سقوط دیکتاتور
آیا مردم چائوشسکو را سرنگون کردند؟
تاریخ ملتها، مملو از آغاز دوره جدید و تحولات و انقلابهاست. تلاشهایی که برای تحقق اهداف و آرمانها در کشورهای مختلف رخ داده است. آغاز دوباره، همانند صفحهای خالی در کتاب زندگی ملتهاست که منتظر است تا با داستان جدیدی پر شود. همچون فصولی که به ما یادآوری میکنند که همواره فرصتها برای آغاز دوباره وجود دارد. انقلابهای 1989 بخشی از یک موج انقلابی در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 بود که به فروپاشی حکومتهای کمونیستی در اروپای مرکزی و شرقی اروپا و فراتر از آن منجر شد. دورانی که گاه به نام «پاییز ملتها» از آن یاد میشود. پاییزی که اگرچه ممکن است بهعنوان یک پایان نگاه شود، اما در واقعیت آغاز یک دوره جدید از تحولات و تغییرات بوده است. همچون اصطلاح «بهار ملتها» که گاهی برای توصیف انقلابهای 1848 استفاده شده است، پاییز ملتها، جنبشها و انقلابهای سیاسی متعددی را با شدتها و اثرهای مختلف در بر گرفت. دیوار برلین که افقها را در دو نیمه جدا میکرد، در پاییز سال 1989 فروریخت و به نمادی از اتحاد و یکپارچگی تبدیل شد. پاییز میدان تیانآن من در چین زمانی بود که در آن اعتراضات مردمی همچون باران، تغییراتی را به همراه داشت. تحولی که ملت چین را به سوی یک فصل نو از تاریخ خود هدایت کرد. اتفاقاتی که در سایر کشورها از جمله لهستان، مجارستان، چکسلواکی (انقلاب مخملی)، بلغارستان، یوگسلاوی، آلبانی و شوروی (سابق) رخ داد. اصلاحات در شوروی و کشورهای متحد آن تغییرات چشمگیری را در کشورهای کمونیست و سوسیالیست در خارج از اروپا نیز رقم زد. انقلاب رومانی هم در راستای همان انقلابهای ضدکمونیستی اروپای شرقی بود. سرکوب سیاسی، فقر، فساد و کشتارهای جمعی در حکومتهای کمونیستی اعتراضات تودهای را با خود به همراه داشت. تظاهراتی که برای دموکراسی، آزادیهای سیاسی، انتخابات، حقوق بشر و حقوق کار صورت گرفت و پایان تنشها و ترسها با پایان جنگ سرد همراه شد. این پایان به دوران جدیدی از روابط بینالملل نیز انجامید. تحولاتی که با اراده ملتها صورت گرفت. اما این همه داستان نبود. در جریان این انقلابها، نیروهای امنیتی که سالها بهعنوان نمایندگانی از قدرت، تغییرات را مهار میکردند، با چالشی عظیم روبهرو شدند. ریزش نیروهای امنیتی و نقش آنها در خودداری از اعمال خشونت در این سرنگونیها اهمیتی بسیار داشت. زمانی که «نیکلای چائوشسکو» دیکتاتور کمونیست رومانی، تظاهرات گستردهای برای حمایت از حکومت خود در مرکز بخارست ترتیب داد تا از طوفان انقلابهای متعدد اروپا در امان بماند، هرگز فکر نمیکرد که این مراسم پاشنه آشیل قدرتش شود و رومانی کمونیست در 21 دسامبر 1989 سقوط کند. چائوشسکو برای اثبات محبوبیت خود به رومانیاییها و مردم جهان این تظاهرات را ترتیب داده بود تا درباره شکوه سوسیالیسم رومانیایی سخنرانی کند، اما این آرامش بیشتر از هشت دقیقه دوام نداشت و طولی نکشید تا شعار «تیمیشوارا! تیمیشوارا!» و «مرگ بر دیکتاتور» در فضا طنین انداخت. هنوز هم معلوم نیست که چه کسی اولینبار جرات این کار را پیدا کرد اما ظرف چند دقیقه جمعیت یکصدا علیه چائوشسکو شعار میداد. لحظهای تاریخی که صدهزار نفر جمعیت در میدان بخارست فهمیدند، قدرت آنها از پیرمرد کلاه خز پوشیده روی سکو بیشتر است. همه اینها به صورت زنده از تلویزیون رومانی پخش میشد. با اینکه پلیس مخفی فوراً به رسانهها دستور توقف پخش را داد، اما پرسنل تلویزیونی سر باز زدند. پس از آن مردم به خیابانها ریختند و نظامیان نیز با حمایت از مردم به چائوشسکو پشت کردند. اما آیا نظارت چائوشسکو از پلیس مخفی و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی دولتش متزلزل شده بود؟ اتفاقاً بر عکس در کمال شگفتی چائوشسکو تردیدی از وفاداری نیروهایش در حفظ نظام کمونیستی نداشت. سازمان اطلاعاتی و امنیتی و پلیس مخفی دولت سوسیالیستی رومانی در نیمه دوم قرن بیستم «سکوریتاته» نام داشت. سکوریتاته، پلیس مخفی رومانی، مسوولیت نظارت و کنترل گسترده سرکوب شدید را بر عهده داشت. ولی هیچکدام از اعضای این پلیس مخفی در دسامبر ۱۹۸۹ به کمک چائوشسکو نیامدند. روز ۲۵ دسامبر در اوج شگفتی و در فضایی باورنکردنی تنها طی چند دقیقه، چائوشسکو از سوی فرماندهان منصوب خودش محاکمه و بیدرنگ همراه زنش به جوخه اعدام سپرده شدند. در آن هنگام حتی یک تن از سکوریتاته به حمایتش برنخاست. سازمان اطلاعاتی و امنیتی سکوریتاته -که با سازمان مخوف ساواک در زمان پهلوی مقایسه میشد- با قدرت گرفتن مارکسیستها در رومانی تاسیس شده بود. اما در پی انقلاب رومانی و خلع قدرت نیکلای چائوشسکو رو به زوال گرایید. سکوریتاته در جریان جنگ سرد یکی از بزرگترین سازمانهای امنیتی بلوک شرق به شمار میرفت. در اکثر کشورهای جهان همواره دستگاههای اطلاعاتی نقش مهمی در حفظ قدرت دارند ولی در رومانی پررنگ شدن نقش سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی به خصوص سکوریتاته در مدیریت و اداره کشور و اختیارات تام در برخورد با مردم و نقض عریان حقوق بشر، موجب ایجاد فضای پلیسی و بیاعتمادی روانی مردم به یکدیگر و به حاکمیت کشور شده بود. نیروهای امنیتی بهوفور در سرکوب مخالفان و نگهداری نظم کمونیستی در طول حکومت نیکولای چائوشسکو نقش ایفا میکردند. اما زمانی که بحرانها در اقتصاد رومانی به اوج خود رسید، عملکرد نیروهای امنیتی در جلب نفرت عمومی تاثیر گذاشته بود و شرایط برای انقلاب فراهم شد. نارضایتی از وضعیت موجود تنها از سوی مردم رومانی نبود، بلکه رهبران پیشین حزب کمونیست از جمله سیلیو بروکان که رهبر ایدئولوژیک جبهه نجات ملی محسوب میشد، نیز معترض بودند. او که یکی از امضاکنندگان نامه انتقادی به عملکرد چائوشسکو بود، هنگام کنگره چهاردهم حزب کمونیست رومانی، از اعضای کنگره خواست چائوشسکو را از رهبری حزب برکنار کنند. سکوریتاته رسانهها و مطبوعات را زیر نظارت همهجانبه داشت و هرگونه ناآرامی را در نطفه خفه میکرد. در عین حال شرایط اقتصادی وخیم، طرحهای پروژههای نفتی ناکام و بدهیهای خارجی سر بهفلک کشیده بود. در همین حال چائوشسکو و دستگاه حکومتیاش خواهان رشد سریع جمعیت بودند. در سال 1982، چائوشسکو دستور داد در تلاش برای بازپرداخت بدهیها، تولید و صادرات محصولات کشاورزی و صنعتی را بیشتر کنند. کمبودهایی که در پی آن بروز کرد استانداردهای زندگی را بهشدت کاهش داد و موجب سهمیهبندی سنگین غذا، آب، گرمایش، برق، دارو و دیگر ملزومات شد. سیاست خودکفایی در محصولات کشاورزی هم به بنبست خورد و به هیچ جایی نرسید. نتیجه سیاستهای افزایش جمعیت چائوشسکو بین سالهای 1966 و 1967، کودکان بسیاری بودند که به علت ناتوانی والدین در نگهداری آنها سر از یتیمخانهها درآوردند. بخش عمده کودکانی که در یتیمخانههای کمونیستی زندگی میکردند واقعاً یتیم نبودند، بلکه تنها فرزندان والدینی بودند که از نگهداری آنها ناتوان بودند. علاوه بر این خویشاوندسالاری گسترده در نظام بوروکراتیک و تیره شدن شدید روابط خارجی حتی با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در پی آن بروز کرد. با این همه چائوشسکو هیچ دغدغهای نداشت. فرماندهان ارتش به او اظهار وفاداری میکردند. پلیس مخفی گوش بهفرمان چائوشسکو و خانوادهاش بودند. او و زنش به حدی به سران و فرماندهان ارتش و پلیس نزدیک بودند که تکتک آنها را به نام کوچکشان میشناختند. چائوشسکو پیاپی آنان را به کاخ ریاستجمهوری دعوت میکرد و مجالس بزم تدارک میدید. او عمدتاً همه فرماندهان از سرهنگ به بالای نیروهای مسلح را میشناخت و در وفاداری آنان کمترین تردیدی نداشت. علاوه بر این در هر کارگاه، کارخانه، مزرعه بزرگ، دانشگاه و حتی مدرسهای نماینده و پیرو داشت. ولی هیچکدام از این خیل عظیم در دسامبر ۱۹۸۹ نتوانستند به کمکش بیایند. مامورانی که محافظ و نگهبان چائوشسکو محسوب میشدند، گویا در آن بلبشو، چائوشسکو را بهکلی از یاد برده بودند.
