مهار بیابانزایی ممکن است
محمد درویش از راههای مقابله با گسترش بیابان میگوید
محمد درویش میگوید: بیابانزایی خطرناک است. بیابانزایی برخلاف آنچه در تصور عام وجود دارد، پیشروی تپههای ماسهای و چشماندازهای آشنای مناطق کویری و بیابانی نیست. بلکه بیابانزایی به مفهوم تخریب سرزمین است.
بیابان همه جای جهان در حال گسترش است. به قولی قعر اقیانوسها و اعماق جنگلها هم امروزه از روند بیابانی شدن در امان نیستند. شاید عجیب به نظر برسد اما واقعیت اینچنین است که اکوسیستم بیابانی به خودیخود ایرادی ندارد و لطماتی را متوجه سرزمین نمیکند اما وقتی اکوسیستمهای طبیعی توسط بیابان بلعیده میشوند یعنی باید نگران شد. گسترش بیابان به سمت مناطق غیربیابانی هشداری است که باید جدی گرفته شود. آنچه در ایران و تمامی کشورهای خاورمیانه در حال رخ دادن است، استمرار چشماندازهای بیابانی که در گذشته شاهد آن بودیم نیست، بلکه از دست رفتن منابع آبی از آبهای زیرزمینی تا آبهای سطحی، افزایش دمای هوا و در عین حال تغییر نیافتن روشهای توسعه طی دهههای گذشته است که توانسته اکوسیستمهای غیربیابانی را نیز ناکارآمد کند. محمد درویش بیابانشناس و فعال محیط زیست معتقد است؛ اساس بیابانزایی در معنای امروزی آن منشأ انسانی دارد و از قضا قابل مدیریت است. نگاهی به چیدمان توسعه میتواند در خود پاسخی برای گذر از توسعه بیابان داشته باشد. رها کردن اقتصاد متکی به آب و تغییر شکل توسعه در کشور با اهمیت دادن به گردشگری پایدار و سازگار با ظرفیتهای طبیعی راه برونرفت ایران از گسترش بیابان است. وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک میتواند ایران را در معرض تخریب سرزمین قرار دهد. چراکه به نظر میرسد برای تولید پول به جای مصرف آب و انجام خطایی راهبردی باید به سمت گسترش توریسم و استفاده از ظرفیتهای فرهنگی، ادبی، تاریخی و طبیعی خود برویم.
♦♦♦
آیا در شرایط فعلی باید نگران گسترش بیابانزایی در ایران باشیم؟ مگر غیر از این است که ایران کشوری بیابانی بوده است، چه چیزی تغییر کرده که بیابانزایی تمامی سرزمین ایران را هدف گرفته است؟
بیابانزایی خطرناک است. بیابانزایی برخلاف آنچه در تصور عام وجود دارد، پیشروی تپههای ماسهای و چشماندازهای آشنای مناطق کویری و بیابانی نیست. بلکه بیابانزایی به مفهوم تخریب سرزمین است. بیابانزایی به معنی کاهش توان تولید در سرزمین است. بیابانزایی یعنی سرزمینی توانایی زیستپالایی و توان خوداحیایی خود را از دست داده باشد. وقتی سرزمینی دچار افت سطح آبهای زیرزمینی میشود، وقتی خاک سرزمین شور میشود، وقتی سرزمین با نشست زمین روبهرو میشود، وقتی سرزمینی دچار جنگلتراشی و تالابزدایی میشود و مراتع بزرگ آتش میگیرند و از بین میروند و فرسایش خاک در آن تشدید میشود و در نهایت وقتی دچار پدیدهای به نام مهاجرت محیط زیستی یا متروکه شدن سکونتگاههای انسانی میشود، اینها مصداقهایی از بیابانزایی است. البته بیابانزایی فقط مختص ایران نیست. بیابانزایی حتی در دریاها و کف اقیانوسها در حال اتفاق افتادن است. حتی در مناطق جنگلهای حاره در برزیل شاهد بیابانزایی هستیم که از آن به عنوان بیابان سبز یاد میکنند. هر فعالیتی که منجر به کاهش توانایی تولید شود، در واقع بیابانزایی است. بنابراین بیابانزایی میتواند همین گوشه چشم ما در تهران رخ دهد. همانطور که در شهریار و ورامین در حال رخ دادن است. وقتی که سطح آب زیرزمینی پایین میرود، یعنی بیابانزایی در حال رخ دادن است. بیابانزایی مطابق تعریف دفتر عمران ملل متحد (UNDP) عبارت است از تخریب سرزمین در مناطق خشک، نیمهخشک و نیمهمرطوب که ناشی از فعالیتهای انسانی یا مولفههای طبیعی است. بنابراین هر فرآیندی که منجر به کاهش کارایی سرزمین شود، یک بیابانزایی است، نماد افت کارایی یک سرزمین مهاجرت مردم است در جایی که مردم مهاجرت میکنند، یعنی بیابانزایی رخ داده است و دیگر مردم آن منطقه نمیتوانند معیشت خودشان را به دست آورند.
