جنگ سایهها
تحلیل علی واعظ از بنبست در دور هفتم مذاکرات هستهای در وین
در حالی که نگاهها به تیم جدید مذاکرهکننده هستهای ایران معطوف شده بود تا پس از وقفهای چندماهه و هشت سال انتقاد از رویکردهای تیم خالق برجام، طرح نوین خود در برابر قدرتهای جهانی را دراندازند، اما طبق انتظارات، گشایش ویژهای رخ نداد و طرفین بدون به دست آمدن نتیجهای روشن، گفتوگوها را ترک کردند؛ اگرچه تیم مذاکرهکننده ایران برخلاف همتایان خود که به کشورهایشان بازگشتند، کماکان در وین باقی مانده است. در این گفتوگو، علی واعظ «مدیر پروژه ایران در گروه بینالمللی بحران» میزان فاصله قابل توجهی را که تیم جدید مذاکرهکننده ایران و پیشنهادهای آنها با توافقات قبلی داشته است، موجب پدیدار شدن حس بدبینی بیشتر نسبت به گذشته در مورد آینده توافق میداند و تاکید دارد که گشایش دیپلماتیک جدی در آینده، دشوارتر شده است و دور هشتم مذاکرات، سرنوشتسازترین دوره در سالجاری میلادی خواهد بود.
♦♦♦
در آغاز دور جدید مذاکرات هستهای، ایران از ارائه دو پیشنویس خبر داد اما روسیه اعلام کرده است که ایران تمایل دارد پیشنویس شش دور گذشته مذاکرات وین به طور اساسی تغییر کند که این مساله به نظر غرب، پیشنهادی بسیار رادیکال بوده است و با واکنشهای تند آنها همراه شد. مفاد موضوعات ارائهشده از سوی ایران چه بوده و آیا اینکه گفته میشود متن ارائهشده برگرفته از توافقات صورتگرفته در نشستهای پیشین بوده تا چه حد مبتنی بر واقعیت است و میتوانست راهگشا باشد؟
واقعیت این است که طرف ایرانی بر این باور است که متن ارائهشده مطابق برجام و در راستای پیشنویس شش دور گذشته بوده است درحالی که تمام طرفهای دیگر اشاره داشتهاند که متن پیشنهادی از سوی ایران در واقع تفاوتهای بسیار جدی و عمدهای نسبت به آن پیشنویس داشته است. براساس گفته منابع غربی، ایران حتی تا 90 درصد پیشرفتی را که در دورههای پیشین بهدستآمده کنار گذاشته و «خواستههای بیشتر در برابر امتیازات کمتر» را در پیشنهاد جدید خود مطرح کرده است. واقعیت این است که این انتظار وجود داشت که باتوجه به تغییر دولت در ایران و اینکه دولت آقای رئیسی منتقد رویکرد مذاکراتی دولت آقای روحانی بود، طبیعتاً تیم جدید با رویکرد سرسختانهتری وارد مذاکرات شود. اما چیزی که فکر میکنم حتی چین و روسیه را نیز تا حدی متعجب کرده، میزان فاصلهای بود که تیم جدید مذاکرهکننده ایران و پیشنهادهای آنها با توافقات قبلی ایران داشته است. به همین لحاظ، حس بدبینی بیشتری نسبت به گذشته در مورد آینده توافق ایجاد شده است. مسلماً، بدون هرگونه شک و شبهه میتوان گفت برخی خواستههای ایران قابل بررسی هستند. اما برای اینکه اکثر این خواستهها از سوی طرف مقابل، خواستههایی «حداکثری» تلقی شده و در طرف ایرانی انعطافپذیری قابل توجهی مشاهده نشد، کار در این دور از مذاکرات به بنبست کشیده شد.
