گذار به نظمی دو-چندقطبی
پیامدهای سفر بایدن در گفتوگو با غلامرضا حداد
حدود یک سال پیش بود که زمزمههای سفر جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا به منطقه مطرح شد، اما به نظر میرسید وی در سایه تداوم مذاکرات برجامی و اختلاف نظر با سه متحد منطقهای اسرائیل، عربستان و امارات درباره نوع مواجهه با تهران تمایلی به انجام این سفر در آن بازه زمانی نداشت. اما تحولات ناشی از جنگ اوکراین و مشکلات انرژی و نیز بنبست مذاکرات احیای برجام این سفر را به شکل جدی در دستور کار کاخ سفید قرار داد. عدهای از کارشناسان سیاسی معتقدند که این سفر، یک سفر عادی نیست و باید در آیندهای نزدیک منتظر نتایج سیاسی و امنیتی این سفر و تاثیرات منطقهای و حتی بینالمللی آن از جمله برای ایران باشیم. در این زمینه غلامرضا حداد استادیار اقتصاد سیاسی بینالملل معتقد است بایدن در این سفر تلاش کرد صراحتاً به متحدان منطقهای آمریکا این اطمینان را بدهد که آنها را تنها نگذاشته است. اما پیام غیرمستقیم این سفر برای ایران همانا اعلام حمایت و پشتیبانی از نگرانیها، دغدغهها و بهتبع آن اقدامات مشترک اسرائیل و کشورهای شورای خلیجفارس در مورد ایران است.
♦♦♦
در 14 ژوئن 2022، کاخ سفید اعلام کرد که جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، در اواسط ماه جولای به اسرائیل، کرانه باختری و عربستان سعودی سفر خواهد کرد. این اولینبار است که بایدن پس از زمان روی کار آمدن به خاورمیانه سفر میکند. با توجه به میزبانان آقای بایدن در منطقه این سفر چه پیغامی برای ایران دارد؟
پیام مستقیم سفر بایدن متوجه دولتهای میزبان است که به شکل غیرمستقیم و تلویحی پیامی نیز برای جمهوری اسلامی ایران دارد. به گمانم اولین سفر بایدن به خاورمیانه قدری دیرتر از انتظار صورت پذیرفت و این تاخیر، مبنایی برای پیام مستقیم این سفر به اسرائیل و کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس است. تاخیر در انجام این سفر، نشاندهنده این حقیقت است که خاورمیانه در دولت بایدن اولویت خود را در مقایسه با دولتهای پیشین آمریکا از دست داده است. بایدن در این سفر تلاش کرد صراحتاً به متحدان منطقهای آمریکا اطمینان بدهد که آنها را تنها نگذاشته است. او تلاش کرد به دولتهای متحد آمریکا در منطقه اطمینان دهد که بهرغم خروج نظامی آمریکا از منطقه، این کشور همچنان از منافع استراتژیکی که بنیاد همکاری میان آنها بوده است دفاع و حمایت خواهد کرد. البته محتوای رسانههای تحلیلی و خبری نشان از آن دارند که وی در تحقق این هدف چندان موفق نبوده است. اما پیام غیرمستقیم این سفر برای ایران همانا اعلام حمایت و پشتیبانی از نگرانیها، دغدغهها و بهتبع آن اقدامات مشترک اسرائیل و کشورهای شورای خلیجفارس در مورد ایران است. البته تصور نمیکنم که این پیامی جدی یا تهدیدآمیز برای ایران باشد و صرفاً در حد حمایت و همدلی از مواضع مشترک کشورهای شورای همکاری خلیجفارس و اسرائیل قابل ارزیابی است. نوعی چراغ سبز ایالات متحده به کنش تقابلی و تهاجمی این دولتها در مقابل برنامه هستهای ایران است و نه چیزی بیشتر از آن. ایالات متحده از خاورمیانه خارج شده و بازگشت نظامی آن شاید حداقل در میانمدت دور از انتظار باشد و این امر متاثر از سیاست کلان و استراتژیک ایالات متحده و فراتر از ملاحظات حزبی قابل ارزیابی است. ایالات متحده در مسیر عبور از مسوولیتهای هژمونیک و کاهش تعهدات بینالمللی است و خروج آمریکا از خاورمیانه که در خروج مفتضحانه از افغانستان نمادپردازی میشود یکی از نشانهها و تبعات آن است. به گمان من ایالات متحده در دوره حضور دموکراتها در کاخ سفید حتی از مداخله نظامی موردی و موقت در منطقه خاورمیانه نیز پرهیز خواهد کرد و اهداف خود در منطقه را با هدایت و پشتیبانی از متحدان منطقهای خود پی خواهد گرفت. این استراتژی کلان بر این تلقی استوار است که در مسیر عبور از مسوولیتهای هژمونیک، متحدان اگر دغدغهمند امنیت خود هستند باید هزینههای آن را نیز خودشان بپردازند و صرفاً میتوانند روی حمایت و پشتیبانی تعریفشده آمریکا حساب کنند و نه بیشتر.
