شناسه خبر : 43899 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

خشک و تر تالاب

بررسی وضعیت تالاب‌های ایران در گفت‌وگو با مسعود باقرزاده‌کریمی

خشک و تر تالاب

وضعیت تالاب‌ها در ایران مناسب نیست. اغلب تالاب‌ها و دریاچه‌های ایران خشکیده‌اند ولی امید به احیای آنها از بین نرفته است و گهگاهی باران مناسبی می‌بارد و سدها را لبریز می‌کند یا جریان‌های سیلابی امید به بهبود وضعیت وخیم تالاب‌ها را افزایش می‌دهد. اخیراً نیمه جنوبی کشور وضعیت بارشی مناسبی داشته و تالاب‌های استان‌های فارس و اصفهان بعد از حدود یک دهه خشکسالی تا حدی جان گرفته‌اند. اما نیمه شمالی کشور وضعیت نامطلوبی دارد. با این حال همزمان با بارش در نیمه جنوبی 16 استان با طوفان گردوغبار درگیر است. مسعود باقرزاده کریمی، متخصص تالاب که سال‌ها مسوولیت این بخش از محیط ‌زیست را در سازمان حفاظت محیط ‌زیست و البته در وزارت نیرو بر عهده داشته معتقد است: اگر سیاست‌های توسعه کشاورزی به همین مسیری که پیش از این بوده ادامه دهد، امیدی به احیای تالاب‌های ایران ندارم. چون کشاورزی ما با هیچ‌کدام از شاخص‌های جهانی توسعه در بخش کشاورزی همخوان نیست.

♦♦♦

 همزمان که بحث آبگیری برخی از تالاب‌ها در ایران از جمله گاوخونی در اصفهان و برخی تالاب‌ها در استان فارس و ورود آب کانی سیب به دریاچه ارومیه مطرح است، سازمان هواشناسی از طغیان گردوغبار در 16 استان و اعلام وضعیت نارنجی خبر می‌دهد که بخشی از این آلودگی گردوغبار از بسترهای تالابی بلند می‌شود. این وضعیت متناقض در مورد تالاب‌های ایران را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟

بخشی از نیاز آبی تالاب‌های کشور مسیل‌ها یا رودخانه‌هایی است که بر روی آنها طرح‌های توسعه وجود دارد. برخی از این طرح‌ها سد، کانال و... است که وزارت نیرو می‌تواند آن را مدیریت کند. تعداد زیادی از رودخانه‌ها هم هستند که هیچ سد یا مانعی بر روی آنها ساخته نشده است. بر روی 11 رودخانه پیرامون دریاچه ارومیه سد ساخته شده است و برای تعدادی کمتر سدی ساخته نشده است. بنابراین بخشی از نیاز آبی تالاب‌ها از محل بارش‌ها و بخشی نیز از ذخیره آب سدها تامین می‌شود. رهاسازی سدها کاملاً به مخازن پشت سدها وابسته است که چقدر آب دارند. در جلسه‌ای که در وزارت نیرو برگزار شد گزارشی از مخازن سدها ارائه و تاکید می‌شد که با توجه به بارش کمی که در سال آبی جاری رخ داده تراز آبی کمی دارند. بنابراین آب موجود در پشت سدها را نمی‌توان با این شرایط به سمت تالاب‌ها رهاسازی کرد چرا که تالاب‌ها هم مثل بقیه نیازمندان به آب از جمله انسان‌ها باید نیازشان را کنترل کنند. در همه دنیا چنین رویه‌ای رعایت می‌شود. انتظار یک سال پربارش و حتی نرمال را نباید از سال آبی فعلی داشت. پاییز بسیار خشک بوده و بارش زمستان در همه کشور آنقدرها که تصور می‌شود، نرمال نبوده است. در تالاب بختگان حدود 20 تا 30 میلیون مترمکعب آب از سد بالادست رهاسازی شده است. فرق اینجا با بقیه موارد این است که برای رهاسازی آب به این تالاب یک هماهنگی جدی بین‌بخشی میان نیروی انتظامی، استانداری، جهاد کشاورزی و محیط ‌زیست صورت گرفت که آب بتواند از مبدأ تا مقصد یعنی تالاب بختگان وارد شود. مشکل اساسی ما در ایران طی این سال‌ها این بوده که اگر آبی رهاسازی شده به دلایلی که معلوم است به تالاب نمی‌رسید. نمونه بارز این اتفاق در رودخانه کرخه و رهاسازی آب از سد کرخه است که به هورالعظیم نمی‌رسید. بخش مهمی از این آب رهاسازی‌شده در مسیر برداشت شده که طبیعی است برداشت غیرمجاز بوده است. وزیر نیرو اخیراً دستور دادند برای شفاف شدن مسوولیت‌ها در همین آب تخصیص داده‌شده، با به‌کارگیری تمام ظرفیت‌ها به ویژه استانداری و شورای تامین استان و بقیه نهادها باید مطمئن شویم که آب به حق‌آبه‌دار از جمله تالاب، کشاورز و... می‌رسد. ما نیازمند بازنگری دقیق فرآیند مدیریت آب هستیم. آب مانند قبل دیگر فراوان نیست که بتوان از برخی تخلفات یا مسائل چشم‌پوشی کرد. باید بر روی هر مترمکعب آب برنامه‌ریزی شود. بنابراین اینکه همزمان آب از سدها رهاسازی شده ولی همزمان تالاب‌ها خشک هستند، دو بحث جداست. دریاچه ارومیه سالی سه میلیارد مترمکعب آب نیاز دارد. بنابراین با سالی 300 میلیون مترمکعب آب از تونل زاب نمی‌توان مشکل دریاچه ارومیه را حل کرد. نباید انتظار داشت مشکل دریاچه با این ‌روش‌ها کاملاً برطرف شود. ولی بخشی از مشکلات از جمله جلوگیری از برخاستن گردوغبار با بالا رفتن رطوبت خاک می‌تواند با این ‌روند مدیریت شود. ما اقدامات تکمیلی را باید همزمان با این موضوع به‌خصوص در بحث توسعه کشاورزی، بازنگری کنیم. وقتی پیرامون دریاچه ارومیه طی هشت سال اخیر بیش از ظرفیت و تخصیص مجاز توسعه پیدا می‌کند، یعنی 30 هزار هکتار اراضی شیب‌دار زیر کشت باغات می‌رود، چه معنی می‌دهد؟ این یعنی سطح تبخیر زیادتری را در حوضه ایجاد و نیاز بیشتری را برای کشاورزی تعریف می‌کنیم. وقتی آب برای کشاورزی تخصیص پیدا می‌کند یعنی از حق‌آبه دریاچه برداشت شده است. از این‌رو باید یک برنامه ملی طراحی شود و همه دستگاه‌ها با توجه به حفظ تالاب و پایداری توسعه و دوام آب چنین کارهایی را انجام دهند. نه اینکه منطقه‌ای را توسعه دهید و بعد آب نباشد و برای تامین آب مجبور باشید آب انتقال دهید و همه چیز را از کیفیت بیندازید و زیست‌بوم را تخریب کنید. این توسعه پایدار نیست. وزارت نیرو عمدتاً بر این مساله تاکید دارد که حق‌آبه‌ها تخصیص داده شود اما مقدار آن بر اساس قانون با کمیت و کیفیت مناسب در شرایط ترسالی و خشکسالی و نرمال تنظیم شود. با توجه به شرایط بارش همان تنظیم شود و به نسبت رهاسازی و تخصیص یابد.

 شباهت‌ها و تفاوت‌هایی البته در مورد خشکی تالاب‌ها وجود دارد. به نظر می‌رسد اغلب تالاب‌ها عملاً شبیه هم خشک شده‌اند. شما اشاره می‌کنید که برخی از تالاب‌ها به خاطر افزایش سطح زیرکشت و افزایش سطح تبخیر خشک شده‌اند. در فارس، اصفهان، خوزستان، ارومیه و... تا حدی شاهد چنین وضعیتی هم هستیم. در گلستان و سیستان نیز تالاب‌ها خشک شده‌اند. آیا تفاوتی میان نحوه خشک شدن تالاب‌ها وجود دارد؟

در استان گلستان تالاب‌ها از جمله آجی‌گل، آلاگل، دانشمند و... و لکه‌های دیگر تالابی عمدتاً در جلگه سیلابی اترک هستند. اترک هرازگاه طغیان می‌کند و تمامی تالاب‌ها را سیراب می‌کند. در سال 1398 اترک طغیان کرد و همه تالاب‌ها آبگیری شدند. سرشاخه‌های رودخانه اترک در بالادست چه در بخش ایران چه در بخش ترکمنستان، در معرض سدسازی بوده‌اند. موانعی که این سدها بر روی اترک ایجاد کرده، آب را تنزل داده است و آن حالت سیلابی که نیاز تالاب‌هاست دیگر وجود ندارد. سیلاب‌های رودخانه هیرمند نیز چنین است. تا زمانی که سد کمال‌خان در افغانستان ساخته نشده بود، تالاب‌های چندگانه هامون از این طغیان‌های سیلابی بهره‌مند می‌شدند اما بعد از ساخت سد کمال‌خان و دیگر بندها و سدهای بالادست هامون وضعیت در سیستان و هامون به نابودی گرایید. بزرگ‌ترین منبع تامین آب تالاب‌ها سیلاب‌ها هستند، نه آب‌های تنظیم‌شده. سیلاب‌ها باارزش‌ترین آب هستند. سیلاب‌ها با خود مواد مغذی به درون تالاب‌ها می‌آورند. آلودگی‌ها را از آب‌ها حذف می‌کنند. سیلاب درون تالاب نوعی خودپالایی ایجاد می‌کند. متاسفانه بسیاری از تالاب‌های ما به خاطر تنظیم شدن جریان‌های آب از جریان‌های سیلابی محروم شده‌اند.