آیا تفاوت دیدگاه خاصی بین اروپا و آمریکا در مذاکره با ایران وجود دارد؟ مثلاً تفاوت موضع اخیر «انریکه مورا» که مذاکرات را «واقعگرایانه» و «احتمال حصول توافق در هفته آینده را محتمل» در نظر گرفته با مواضع آمریکا که ایران را متهم به «بهکارگیری رویکرد غیرسازنده در مذاکرات» کرده ناشی از چیست و چه معنایی دارد؟
حقیقتاً من تفاوت دیدگاه خاصی در رویکردهای اروپا و ایالات متحده قائل نیستم. در ابتدای مذاکرات، موضعگیری آقای «انریکه مورا» بر این اساس بود که در روز نخست، آقای باقری هم پذیرفته بود که کارگروه هستهای تشکیل شود که این مساله نسبت به برخی موضعگیریهای پیشین ایشان مبنی بر اینکه «ایران فقط میخواهد در مورد رفع تحریمها صحبت کند و به هیچ وجه حاضر نیست درمورد اقدامات هستهای خود مذاکره کند» متفاوت بود. دوم اینکه در جلسه آغازین نشست دور جدید، آقای باقری اشاره کرده بود که این دور را «دور هفتم» مذاکرات میداند، نه دور اول از سری جدید مذاکرات؛ این رویکرد نشان میدهد که ایشان به نظر، قصد دارند ادامه کار را از همان نقطهای که مذاکرات در دولت قبل، در آن متوقف شده بود ادامه دهند. در روز دوم اما با ارائه پیشنهاد ایران مشخص شد که تقریباً هیچیک از این دو مورد نزدیک به موضع مذاکراتی واقعی ایران نبوده است و همین مساله، بدبینیها را افزایش داد. اگر به آخرین کنفرانس مطبوعاتی مورا هم مراجعه کنید ایشان تاکید دارد که چالشهای جدی و مهمی وجود دارد و کار بسیار زیادی پیشرو است.
تصور اینکه در دور آینده گشایش دیپلماتیک جدیای صورت بگیرد دشوار است، اما به نظر من دور هشتم مذاکرات سرنوشتسازترین دوره در سال جاری میلادی خواهد بود به این دلیل که مشخص خواهد شد علاوه بر موضع ایران که از دید غرب، «زیادهخواهانه» تلقی میشود، آیا ایران از انعطاف لازم برای سازش هم برخوردار خواهد بود یا نه. در صورتی که ایران فاقد این نرمش باشد و طرفهای غربی نیز ایران را فاقد انعطاف لازم ببینند، احتمالاً طرفها به سرعت وارد فاز تقابلی خواهند شد. همانطور که میدانید، از زمانی که دولت «جو بایدن» بر سر کار آمده است، چندان بر اعمال تحریمهایی که از دوره ترامپ برجایمانده بود پافشاری زیادی نکرده است و بر همین اساس، من تصور میکنم از این به بعد، این پافشاری رخ خواهد داد چراکه عدم همکاری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی در مورد بحث تعهدات پادمانی ایران نسبت به آژانس و تحت NPT راهی جز این نگذاشته و اگر در این عرصه پیشرفتی صورت نگیرد، در ماه دسامبر، جلسه اضطراری شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی تشکیل خواهد شد. این مساله چون نخستین اولتیماتوم آمریکاست، اگر عملی نشود و آمریکا در این مورد دست به اقدام نزند، یک «تهدید توخالی» تلقی خواهد شد و اعتبار آمریکا را کمرنگ خواهد کرد. از همینرو، یک هفته پس از آغاز دور هشتم، به طور قطع در وین یک جلسه اضطراری تشکیل و قطعنامهای علیه ایران در شورای حکام صادر خواهد شد. ایران حتماً به این قطعنامه واکنش منفی نشان خواهد داد و این آغاز روندی است که مجدداً پرونده هستهای ایران را در سطح بینالملل «امنیتیسازی» خواهد کرد که یاد ماههای نخستین دولت محمود احمدینژاد را زنده میکند.