جو بایدن، در کنفرانس خبری مشترک با نخستوزیر موقت اسرائیل، مدعی شد که دیپلماسی بهترین راه برای بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات اتمی است؛ البته تا ابد منتظر پاسخ ایران نمیمانیم. از نظر شما اگر ایران به برجام تن ندهد باید منتظر چه پاسخی از جانب آمریکا باشد؟
مبانی فکری دموکراتها در سیاست خارجی متاثر از نظریههای لیبرالیسم در روابط بینالملل است و از این منظر، دیپلماسی در کنار همکاری از طریق حقوق و سازمانهای بینالمللی مهمترین ابزارهای سیاست خارجی محسوب میشوند. برخلاف رئالیستها، آنها به موازنه قوا باوری عملی ندارند و از اینرو عمدتاً از پذیرش ریسک ورود به منازعات نظامی پرهیز داشته و حتی گاهی حاضر به سواری مجانی و کسب منافع امنیتی به هزینه دیگران هستند. آنها همواره دیپلماسی را بهترین راه میدانند حتی وقتی در عمل شکست خورده باشد، چرا که در استفاده از ابزارهای موازنه سخت توجیهی نظری ندارند. برای دموکراتها دفاع از همکاری با دولتهای ناقض حقوق بشر به مراتب سادهتر و کمهزینهتر از درگیر شدن در یک منازعه نظامی است چنانکه این روزها شاهد انتقادهای تند جناح چپ دموکرات نسبت به سفر بایدن به عربستان بودیم. گزارههایی شبیه به اینکه تا ابد منتظر پاسخ ایران نمیمانیم یا اینکه گزینههای دیگری روی میز است من را به یاد اولتیماتوم اوباما به بشار اسد در مورد استفاده از تسلیحات شیمیایی میاندازد. در جنگ سوریه اوباما استفاده از تسلیحات شیمیایی را خط قرمز آمریکا اعلام کرد و متعاقباً بارها از این خط قرمز عبور شد و پاسخی جدی از طرف دولت آمریکا دیده نشد. به گمان من پاسخ آمریکا در صورت تن ندادن ایران به احیای برجام، باز هم دیپلماسی خواهد بود با چاشنی تحریمهای بیشتر. پاسخ به ایران در صورت تن ندادن به برجام، از سوی اسرائیل با همکاری متحدان منطقهای آن خواهد بود نه از طرف آمریکا. البته ناکامی نسبی دولت بایدن و کاهش چشمگیر محبوبیت آن در داخل آمریکا، به شکل فزایندهای موضع آن را در مورد برجام تضعیف کرده و سیاست خارجی آمریکا را تحت فشار خواهد گذاشت.
اخیراً پایگاه خبری العالم در خصوص سفر بایدن به منطقه از اهداف کوچک و بزرگ آن خبر داد و نوشت تنها هدف کوچک این سفر تشکیل ناتوی خاورمیانه یا ائتلاف عربی-اسرائیلی است. در این مدت همچنین رسانههای اسرائیلی از ابتکار عملی برای تشکیل یک ائتلاف دفاع هوایی منطقهای نیز صحبت کرده بودند که ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، نیز آن را تایید کرد. به گفته ملک عبدالله، این ائتلاف در حال حاضر همچنان در سطح مذاکرات اولیه دنبال میشود. با توجه به پیشینه کشورهای عربی با اسرائیل تا چه حد احتمال تشکیل این ائتلاف جدی است؟ آیا خطری ایران را تهدید میکند؟
تشکیل این ائتلاف به شکل موردی، موقت و صرفاً برای مقابله با ایران است اما تعبیر ناتوی عربی-اسرائیلی به گمانم قدری اغراقآمیز باشد. کشورهای عرب خاورمیانه دیگر آن دولتهای جویای هویت ملی عربی در نیمه قرن بیستم نیستند. آنها تجربههای مهمی از جنگهای اول و دوم با اسرائیل، جنگ ایران و عراق و بهار عربی را پشت سر گذاشتهاند و همچنین اقتضائات نظام بینالملل در خلال جنگ سرد نیز دیگر وجود ندارد که تاثیر مهمی بر رفتار این دولتها داشته است. اکنون مساله اعراب و اسرائیل به تدریج به مساله ایران و اسرائیل بدل شده است. در دهههای 50 و 60 قرن گذشته، ایران و اسرائیل دو موجودیتی بودند که ناسیونالیسم عربی به عنوان یک هویت با ارجاع به آنها به خود قوام و معنا داد. دولتهای عمدتاً نوظهور عربی