داغ آب
خشکسالی با جامعه ایران چه میکند؟
هیمنه «زندهرود» چگونه اینچنین فروریخت که اهالی نصف جهان به سوگ فراقش نشستهاند و به گِل ترکهای بسترش چشم حسرت دوختهاند؟ به راستی چه به روز این بزرگترین رودخانه فلات مرکزی آمد که اکنون «گاوخونی» اینگونه تشنهکام، روزهای احتضارش را سپری میکند؟ تالاب بختگان و دشت خوزستان را چه شد؟ یا روزگار تالابهای هامون، انزلی، پریشان و شادگان، این روزها چگونه است؟ کسی میداند که بعد از این همه کشوقوس، دریاچه ارومیه زنده میماند؟ یا مثل همان نیممیلیون هکتارش که طی حدود 15 سال به پهنه کویری تبدیل شد، همچنان به کویری شدن ادامه میدهد؟
ندا گنجی: هیمنه «زندهرود» چگونه اینچنین فروریخت که اهالی نصف جهان به سوگ فراقش نشستهاند و به گِل ترکهای بسترش چشم حسرت دوختهاند؟ به راستی چه به روز این بزرگترین رودخانه فلات مرکزی آمد که اکنون «گاوخونی» اینگونه تشنهکام، روزهای احتضارش را سپری میکند؟ تالاب بختگان و دشت خوزستان را چه شد؟ یا روزگار تالابهای هامون، انزلی، پریشان و شادگان، این روزها چگونه است؟ کسی میداند که بعد از این همه کشوقوس، دریاچه ارومیه زنده میماند؟ یا مثل همان نیممیلیون هکتارش که طی حدود 15 سال به پهنه کویری تبدیل شد، همچنان به کویری شدن ادامه میدهد؟ آیا مردمان خوزستان و ایلام و کرمانشاه را گریزی از گرد و غبار برخاسته از هورالعظیم، از اقلیم خشکیده عراق خواهد بود؟ پنداری ویروس پیشروی بیابان، حالا دیگر به جان همه عرصهها افتاده است؛ به دشتهای حاصلخیز و تالابها تا دریاچهها و جنگل. این آتش تباهی از کدام سو به دامان طبیعت ایران افتاد؟ سوءمدیریت منابع آب با توهم توسعه و البته خشکسالیهای پیاپی این جراحتها را بر پیکره این زیستبوم وارد کرد. نتیجه اینکه، حالا افکار وهمآلود کمآبی و خشکسالی و سرزمین بیابانیشده لحظهای رهایمان نمیکند. با وجود این، هنوز شواهد امیدوارکنندهای از اصلاح نگرش سیاستگذاران نسبت به حکمرانی منابع آب مشاهده نمیشود و در مقابل نیز گویی پدیده بیابانزایی تحت تاثیر تغییرات اقلیمی در این کشور میتازد. چندی پیش ناسا، گزارشی در باب گرمایش جهانی و خشکسالی در 30 سال آینده منتشر کرد که نشان میدهد 45 کشور جهان در معرض خشکسالی شدید قرار دارند که ایران در این فهرست، رتبه چهارم را به خود اختصاص داده است. گزارش ناسا تاکید میکند که بعید نیست ظرف 30 تا 40 سال آینده بخشهای وسیعی از ایران به بیابان مطلق تبدیل شود.1 نشریه اکونومیست نیز اخیراً طی گزارشی به این مساله اشاره کرده است که کشورهای واقع در منطقه خاورمیانه باید خود را آماده استقبال از خشکسالیهایی طولانیتر، موج گرماهایی داغتر و متداول شدن وزش طوفان ریزگردها که تبعات تغییرات جوی کره زمین است، کنند.2 البته تنها این گزارشهای بینالمللی نیست که تشدید گرمایش و خشکسالی در این منطقه را هشدار میدهد؛ چه آنکه مطالعات و گفتار صاحبنظران و متولیان مدیریت منابع آب و انرژی در کشور نیز بر این احتمالات و پیشبینیها صحه میگذارد؛ همانگونه که در 31 سال گذشته، بختک خشکسالی بر این آب و خاک سایه افکنده بود. بررسیهای مرکز ملی خشکسالی و مدیریت بحران، از وضعیت خشکسالی در دوره مهر 1366 تا شهریور 1396، مبین آن است که شرایط خشکسالی و ترسالی طی 31 سال اخیر در کشور وجود داشته است. صرفنظر از سال 1384-1383 میتوان چنین گفت که از سال 1377 تاکنون شرایط خشکسالی با شدت و ضعف در کشور حاکم بوده است. این بررسی همچنین نشان میدهد که آخرین ترسالی کشور مربوط به سال زراعی 1375-1374 بوده و شدیدترین خشکسالیها در سالهای 1387-1386 و 1396-1395 رخ داده است. حال آنکه این خشکسالی منابع آب زیرزمینی کشور را به وضعیت بحرانی کشانده است. آن هم در شرایطی که به گفته مقامات، بخش شهری ۵۵ درصد وابسته به منابع آب زیرزمینی و ۴۵ درصد وابسته به منابع سطحی است و بخش روستایی ۸۵ تا ۹۰ درصد وابسته به منابع زیرزمینی محلی و ۱۰ تا ۱۵ درصد وابسته به منابع آب سطحی است.
