴۰۰ آغاز شد لیکن هرچه دولت روحانی کوشید کار را تا زمان انتخابات تمام کند موفق نشد. شش دور مذاکرات پیچیده عباس عراقچی و دیگر دیپلماتهای ایران در وین دستکم «80 درصد» کار را به سرانجام رساند اما دستکم نزدیک به 10 پرانتز مهم پر نشد چرا که پر شدن این پرانتزها حمایت قاطعانه رأس نظام را نیاز داشت و شرایط طوری پیش رفت که نتیجه نهایی احیای برجام به پس از انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ موکول شود. بخت اصلی پیروزی انتخابات ۱۴۰۰ بیش از تاکید بر برجام نوک پیکان مباحث سیاست خارجی خویش را موکول به بهبود روابط با کشورهای منطقه دانست. منطقهای که مهمترین کشورش برای ایران حکومت سعودی است. اتفاقاً حکومت سعودی و ارتقای روابط با آن از زمان دولت حسن روحانی مطرح بود اما برخی تندروها که بعضاً رابطه نزدیکی با برخی ستادهای انتخاباتی رئیسی، قالیباف هم داشتند روند ارتقای روابط سیاسی ایران و سعودی را با حمله به کنسولگری سعودی در مشهد و سفارت در تهران به محاق بردند. دولت رئیسی از همان ابتدا بارها تاکید کرد که ارتقای روابط با کشورهایی چون سعودی اهمیتش اگر برایش بیش از احیای برجام نباشد کمتر هم نخواهد بود و در این راستا گفتوگوهای مهمی در چارچوب دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با مقامات ارشد سعودی در بغداد آغاز شد اما تاکنون خبر خیلی مثبتی از آن مخابره نشده است. واقعیت این است که ارتقای روابط منطقهای ایران هم بدون احیای برجام کمی سست و غیرمحتمل به نظر میرسد بهخصوص در این میان ارتقای روابط با سعودی بهعنوان یکی از کشورهایی که در مذاکرات ابتدایی برجام نیز دل خوشی از توافق نداشت کمی سخت مینماید. اگرچه این روزها روند ارتقای غنیسازی ایران به 60 درصد و تصاعد بحران در منطقه پس از فشار حداکثری ترامپ به ایران و خروج از برجام، آنها را هم تا حدودی به این نتیجه رسانده که شاید احیای برجام بتواند امنیتزایی بیشتری برای آنها تا فقدان برجام داشته باشد. دولت ابراهیم رئیسی پس از عدم حصول نتیجه در دور هفتم مذاکرات، دور هشتم را میرود که به پایان رساند اما از راهبرد شکست کامل مذاکرات بهعنوان بدبینانهترین گزینه تا توافق محدود بهعنوان راهحل میانه و سپس احیای مجدد برجام بهعنوان «خوشبینانهترین» گزینهگویی خبرها در مورد تحقق خوشبینانهترین گزینه بیشتر به گوش میرسد. در این میان فرد و افرادی ریاست تیم هستهای را بر عهده دارند که روزی خود از مخالفترین مخالفان برجام بودند و اتفاقاً یکی از زیباییهای سیاست برتری نسبی ساختار بر کارگزار این است که همه باید فارغ از ایدئولوژی برای ارتقای ساختار بکوشند. در دورانی که ایران مذاکراتش در دولت پیشین را ادامه داد خبر از پیشروی یکی از تندترین و دشمنترین نیروهای تاریخی با ملت ایران و افغانستان صدای خود را به جهانیان رساند.
افغانستانی که پس از سال ۲۰۰۱ میرفت بهعنوان الگویی از تحول شبهدموکراتیک از بیرون برای کشورهای همسایه خود را مطرح کند به دست طالبان و در کمتر از یک ماه سقوط کرد. سقوط کابل و فرار اشرف غنی جهان را در بهتوحیرت فروبرد. فرار اشرف غنی بهعنوان رئیسجمهور چنان زودهنگام بود که حتی برنامههای دولت آمریکا برای آینده افغانستان را نیز با چالش جدی روبهرو کرد. فرازونشیبهای افغانستان بیهوده نیست.