با دگرسازی از ایران و اسرائیل به عنوان دشمن به هویت ملیِ عربی، فراتر از مرزهای سرزمینی خود معنا دادند و توانستند بر مشکلات داخلی و نیز بر اختلافات میان خود موقتاً غلبه کنند. این تعبیر جمال عبدالناصر که «صبحانه در تلآویو، ناهار در تهران» گویای ناسیونالیسم تهاجمی این کشورها نسبت به ایران و اسرائیل است. اما حالا که دیگر رهبری جهان عرب که زمانی بر سر آن رقابتی جدی میان صدام و اسد و قزافی و دیگر مدعیان در جریان بود از اهمیت افتاده است و عرب بودن تنها لایه هویتیِ دولتهای خاورمیانه نیست و اتحادیه عرب نیز نقش پیشین خود را در هماهنگسازی سیاستهای اعضایش ندارد، اسرائیل توانسته است بخشی از دولتهای عرب را در تقابل با ایران با خود متحد کند. به گمانم آنچه امروز بین کشورهای شورای همکاری خلیجفارس و اسرائیل در جریان است تا همین چند سال قبل از طرف خوشبینترین کارشناسان نیز غیرقابل باور بود. این پیوند بهواسطه نگرانی و دغدغهای مشترک اما ناپایدار در مورد تهدید برساختهشده از ایران شکل گرفته است و دوامش هم بسته به دوام و ماندگاری این تهدید است. بنابراین با تغییر برداشت رهبران منطقه نسبت به تهدید ایران، این ائتلاف امنیتی و نظامی میان اعضای شورای خلیجفارس و اسرائیل تضعیف خواهد شد. بنابراین تصور نمیکنم این ائتلاف از جنس یک همکاری سیاسی-نظامیِ استراتژیک و بلندمدت باشد برای همین هم تعبیر ناتوی عربی-اسرائیلی را قدری اغراقآمیز میدانم. اما تهدیدی که از این ائتلاف موقت در شرایط فعلی متوجه ایران است بسیار جدی است. به گمانم حمله پیشگیرانه توسط اسرائیل در صورت خروج برجام از دستور کار بینالمللی بسیار محتمل است و شکلگیری این ائتلاف، آسیبپذیری ایران از این اقدام احتمالی را بیشتر و ظرفیت عمل متقابل را کمتر خواهد کرد.
بایدن در شرایطی به منطقه آمده است که در نظرسنجی آمریکا، محبوبیت او به شدت کاهش پیدا کرده است و از طرفی قیمت سوخت نیز به واسطه افزایش نرخ انرژی در جهان به شدت بالا رفته و نرخ تورم در آمریکا طی چهل سال گذشته، به بیشترین میزان خود رسیده است. این در حالی است که کارشناسان اقتصادی از احتمال وقوع یک رکود جدی در اقتصاد آمریکا در حال حاضر خبر میدهند بنابراین مجموع شرایط فوق بایدن را تحت فشار قرار داده است تا برای افزایش تولید انرژی در آمریکا به منطقه از جمله عربستان سفر کند. از نظر شما آمریکا در پیگیری این سیاست موفق میشود؟ این امر چه تاثیری بر بازار انرژی ایران خواهد داشت؟
از زمانی که این سفر برنامهریزی شد ارزیابیها این بود که یکی از مهمترین اهداف آن تاثیرگذاری بر کنترل قیمت نفت باشد اما تحولات بازار انرژی در جهان بسیار سریع و پرنوسان بوده و مدیریت تبعات آن نیازمند واکنشهای سریع و بهموقع است. به گمانم این سفر به دلیل دیر انجام شدن بخشی از این ظرفیت را از دست داد و متاثر از تغییر وضعیت بازار نفت شاهد بودیم که بایدن در سخنرانیاش در شورای همکاری خلیجفارس حتی اشاره مستقیمی به موضوع قیمت و میزان تولید نفت نداشت و از این بابت نیز موضوع انتقادهای داخلی قرار گرفت. ایالات متحده برای کنترل تبعات افزایش قیمت نفت در اقتصاد داخلی ابزارهای دیگری به جز افزایش ظرفیت تولید توسط متحدانش دارد از جمله افزایش تولید داخلی و نیز بالا رفتن قیمت که میتواند تولید مبتنی بر تکنولوژیهای گران مثل نفت شیل را نیز توجیهپذیر کند که البته تاثیر این افزایش تولید بر قیمتها در بازار قدری زمانبر است. به هر روی دولت بایدن در موضوع تاثیرگذاری بر بازار انرژی قدری کند و گاه بیتصمیم به نظر رسیده است.