با این وصف اگر آسمان همچنان سخاوتش را از ایرانیان دریغ کند و منابع باقیمانده آب هم زیر سایه غفلت سیاستگذاران و مسوولان و نیز بدمصرفی مردم به تاراج برود، چه آیندهای انتظار ایران را خواهد کشید؟ تصویر ایران بدون جنگلهای همیشه سبز رشته کوههای البرز و زاگرس، بدون کارون، بدون هامون یا در نبود نخلهای سر به فلککشیده جنوب و البته روستاها و شهرهای خالی از سکنه، تصویر غمانگیزی است. پرسش قابل تامل آن است که در این انگاره انتزاعی، جامعه ایران متحمل چه تغییرات یا لطماتی خواهد شد؟ اگرچه، مردمان ساکن در فلات مرکزی، چند سالی هست که چهره کریه کمآبی و بیابانزایی را در اقلیم خویش لمس میکنند؛ آنان که ناخواسته وارد نزاعهای محلی و استانی بر سر آب شدهاند یا مردمانی که دیگر نه تاب ماندن در گرمای طاقتفرسا و دم و بازدم در هوای غبارآلود را دارند و نه پای رفتن. بسیاری هم تن به مهاجرت دادهاند، به شهرهای دیگر یا به کشوری دیگر. از اینرو، نزاع و مهاجرت به عنوان دو پیامد اجتماعی کمآبی و بیابانزایی آغاز شده و گمانهها از تشدید این مسائل در آینده حکایت میکند. در شرایطی که هنوز پیشبینیها از وقوع خشکسالیهای شدید در چند سال آینده تحقق نیافته، خبرها حاکی از آن است که برخی منازعات محلی در سبزوار، سردشت و چهارمحال و بختیاری بر سر آب رنگ خون گرفته است. این جدال البته میان دولت و ساکنان مناطقی که با تنش آبی دستبهگریبان هستند نیز درگرفته است. مانند زنجیرههای انسانی که مردم خوزستان برای نشان دادن مخالفت خود با اجرای طرح انتقال آب از سرشاخههای کارون در استان چهارمحال و بختیاری به استانهای مرکزی کشور مانند اصفهان، یزد، کرمان و قم (طرح بهشتآباد) تشکیل دادند. یا وقتی به کشاورزان ورزنه در شرق اصفهان اعلام شد که به دلیل کاهش بارشها، دولت قادر نیست آب مورد نیاز آنها را برای کشت پاییزه اختصاص دهد، کشاورزان نیز در اعتراض به بیکاری چندماهه و عدم اختصاص حقآبه، تراکتورهای خود را در ورودی شهر مستقر کردند تا مهلتی چندروزه به مسوولان امر بدهند.3 بنابراین در صورت تشدید روند بیابانزایی و عدم اصلاح الگوی مصرف آب در کشور، پیشبینی تشدید این منازعات بیراه به نظر نمیآید. در کنار این چالش، بیم افزایش مهاجرت از مناطقی که بیش از سایر مناطق با کمآبی دست و پنجه نرم میکنند نیز وجود دارد. حدود سه سال پیش، زمانی که عیسی کلانتری هنوز در کسوت رئیس سازمان حفاظت محیط زیست راهی پردیسان نشده بود، در جریان نشستی اعلام کرد که بحران خشکسالی در ایران به وضعیتی رسیده است که حیات و تمدن سرزمین در معرض تهدید قرار گرفته است. او گفت: «مطابق برآوردهای علمی، منابع کشش تامین نیازهای جمعیت فعلی ایران را ندارد و در آینده نهچندان دور، احتمالاً حدود ۷۰ درصد جمعیت ایران باید از کشور مهاجرت کنند اما با وضع دیپلماسی خارجی ایران، کدام کشورها حاضرند ۴۰ تا ۵۰ میلیون ایرانی را اسکان دهند؟»