دولت افغانستان را میتوان چیزی میان «لویاتان کاغذی و غایب» شناور دانست. دارون عجم اوغلو و جیمز ای. رابینسون در کتاب پرمحتوای راه باریک آزادی به چهار نوع لویاتان اشاره میکنند. لویاتان مقید یا دولت متمرکز قوی که به کارویژههای خویش عمل میکند و جامعه هم در این ساختار قوی است. توانایی دولت و جامعه در چنین ساختاری مانع شکلگیری دولتی مستبد میشود. در جایی دیگر سخن از لویاتان مستبد میکنند، لویاتانی که بیشتر در نظامهای دیکتاتوری نسبتاً کارآمد دیده میشود. چین را شاید بشود بهترین دولت نماد لویاتان مستبد دانست. اما در لویاتان غایب فضایی هرجومرجگونه و طایفهگرایانه دیده میشود و دولت به معنای واقعی وجود ندارد. افغانستان اشرف غنی، نمادی از «لویاتان کاغذی» بود؛ از یک سو دولت حاکم بود اما از سوی دیگر بسیاری از مناطق بهصورت خودمختار کار خویش را انجام میدادند. در لویاتان کاغذی فراگیری دولت در کشور ضعیف است و هر لحظه دولت میتواند جایگاه موثر و تعیینکننده خویش را از دست بدهد. افغانستانی که قرار بود نمادی از پیروزی مبارزه با تروریسم نومحافظهکاران آمریکایی و الگویی برای تحولات اجتماعی در منطقه باشد شهر به شهر به دست طالبان فتح شد. یکی از صحنههای خروج آمریکا از افغانستان که هیچگاه از اذهان سیاسی پاک نمیشود آویزان شدن بسیاری از مردم افغان به چرخها و بدنه هواپیمای غولپیکر نظامی بود و این تصاویر بسیاری از مردم جهان را حیرتزده کرد. تصویر هجوم مردم در فرودگاه نشانگر ناامیدی فزاینده ملتی بود که پس از جنگ داخلی و دو تهاجم ویژه خارجی امیدی به بهبود از درون ندارند. پاییز ۱۴۰۰ با افغانستانی روبهرو بودیم که زنان دیگر نه اجازه تحصیل داشتند نه دیگر پوسترهای رنگارنگشان در خیابانهای کابل دیده میشد اما حضور خیابانی بسیاری از زنان برای به دست آوردن حق تحصیل و کار بارقههایی از امید را برای آینده افغانستان زنده نگه داشته است. سقوط افغانستان را میتوان محصول توافق دولت ترامپ و بایدن با طالبان و مقامات حاکم افغانستان برای خروج کمهزینه نیروهای آمریکا از این کشور دانست.
روزگاری افغانستانی که در آخرین انتخاباتش فقط 20 درصد مشارکت داشتند و دولت منتخبش تنها یک میلیون رای داشت از مدتها قبل آماده سقوط شده بود. افغانستانی که روزگاری حمله به آن با عنوان مداخله بشردوستانه و در جهت مبارزه با تروریسم افتخار نومحافظهکاران آمریکایی بود حالا در دامان همان کسانی افتاد که روزگاری در خط اصلی دشمنی با سربازان آمریکایی بودند. پس از بیست سال از سقوط دولت طالبان در افغانستان تحولات سیاست خارجی در ایالات متحده روندها را در این کشور همسایه ما تغییر داد و شیفت و توجه تدریجی آمریکا از خاورمیانه به سمت چین و اقمارش بازی را تغییر داد. افغانستانی که روزگاری بودجه تعلیم بیش از 200 هزار سرباز ارتش را از آمریکا میگرفت حالا با لشکرکشی نودهزارنفری پابرهنگان پرانگیزه برای تصرف افغانستان بار دیگر به اشغال طالبان درآمد. تحولات افغانستان بار دیگر بر یک اصل اساسی در مکتب واقعگرایی سیاسی یعنی «خودیاری» تاکید کرد، اینکه در ساختار نظام آنارشیک نظام بینالملل باید متکی به خویش باشی وگرنه در شرایط ضعف بهراحتی قدرتها بهخصوص قدرتهای بزرگ رها خواهند کرد.
تحولات افغانستان دست نظریهپردازان واقعگرایی در عرصه سیاسی را قویتر کرد اما آنها را با این پاسخ بزرگ روبهرو کرد که یک کشور که فاقد دولت ملت به معنای مدرن هست و به نوعی دچار لویاتان کاغذی است چگونه میتواند دوباره راه به سوی توسعه برد. کشوری را که هم شوروی سابق و هم آمریکا در آن موفقیت لازم را کسب نکردند و هم پیش از آن سالها جنگ داخلی را تجربه کرد چگونه میشود بازسازی کرد. البته تحولات افغانستان سبب ظهور پدیده سیاسی و کاراکتری کاریزماتیک به نام احمد مسعود نیز شد. احمد مسعودی که فرزند احمدشاه مسعود بزرگ بود و پرچم مبارزه با طالبان را در دره پنجشیر بالا برد لیکن قدرتهای جهانی و منطقهای هیچ کمک جدی به او نکردند چرا که اینبار نظام جهانی گویی خود را برای یک افغانستان نسبتاً یکدستتر آماده کرد؛ آنهم یکدستی که هیچگاه در افغانستان نه بهطور کامل دیده شده است و نه دیده خواهد شد.
