بنیادگرایی در تاجیکستان
چگونه پای تاجیکستانیها به ترور در ایران باز شد؟
وزارت اطلاعات در اطلاعیهای پیرامون حادثه تروریستی سیزدهم دیماه کرمان، اعلام کرد از دو تروریست معدوم انتحاری، یک نفر ملیت تاجیکستانی داشته است. وزیر کشور هم در رابطه با تابعیت نفر دوم اعلام کرده که احتمالاً تاجیکستانی باشد. پیش از این نیز حضور تاجیکها در حملات تروریستی حرم شاهچراغ توجه رسانهها و افکار عمومی را به خود جلب کرد. اجرای این عملیات تروریستی در شیراز و کرمان این سوال را به وجود میآورد که چرا تاجیکستان در سالهای اخیر به محل رشد و نمو تروریسم تبدیل شده است؟
آمار فعالیتهای تروریستی در منطقه نشان میدهد، شاخه داعش در آسیای میانه که به داعش خراسان نیز معروف است، ردپای روشنی در فعالیتهای تکفیریها در دو سال اخیر داشته است. اقدامهای تروریستی با مشارکت اتباع تاجیکستان از جمله حمله به دفتر حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در کابل، کشتار ۱۳ سرباز روس در پادگان آموزشی در بلگراد، سازماندهی حملات تروریستی در روسیه، فعالیت گروه موسوم به انصارالله با حضور تاجیکها در افغانستان، حمله تروریستی چند سال قبل یک تبعه قرقیزستان در خطوط مترو شهر سنپترزبورگ، اقدام تروریستی چند تبعه تاجیک و ازبک در سوئد و اعلام تاسیس گردان ترکهای آسیای مرکزی در اوکراین برای مقابله با ارتش روسیه به فرماندهی یک تبعه قرقیزی و معاونت یک تاجیک (ابوداوود که یک گردان ۲۰۰نفره دارد)، بیانگر ادامه گرایش جوانان منطقه بهویژه تاجیکها به گروههای تروریستی است.
داعش خراسان
داعش یا دولت اسلامی عراق و شام، به عنوان شاخهای از جریان القاعده تلقی میشود که پس از جهشهای ژنتیکی سیاسی به گروهی شورشی بدل شد. این گروه که یکی از رادیکالترین گروههای افراطی است، از اواسط سال 2013 اعلام موجودیت کرد و پس از آن به سرعت توانست بخشهای قابل توجهی از سوریه و عراق را تحت کنترل خود درآورد. یکی از تلاشهای این گروه معطوف به فراهم کردن جای پایی در افغانستان بود که در اوایل سال 2015 آغاز شد. هرچند در ابتدا مقامات افغانستان حضور داعش را در این کشور تکذیب کرده و تبلیغاتی میدانستند، اما گذر زمان نشان داد که این گروه به راحتی قابل شکست نیست و سودای حکمرانی بر مشرق اسلامی را دارد و آسیای مرکزی، افغانستان و شبهقاره هند اهداف احتمالی آینده این گروه شورشی خواهند بود.
