شناسه خبر : 46105 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

درمان فقر

آیا با روان‌درمانی می‌توان فقر را کاهش داد؟

 

آزاده خرمی‌مقدم / نویسنده نشریه 

70در سال‌های اخیر، علل و پیامدهای روانی فقر دوباره مورد توجه دانشمندان و سیاستگذاران قرار گرفته است. آیا ممکن است فقر اثرات روانی خاصی داشته باشد و اینها به نوبه خود بر نتایج اقتصادی تاثیر بگذارد به ‌نحوی که فقر را تداوم بخشد؟ هدف از این بررسی، خلاصه و تحلیل وضعیت فعلی این ادبیات است. طرح چنین پرسش‌هایی به معنای سرزنش فقرا برای فقر آنها نیست. در عوض، هسته اصلی این فرضیه این است که قدرت موقعیت (به جای کمبودهای درونی فرد) پیامدهای بالقوه نامطلوبی دارد. استدلال اساسی برای حلقه بازخوردی که در آن فقر از طریق سازوکارهای روان‌شناختی تداوم می‌یابد، دو جزء دارد. اول اینکه فقر بر متغیرهای روان‌شناختی مانند شادی، رضایت از زندگی و استرس تاثیر دارد. دوم، این متغیرها به نوبه خود بر نتایج اقتصادی تاثیر می‌گذارند، به‌گونه‌ای که فقر را تداوم می‌بخشند. این مقاله جدیدترین شواهد مربوط به هر یک از این سازوکارها را مورد بحث قرار خواهد داد.

اثرات درآمد بر پیامدهای روانی

تاریخچه غنی و طولانی تحقیقات در روان‌شناسی و اقتصاد در مورد این سوال وجود دارد که آیا درآمد با رفاه ذهنی مرتبط است یا خیر. در این ادبیات، رفاه ذهنی معمولاً از طریق سوالاتی اندازه‌گیری می‌شود که در آن پاسخ‌دهندگان در مقیاس عددی نشان می‌دهند که چقدر از زندگی خود خوشحال یا راضی هستند، آیا آنها احساسات مثبت یا منفی را تجربه می‌کنند و... . برای چندین دهه، یک گزارش غالب از رابطه میان درآمد و چنین متغیرهایی، پارادوکس ایسترلین بود که به نام ریچارد ایسترلین نامگذاری شد که برای اولین‌بار این پارادوکس را در مجموعه‌ای از مقالات در اوایل دهه 1970 توصیف کرد. در داده‌های مقطعی و سری زمانی، او یک رابطه مثبت بین رفاه ذهنی در داخل کشورها مشاهده کرد، یعنی افراد ثروتمند در یک کشور خاص از افراد فقیر در همان کشور شادتر بودند. با این ‌حال، او چنین رابطه‌ای را در میان کشورها پیدا نکرد. مردم کشورهای ثروتمند به‌طور متوسط شادتر از کشورهای فقیر به نظر نمی‌رسند. علاوه‌ بر این، با افزایش ثروت کشورها در طول زمان، به‌نظر نمی‌رسد رفاه ذهنی همگام با افزایش درآمد رشد کند (ایسترلین، 1973، 1974). استیونسون و ولفرز (2008) این دیدگاه را به‌طور قانع‌کننده‌ای در مجموعه‌ای از مقالات در اوایل دهه 2000 نقض کردند. ساکس و همکاران (2010, 2012) و استیونسون و 

ولفرز (2013) با استفاده از مجموعه داده‌های اضافی و بزرگ‌تر، نشان دادند که در واقع یک همبستگی قوی میان درآمد و رفاه ذهنی نه‌تنها در داخل، بلکه در کشورها وجود دارد. این همبستگی مثبت در سراسر کشور حتی در مجموعه داده‌های اولیه مورد استفاده ایسترلین نیز وجود داشت، اما تعداد کشورها برای معنا‌دار کردن روابط از نظر آماری بسیار کم بود. علاوه‌ بر این، آنها یک رابطه مثبت قوی بین رشد تولید ناخالص داخلی (GDP) و تغییرات در رفاه ذهنی پیدا کردند. به ‌عنوان‌ مثال، تغییر در میانگین پاسخ‌های سطح کشور به پرسش‌های رفاه در امواج متوالی (و حتی دور) بررسی ارزش‌های جهانی، به‌شدت با تغییرات تولید ناخالص داخلی در همان دوره زمانی همبستگی مثبت داشت. بنابراین، شواهد همبستگی اکنون بدون ابهام است. هم درآمد و هم رشد با رفاه ذهنی مرتبط هستند. این هم در داخل و هم در میان کشورها صادق است.