طالبان امروز به عنوان یک تهدید بالقوه در اطراف مرزهای جنوب شرقی ایران حاکم شده است اما نه کشوری آنها را به رسمیت شناخته است و نه پولی در بساط دارد که حتی بتواند جنگاوران زیر دست خویش را مورد حمایت قرار دهد.
برخی تحلیلها برآناند که اگر پولهای بیرونی افغانستان آزاد نشود ممکن است 97 درصد از مردمان این کشور به زیر خط فقر روند.
اگرچه دولت اشرف غنی هم رابطه مناسبی با ایران نداشت اما از نظر ژئوپولیتیک خطرات طالبان فعلی بیش از دولت قبلی برای ایران است.
تحولات اصلی دیپلماتیک در سال ۱۴۰۰ را مذاکرات احیای برجام و حاکم شدن طالبان در مرزهای جنوب شرقی ایران میتوان دانست.
در روزهای پایانی سال ۱۴۰۰ تحولی جدید جهان سیاست را با خود مواجه کرد.
این روزها نبرد اوکراین بر نگرانیها افزوده است اگرچه هنوز نمیتوان قضاوت شفافی در مورد آینده و نتایج این نبرد داشت؛ اگرچه حاکمیت باید با وسواس بیشتری در برابر چنین اتفاقاتی موضع گیرد. سال ۱۴۰۰ در حال اتمام است ولی آینده دو موضوع بسیار مهم در این سال میتواند برای سال آتی ایران کلیدی باشد.
موضوع اول پیامدهای نتیجه مذاکرات برجام است که در صورت تحقق میتواند هم در حوزه کاهش تورم انتظاری موثر افتد و هم با ثباتسازی هرچه بیشتر برای ایران از تصاعد بحران در ابعاد مختلف بکاهد و هم در برابر کاهش تنش و بهبود روابط با دولتهای حاشیه خلیجفارس موثر افتد. توافق هستهای بدون ایجاد زمینه برای بهبود روابط منطقهای نمیتواند کارایی بهینه برای ایران داشته باشد و نکته دیگر تحولات درون افغانستان است که با هرچه بدتر شدن اوضاع میتواند هم تعداد مهاجران غیرقانونی در ایران را افزونتر کند و هم با انجام تحرکات ناامنساز، هزینه امنیت را برای ایران در مرزهای جنوب شرقی افزایش دهد. اما در روزهای پایانی سال ۱۴۰۰ حمله روسیه به اوکراین یک نگرانی ژئوپولیتیکی دیگر را نیز برای ایران گشود، زیرا چه بخواهیم چه نخواهیم روسیه نیز با ایران هممرز است و کنشهای دیپلماتیک و نظامیاش کاملاً بر روندهای آتی ایران موثر خواهد افتاد.
اما آنچه باید در روندهای دیپلماتیک در سال ۱۴۰۱ بدان توجه کنیم در گام نخست حفظ و بقای توافق احتمالی هستهای و ممانعت از تحرکات از بینبرنده آن است و از سوی دیگر افزونسازی منافع اقتصادی سیاسی و امنیتی توافق برای ایران است.
نگارنده بر این باور است که احتمال احیای برجام هرچند محدود، نسبتاً بالاست و در این میان بسیاری هستند که میکوشند چه در درون و چه در برون این توافق را تضعیف کنند. از یک سو کاسبان تحریم داخلی حس خوبی به این توافق نداشته و نخواهند داشت و از سوی دیگر کاسبان تحریم بیرونی یعنی برخی کشورهای منطقه نگاه مساعدی به نتایج این توافق برای ایران ندارند.
به عنوان مثال یکی از کشورهایی که با توافق هواپیمایی ایران با بوئینگ چالش داشت امارات متحده عربی بود. اگر توافق ایران با بوئینگ قطعی میشد، اگرچه چالشهای کنگره را در برابر خویش داشت چیزی حدود 80 هواپیمای نو به روند حملونقل هوایی ایران اضافه میشد. این اصلاً خبر خوبی برای ایرلاینهای امارات نبود. یا دولت سعودی اگرچه برخلاف دور قبلی برجام نگرانی کمتری از توافق دارد اما خیلی هم علاقهمند به یک ایرانی که سرمایهگذاران خارجی در آن زیاد باشد ندارد.
حتی در منطقه قرهباغ دولت باکو از قدرت گرفتن ایران چندانی راضی نیست چراکه یک ایران قوی، نخواهد گذاشت برخی دولتها به پشتوانه نفت و گاز و حمایت نظامی اسرائیل در روندهای مرزی منطقه دستکاری کنند. روسیه امروز هم تفاوتهایی هرچند اندک با روسیه ۲۰۱۵ دارد. در سال ۲۰۱۵ طبق گفتههای محمدجواد ظریف طبق فایل معروف خیلی از برجام راضی نبود و کارشکنیهایی در زمینه به نتیجه رسیدن برجام انجام داد. همان اتفاقی که همین روزها هم خبرهایی از آن شنیده میشود. درخواست ضمانت روسیه از آمریکا برای مراودات اقتصادی با ایران حتی با وجود تحریمهای اقتصادی فراگیر روسیه پس از جنگ اوکراین از سوی جامعه جهانی را نیز میتوان یکی از آن کارشکنیها دانست. ایران در روند مذاکرات خیلی باید تحرکات روسها را در نظر گیرد چرا که ممکن است آنها بخواهند از ایران بهعنوان کارتی جهت گشایش اقتصادی برای خویش استفاده کنند و روند تحقق توافق هستهای را نه بهطور کامل مانع بلکه معوق کنند و هرگونه معوقسازی تحقق توافق هستهای برای ایران ضرر اقتصادی بزرگی دارد. در شرایط فعلی نیز با توجه به نبرد اوکراین روسها خیلی خوشحال نخواهند شد که ایران روابطش با غرب ارتقا یابد اگرچه یک ایران اتمی هم بهشدت برای روسیه خطرناک است. اسرائیل دولت همیشه هراسان از برنامه هستهای ایران است اما برخلاف سال ۲۰۱۵ حالا برخی ژنرالهای نظامی و سیاستمدارانش از یک ایران با برنامه هستهای تحت کنترل آژانس بیش از یک ایران با غنیسازی شصتدرصدی و چهبسا با غنیسازی بیشتر استقبال میکنند اما اسرائیل عملیات خرابکارانه خویش را به هیچ وجه علیه ایران متوقف نخواهد کرد.
استراتژی اسرائیل (مرگ با هزار ضربه چاقو) علیه ایران متوقف نخواهد شد اما ممکن است روشهای اقداماتش تغییراتی کند. خرابکاریهای اسرائیل در نقاط مختلف هستهای و حتی غیرهستهای ایران ادامه مییابد. دشمنی فزاینده ایران و اسرائیل با توافق حل نخواهد شد و ادامه خواهد یافت. اگر فرض ما این باشد که سرانجام توافقی میان ایران و 1+4 شکل میگیرد برگ اصلی دیپلماتیک دیگر سال ۱۴۰۱ نبرد اوکراین-روسیه خواهد بود. نبرد اوکراین-روسیه زنگ بیدارباش را برای بسیاری کشورهای اروپایی از جمله آلمان درآورده است بهطوری که این کشور برای اولینبار پس از جنگ جهانی دوم بودجه نظامیاش را دو برابر کرد. نبرد اوکراین-روسیه در بلندمدت حتی میتواند چالشهای بسیار جدی نیز میان طرفین تعیینکننده برجام ایجاد کند. روسیه زخمی از تحریمهای پرقدرت اروپا و آمریکا، دیگر در صورت هر تحولی در مورد برجام بهراحتی با دیگر دولتهای موثر در شکلگیری توافق هستهای همکاری نخواهد کرد. روسیه حملهکننده به اوکراین در سال ۲۰۲۲ با روسیه قبل از حمله تفاوتهای جدی خواهد داشت، بنابراین اگر توافقی هم قرار بر شکلگیریاش 1+4 باشد دیگر بهترین زمانش هماکنون خواهد بود. همچنین نبرد اوکراین-روسیه، برای حامیان ناتو قدرتمند در اروپا، سببساز فرصتهای مهمی جهت تقویت نیروهای نظامی هرچه بیشتر ناتو شده است و حالا دیگر ناتو روزبهروز ناتوی متحدتری نسبت به گذشته خواهد بود و اروپا هم اروپایی همدلتر، همانی که از هماکنون در حال تماشای آن هستیم.