انقلاب دسامبر رومانی که در دسامبر سال 1989 رخ داد و بخشی از انقلابهای 1989 محسوب میشود، شاید یکی از دراماتیکترین انقلابهای قرن بیستم باشد. پس از 40 سال حکومت یک نظام کمونیستی با سیاستهای اقتصاد ریاضتی، تصمیم به اخراج یک کشیش در شهر تیمیشوارا شورشهایی را جرقه زد که طی چند روز باعث سقوط حکومت نیکلای چائوشسکو شد. جالب اینجاست که این شورشها زمانی رخ داد که چائوشسکو به دعوت جمهوری اسلامی به تهران رفته بود. او پس از بازگشت از ایران، تصمیم گرفت در بخارست تجمعی عظیم شکل دهد تا قدرت در خطر خود را تحکیم کند و حمایت مردم را از دولت خود نشان دهد. تعداد زیادی از کارگران با تهدید به اخراج به میدان کاخ که بعدها میدان انقلاب نامیده شد آورده شدند و مراسم به صورت زنده از تلویزیون ملی پخش شد. اما جمعیت حاضر که همه از وضعیت موجود ناراضی بودند به جای تشویقهای همیشگی شروع به اعتراض کردند و نظم مراسم به هم خورد. پخش این اعتراض گسترده از تلویزیون ملی برای چائوشسکو نتیجه معکوس داشت. مردم به خیابانها ریختند و نیروهای امنیتی رومانی یا همان سکوریتاته توان کنترل شرایط را نداشت و چائوشسکو مجبور شد با همسرش سوار بر هلیکوپتر فرار کند. اما نتوانست مدت زیادی پنهان شود و سرانجام دستگیر، محاکمه و اعدام شد. زمانی که رومانی کمونیست سقوط کرد، اقتصاد دستوری نیز از بین رفت و صنعت از مالکیت بخش دولتی خارج شد و خصوصیسازی شکل گرفت. قدرت از دولت اقتدارگرا به دولتی سرمایهداری منتقل شد و جنگ سرد به پایان رسید. اگرچه در رومانی این انتقال قدرت حتی پس از مرگ چائوشسکو پرخشونت بود اما این گذار تنها در رومانی اتفاق نیفتاد. این برهه از زمان مصادف بود با پایان نقش اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بهعنوان یک ابرقدرت یا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اتحاد آلمان و تشکیل دولتهای سرمایهداری در لهستان، مجارستان، شرق آلمان، انقلاب مخملی در چکسلواکی، بلغارستان و آلبانی.