تاثیرات علّی تغییرات درآمد بر رفاه و استرس

در سال‌های اخیر، این ادبیات در چندین جهت جالب گسترش یافته است. اولین مورد، انتشار تعداد زیادی از مطالعات است که ادعاهای علی را در مورد تاثیر تغییرات درآمد بر رفاه ذهنی مطرح می‌کند. یک رشته از این ادبیات جدید از تکنیک‌های پیچیده سری زمانی برای دستیابی به این هدف استفاده می‌کند. به‌ عنوان ‌مثال، آلوش (در دست بررسی) از رویکرد متغیرهای ابزاری سری زمانی برای ایجاد تاثیر درآمد بر افسردگی (و برعکس) در داده‌های تابلویی از آفریقای جنوبی بهره می‌برد. با این ‌حال، شاید مهم‌ترین پیشرفت، ورود تعداد زیادی از مطالعات بوده است که از کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل‌شده (RCTs) برای مطالعه تاثیر نقل‌وانتقالات نقدی بدون قیدوشرط و سایر مداخلات اقتصادی استفاده می‌کنند. این مطالعات در حال حاضر به اندازه کافی زیاد است که بررسی‌های سیستماتیک و متاآنالیزها را امکان‌پذیر می‌کند. مک‌گوایر و همکاران (2022) 37 مطالعه را در مورد نقل‌وانتقالات نقدی بدون قیدوشرط در کشورهای با درآمد کم و متوسط شناسایی کردند که بیش از 112 هزار پاسخ‌دهنده را زیر پوشش قرار داد. در متاآنالیز خود، آنها اندازه متوسط اثر 10 /0 انحراف استاندارد (SD) را در رفاه ذهنی می‌یابند. مبالغ نقل و انتقالات بزرگ‌تر تاثیرات بیشتری بر رفاه ذهنی دارد و تاثیرات آن در طول زمان کاهش می‌یابد که نشان‌دهنده سازگاری یا کاهش تاثیرات اقتصادی نقل‌وانتقالات نقدی است که احتمالاً زمینه‌ساز تاثیرات بر رفاه ذهنی است. بنابراین، نقل‌وانتقالات نقدی اثرات مثبت قوی و متوسطی بر رفاه ذهنی دارد. کریستین و همکاران (2019) در یک مطالعه جذاب که این یافته‌ها را به یک متغیر پیامد عینی تعمیم می‌دهد، نشان می‌دهد که انتقال 22دلاری نقدی در اندونزی میزان خودکشی سالانه را 36 /0 به ازای هر 100 هزار نفر کاهش می‌دهد که معادل 18 درصد کاهش است. تعداد کمی از مطالعات دیگر از سطوح هورمون استرس کورتیزول به‌ عنوان یک متغیر پیامد عینی استفاده کرده‌اند و کاهش سطح کورتیزول را به دنبال نقل و انتقالات نقدی یا بیمه درمانی در بزرگسالان و کودکان نشان داده‌اند (فرنالد و گونار، 2009؛ هاوشوفر و شاپیرو، 2016؛ هاوشوفر و همکاران، 2020a). این نتایج روی هم، اثرات مثبت متوسط افزایش درآمد و ثروت را بر رفاه ذهنی نشان می‌دهد که در انواع مختلف مداخلات قوی است و حداقل تا دو سال پس از انجام نقل و انتقالات باقی می‌ماند (ادواریو و همکاران، 2019). مهم‌تر از همه و برخلاف ادبیات قبلی در مورد پارادوکس ایسترلین که در بالا توضیح داده شد، این مطالعات ادعاهای علّی در مورد تاثیر درآمد بر رفاه را مطرح می‌کنند، زیرا از کارآزمایی‌های تصادفی‌سازی و کنترل‌شده یا سایر رویکردهایی استفاده می‌کنند که امکان شناسایی معتبر اثرات علی را فراهم می‌کند (مانند ناپیوستگی رگرسیون یا تجزیه و تحلیل متغیرهای ابزاری).