از طرف دیگر شواهد نشان میدهد ایالات متحده موفق نشده است عربستان را به اقدامی خارج از رویه یا فراتر از آنچه میتواند در اوپک انجام دهد وادار کند. عربستان به این درک رسیده است که باید از نقشی که در بازار نفت در جهان دارد بجا و متناسب استفاده کند. لحن دولت بایدن در ابتدای کار خود، نسبت به عربستان بسیار تند و انتقادی بود و تحولات بازار نفت متاثر از جنگ اوکراین بود که تلطیف این لحن را به دنبال داشت تا جایی که سخنگوی کاخ سفید ماه گذشته عربستان را متحد استراتژیک 70ساله دولت آمریکا خطاب کرد. اما پایگاه اجتماعی دولت دموکرات همچنان منتقد جدی نزدیکی دولت بایدن به عربستان است و دولت سعودی میداند این نزدیکی صرفاً تابعی از اقتضائات بازار انرژی است؛ پس طبیعی است که داشتههای خود را در این بدهبستان به ارزانی نفروشد. اما در مجموع، تبعات این سفر در موضوع نفت تاثیر چندانی بر وضعیت ایران در بازار انرژی نخواهد داشت. از یک طرف سیاست خارجی ایران هیچگاه تابعی از اقتصاد نبوده و نوسانات قیمت نفت نیز تاثیری بر آن نداشته است و از طرف دیگر در شرایط تحریم و محدودیتهای بینالمللی اعمالشده بر مبادلات ایران، کاهش و افزایش قیمت نفت تاثیر چشمگیری بر درآمدهای ما نخواهد داشت. کاهش عرضه همواره فرصتی بالقوه جهت افزایش و تثبیت نقش ایران در بازار نفت بوده است اما به دلیل عدم تبعیت سیاست خارجی ایران از ترجیحات اقتصاد ملی، این فرصتها هیچگاه به دستاوردی عینی منجر نشدهاند.
با گذشت یک سال از امضای توافق صلح ابراهیم بین اسرائیل، امارات متحده عربی و بحرین، اخیراً سازمان هواپیمایی عربستان اعلام کرد که تمام پروازهای تجاری از اسرائیل یا به مقصد اسرائیل اجازه خواهند یافت که از آسمان این کشور عبور کنند. با این اوصاف ما شاهد تغییر صورتبندی مفهومی امنیت در خاورمیانه و همچنین تبدیل شدن دشمنان دیروز به متحدان امروز هستیم. دگرگونی ماهیت اتحادها و ائتلافها چگونه منافع ایران را تحت تاثیر قرار خواهد داد؟
ماهیت اتحادها و ائتلافها در سطح نظام بینالملل در حال دگرگونی است و این دگرگونی بر زیرسیستمهای منطقهای نیز تاثیرات خود را خواهد داشت. به داوری من نظام بینالملل در حال گذار به نظمی «دو-چندقطبی» در قالب رویارویی اتحاد لیبرالدموکراسیها با ائتلافی از اقتدارگرایان است. مرزهای این دو جبهه از درون خاورمیانه میگذرد و به گمان من مجموعه کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس با توجه به پیوندی که با بازار جهانی ساختهاند، پایداری و دوامی که در برنامهریزیهای توسعه از خود نشان دادهاند و روند رو به رشدی که در شاخصهای توسعه و رفاه تجربه کردهاند، متمایز از سایر دولتهای عربی خاورمیانه در آینده بخشی از اتحاد لیبرالدموکراسیها در مقابل اقتدارگرایان خواهند بود؛ اگرچه نزدیکی کنونی این دولتها به اسرائیل بیش از هر چیز متاثر از برسازی تهدید امنیتی از ایران است. شواهد متعددی را که مجال اندک این گفتوگو اجازه نمیدهد، میتوان فهرست کرد که نشان میدهد روند کنونی به تعمیق و تثبیت جایگاه ایران در ائتلاف اقتدارگرایان با برتری روسیه و چین خواهد انجامید. دو-چندقطبی در سطح نظام بینالملل، به خاورمیانهای دوپاره در آیندهای نزدیک شکل خواهد داد.