با توجه به شکست داعش در سرزمینهای عربی، گمانهزنیهایی پیرامون مقاصد بعدی داعش ارائه شد که در این میان افغانستان یکی از مستعدترین کشورها برای پذیرایی از جنگجویان داعش به نظر میرسید. در ابتدا هستههای وابسته به داعش از جنگجویانی تشکیل شد که پیشتر در گروه طالبان عضو بودند. این هستهها توانستند در همان ابتدا مناطق کوچکی از شرق افغانستان را تصرف کنند. ولایت خراسان از نگاه داعش، قسمتهای بزرگی از ایران، شبهقاره هند، افغانستان و جمهوریهای آسیای مرکزی را دربر میگیرد. ابومحمد العدنانی، سخنگوی گروه داعش، با اعلام تشکیل ولایت خراسان اعلام کرد که این منطقه بخشی از مرزهای این گروه خواهد بود. در واقع این نخستینبار بود که داعش منطقهای دور از محل حضور اصلی خود را به عنوان ولایت تابعه اعلام میکرد. از جمله شرطهایی که برای قبول بیعت گروههای دیگر با رهبر داعش وجود داشت این بود که گروه داوطلب بتواند کنترل یک منطقه را در دست داشته باشد. در پیام ویدئویی العدنانی، حافظ سعید خان به عنوان والی خراسان و همچنین ملا عبدالرئوف خادم ملقب به ابوطلحه به عنوان معاون والی خراسان معرفی شد. در ابتدا دو منطقه به عنوان مراکز اصلی داعش مطرح بود. نخست، بخش کَجَکی در استان هلمند و دوم، مناطق شرقی ولایت ننگرهار. آنها در فاصله بهار و تابستان سال 2015 محدوده تحت کنترل خود در ولایت ننگرهار را گسترش داده، سپس عملیات تروریستی خود را سازماندهی کردند.
داعش طی دوره حضور خود در افغانستان سعی داشت ضمن عضوگیری از میان جنگجویان بریده از طالبان، مردم عادی و جوانان افغان را نیز جذب کند. نکته قابل توجه دیگر آن است که فعالیت عمده جریان داعش در این مدت بر مبارزه با طالبان و وحشتافکنی در میان شیعیان افغانستان تمرکز یافته و این گروه در ابتدا کمتر با نیروهای امنیتی افغانستان درگیری داشت.
حضور طالبان در افغانستان، چالشی پارادوکسیکال برای داعش است. از یکسو، قدرتگیری داعش در افغانستان بر عضوگیری از این گروه وابسته است و از سوی دیگر طالبان به عنوان یک گروه ایدئولوژیک (و در حال حاضر گروه حاکم)، مهمترین مانع برای گسترش نفوذ داعش در افغانستان محسوب میشود. انحصارطلبی ویژگی بارز گروه داعش است و این گروه در عراق و سوریه نشان داده حاضر به تحمل هیچ جریان موازی دیگری نیست. همین رویکرد و برخی اختلافات عقیدتی موجب بروز درگیریهای جدی میان دو گروه شد و این انگاره را به وجود آورد که طالبان یگانه جریانی است که میتواند داعش را در افغانستان شکست دهد.
ظهور داعش در مناطق آشوبزده افغانستان را باید تا حد زیادی معلول شکافهای درونی طالبان و اختلاف این گروه با دیگر سازمانهای تروریستی منطقه دانست. شورای رهبری طالبان که در شهر کویته پاکستان مستقر بود، از دیرباز دچار انشعاب بوده است. بروز اختلافنظرها عمدتاً به پس از انتشار خبر فوت ملاعمر و انتخاب ملااختر محمد منصور مربوط میشد. اختلاف در تعیین جانشین ملاعمر از سویی و اقدامات منصور و سیاستهای وی از سوی دیگر موجب بروز انشقاقهای شدید در گروه طالبان شد. این اختلاف نظرها سبب شد برخی از فرماندهان طالبان از صفوف این گروه کنار زده شوند. داعش از این فرصت برای جذب جنگجویان و حتی فرماندهان طالبان که مایل به نبرد با نیروهای غربی بودند (به منظور گسترش نفوذ و حضور خود در افغانستان) استفاده کرد. هرچند این اختلاف با روی کار آمدن ملاهبت الله آخندزاده و وارد شدن فرزند ملاعمر و گروه حقانی به رهبری طالبان تا اندازهای پوشانده شد، با این حال همچنان وجود داشته و فعال است.