آیا این بیابانزایی قابل مدیریت است یا اینکه گسترش بیابانزایی با توجه به وجه جهانی آن غیرقابل کنترل به نظر میرسد؟
بله، بیابانزایی کاملاً قابل مدیریت است. 99 درصد آن چیزی که به عنوان بیابانزایی از آن یاد میکنیم ریشه انسانی دارد. اگر انسانها با درایت و خردمندی رفتار کنند، میتوانند جلوی شدت گرفتن نرخ بیابانزایی را بگیرند. سرزمینی که نتواند از خرامیدن امن کلها، بزها، میشها، مرالها و یوزپلنگهایش حمایت کند، یعنی تحت تاثیر فعالیت کاهندهای به نام بیابانزایی است. نشانه اضمحلال یک سرزمین این است که دیگر در آن سرزمین ردپایی از پلنگها، یوزپلنگها، شیرها و ببرها یعنی گوشتخواران صدر هرم غذایی نباشد. در واقع اتفاقی که دارد میافتد، جمعیت آنها به شدت رو به کاهش است و ما با تغییر کاربری اراضی و بیتوجهی که به حریمهای امن زیستگاهها داریم به این روند دامن میزنیم. بیابان یک اکوسیستم است یعنی در آن گونههای خاص گیاهی و جانوری وجود دارد که در مناطق دیگر نیست و با برنامههای بیابانزدایی، این گونهها هم نابود میشوند. بنابراین بیایانزدایی غلط است، بیابان در جایی که باید باشد، بهترین پاسخ طبیعی به شرایط زیستبوم است. اما آنچه خطرناک است، گسترش قلمرو بیابان به اکوسیستمهای جنگلی، مرتعی و تالابی است که باید جلوی آن گرفته شود. این گسترش ناشی از فشارهای انسانی و بارگذاریهای غلط مدیریتی است که از جمله سبب شده است در جنوب پایتخت، سالانه 36 سانتیمتر نشست زمین داشته باشیم.
