برجام؛ معطل دیپلماسی کارساز
آیا مذاکرات دور هفتم شکست خورد؟
پیش از مذاکرات دور هفتم در وین واضح بود که رسیدن به یک توافق ولو «موقت» کار بسیار دشواری است. البته طرف غربی و حتی روسها از اینکه دولت جدید در ایران به مذاکرات برگشته، خوشحال بودند و از آن استقبال میکردند. توئیتهای آقای اولیانوف، نماینده روسیه در سازمانهای بینالمللی در وین پیش از آغاز مذاکرات به وضوح نشان میداد که مسکو برای آغاز مجدد مذاکرات عجله دارد. طرف اروپایی هم خوشحال بود که تجربه دوران ریاستجمهوری احمدینژاد تکرار نشد و تیم جدید، موافقت خود را با مذاکرات اعلام کرد. این خوشحالی از «بازگشت» ایران به میز مذاکره باعث میشد تا مواضع سختگیرانه مسوول جدید تیم مذاکرات هستهای چندان جدی گرفته نشود. کمااینکه اولیانوف، پس از آغاز مذاکرات در روز اول گفت که تیم مذاکرات ایران تغییر چندانی نکرده است و فقط شاهد تغییرات اندکی در راس آن بودهایم. در داخل ایران هم دفاع مقامات مختلف از ضرورت آغاز مذاکرات و رسیدن به توافق انتظارات از دور هفتم مذاکرات را تا حدی افزایش داده بود. تا حدی که حتی برخی از کارشناسان از حصول «توافق موقت» در روز نخست سخن گفتند. روز اول مذاکرات در چنین فضایی آغاز شد و با خوشبینی طرفهای غربی و روس و حتی افکار عمومی در داخل ایران همراه شد. اما به مرور و با گذشت زمان، اختلاف بر سر جزئیات، خود را نشان داد. در نهایت، ارائه دو بسته پیشنهادی از سوی ایران درباره لغو تحریمها و نیز تعهدات هستهای ایران باعث شد که این خوشبینی اولیه جای خود را به تردید و حتی بدبینی بدهد. با وجود همه اینها دو طرف توافق کردند که دور هشتم مذاکرات آغاز شود و این نشان میداد که آنها ناامید از توافق نیستند. طرف آمریکایی، تندترین واکنش را نسبت به این پیشنهادها داشته و وزیر خارجه آمریکا در اظهارنظری تند گفته است که اجازه نخواهیم داد ایران با طولانیتر کردن مذاکرات، «توان فنی» هستهای خود را بیشتر از این افزایش دهد. این اظهارنظر از سوی بالاترین مقام سیاست خارجی آمریکا تعجبآور بود و با اظهارات دیپلماتیک معمول، فاصله داشت. آقای بلینکن برخلاف جناح تندرو در تیم امنیت ملی بایدن در ماههای گذشته تلاش کرده بود موضع نسبتاً متوازنی در برابر برنامه هستهای ایران داشته باشد. این مقام آمریکایی حتی مقابل فشار گروههای تندرو درباره ارائه پلن B موضع صریحی اتخاذ نکرده بود که بر این اساس، اظهارات او درباره مذاکرات وین «تند» تلقی میشد.
در این طرف و در ایران، تیم مذاکرات جدید تلاش داشت تا بگوید که متمایز از تیم مذاکرات قبلی است و قاطعتر از آن در برابر غرب عمل خواهد کرد. واقعیت امر این بود که پرونده هستهای چنان پیچیده و چندبعدی شده که امکان مانور در آن محدود است. خاصه اینکه هر دو طرف پذیرفتهاند بازگشت به برجام و متن اصلی، راهحل اصلی است. آنچه مورد اختلاف طرفین است در شش دور مذاکرات قبلی دولت آقای روحانی شفاف شده و هر دو طرف مواضع خود را درباره آنها بیان کردهاند و بهخصوص طرف غربی، تمایلی برای بحث دوباره درباره این اختلافات ندارند. از همین رو، غربیها بازگشت به این موارد اختلافی را «اتلاف زمان» از سوی ایران تلقی کرده و با تردید به آن مینگرند. این در حالی است که تیم جدید مذاکراتی امیدوار است بتواند با بازنگری در توافقهای مقدماتی شش دوره قبلی مذاکرات، آن را به شکلی ادامه دهد که بتواند در سیاست داخلی، آورده قابل توجهی برای خود داشته باشد. برخی از طرفداران تیم جدید مذاکراتی از بیاعتبار شدن برجام و ضرورت عبور از آن سخن میگویند اما در سطح رسمی، این سیاست در مذاکرات دنبال نمیشود. ضمن اینکه در یک سطح بالاتر، دولت آقای رئیسی هم نیازمند آن است که در ماههای اولیه روی کار آمدن خود، دستاورد مهمی داشته باشد و چه دستاوردی بهتر از احیای دوباره برجام آن هم به دست اصولگرایان و به شکلی بهتر از رقبای اصلاحطلب آنها؟
اما واقعیت امر این است که جذابیت پرونده هستهای ایران از دور بسیار بیشتر است و هر چه به این پرونده و جزئیات و پیچیدگیهای آن نزدیکتر شویم از جذابیت آن کاسته میشود. بیدلیل نیست که آقای رئیسی در مناظرههای تلویزیونی از ضرورت احیای برجام سخن گفت اما بعد از پیروزی در انتخابات به تدریج در این زمینه محتاطتر شد و در آخرین مصاحبه تلویزیونی خود زمان بسیار اندکی را به صحبت کردن درباره مذاکرات وین و احیای برجام اختصاص داد. همه این موارد نشان میدهد شاید به همین دلیل بود که تیم جدید مذاکراتی، خود را چندان علاقهمند توافق نشان نمیداد.