تنها طالبهای ناراضی داعشی نشدهاند، بلکه برخی از سازمانهای افراطی منطقه که در گذشته متحد طالبان بودند و خودشان را زیرمجموعه القاعده تعریف میکردند نیز به داعش پیوستهاند. حرکت اسلامی ازبکستان یکی از این سازمانهاست. این سازمان به رهبری طاهر یولداش، متحد دیرینه طالبان بود. ملاعمر در زمان حاکمیتش، یولداش را فرمانده کل جنگجویان خارجی مستقر در افغانستان کرده بود. این گروه از دیرباز قصد داشت جنگ را به آسیای مرکزی بکشاند، اما طالبان در آن زمان تمایل داشت جنگ در افغانستان محدود بماند تا قلمرو بیشتری به دست بیاورد. حرکت اسلامی ازبکستان، ظاهراً از این موضع طالبان دلسرد شد و به داعش اعلام وفاداری کرد. داعش علاقهمند است بهمحض آنکه توانست، دامنه درگیریها را به آسیای مرکزی بکشاند و در این راستا گروههایی که ریشه در آن منطقه دارند، نامزدهای خوبی برای حمایت هستند. گروه انصارالله تاجیکستان و جنبش اسلامی ترکستان شرقی که برخاسته از ایالت سین کیانگ چین است نیز از متحدان حرکت اسلامی ازبکستان بهشمار میآیند.
بسترهای مناسب
میتوان چنین بیان کرد که رشد گرایشهای افراطی در آسیای مرکزی از جمله تاجیکستان، نتیجه ضعف آموزشهای مذهبی از سوی حکومتهای منطقه و همچنین ناکارآمدی سیاسی این حکومتهاست که مولفههای بسیار مهمی برای بهرهبرداری برخی گروههای افراطی مانند داعش از این وضعیت هستند. درواقع، رشد بنیادگرایی در این مناطق اغلب پاسخی به نبود فرصتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی مذهبی است. در همان حال وجود زمینههای مناسب اجتماعی در پذیرش ایدئولوژی جهادی در آسیای مرکزی را میتوان یکی دیگر از دلایل مهم حضور داعش در این منطقه عنوان کرد. در مجموع، در رابطه با رشد اندیشههای افراطی و ایدئولوژیهای بنیادگرا در این منطقه و زمینههای مناسب نفوذ و حضور جنبشهای تکفیری مانند داعش و جریانهای سلفیگری در آسیای مرکزی، دلیلهای مختلفی وجود دارد که از جمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
1- بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و استقلال این جمهوریها، مردم منطقه رویکرد بازگشت به هویت تاریخی و فرهنگی خود را در پیش گرفتند. این در حالی بود که خلأ چشمگیری در حوزه شناخت دقیق و واقعی از مبانی اعتقادی اصیل اسلامی در این زمینه وجود داشت که آسیبپذیری آن را در این مورد افزایش میداد. در چنین فضایی مروجان وهابیت از فرصت پیشآمده استفاده کردند و تصویری از اسلام مدنظر خود را با قرائت وهابیگری به مردم منطقه عرضه کردند. طبیعی است در چنین شرایطی طیفها و گروههایی از مردم مسلمان منطقه که عشق و علاقه برای بازگشت به هویت اسلامی در وجود آنها موج میزد، با مشاهده اسلام تبلیغی از سوی سعودیها، به آن متمایل شوند و اسلام و مسلمانی را در چهره و سیمای آنان ببینند.
2- دامنه فعالیت بنیادگرایان افراطی آسیای مرکزی به تدریج به سایر مناطق نیز کشیده شد. برای نمونه جنبش اسلامی ازبکستان و اتحاد اسلامی که در شمال پاکستان (وزیرستان) حضور دارند، از قدرت تبلیغاتی، توان یارگیری از سایر کشورها و نیز امکان انجام عملیات تروریستی در مناطقی که منافع آنها تامین میشود برخوردارند.
3- جنبشهای اسلامی آسیای مرکزی تشکیلات خود را برای گسترش اقدامهای خشونتبار به شدت تقویت کردهاند. آنها حتی سازمانهایی را در شکلهای مختلف برای انجام اقدامهای تروریستی مقابله با گروههای رقیب و انجام عملیات انتحاری ایجاد کردهاند.