در ایران چه سیاستهایی طی دهههای گذشته توانسته بیابانزایی را گسترش دهد و اساساً چه نوع سیاستهایی اگر متوقف شود میتوان امیدوار بود روند بیابانزایی در ایران متوقف یا لااقل کند شود؟
مهمترین دلیل بیابانزایی در ایران ناشی از تصمیمات نابخردانه دولتها در طول یکصد سال گذشته است. یکی از بزرگترین تسهیلکنندگان رفتارهای نابخردانه و تصمیمات غلط که سیاستهای اشتباه را حاکم و اجرایی میکنند، مدیران عافیتطلبی هستند که در راس سازمانهایی مرتبط با منابع حیاتی مثل محیط زیست و منابع طبیعی کشور اغلب فعالیت کردهاند. آنها به عنوان کسانی که در سپر دفاعی محیط زیست و منابع طبیعی قرار گرفتهاند هرگز نتوانستهاند دفاع شایستهای از مایملک محیط زیست کشور بکنند. همیشه در شرایطی بودهاند که برای حفظ پست و موقعیت حاضر به معامله شدهاند و این سرزمین را اجازه تاراج دادهاند. فقط گزارش کمیسیون اصل 90 مجلس را نگاه کنید که میگوید؛ در طول دو دهه اخیر چهار میلیون هکتار از عرصههای منابع طبیعی کشور تغییر کاربری داده شدهاند. این در حالی است که سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور در طول 110 سال فعالیت فقط دو میلیون هکتار جنگلکاری کرده است! آن چیزی که در طول دو دهه اخیر رسماً به بیابان تبدیل شده است بیش از دو برابر آن چیزی است که در طول یک قرن سازمان جنگلها تلاش کرده ایجاد کند (ایجاد جنگلهای دستکاشت). اینها و خیلی از دلایل دیگر سبب شده نرخ بیابانزایی در ایران پیوسته در حال افزایش باشد. بالاترین مصداق بیابانزایی نشست زمین است که الان در مناطقی در استان فارس این نشست زمین تا 140 برابر شرایط بحرانی در جهان در حال رخ دادن است. 54 سانتیمتر در سال مناطقی در استان فارس در حال نشست است. در تهران این رقم به 36 سانتیمتر در سال میرسد که به 90 برابر شرایط بحرانی رسیده است. در بوئینآباد ورامین نشست خاک به 25 سانتیمتر رسیده است. حتی در آبیبیگلو در دامنههای سهند و سبلان نشست زمین رخ داده است. این اتفاق در شهرهایی مثل همدان نیز افتاده است. شهر میناب در نزدیکی سواحل خلیجفارس با نشستهای بزرگی روبهرو شده است. بیم مهاجرت مردم میناب وجود دارد. اینها همه نشانههای نابخردی و آزمندی شدید و سوء مدیریت است.
چه سیاستهایی ممکن است شرایط مدیریت سرزمین و اساساً بیابانزایی در ایران را بدتر کند؟ ما نیازمند چه نوع آمادگی برای مقابله هستیم؟
اقتصاد حاکم بر ایران اقتصادی آبمحور است. اقتصادی است که همچنان چشمش به آسمان است. به نظر میرسد اگر در چنین سرزمینی که به شدت با حساسیت و کمبود آب و خاک روبهرو است، همچنان وابستگی معیشتی را به منابع آب و خاک افزایش دهیم و برای تولید پول، آب مصرف کنیم، خطایی راهبردی مرتکب شدهایم. ادامه این خطای راهبردی میتواند فاجعهبار باشد. این اتفاق بسیار بدی است که دارد در کشور ما میافتد. ما باید به سمت توسعه و معرفی کسبوکارهای سبز برویم و با توسعه و استحصال انرژیهای نو هزینهبر منابع حیاتی را کاهش دهیم. با توسعه انرژیهای بادی، خورشیدی و زمینگرمایی باید به سمت کاهش مصرف آب و خاک حرکت کنیم. باید به سمت بالفعل کردن مزیتهای آبی و سواحل برویم. دستکم 4700 کیلومتر مرز آبی در ایران داریم که میتواند بار فشار اقتصاد بر سرزمین کمآب مرکزی را کاهش دهد. از این مرز آبی- ساحلی میتوان پول به دست آورد. ما باید به سمت احیای جاده ابریشم برویم. باید دوباره با دنیا دوست شویم تا بتوانیم از مزیتهای گردشگری در حوزههای مختلف تاریخی، طبیعی، فرهنگی، ادبی و... خود که یکی از 10 کشور جذاب دنیاست، بهره ببریم. ما باید به سمت استقرار صنایع هایتک برویم. ما با همه ادعایی که داریم حتی یک کارخانه دوچرخهسازی در این کشور نداریم. دوچرخه مگر چقدر تکنولوژی پیچیدهای دارد که ما هنوز آن را نداریم. دوچرخه هنوز یک کالای لوکس است و وقتی وارد کشور میشود 35 درصد گمرکی میخورد و ما یادمان رفته که همین عدم تولید و ورود دوچرخه و گران بودن این کالا و نبود بسترهای لازم برای توسعه دوچرخه باعث شده که سالانه 200 هزار نفر از ایرانیان بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست بدهند و وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دارد اعلام میکند چیزی حدود 50 هزار میلیارد تومان برای درمان بیماریهای ناشی از کمتحرکی دارد پرداخت میکند! ما ملت فقیری نبودیم اما متاسفانه نحوه مدیریت کشور به سمتی است که در تمامی عرصهها شاهد نوعی افت هستیم و حالا نرخ بیابانزایی در ایران در حال رشد بوده و مدام توان تولید و در نهایت کارآفرینی در ایران در حال کاهش است.