خلاصه کلام اینکه پرونده هستهای و مذاکرات وین در نگاه نزدیکتر و جزئیتر به مراتب پیچیدهتر و دشوارتر از آن چیزی است که در ابتدای امر ممکن است به نظر برسد. مساله صرفاً یک بدهبستان ساده نیست. بعد از جنگ جهانی دوم، اصلیترین دغدغه قدرتهای بزرگ جهانی جلوگیری از «دستیابی سایر قدرتها به دانش، فناوری و سلاح هستهای» بوده است. در ۷۰ سال گذشته تنها چهار بازیگر غیر از قدرتهای بزرگ توانستهاند حصار هستهای قدرتهای بزرگ را بشکنند. اما نکته جالب توجه اینجاست که هیچ یک از این بازیگران بدون حمایت یکی از قدرتهای بزرگ قادر به شکستن این حصار نبوده است. بسیاری از دولتهایی که به دنبال دستیابی به دانش و فناوری هستهای بودند به خاطر فشارهای بینالمللی و هزینههای زیاد صنعت هستهای از این کار منصرف شدهاند. سوئد، سوئیس، ایتالیا، رومانی، اندونزی، آفریقای جنوبی، مصر، برزیل، آرژانتین، ژاپن و آلمان از جمله کشورهایی بودند که درصدد دستیابی به دانش و فناوری برآمدهاند اما یا موفق به این کار نشدهاند یا داوطلبانه آن را کنار گذاشتهاند. در این میان، برزیل، آرژانتین و ژاپن توانستهاند دانش و فناوری هستهای خود را حفظ کنند که البته این کار چندان آسان نبوده است. ژاپن تنها کشور دنیا و تنها عضو غیرهستهای پیمان NPT است که از آژانس بینالمللی انرژی اتمی گواهی سلامت دریافت کرده است. به عبارت سادهتر، آژانس اعلام کرده است که تمامی فعالیتهای هستهای ژاپن صلحآمیز است. با وجود این در ادبیات هستهای به ژاپن کشوری «در آستانه هستهای شدن» میگویند. این کشور حدود یک ماه با ساخت بمب هستهای فاصله دارد و از چند روش غنیسازی اورانیوم استفاده میکند. اینها نشان میدهد که فناوری هستهای به دلیل «ماهیت دوگانه» آن، یک فناوری بسیار حساس برای قدرتهای بزرگ است. درست است که در علم روابط بینالملل میگویند سلاح هستهای سلاحی برای استفاده نکردن است اما دستیابی به این سلاح میتواند «قدرت بازدارندگی» یک کشور را از حالت «متعارف» به حالت «نامتعارف» ارتقا دهد. پس بیدلیل نیست که کشورهایی که به شدت احساس ناامنی و به تعبیری احساس ناامنی هستیشناختی دارند همه تلاش خود را به کار گرفتهاند تا به این سلاح دست پیدا کنند. معروف است که ژنرال ایوب خان رئیسجمهور سابق پاکستان زمانی گفته بود که اگر لازم باشد، علف میخوریم اما برای تامین امنیت خود در برابر هندوستان بمب اتمی میسازیم!
وضعیت بینالمللی برای کشورهایی مثل ایران که در سیاست خارجی خود به دنبال تغییر وضع موجود هستند به مراتب دشوارتر است. این بازیگران برای افزایش قدرت خود در فضای رقابتی نظام بینالملل با شرایط به مراتب دشوارتری مواجهاند و حفظ فناوری هستهای توسط آنها پیچیدگیهای خاص خود را دارد. طولانیتر شدن پرونده هستهای ایران گواهی بر این مدعاست. جمهوری اسلامی از یک طرف باید فناوری هستهای خود را تثبیت کرده و شکل قانونی و مشروع به آن بدهد و از طرف دیگر باید با فشارها و حتی خرابکاری هستهای علیه برنامه هستهای خود مقابله کند. حفظ «توازن» میان این دو، کار آسانی نیست و از همینرو نباید انتظار داشت که با یک یا دو دور مذاکره برجام احیا شود یا فراتر از آن، مساله هستهای ایران برای طولانیمدت حل و فصل شود. از طرف دیگر، چنین به نظر میرسد که اهمیت استراتژیک برجام و مساله هستهای برای طرفهای مذاکره در حال کاهش است؛ از اینرو آنها تلاش میکنند که در کمترین زمان ممکن به یک توافق پایدار دست پیدا کنند. در اینجا هنر و مهارت دیپلماتیک و مذاکره است که میتواند در چنین شرایط سخت و دشواری به یک توافق مرضیالطرفین دست پیدا کند. ماندن در میز مذاکره و رسیدن به توافق بدون تردید بسیار سخت و دشوار خواهد بود اما در ورای میز مذاکره هم چشمانداز روشنی برای حل مساله وجود ندارد. از همینرو با وجود تردیدها و نارضایتیها دو طرف همچنان ترجیح میدهند مسیر مذاکره را ادامه دهند.