دلیل این رویکرد دوگانه در رفتار تیم مذاکرهکننده ایران که به آن اشاره شد، چیست؟ آیا ایران واقعاً عزم لازم برای مذاکره در راستای رسیدن به توافق را دارد یا صرفاً با هدف «مذاکره برای مذاکره» کار را به پیش میبرد؟
گمان من بر این است که نظام سیاسی در ایران کماکان تصمیم راهبردی لازم مبنی بر اینکه «برجام تامینکننده منافع ایران نیست» را نگرفته است. با این حال، افرادی که مسوولیت مذاکرات هستهای ایران را بر عهده گرفتهاند پیشتر از منتقدان یا مخالفان برجام بودهاند و طبیعتاً به دنبال آن هستند که با دست بالاتر، امتیازات بیشتری کسب کنند. اما مشکل این است که آنچه در فضای سیاسی ایران مورد قبول خواهد بود، یعنی نتیجهای که به طور خلاصه میتوان از آن با عنوان «بیشتر در برابر کمتر» یاد کرد (یعنی ایران امتیازات بیشتری را به دست بیاورد اما امتیازات کمتری بدهد) در فضای سیاسی واشنگتن به هیچ وجه قابل قبول نخواهد بود. دوم اینکه برخی از خواستههای ایران در قالب برجام1 قابل دستیابی نیست و نمیتوان برجام را که به عنوان یک «تفاهم سیاسی غیرالزامآور» مورد مذاکره قرار گرفته بود، امروز تبدیل به یک «توافق الزامآور با تضمینهای حقوقی» کرد. من فکر میکنم تیم جدید مذاکرهکننده ایرانی بر این گمان است که باتوجه به اینکه برجام 1 در زمانی به دست آمد که زمان گریز هستهای ایران حدود دو ماه بود پس میتوان به یک برجام بهتر با زمان گریز هستهای حدود دوهفتهای دست یافت. اگر ایران واقعاً به دنبال یک «توافق جایگزین» است باید انتظار داشته باشد که طرف مقابل نیز دست به «اهرمسازی» بزند که این مساله، کل ماجرا را وارد یک «روند تقابلی با هزینه بسیار بالا» برای طرفین خواهد کرد و ریسکهای قابل توجهی را نیز به دنبال خواهد آورد. وقتی روند تقابلی دوره آقای احمدینژاد در سال 2005 کلید خورد، ایران فقط 164 سانتریفیوژ در اختیار داشت و غرب در مراحل اولیه اعمال تحریم علیه ایران بود و چندین سال طول کشید که به آستانهای رسیدیم که در آن گمانهزنی در مورد اقدام نظامی اسرائیل به اوج خود رسید. امروز، زمان گریز هستهای ایران کمتر از یک ماه در نظر گرفته میشود و آمریکا نیز در حال ادامه کارزار «فشار حداکثری» است. بر همین اساس میتوان تصور کرد که در عرض چند ماه یعنی تا بهار آینده به آستانهای خواهیم رسید که خطر «حمله نظامی» علیه ایران بهشدت افزایش یابد. از این رو شرایط پایایی وجود ندارد که در آن بتوان یک توافق جایگزین را مورد مذاکره قرار داد. اگر ایران واقعاً به دنبال احیای برجام (با همه کاستیهای این توافق) نیست شاید یک «توافق موقت» که زمان و فضای بیشتری را برای مذاکره و حصول یک توافق جایگزین ایجاد کند، گزینه مناسبتری باشد.