4 حال آنکه گفتههای نماینده مردم اهواز در مجلس حکایت از آن دارد که خوزستانیها ناگزیر به ثبت نخستین مهاجرتها به نام خود شدهاند. جواد کاظم نسبالاجی اخیراً در این باره گفته است: «ریزگردها و گرد و غبار باعث تخریب زیرساختهای برق و آب شده است. عده زیادی از مردم به دلیل بروز بیماریهای تنفسی مجبور به ترک خوزستان و مهاجرت به دیگر نقاط کشور از جمله مشهد و کرج شدهاند، عده دیگری هم که توانایی مهاجرت را ندارند، مجبور میشوند به شهرهای همجوار بروند.»5 او در بیان تبعات منفی ریزگردها به مهاجرت نخبگان و معلمان، عدم سرمایهگذاری در استان خوزستان و مشکلات بهداشتی و درمانی از جمله شیوع بیماریهای تنفسی و سرطان اشاره کرده است. از اینرو، اگر سیاستگذاران تدبیری عاجل درباره مدیریت تقاضای آب نیندیشند و همچنان در پی حل مقطعی چالشها و مسائل معطوف به خشکسالی و کمآبی بر تفکرات سازهای و سدسازی و طرحهای انتقال آب -که منابع موجود را نیز در مخاطره قرار میدهد- اصرار بورزند، چهبسا مشکلات کنونی استانهایی چون خوزستان تشدید شود و حتی به مناطق دیگر نیز تسری پیدا کند. طبق آماری که محمد درویش، فعال محیط زیست ارائه میکند، حدود 34 هزار روستای ما تخلیه شده است. او میگوید: «بزرگترین موج مهاجرت محیطزیستی در کره زمین بعد از ماجرای سواحل آفریقا، در ایران رخ داده است.»6 استناد او به افزایش جمعیت حاشیهنشینی در کشور است. افزایش مهاجرت برای دسترسی به آب یا برای فرار از مخاطرات زیستمحیطی چون خیزش ریزگردها یا فرونشست و فروچالههای زمین که با افت سطح آبهای زیرزمینی تشدید خواهد شد، به خودی خود آسیبهای بسیاری را به همراه خواهد داشت که یکی از این آسیبها افزایش حاشیهنشینی و متعاقب آن افزایش ناهنجاریهای اجتماعی و سیاسی-امنیتی است. عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی، سال گذشته جمعیت شهری ایران را حدود ۵۹ میلیون نفر عنوان کرد و گفت میزان حاشیهنشینی و بدمسکنی در بافتهای فرسوده و سایر بافتها حدود ۱۹ میلیون نفر در سطح کشور است. البته میزان مهاجرتها در سرشماری سال 1395 نسبت به سرشماری سال 1390 تغییر معناداری نداشته است. سرشماری نفوس و مسکن سال 1395 نشان میدهد که در فاصله زمانی سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵، چهار میلیون و ۳۰۰ هزار و ۹۸۸ نفر بین ۴۲۹ شهرستان کشور جابهجا شدهاند. بر اساس این نتایج شهرستانهای تهران، کرج، مشهد، شیراز، اصفهان، شهریار، قم، رشت، بندرعباس، کرمانشاه، تبریز، رباطکریم، اهواز، ارومیه، یزد، البرز، اسکو، سنندج، همدان و پاکدشت به ترتیب 20 شهرستانی هستند که دارای بیشترین تعداد مهاجرپذیری شناخته میشوند. حال آنکه سرشماری سال 1390 حاکی از آن است که طی سالهای 1390ـ 1385، در مجموع پنج میلیون و 534 هزار و 666 نفر محل سکونت خود را ترک کرده و در محلی غیر از محل اقامت قبلی خود ساکن شدهاند. با وجود این، صاحبنظران حوزه جمعیتشناسی بر این باورند که مهاجرتهای ناشی از مسائل زیستمحیطی احتمالاً در سرشماری سال 1400 رخ نشان خواهد داد.
مساله کمآبی و عارضههای آن نظیر بیابانی شدن ایران که به گفته کارشناسان، سه برابر ظرفیت اکولوژیستی خود آب مصرف میکند، امنیت روانی و سلامت ایرانیان را در معرض تهدید قرار داده است و چنانچه در این الگوی مصرف بازنگری صورت نگیرد، موجی از بیماریهای ناشی از عدم دسترسی به آب کافی و سالم در کمین مردم خواهد بود. مانند آن شهروندان آبادانی که بنابر اعلام نماینده شهرشان در مجلس، از فرط شوری آب حتی قادر به شستوشوی صورت خود نیستند. تجارت فردا در پرونده پیشرو به بهانه روز جهانی بیابانزایی، به بررسی تبعات این پدیده در ایران پرداخته است.7