4- نتیجه گسترش و تعمیم گروههای اسلامگرای افراطی این خواهد بود که سازمانهای دیگری از همین دست در سایر کشورها ایجاد شوند و مخاطبان زیادی را همانند سازمانهای اسلامی بنیادگرای بینالمللی مانند القاعده و طالبان جذب کنند. آنها همچنین برای ایجاد شبکههای متعدد تروریستی در ابعاد مختلف برای انجام فعالیتهای انتحاری تلاشهای گستردهای کردهاند.
5- به علت وجود مشکلات فراوان داخلی در دولتها و جوامع آسیای مرکزی نظیر محرومیتها و مشکلات اجتماعی، تنش میان نخبگان، ضعف و ناکارآمدی ساختار دولت و نبود سازوکارهای مناسب برای رسیدن به قدرت، عرصه برای بروز بحرانها و تنشها از سوی گروههای افراطی مانند داعش فراهم شده است تا با بهرهبرداری از این مسائل به هدفهای خود برسند و با جذب نیرو از این جوامع، زمینه دستیابی خود را به قدرت سیاسی و نفوذ اجتماعی در آسیای مرکزی فراهم کنند. بنابراین در چشماندازی بلندمدت میتوان چنین گفت که این مسائل در گسترش تنشها در داخل این مناطق، افزایش افراطیگری مذهبی و رشد نظامیگرایی در آسیای مرکزی و حتی تشدید رقابت میان قدرتهای بزرگ در این مناطق، موثر خواهد بود. این مسائل به سرعت به چالشی اساسی برای این کشورها تبدیل خواهد شد؛ زیرا به گسترش نفوذ داعش در بین مردم و جامعه منجر شده و آسیای مرکزی را با تهدیدهای جدی روبهرو خواهد کرد.
نفوذ و حضور
از منظر مبنایی و پیشینهشناسانه درباره حضور تفکرهای افراطی در آسیای مرکزی و از جمله تاجیکستان باید گفت که بنیادگرایی اسلامی، سالهاست برای کشورهای این منطقه مشکلی اساسی است و پیشینه آن به بیش از دو دهه پیش بازمیگردد. درواقع، پس از فروپاشی اتحاد شوروی، آسیای مرکزی به عنوان منطقه تاریخی اسلامی، به کانون اسلام افراطی تبدیل شد. در دهه گذشته نیز بعد از رویداد تروریستی 11 سپتامبر 2011، بنیادگرایی و افراطگرایی با رشد فزایندهای در مجموعه کشورهای آسیای مرکزی گسترش یافت. استدلال غالب تحلیلگران آن است که توسعه بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی تحت تاثیر مجموعهای از عاملهای درونی و بیرونی قرار داشته و ایجاد خلأ ژئوپولیتیک پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز بازی بزرگی را در این منطقه شکل داده است. با این حال تهدید اساسی که امروزه برای آسیای مرکزی مطرح است، خطر نفوذ و حضور گروه تروریستی و تکفیری داعش در این مناطق است که میتوان در رابطه با این تهدید، عاملهای اجتماعی و سیاسی متعددی را برجسته دانست. به بیان دیگر، عاملهایی را که امروزه زمینهساز و تسهیلکننده حضور داعش در آسیای مرکزی شدهاند، میتوان به مولفههای تاریخی و جدید تقسیم کرد:
الف- مولفههای تاریخی: پس از فروپاشی اتحاد شوروی، اسلامگرایی افراطی در آسیای مرکزی اهمیت زیادی پیدا کرد. پس از انقلاب اکتبر روسیه، مسلمانان آسیای مرکزی برای تحقق بخشیدن به آرمانهای خود برای تشکیل یک حکومت مناسب دینی به برگزاری کنگرهها و گردهماییهای اجتماعی مختلفی اقدام کردند که در حقیقت خواسته اصلی آنها تشکیل یک دولت اسلامی بود. همچنین گروههای اسلامی از بازیگران تحولات دهه ۱۹۹۰ در آسیای مرکزی بودند که با بهرهگیری از ریشههای عمیق باورها و تمایلات اسلامی در این منطقه تلاشهای وسیعی را سازمان دادند. در همان حال، ظهور طالبان در افغانستان و پیوندهای قوی این کشور با جمهوریهای آسیای مرکزی به اثرپذیری این مناطق از تحولهای سیاسی و نظامی افغانستان منجر شده است. پیروزی بنیادگرایان طالبان در افغانستان بر امنیت و تحولهای داخلی کشورهای آسیای مرکزی تاثیر مستقیم داشت؛ چرا که بنیادگرایان آسیای مرکزی با پیروزی همتایان خود در افغانستان انگیزه بیشتری برای تداوم فعالیتهای خود پیدا کردند. از اینرو، تثبیت حاکمیت طالبان در افغانستان، شرایط مناسبی را برای ایجاد واحدهای آموزشی برای نیروهای شبهنظامی اسلامی در آسیای مرکزی فراهم کرد. بنابراین بنیادگرایان آسیای مرکزی همواره تحت تاثیر نیروهای افراطی در افغانستان بودهاند.
ب- مولفههای جدید: در سالهای اخیر بیثباتی سیاسی و مشکلات حکومتی در درون هر یک از کشورهای پنجگانه آسیای مرکزی، نفوذ داعش را در این مناطق تسهیل کرده است. در واقع نابرابری اقتصادی میان همه مردم در کشورهای آسیای مرکزی سبب جذب افراد ناراضی به این گروه شده است. از سوی دیگر باید تاکید کرد که حزبها و جنبشهای اسلامی بنیادگرا در آسیای مرکزی استفاده از هرگونه سلاح و ابزارهای خشونتبار را برای رسیدن به هدفهایشان و نیز بهکارگیری خشونت و افراطیگری را در جهت ایجاد دولت خلافت اسلامی تشویق میکنند. آنها اسلام بنیادگرا را یگانه راه معتبر برای حل مسائل جهانی میدانند. از حزبهای افراطی در آسیای مرکزی که فعالیت آنها زمینه حضور و نفوذ داعش را برای فعالیت در این مناطق فراهم کرده عبارتاند از:
1- حزب التحریر: این حزب از معروفترین و قدرتمندترین حزبها در آسیای مرکزی است، به گونهای که بر شهروندان کشورهای ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان تاثیر زیادی گذاشته است. هدف اصلی حزب التحریر، تاسیس خلافت اسلامگرایی است. این حزب سه راهکار اساسی را دنبال میکند؛ اول، تاسیس اجتماعی از اعضای این حزب که معتقد به سیره پیامبر باشند؛ دوم، جهتدهی به افکار عمومی تودههای مسلمان برای تشکیل خلافت و احیای تفکرهای اسلامی؛ و سوم، تقویت باوری عمومی در میان جوامع آسیای مرکزی درباره لزوم سرنگونی حکومتهای این منطقه و جایگزینی آنها با خلافت اسلامی.
2- جنبش اسلامی ازبکستان: از افراطیترین جنبشهای اسلامی در آسیای مرکزی، جنبش اسلامی ازبکستان است که از سوی آمریکا به عنوان سازمان تروریستی شناخته شده است. از هدفهای این جنبش کمک به حزب القاعده در افغانستان علیه فعالیتهای آمریکا و انگلیس است. بنابراین این جنبش از خشنترین و افراطیترین سازمانها در آسیای مرکزی است که برای رسیدن به قدرت از هر ابزاری استفاده میکند. همچنین با شبکه القاعده و سایر جنبشهای بنیادگرای اسلامی برای تامین منابع تسلیحاتی، ارتباط برقرار کرده است.
3- حزب النصره: این حزب را بخشی از اعضای حزب التحریر در تاشکند در سال 1999 تشکیل دادند. اعضای حزب النصره آموزشهای لازم را همانند حزب التحریر در سیستمی اسلامی فرامیگیرند. این حزب فعالیتهای مخفی و زیرزمینی دارد، به شکلی که از سوی دولت ازبکستان به انجام فعالیتهای افراطی و همکاری با گروههای بنیادگرا متهم شده است.
4- جنبش اسلامی آسیای مرکزی: در سال 2002 بنیادگرایان سلفی در آسیای مرکزی چهارچوپ سازمان مخفی جدیدی را به نام جنبش اسلامی آسیای مرکزی ایجاد کردند. این سازمان در حقیقت خواهان اتحاد جنبش اسلامی ازبکستان، قرقیزستان و بنیادگرایان تاجیک با یکدیگر بود و دامنه فعالیتهای خود را به چین و قزاقستان نیز گسترش داد. هرچند این جنبش با انجام بعضی فعالیتهای نظامی، کشورهای آسیای مرکزی را بیثبات کرده است. برخی از تحلیلگران معتقدند که جنبش اسلامی آسیای مرکزی به سرعت با هدف تشکیل دولت خلافت اسلامی در جمهوریهای قزاقستان، ترکمنستان و قرقیزستان تاسیس شده است.
علاوه بر این موارد، پیوستن برخی شهروندان آسیای مرکزی به گروه داعش سبب شده حکومتهای کشورهای آسیای مرکزی به شدت نگران تهدیدهای ناشی از ورود نیروهای داعشی از سوریه به این کشورها باشند. تهدید دیگر داعش در آسیای مرکزی نسبت منابع اقتصادی و زیرزمینی این منطقه است، یعنی نفت و گاز که برای فراهم کردن هزینههای لازم برای گسترش فعالیتهای تروریستی داعش مولفه بسیار مهمی است. این تهدیدها باعث شده برخی مقامهای رسمی کشورهای آسیای مرکزی مانند تاجیکستان اعلام کنند که رشد اسلامگرایی در این کشور تشدید شده و نزدیک است به مشکلی جدی برای این کشور تبدیل شود. به همین جهت دولت در این کشور تصمیم گرفته است اسلامگرایی و فعالیتهای مذهبی را بهطور کامل محدود کند. تهدیدهای ناشی از حضور گروه تروریستی داعش در آسیای مرکزی امروزه قدرت زیادی گرفته است. این مساله به یکی از موضوعات محوری در محافل علمی بدل شده است. در واقع در ماههای اخیر، نگرانیهای فراوانی برای حکومتهای کشورهای آسیای مرکزی ایجاد شده و احتمال تسری بیثباتیها در این منطقه و پیوستن افراد بیشتری از شهروندان این منطقه به گروه داعش بیش از هر زمان دیگری مطرح شده است. در همین زمینه سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی مسکو هشدار دادهاند که خطر تشکیل دولت خلافت اسلامی (داعش) بهطور کامل آسیای مرکزی را تهدید میکند.
بر اساس گزارشهای منتشرشده از منابع معتبر، تعداد زیادی از اتباع کشورهای آسیای مرکزی به عنوان نیروهای تجهیزشده به سلاح در سوریه حضور داشته و برخی از تحلیلگران این تعداد را تا ۱۲ هزار نفر نیز تخمین زدهاند. برخی دیگر از گزارشها نیز اشاره میکنند که نیروهایی از ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان از بزرگترین نیروهای محلی آسیای مرکزی در دولت خلافت اسلامی حضور دارند و نیز نیروهایی از قرقیزستان و قزاقستان نیز در داعش استخدام شدهاند. تهدید نفوذ داعش در آسیای مرکزی به واقعیت حضور فیزیکی و معنوی آنها در این منطقه تبدیل شده و دادههای جدیدی را در وضعیت ژئوپولیتیک این بخش مهم از دنیای امروز مطرح کرده است. بر این اساس، در ادامه بهطور مختصر به نمودهایی از نفوذ و حضور این گروه تروریستی در تاجیکستان اشاره خواهد شد.
رشد تروریسم
تاجیکستان، فقیرترین کشور در میان جمهوریهای شوروی سابق به حساب میآید که نزدیکی به یکی از قدیمیترین و مهمترین کانونهای بحران منطقهای (افغانستان)، در کنار فراهم بودن بسترهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی مناسب برای رشد تروریسم در آن، موجب آسیبپذیری این کشور از این مقوله شده است. این در حالی است که بستهتر شدن فضای سیاسی و افزایش بیسابقه سطح اقتدارگرایی این کشور از سال 2014 که به موجب آن فعالیت بسیاری از احزاب و گروههای سیاسی ممنوع شد و عده زیادی از فعالان سیاسی این کشور یا به زندان افتاده یا مجبور به ترک این کشور شدند، موجب آسیبپذیری بیش از پیش دوشنبه در برابر گروههای تروریستی، بهویژه داعش شده است.
یکی از عوامل گرایش جوانان تاجیک به گروههای افراطی و تروریستی، فضای بسته و محدود بودن آموزشهای اسلامی و عبادی در داخل تاجیکستان است. بر اساس گزارشی که موسسه مطالعات راهبردی شرق کار کرده، در این کشور ورود جوانان قبل از ۱۸ سال و همچنین بانوان به مساجد ممنوع است. آموزش احکام اسلامی و قران کریم نیز ممنوع بوده و در کشوری با جمعیت ۱۰ میلیوننفری که ۹۸ درصد آنها مسلمان هستند، به غیر از یک دانشکده اسلامی در شهر دوشنبه، هیچ مدرسه یا مرکز دیگری که جوانان بتوانند از طریق آن با اسلام آشنا شوند، وجود ندارد. از سوی دیگر، به دلیل مهاجرت اکثر مردان تاجیک به روسیه برای کار، وظیفه تربیت فرزندان در تاجیکستان به عهده مادران است؛ این در حالی است که مادران نیز مجبورند کار کنند. در این شرایط، طبیعی است که کارگران جوان مهاجر تاجیک در روسیه تحت تاثیر افکار مبلغان گروههای تروریستی و تکفیری نظیر داعش قرار میگیرند که از ابزارهای تبلیغاتی پیشرفتهای استفاده میکنند. علاوه بر این، دولت تاجیکستان با فشار بر نهضت اسلامی، که ثبت رسمی شده بود و در پارلمان این کشور نماینده داشت، باعث شد رفتهرفته جریانات افراطگرایی در تاجیکستان قوت بگیرند. این فشار به شکلی بود که حتی رهبران و سرکردههای سلفی که در تاجیکستان دستگیر میشدند، با نوشتن بیانیه یا مقالهای علیه حزب نهضت اسلامی، آزاد میشدند.
یکی دیگر از دلایل جذب تاجیکها به صفوف گروه داعش، سخت بودن شرایط ثبتنام و هزینه بالای دریافت مجوز رسمی کار به صورت ماهانه در روسیه، فشار نیروهای انتظامی روسی به کارگران جوان تاجیک و در نهایت نبود حمایتهای لازم حقوقی از سوی سفارت و نهادهای سیاسی تاجیکستان بوده است که موجب میشد این افراد با وعده گروه داعش مبنی بر پرداخت حقوق بالا فریب بخورند. بررسیها نشان میدهد که بیش از دو هزار تاجیک طی سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶ برای پیوستن به داعش به سوریه و عراق رفتند. حتی تعدادی از این افراد به همراه خانوادههای خویش به سوریه و عراق رفته بودند که حدود ۵۰۰ تن از آنها کشته شده و اکنون همسر و فرزندانشان سرگردان هستند.
انگیزه عمده کارگران مهاجر تاجیک از پیوستن به گروههای تروریستی و افراطی طی سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ اعتقادات انحرافی ناشی از فعالیت مبلغان این سازمانها و همچنین کسب منافع مالی بوده است. اما دلیل اصلی موفقیت مبلغان گروه داعش در شستوشوی مغزی کارگران مهاجر تاجیک در روسیه، نبود آگاهی و دانش اسلامی در این افراد است. در واقع محدودیتهای آموزش علوم اسلامی در تاجیکستان موجب شده است که این افراد خیلی راحت در دام فریب گروههای تروریستی و افراطی گرفتار شوند. جذابیت در بیان مطالب از سوی مبلغان داعش، نبود برنامه سازمانیافته مناسب برای ادغام کارگران تاجیک در جامعه روسیه و موانع پیچیده اداری هنگام دریافت مجوز کار و اقامت در این کشور و همچنین کارفرمایانی که برای فرار از پرداخت مالیات و پرداخت دستمزدهای کمتر، اقدام به جذب کارگران مهاجر بدون امضای قرارداد میکنند، از دیگر عوامل پیوستن این افراد به گروههای تروریستی و تکفیری هستند. البته دولت روسیه تلاش میکند از طریق اداره مفتیات مسلمانان این کشور و با استفاده از مساجد و سازمانهای کارگری، به کارگران جوان مهاجر تاجیک خطرهای عضویت در گروههای افراطی و تکفیری را گوشزد کند. ولی همزمان، اقدامهای برخی از نهادهای امنیتی و انتظامی روسیه که اخیراً با افزایش فشار بر کارگران مهاجر تاجیک و بازداشت گسترده آنان به بهانه نقض قوانین کار و اقامت همراه بوده است، این تلاشها را زیر سوال میبرد. این نوع برخورد با کارگران مهاجر، بهویژه تاجیکها، این بهانه را به دست گروههای افراطی و تروریستی میدهد که آنان با این ادعا که روسیه حقوق مسلمانان را نقض میکند، جوانان مهاجر تاجیک را تحت تاثیر قرار دهند.
اما در رابطه با اینکه چرا شمار نیروهای تاجیک حاضر در حملات تروریستی اخیر در ایران محسوس بوده است، باید گفت که در اینگونه عملیات، گروه داعش، تاجیکهایی را که پس از شکست این سازمان در سوریه و عراق تحت عنوان داعش خراسان در راستای برنامههای آینده خویش به افغانستان منتقل کرده بود، به کار میگیرد. زیرا هدف آنها ضربه زدن به منافع ایران با ناامن نگه داشتن افغانستان است و به همین جهت به دنبال آن هستند که فرصت برقراری ثبات و آرامش را از این کشور بحرانزده بگیرند. اما نکته بعدی این است که تاجیکهای عضو داعش اکنون عملاً در یک بنبست قرار گرفتهاند و نه میتوانند به تاجیکستان و روسیه برگردند و نه راه دیگری برای رفتن به غرب برای آنها وجود دارد. زیرا در صورت بازگشت به تاجیکستان که وطن آنان است یا روسیه که از آن به سوریه و عراق رفتهاند، قطعاً به حبسهای طولانی محکوم خواهند شد. اما درباره اینکه چرا داعش از اتباع تاجیکستان در این عملیات استفاده میکند، اول، تاجیکها به زبان فارسی صحبت میکنند و دوم، به لحاظ چهره شبیه به ایرانیها هستند و سوم، ورود و خروج از مرز افغانستان برای تاجیکها به راحتی قابل انجام است.
منابع:
1- زمینههای بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی،
الهه کولائی.
2- پیامدهای گسترش حضور داعش در افغانستان بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، محمدکاظم سجادپور.
3- نفوذ داعش در آسیای مرکزی و تاثیر آن بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، کیهان برزگر، مجید توسلی.
4- تحلیل زمینههای سیاسی و اجتماعی حضور داعش در آسیای مرکزی، مسعود اخوان، شمسالدین صادقی.
5- داعش در افغانستان؛ ماهیت، اهداف و چشمانداز آن، زهرا محمودی.