احساس میشود که تفسیر و شرحی که تیم مذاکرهکننده دولت رئیسی نسبت به مذاکرات ارائه میدهد با آنچه طرفهای دیگر اعلام و ارائه میکنند تفاوتهای ماهوی با تیم پیشین دارد درحالی که در دوره پیشین، تقریباً صدا و برداشت واحدی در مورد رخدادها و مذاکرات، از سوی همه طرفها به گوش میرسید (مثلاً علی باقری اخیراً گفته است که آمریکاییها در پیشنویس شش دور گذشته چارچوب تضمین و راستیآزمایی را پذیرفته بودند در حالی که آمریکا چنین مساله ای را تایید نکرده است). چه تفاوت عمدهای در رویکرد و محتوای ارائهشده از تیم مذاکرهکننده ایران با تیم دوره قبل به چشم میخورد؟
من فکر میکنم تیم مذاکرهکننده کنونی معتقد است که جنگ رسانهای و روانی، قسمت مهمی از مذاکرات است و تنها در صورتی ایران میتواند با موفقیت از مذاکرات خارج شود که در این دو جبهه نیز به صورت تهاجمی عمل کند. آنچه موثرتر و مهمتر از همه اقدامات به نظر میرسد، «رویکردهای سازنده» و «قابلیت انعطافپذیری» طرفین است، نه الزاماً جنگ رسانهای. در واقع، جنگ رسانهای هنگامی اهمیت جدی پیدا میکند که طرفین مطمئن باشند که برنامه نخست (پلن A) آنها به نتیجه نخواهد رسید و خواهناخواه وارد برنامه دوم (پلن B) خواهند شد و در آن صورت است که «بازی مقصرانگاری» نقش برجستهتری مییابد که در آن صورت، جنگ رسانهای اهمیت بیشتری پیدا میکند. مثلاً فراهم نبودن فضای لازم برای انتقاد از تیم مذاکرهکننده، نشاندهنده عدم اطمینان به رویکرد و بازخورد کنشهای آنها حتی در فضای داخلی است و احساس میکنند که در جنگ رسانهای، کل کشور باید به طور یکصدا با فضای بیرون مواجه شود که این مساله با رویکرد تیم قبلی در دولت آقای روحانی متفاوت است. در آن دوره، تیم مذاکره در درون کشور نیز با انتقادات فراوان روبهرو بود. در عین حال مذاکرهکنندگان ارشد، خودشان در حوزه پیامرسانی پیشقدم بودند و نیازی به تشکیل تیمهای رسانهای و مصاحبههای مکرر و تهاجمی نداشتند.
یکی از نکات مورد توجه در این دور از مذاکرات، برخی اظهارنظرهای طرفهای روس بوده است. روسیه بر چه اساس وقفه در مذاکرات را «به دلیل بروز برخی مسائل فنی (تکنیکی)» عنوان کرده است؟ از سوی دیگر، معنای ابراز نظر «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا مبنی بر اینکه «روسیه با موضع آمریکا در مورد برنامه هستهای ایران موافق و همسو است»، چیست؟
به نظرم اظهار نظر نماینده روسیه ناظر بر مسائل «تاکتیکی» بوده است که اشتباهاً ایشان آن را تکنیکی نامیده است چون گاه از این اشتباهات لفظی دارد. اما واقعیت این است که روسیه پس از اینکه با میانجیگری خود، مقدمات سفر «رافائل گروسی» به تهران را در ماه سپتامبر فراهم کرد ترجیح میداد آقای گروسی بتواند بر سر توافق موقت فنی که بین ایران و آژانس صورت گرفته بود (در مورد نصب دوربینها در مراکزی که آژانس دیگر به آنها دسترسی ندارد)، از اجرا نشدن کامل این توافق بین ایران و آژانس سرخورده شد. مثلاً عدم نصب دوربین در مرکز ساخت قطعات سانتریفیوژ در کرج از دید آژانس خطری است که آژانس نتواند گواهی دهد که برنامه هستهای ایران کاملاً در جهت اقدامات صلحآمیز است چراکه این نگرانی وجود دارد که برخی از سانتریفیوژهای تولیدی در این مرکز به مراکز غنیسازی پنهان منتقل شوند و آژانس از این مسائل بیخبر بماند. مجموعه این مسائل موجب دلسردی روسیه شده است و این کشور هم خواستار آن نیست که نهایتاً ایران به آستانه توان ساخت سلاح هستهای برسد. روسیه نگران است که این روند به «سرریز شدن اشاعه فناوری هستهای» در منطقه دامن بزند و کشورهایی مانند ترکیه و حتی کشورهای حاشیه خلیج فارس به سمت دستیابی به فناوریهای مرتبط با چرخه سوخت هستهای گام بردارند. همچنین روسیه خواستار وقوع درگیری نظامی بین ایران و آمریکا هم نیست چراکه این مساله بار دیگر در همسایگی روسیه میتواند حضور نظامی پررنگ آمریکا را به همراه داشته باشد که مطلوب روسیه نیست. در مجموع، موضع روسیه به غرب نزدیکتر از آن چیزی است که تصور میشود. موضع چین اما به غرب کمی دورتر است اما این کشور نیز ایرانِ بدون سلاح اتمی و عدم درگیری بین ایران و آمریکا را مطلوبتر میداند. در واقع، موضع چین و روسیه به هم شباهت دارد اما آستانه نگرانی چین بالاتر از روسیه است. اگر پرونده ایران نهایتاً به شورای امنیت فرستاده شود و ایران نیز با همین سرعت تصاعدی که برنامه هستهای خود را پیش میبرد به مسیر خود ادامه دهد، احتمال اینکه 1+5 بتواند اتحاد خود را حفظ کند، روزبهروز بیشتر خواهد شد.