درآمد نسبی، سرریزها و اثرات تعادل عمومی

این واقعیت که نقاط اشباع برای شادی و رضایت از زندگی از نظر نسبی در میان کشورها مشابه است، اما از نظر مطلق بسیار متفاوت است (جب و همکاران 2018)، نشان می‌دهد که آنچه ممکن است برای رفاه ذهنی مهم باشد درآمد مطلق نیست، بلکه درآمد نسبی یا درک‌شده است. در تایید این دیدگاه، شواهد همبستگی و شبه‌تجربی در مورد این سوال نشان می‌دهد که درآمد نسبی بر رفاه تاثیر می‌گذارد. تعدادی از مطالعات با محاسبه میانگین درآمد افراد با سن، جنس و تحصیلات مشابه در یک منطقه به این پرسش می‌پردازند و سپس این معیار را در رگرسیون شادی یا رضایت از زندگی در کنار درآمد خود لحاظ می‌کنند. بنابراین معیاری برای درآمد نسبی می‌شود. مطالعات متعدد نشان می‌دهد که درآمد نسبی کمتر یعنی درآمد بیشتر افراد مشابه در همان منطقه با شادی و رضایت کمتری از زندگی مرتبط است. برخی از مطالعات تجربی این نتیجه را تایید کرده‌اند. به‌ عنوان ‌مثال، کارت و همکاران (2012) دریافتند که اطلاع‌رسانی به کارگران در کالیفرنیا در مورد وب‌سایتی که در آن آنها می‌توانند حقوق خود را با حقوق همکاران مقایسه کنند، رضایت شغلی را برای افراد زیر میانه کاهش می‌دهد. برزا و همکاران (2018) نشان می‌دهند که نابرابری دستمزد تاثیر منفی بر روحیه کاری دارد، حداقل تا زمانی که عملکرد نسبی به‌طور ناقص قابل مشاهده باشد.