به لحاظ آماری وضعیت بیابانزایی در ایران چگونه است؟ چند درصد از خاک کشور سالانه به بیابان تبدیل میشود؟
آن چیزی که رسماً اعلام میشود، یک درصد از خاک کشور سالانه دچار بیابانزایی میشود. یعنی رسماً توان تولید و کیفیت خاک از دست میرود اما این رقم بسیار خوشبینانه است. وقتی نرخ فرسایش در کشور ما یکدوازدهم کل نرخ فرسایش خاک در جهان است، وقتی در واقع هشت برابر نرخ جهانی فرسایش اتفاق میافتد، وقتی کشور ما یکی از 9 کشور تولیدکننده گازهای گلخانهای است، وقتی میزان نابودی تنوع زیستی کشورمان فوقالعاده نگرانکننده است و در طول کمتر از 50 سال 9 /0 اندوختههای جانوری را از دست داده است، وقتی در طول چهار سال پنج میلیون شمشاد را از دست دادهایم و کمتر از دو دهه 18 میلیون بلوط را در زاگرس از دست دادهایم، وقتی تقریباً همه تالابهای کشور خشک شدهاند، وقتی چشمههای تولید گرد و خاک اینچنین افزایش پیدا کرده و ما دو بار به تنهایی رکورد نشست زمین را شکستهایم به نظر میرسد که نرخ بیابانزایی در ایران خیلی فراتر از یک درصد خاک در سال باشد. پیشتر در جایی گفتهام که بر اساس برآورد انجمن ملی خاک ایران، نرخ جابهجایی خاک کشور در بهترین حالت به دو میلیارد تن در سال رسیده است، برخی برآوردها تا 6 /4 میلیارد تن را هم نشان میدهد، حتی اگر همان دو میلیارد تن را در نظر بگیریم سه برابر متوسط آسیاست. با توجه به اینکه هر تن خاک 28 دلار ارزش دارد، میشود 56 میلیارد دلار در سال. در خصوص نرخ دقیق افزایش سالانه بیابان در کشور کار پژوهشی و علمی دقیقی انجام نشده است اما از روی شاخصها و شناسههایی که وجود دارد، گفته میشود که سالانه یک درصد افزایش بیابان در کشور داریم که نشانه آن کاهش رویشگاههای جنگلی، افت حاصلخیزی خاک و افت سطح آبهای زیرزمینی است.
برای متوقف کردن رشد بیابانزایی به چه چیزهایی نیاز داریم؟ باید چه اتفاقی بیفتد تا نرخ از بین رفتن خاک و تبدیل شدن اکوسیستمها به بیابان کاهش پیدا کند؟
اولین و مهمترین کار این است که چرخش در چیدمان توسعه اتفاق بیفتد و به سمت کاهش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک برویم. به سمت تعریف اقتصادی برویم که کمترین وابستگی را به آب داشته باشد. میل به سمت گردشگری مسوولانه میتواند کشور را از گرفتار شدن در بحرانهای ناشی از گسترش بیابان نجات دهد. باید به سمت استفاده از سرمایههای انسانی و تولیدهای ثانویه از توانمندی انسانی برویم و از این طریق پول تولید کنیم. اگر نگاه ما به توسعه تغییر کند، بیابانها نهتنها محدودیت محسوب میشوند، بلکه میتوانند صندوق ذخیره پایدار و منبعی مفید برای تولید پول در ایران باشند. به عنوان مثال منطقه شمال شرق اصفهان که به شدت در حال کاهش سکنه بود، اکنون به این دلیل که بیش از 200 اقامتگاه گردشگری در آن شکل گرفته، نهتنها مهاجرت مطلوب پیدا کرده که مردم آنجا مرفه شدهاند و شاخص کیفیت زندگی ارتقا پیدا کرده است، بدون اینکه مجبور باشند چاه بزنند یا به آلودگی هوا اضافه کنند. این اتفاق از محل بومگردی مسوولانه رخ داده است. البته کشور ما پتانسیلهای خیلی بیشتری دارد که هنوز کامل استفاده نشده و باید روی آن کار شود. شاید هنوز بخش کوچکی از آنچه در برنامه پنجساله پنجم برای استحصال انرژیهای نو پیشبینی شده بود، انجام شده و در این زمینه از بیابانها و انرژی بادی بهخصوص در منطقه سیستان که بادهای 120روزه داریم استفاده نشده است. بسیاری از مزیتهای بیابان هنوز روی کاغذ باقی مانده است.
در دنیا چه کشورهایی توانستهاند بیابانزایی را کند یا کنترل کنند؟ چه شیوههایی یا چه نوع تکنولوژی میتواند در خدمت مدیریت بیابانی شدن قرار بگیرد؟
کشورهایی مثل قزاقستان عملکرد خوبی در طول یکی دو دهه اخیر داشتهاند. کشورهایی مثل چین گامهای بلندی برای تبدیل ناهمواری ماسهای و بهبود کانونهای فرسایش بادی برداشتهاند. کشورهایی مثل استرالیا به دلیل اینکه جمعیت کمی به نسبت وسعت و قلمرواش دارد، عملاً مشکل چندانی برای گسترش بیابان ندارند.
بحث حکمرانی چقدر در مدیریت بیابانی شدن ایران دخیل است؟ نهادهای تصمیمگیر و سیاستگذار در کشور زیاد هستند و لزوماً دولتها نیستند که در این مساله دخیلاند.
بیابانزایی نتیجه سوء مدیریت است. سوء مدیریت و عدم درک بزرگی مساله میتواند در مقیاس بزرگتری دیده شود. مردم در این مساله نقش دارند. قانونگذاران و سیاستگذاران در این مساله نقش دارند. آموزش و پرورش ما در ایجاد این وضعیت دخیل است. ما باید از خشت اول شروع کنیم. برای این کار نیاز به آگاهی و دانایی حاکمیت داریم که در این زمینه بتواند فعالیت کند. سازمان محیط زیست دستور تعطیلی مدارس طبیعت را میدهد در حالی که مدارس عادی ما در حوزه مدیریت محیط زیست و ایجاد بینش و آگاهی در دانشآموزان ناکارآمد بودهاند. مدارس طبیعت یکی از کارهای زیربنایی است که میتواند نسل آینده را به نحوی تربیت کند که نسبت به داراییهای سرزمین حساس باشند و با بینش و آگاهی نسبت به محیط زیست رفتار کنند و اساساً میتوانند نسلی را تربیت کنند که اهل معامله به بهای نابودی منابع طبیعی نباشند. این وضعیت سبب شده نتوان دورنمای آینده کشور را امیدبخش ترسیم کرد. باید پذیرفت بیابان هم در جایی که به صورت طبیعی استقرار دارد، بهترین پاسخ طبیعت به شرایط زیستبوم است و نباید زدوده شود. آنچه خطرناک است، بیابانزایی است و مصداق بیابانزایی فقط در هجوم ماسههای روان نیست! نابودی ارومیه، بختگان، جلگه خوزستان، دشت سیستان و جازموریان در شمار مصداقهای بیابانزایی است، فرونشست زمین در تخت جمشید، نقش رستم، تهران و ابی بیگلو اردبیل هم اینگونه است و البته خودسوزی زمین در خان میرزا یا پریشان هم شناسهای دیگر بر بیابانزایی است. بیابانزایی از ازدیاد جمعیت و مصرفگرایی میآید؛ از اشتیاق بیشتر به تولید و بلعیدن انرژی و از عدم توجه به قوانین طبیعت در چیدمان توسعه.