متاثر از نتیجه این دور از مذاکرات، ارزش پول ملی ایران به کمترین حد خود در یک سال اخیر رسیده و فشار اقتصادی شدیدی بر روی ایران و مردم وارد شده است و در چنین وضعیتی، خبرهای سازندهای از مذاکرات نیز به گوش نمیرسد. با این وضعیت آیا میتوان به مذاکرات و حصول توافق، خوشبین بود؟ عدم حصول توافق، بیش از همه به نفع و به ضرر کیست؟
به نظر میرسد که محاسبه دولت آقای رئیسی مبنی بر این است که «افت و خیزهای مذاکراتی تاثیر چندان زیادی بر اقتصاد ایران نخواهد داشت و حفظ وضعیت فعلی حتی در صورت افزایش دامنه تنشها بین ایران و غرب، کماکان امکانپذیر است و اگرچه رشد اقتصادی مطلوب شاید در دسترس نباشد اما اقتصاد ایران همچنان میتواند سرپا بماند و فشارهای بیشتر را تحمل کند». اما واقعیت این است که ورود به یک «چرخه تقابلی» که بسیار زودتر از آنچه چندماه پیش تصور میشد در حال شکلگیری است، برای هر دو طرف هزینهزا خواهد بود. یعنی با وجود اینکه آمریکا احتمالاً نمیتواند تحریمهای چندان جدیدی را بر ایران اعمال کند اما «سختگیری» در اعمال تحریمهای فعلی، خواهناخواه بر اقتصاد ایران تاثیرگذار خواهد بود؛ چه از لحاظ میزان نفتی که ایران به چین صادر میکند و چه از لحاظ مبادلات و تراکنشهای بانکی ایران با امارات متحده عربی. نهایتاً، بازگشت پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل و اعمال دوباره تحریمهای چندجانبه از سوی اتحادیه اروپا، اثر روانی جدیای بر بازارهای مالی ایران خواهد داشت و به از دست رفتن بیشتر ارزش ریال منجر خواهد شد. در ضمن در نظر بگیرید که حتی اگر چین و روسیه از تحریمها تبعیت نکنند، چون میدانند گزینههای ایران محدود هستند، حتماً در مراودات تجاری خود با ایران سوءاستفاده خواهند کرد. مسلماً به موازات افزایش تحریمها، نگرانیهای بینالمللی از برنامه هستهای ایران نیز بیشتر خواهد شد چراکه ایران رشد و سرعت برنامه هستهای خود را شدت خواهد بخشید. بنابراین، زمان به نفع هیچیک از طرفین نیست و ادامه این رویارویی تنها یک قمار است که خطر «درگیری نظامی» را افزایش میدهد و یک بازی دوسرباخت را رقم خواهد زد. هیچ گزینه جایگزینی برای برجام وجود ندارد و بازگشت به برجام همچنان کمهزینهترین گزینه برای طرفین است که میتوانند با تمام کاستیهای برجام، به ادامه مذاکره برای رسیدن به یک توافق که خواستههای آنها را برآورده کند بپردازند. در بدترین سناریو اگر رئیسجمهور بعدی آمریکا مجدد برجام را ترک کند، همچنان احیای توافق در سه سال آینده میتواند برای ایران یک فضای اقتصادی مفید و موثر باز کند که در درون آن ایران میتواند به اصلاحات ساختاری که اقتصادش بهشدت نیازمند آن است دست بزند و مقاومت اقتصاد خود را در برابر شوکهای خارجی که در آینده ممکن است تحت تاثیر آن قرار بگیرد، بیشتر کند.