 می‌توان چنین نتیجه گرفت که سدسازی و ایجاد موانع سازه‌ای مانع انتقال آب سیلابی به درون تالاب‌ها و در نتیجه کاهش کیفیت آب و کاهش حجم آب آنها شده است؟

در گاوخونی چنین وضعیتی را شاهد هستیم که سدسازی باعث شده آب به تالاب نرسد چون تنها منبع تامین‌کننده آب گاوخونی زاینده‌رود بوده است. ولی تالاب‌ها از چندین منبع آب خود را تامین می‌کنند. مثلاً دریاچه ارومیه از 21 رودخانه تامین آب می‌شود که بر روی 11 رودخانه سد ساخته شده است. بحث من البته ساخت زیاد یا کم سدها نیست. بحث من این است که تنظیم شدن جریان آب باعث ایجاد ضعف در خودپالایی تالاب‌ها و کاهش حجم آب سیلابی به سمت بستر تالاب‌ها شده است. این یک چالش اساسی است و خیلی مهم است. تالاب گاوخونی دیگر جریان سیلابی به خود نمی‌بیند چون جریان آب تنظیم شده است و از طریق سد وارد تالاب می‌شود. در مورد بختگان نیز وضعیت مشابه است. مگر آنکه جریان‌های میان‌حوضه‌ای آب وارد تالاب بختگان شود. یعنی بعد از سد زاینده‌رود اگر آب‌راه‌های فرعی سیلابی باشند، می‌توانند وارد بختگان شوند.

 اگر سال‌های 1398 تا بهار 1401 را در نظر بگیریم جریان‌های سیلابی قوی در ایران رخ داد که عمدتاً به سمت تالاب‌ها هدایت نشد یا زمینه آن فراهم نبود یا غافلگیر شدیم و... چرا ما نمی‌توانیم سیلاب‌ها را به جای رهاشدگی و ایجاد خسارت، کنترل کنیم و به نحوی از جمله هدایت به سمت دریاچه‌ها و تالاب‌ها از آنها استفاده کنیم؟

در مدیریت سیلاب بحث لایروبی رودخانه‌ها و مسیل‌ها خیلی مهم است. یکی از سیاست‌های وزارت نیرو تسریع لایروبی رودخانه‌هاست چرا که بستر رودخانه‌ها آب بیشتری را می‌تواند حمل کند. این کار دو مزیت دارد. یکی اینکه لایروبی بستر رودخانه‌ها سبب کاهش خسارت سیل می‌شود و دیگری اینکه آب بیشتری به پایین‌دست منتقل می‌کند. بخشی دیگر از مساله مدیریت سیلاب‌ها در ایران به رخداد ناگهانی و تاریخی سیل هم مربوط است. مثلاً آنچه در بهار 1398 اتفاق افتاد یک دوره بازگشت 10 هزارساله بود. یعنی این حجم سیلاب خارج از کنترل‌های معمول است. واقعاً آن آب را نمی‌توانستیم مهار کنیم. البته چالش‌های موردی دیگری وجود دارد که تالاب‌ها از سیلاب‌ها بهره‌مند نمی‌شوند. یکی درباره هورالعظیم است که یک تالاب مرزی است که مباحث پیچیده مرزی دارد و اینجا نمی‌خواهم راجع به آن صحبت کنم. عمده سیلاب‌ها خود در بستر مسیل و رودخانه‌ها به سمت هدف می‌روند و واقعاً کسی نمی‌تواند به شکلی سیل را کانالیزه کند و به صورت عامیانه کسی نمی‌تواند اصلاً نزدیک سیلاب برود. اما یک مساله بسیار مهم نوع دخالت ما در بستر محیط زیست و زمین و تغییر مسیر رودخانه‌ها با ایجاد آب‌بند و سد و... است که خسارت زیادی به طبیعت وارد می‌کند و سبب می‌شود سیلاب‌ها به پایین‌دست نرسند.