در کتاب «انقلابهای 1989»، ویکتور شبشتین، به زیبایی روایت میکند که چگونه سرویس اطلاعاتی شوروی به نام کاگب به سرنگونی متحدان سابق کمک کرد و چرا این فروپاشی عامل سقوط کل امپراتوری شوروی شد. نویسنده در این کتاب که به وقایع سال 1989 میپردازد، بهطور گستردهای از اروپای شرقی هنگام فروپاشی کمونیسم و فروریختن دیوار برلین گزارش تهیه کرده است. این کتاب روایتی عالی و مفصل است که رویدادهای در خلال و منتهی به سقوط همزمان کمونیسم در سال 1989 در شش کشور اروپای مرکزی و شرقی در حوزه نفوذ شوروی را طی 40 سال پوشش میدهد. وقایع سال 1989، دومینووار در حال رخ دادن بود. مجارستان مرز خود را با اتریش باز کرد، به این معنی که اهالی آلمان شرقی میتوانستند از طریق اتریش به آلمان غربی فرار کنند و هزاران نفر این کار را کردند. در همین حال، تظاهرات گسترده در آلمان شرقی در حال وقوع بود. تا اینکه در 9 نوامبر 1989، مردم به دیوار برلین حمله کردند که در نتیجه دیوار سقوط کرد. پس از خبر فروریختن دیوار برلین تظاهرات در چکسلواکی علیه یکی از ظالمترین رژیمهای کمونیستی تشدید شد. این تظاهرات که به انقلاب مخملی معروف است، یک هفته به طول انجامید و دولت کمونیستی را مجبور به استعفا کرد. پس از آن بود که شورش ضددولتی در ماه دسامبر در تیمیشوارا در بخش غربی رومانی آغاز شد و نیکلای چائوشسکو و همسر منفورش چنانکه روایت آن گفته شد، از قدرت برکنار و محاکمه شدند. تاریخ انقلابهای ضدکمونیستی در اروپای شرقی بیانگر موفقیت اعتراضات تودهای در سرنگونی دولتهای اقتدارگرای کمونیستی بوده است اما این اعتراضات عمومی با کمرنگ شدن دخالت نظامی هم همراه بوده است. منکور اولسون نیز در کتابش، «منطق کنش جمعی» که یکی از اثرگذارترین کتابها در حوزه علوم اجتماعی است، توضیح میدهد که چرا کنش جمعی مانند انقلاب پدیدهای کمیاب است. اگرچه نهادهای مدنی و جنبشهای مختلف در انقلابهای ضدکمونیستی اروپای شرقی اغلب بهعنوان نیروهای موثر در جلب حمایت عمومی، افشای فساد و حمایت از اصول دموکراتیک شناخته میشدند و در ترویج ارزشهای مدنی، آزادی اندیشه و حقوق انسانی نقشی بسزا داشتند، اما نمیتوان از نقشآفرینی دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی در انقلابهای ضدکمونیستی در کشورهای شرق اروپا چشمپوشی کرد. در اروپای شرقی با آغاز تحولات اجتماعی، اعتراضات گستردهای شروع شد، اما ریزش عناصر نظامی نیز در تغییر نظام سیاسی حیاتی بود. عناصر نظامی و امنیتی که گاه با عدم حمایت از حکومت کمونیستی یا با پیوستن به جانب اعتراضات مردمی، تاثیرگذار بودند. برای مثال، در انقلاب 1989، در آلمان شرقی، اعتراضات مردمی و تظاهرات گسترده موجب سقوط دیوار برلین شد اما همچنان ریزش نیروهای نظامی در خودداری از اعمال خشونت در این رویداد نقش داشتند. بنابراین میتوان گفت که اغلب انقلابهای ضدکمونیستی در اروپا به وسیله ترکیبی از تحول اندیشهها و تحرکات مردمی و نقش نظامیان در همراهی با مردم اگرچه نتوان گفت کودتا رخ داد. در نتیجه انقلابهای ضدکمونیستی را باید بهعنوان یک ترکیب پیچیده از حرکتهای مردمی و نقش اساسی نیروهای امنیتی در رقابت قدرتی و ایجاد تغییر در تاریخ اروپا در نظر گرفت. برای درک یک تحلیل جامعتر و عمیقتر از دینامیکهای انقلابی ضدکمونیستی اروپای شرقی یا پاییز ملتها، شناسایی عوامل موثر، هماهنگی و تعامل میان آنها ضروری است. استیون لویت و استفان جی دنبار در کتاب Freakonomics یا «اقتصاد چیزهای عجیبوغریب» استدلال میکنند که کودکانی که بعد از ممانعت مادران از سقط جنین در رومانی به دنیا آمدند همانهایی بودند که شورش علیه رژیم چائوسکو را در سال 1989 رهبری کردند. لویت و دنبار به این نکته اشاره دارند که رومانی تنها کشور اروپای شرقی کمونیستی بود که در آن زمان قوانین سفتوسخت و خشن علیه پیشگیری از بارداری و سقط جنین داشت و همچنین تنها کشوری بود که رهبرش در پایان جنگ سرد با خشونت به زیر کشیده شد و به قتل رسید. بیشتر کشورهای کمونیستی دوران گذار پرسروصدا اما آرامی را سپری کردند. البته حکمرانی خودکامه رومانی جنبههای دیگری نیز داشت که موجب چنین واکنش خونباری شد. خشونت واقعی انقلاب را میتوان به شکاف بین فرمانروایی و پلیس مخفی رومانی و خلأ قدرت ناشی از آن نیز مرتبط دانست. مشاهدات نشان میدهد که انقلابها به شکل امواج هستند و رومانی صرفنظر از بافت جمعیتی خود، آن را تجربه کرد.