اثرات کمبود و استرس بر ترجیحات اقتصادی و تصمیم‌گیری

فرضیه دوم در حلقه بازخورد توضیح داده‌شده در این بخش این است که پیامدهای روانی فقر بر ترجیحات اقتصادی و تصمیم‌گیری تاثیر می‌گذارد به‌نحوی که فقر را تداوم می‌بخشد. یک ساختار برجسته در این ادبیات «کمیابی» است که در کتابی تاثیرگذار به همین نام از سوی ملایناتان و شفیر (2013) معرفی شده است. نویسندگان معتقدند که فقر منابع شناختی از جمله توجه، کنترل اجرایی و حافظه فعال را مصرف می‌کند و در نتیجه تصمیم‌گیری را مختل می‌کند. دو مطالعه برجسته همراه با انتشار کتاب شاه و همکاران (2012) در مجموعه‌ای از آزمایش‌های آزمایشگاهی نشان داد که شرکت‌کنندگانی که کمبود را از نظر «بودجه» آزمایشی خود (مقاطع یا زمانی) تجربه می‌کردند، تمایل به «قرض گرفتن بیش از حد» از بودجه آزمایشی خود داشتند. مانی و همکاران (2013) شرکت‌کنندگان کم‌درآمد در یک مرکز خرید در نیوجرسی را با سناریوهای مالی بررسی کردند و گزارش کردند، زمانی که شرکت‌کنندگان کم‌درآمد به مشکلات مالی سخت فکر می‌کردند، کنترل اجرایی و هوش سیال آنها کاهش می‌یابد. آنها همچنین عملکرد کمتری را در انجام وظایف مشابه در میان کشاورزان نیشکر در هند قبل از برداشت (زمانی که منابع کمیاب هستند) نسبت به بعد از برداشت گزارش کردند. این کار اولیه به تعداد زیادی از مطالعات بعدی در سال‌های اخیر منجر شد. استراتژی‌های برداشت از این واقعیت استفاده می‌کنند که برای بسیاری از کشاورزان معیشتی، برداشت محصول یک شوک درآمدی مثبت بزرگ است. آنها قبل از برداشت فقیر هستند و بلافاصله پس از برداشت نسبتاً ثروتمند هستند. تعدادی از مطالعات، که با مانی و نویسندگان همکار شروع می‌شوند، نتایج را قبل از برداشت و بعد از برداشت مقایسه می‌کنند تا اثرات کمبود نسبی قبل از برداشت را شناسایی کنند. یک مزیت این است که این شوک‌ها بزرگ و برجسته هستند. یک نگرانی این است که این رویکرد گاهی اوقات یک گروه کنترل را حذف می‌کند و فقط بر مقایسه قبل و بعد تمرکز می‌کند، در نتیجه به‌طور بالقوه روندهای زمانی و اثرات یادگیری مخدوش‌کننده را معرفی می‌کند. به همین ترتیب، برخی از اثرات برداشت بر رفتار می‌تواند منعکس‌کننده عدم قطعیت در مورد بزرگی یا زمان شوک باشد تا کاهش فقر. اگر رفتار مردم را قبل از دریافت حقوق و بعد از آن مقایسه کنید، این شوک‌ها به میزان بیشتری نسبت به استراتژی‌های برداشت، هم در زمان و هم در بزرگی پیش‌بینی می‌شوند. این یک مزیت در رد کردن اثرات عدم قطعیت است، اما اگر این عدم قطعیت بخشی از آنچه در حال مطالعه است باشد، یک ضرر است. در نهایت، برخی از مطالعات از شوک‌های درآمدی در آزمایشگاه استفاده می‌کنند. برای مثال، در مطالعه‌ای که هاوشوفر و فهر (2019) انجام دادند، شرکت‌کنندگان قبل از اینکه کاهش یا افزایش زیادی در درآمد تجربی خود داشته باشند، یک کار واقعی را در آزمایشگاه انجام می‌دهند. مزیت این رویکرد این است که امکان مطالعه تجربی شوک‌های منفی را فراهم می‌کند، که از نظر اخلاقی در آزمایش‌های واقعی امکان‌پذیر نیست. با این ‌حال، به همین دلیل، این شوک‌ها لزوماً از نظر اندازه کوچک هستند، بنابراین ممکن است به اندازه کافی شوک‌های منفی «زندگی واقعی» را تقلید نکنند.

 تاثیر استرس در انتخاب اقتصادی

استرس در سال‌های اخیر به‌عنوان سازوکاری که با آن فقر ممکن است بر نتایج اقتصادی تاثیر بگذارد، با ادبیات کمیابی مرتبط است، اما تا حدودی جدا از ادبیات مربوط به کمبود است. به‌طور خاص، هاوشوفر و فهر (2014) پیشنهاد می‌کنند که استرس ممکن است، ریسک‌گریزی را افزایش دهد، در نتیجه به‌طور بالقوه به رفتار سرمایه‌گذاری کوته‌بینانه و بیش از حد محتاطانه کمک می‌کند. از آن زمان، تعدادی از مطالعات جدید این ادعا را مورد بازنگری قرار داده و نتایج بیشتری را مورد مطالعه قرار داده‌اند. کوپل و همکاران (2017) نشان می‌دهد که وقتی شرکت‌کنندگان در معرض یک عامل استرس‌زای فیزیکی (تحریک دردناک ساعد) قرار گرفتند، احتمال بیشتری داشت که یک بازده فوری را انتخاب کنند تا تاخیر. در مطالعه دیگری در کنیا، هاوشوفر و همکاران (2021a) استرس را از دو طریق القا کردند: اول، از طریق تجویز هیدروکورتیزون که از نظر دارویی سطوح هورمون استرس کورتیزول را افزایش می‌دهد، و دوم، از طریق یک عامل استرس‌زای اجتماعی به نام آزمون استرس اجتماعی تریر (TSST)، که در آن شرکت‌کنندگان در معرض یک موقعیت اجتماعی استرس‌زا قرار می‌گیرند. نتایج حاکی از تاثیر منفی استرس بر رقابت بود. این تاثیر منفی استرس بر رقابت‌پذیری مهم است، زیرا کارآفرینی یکی از برجسته‌ترین راه‌های خروج از فقر در بسیاری از محیط‌های کم‌درآمد و پراسترس است. ژونگ و همکاران (2018) از TSST برای مطالعه همان نتیجه استفاده کردند و هیچ اثر آماری معنا‌داری پیدا نکردند، اگرچه برآورد نقطه‌ای در همان جهت است. بنابراین، مطالعات موجود شواهد غیرقطعی در مورد وجود و حتی جهت اثر استرس بر رفتارهای طرفدار اجتماعی ارائه می‌دهد. به‌طور کلی، اثرات استرس بر ترجیحات اقتصادی و تصمیم‌گیری به‌طورکلی قانع‌کننده نیست. به‌ویژه، شواهد اخیر در مورد زمان، ریسک و ترجیحات اجتماعی ضعیف و ناسازگار است. ادبیات نوپا در مورد رقابت‌پذیری شاید اندکی کمتر مبهم باشد، اگرچه در اینجا نیز تاثیرات مطالعات فردی کوچک و اغلب ناچیز است. این زمینه‌ای است که سزاوار کاوش بیشتر است. مطالعات اضافی می‌تواند استحکام این اثر را روشن کند. یک مطالعه اخیر دیگر هیچ تاثیری از استرس بر عقلانیت پیدا نکرده و این جهت جدید جذاب نیز سزاوار توجه بیشتر است. علاوه‌بر این، یک هشدار مهم این است که این مطالعات استرس حاد را مطالعه می‌کنند. استرس مزمن که ایجاد آن در شرایط تجربی دشوار است، ممکن است اثرات متفاوتی بر انتخاب اقتصادی داشته باشد و باید موضوع مطالعه آینده باشد. با این ‌حال، در حال حاضر، شواهدی مبنی بر اینکه فقر از طریق تاثیر استرس بر انتخاب اقتصادی تداوم می‌یابد، ضعیف است.

نتیجه‌گیری

هدف از بررسی این مقاله، مرور تحولات اخیر در ادبیات روان‌شناسی فقر بود. در سال‌های اخیر پیشرفت قابل‌توجهی در تاثیر درآمد بر رفاه ذهنی صورت گرفته است. توضیح شکل عملکردی دقیق رفاه ذهنی با توجه به درآمد (اشباع)، درک ما را از اهمیت درآمد نسبی بهبود می‌بخشد. مهم‌تر از همه، تاثیر علی درآمد بر رفاه روان‌شناختی اکنون به‌شدت ثابت شده است. پژوهش‌ها در مورد اثرات کمبود و استرس بر تصمیم‌گیری اقتصادی نیز در چند سال گذشته پیشرفت‌های زیادی داشته است. با این‌ حال، تصویری که از این ادبیات به دست می‌آید چندان واضح نیست. مطالعات فردی اغلب از نظر آماری ضعیف هستند و شواهد متناقضی ارائه می‌دهند و تلاش‌های تکراری همیشه موفق نبوده‌اند. به نظر محققان این مقاله، تله فقر که از طریق تاثیرات فقر بر استرس، تصمیم‌گیری و شناخت عمل می‌کند، در حال حاضر قوی نیست. در نهایت، تاثیر مداخلات روان‌شناختی بر رفاه اقتصادی اخیراً مورد توجه قرار گرفته و این ادبیات موفقیت‌های دلگرم‌کننده‌ای را به همراه داشته است. به‌طور خاص، به نظر می‌رسد که برنامه‌های روان‌درمانی درگیرتر، پتانسیل بهبود نتایج اقتصادی، به‌ویژه مشارکت در بازار کار را دارند. در عین ‌حال، برخی از مطالعات فردی که اثربخشی روان‌درمانی را در مقابل انتقال نقدی مقایسه می‌کنند، تفسیر محتاطانه‌تری از وعده روان‌درمانی را پیشنهاد می‌کنند، به‌ویژه در مورد تاثیرات قوی و تکراری پول نقد بر پیامدهای روان‌شناختی و اقتصادی. یک راه امیدوارکننده برای کار آینده، بهبود بیشتر عملکرد مداخلات روان‌درمانی برای نتایج روانی و اقتصادی است.

دراین پرونده بخوانید ...