 تحلیل شما از آینده سرزمین با تاکید بر مسائل مرتبط با تغییر اقلیم و تغییرات نظام بارشی کشور در مورد مدیریت تالاب‌های ایران چیست؟ آیا باید در انتظار تولید چشمه‌های گردوغبار و افزایش کانون‌های فرسایش خاکی باشیم یا می‌توانیم به آبگیری و احیای تالاب‌ها در کشور امیدوار بمانیم؟

خیلی واضح می‌گویم اگر سیاست‌های توسعه کشاورزی به همین مسیری که پیش از این بوده ادامه دهد، امیدی به احیای تالاب‌های ایران ندارم. چون کشاورزی ما با هیچ‌کدام از شاخص‌های جهانی توسعه در بخش کشاورزی همخوان نیست. همه دارند برداشت آب را به نسبت تولید محصولات کشاورزی کاهش می‌دهند ولی ما به این شاخص توجهی نداریم. ما شاخص میزان محصول در واحد سطح را ملاک قرار می‌دهیم نه شاخص میزان محصول در واحد حجم آب را. اگر چنین باشد که ما همه هم‌و‌غم و اشتغال و تولید و معیشت را به کشاورزی وصل کنیم و کشاورزی هم بر پایه مصرف آب باشد، امیدی به بهبود مدیریت سرزمین در نتیجه احیای تالاب‌ها نباید داشته باشیم. چون در نهایت در رقابت میان کشاورزی و تالاب‌ها تالاب بازنده است. کشاورزی مدعی دارد و آنها می‌توانند جلوی فرمانداری و استانداری و... تجمع کنند و معترض می‌شوند و به خیابان می‌آیند چون می‌گویند ما آب نداریم. اما تالاب چنین نیروی معترض قهری در اختیار ندارد. واقعاً این کلاف سردرگم است. اگر ما می‌خواهیم در سیاست‌های کشاورزی بازنگری کنیم باید به سمت صنعتی‌سازی و یکپارچه‌سازی برویم و تغییر الگوهای کشت و تغییر الگوهای آبیاری را انجام دهیم. اینها ادعاهایی است که سالیان است داریم مطرح می‌کنیم ولی انجام نمی‌دهیم و صرفاً قدم‌های کوچکی برداشته‌ایم. اگر چنین تغییراتی انجام ندهیم نتیجه‌ای نخواهیم گرفت.

 به نظر نمی‌رسد بین وزارت نیرو و وزارت کشاورزی و سازمان محیط ‌زیست به عنوان متولیان و مصرف‌کنندگان عمده آب تعامل سازنده و مفیدی برقرار باشد. اگر این‌ روند اصلاح نشود شاید نتوانیم به شرایط استاندارد مدیریت آب برسیم.

من همین چند وقت پیش در جلسه‌ای با مقامات همین مساله را مطرح کردم. دو دستگاه که باید مدعی و متولی آب باشند، یکی وزارت نیرو و دیگری سازمان حفاظت محیط ‌زیست است که باید با هم مدعی آب باشند و همدیگر را حمایت کنند. متاسفانه تعامل مناسبی میان این دو دستگاه در هیچ دوره‌ای نبوده است. من از زمان آقای خاتمی در حوزه آب و تالاب و... مسوولیت دارم. شش، هفت دولت را تجربه کرده‌ام. هیچ‌کدام از دولت‌ها را به یاد نمی‌آورم که در آن تعامل مناسبی میان این دو سازمان باشد. از فقدان تعامل مناسب میان این دو سازمان و وزارتخانه متولی آب بقیه (نمی‌خواهم از واژه سوءاستفاده بهره ببرم) استفاده کرده‌اند. وزارت کشاورزی به جای اینکه پاسخگوی مصرف این میزان آب با این شیوه کشت و مصرف باشد، مدعی است. جای شاکی و متشاکی عوض شده است. یک راهکار اداری این است که حق‌آبه تالاب‌ها به عنوان یک مطالبه ملی تقویت شود و انسجام اداری برقرار شود و اولویت‌ها از جمله حق‌آبه طبیعت و محیط ‌زیست به درستی تشخیص داده شود. اینکه دولت از این طرف برای تامین آب فلان تالاب امضا بدهد ولی بعد از آن مجوز توسعه باغات در حاشیه تالاب و در اراضی شیب‌دار را نیز امضا کند، با این روش به جایی نمی‌رسیم. کسی نیست که به امضاکنندگان بگوید با چه آبی باید اراضی شیب‌دار را زیر کشت باغات ببرید؟ جالب است که امضاکننده می‌گوید با آب دیم اراضی آبیاری می‌شوند. باید توضیح داده شود که آب دیم از غیب که نمی‌آید. این آب همان حق تالاب و آب حوضه آبخیز است. با این روش‌ها دارند آب را از فرآیند هیدرولوژیک خارج می‌کنند و سطح تخریب را افزایش می‌دهند. این مسائل ساده را تا زمانی که نتوانیم اولویت‌گذاری کنیم و حق طبیعت را در نظر نگیریم روند همین‌طور به سمت تخریب و مصرف بیشتر و خشکیدگی سرزمین پیش خواهد رفت. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها