جغرافیای ثروت
جهان چگونه ثروتمند شد؟
پرسشهای اصلی در بسیاری از گرایشهای علوم اجتماعی در مورد نابرابری است. چرا برخی از مردم فقیر و برخی دیگر ثروتمند هستند؟ چرا برخی کشورها کمدرآمد هستند و برخی دیگر درآمد بالا دارند؟ مردمی که در حال حاضر در کشورهای کمدرآمد زندگی میکنند، چه زمانی به درآمد متوسط و بالا خواهند رسید؟ آیا اصلاً روند افزایش رفاه و درآمد در طول زمان، همیشه و برای همه، چه در سطح افراد و چه کشورها و جوامع صادق است؟ چرا برخی از نقاط جهان زودتر از مناطق دیگر ثروتمند شدند؟ چه چیزی تعیین میکند که یک کشور ثروتمند است یا فقیر؟ اگر به آمار مربوط به ارزش کل همه کالاها و خدمات، یعنی تولید ناخالص داخلی جهان در چند هزار سال گذشته نگاه کنیم متوجه میشویم تقریباً تمام انباشت ثروت جهان در دویست سال گذشته اتفاق افتاده و بیشتر این تغییرات در 50 سال گذشته رخ داده است. البته میدانیم همین الان، میلیونها نفر در سراسر جهان در فقر مطلق زندگی میکنند، اما احتمالاً نمیدانید اکثر قریب به اتفاق مردم جهان در حال حاضر در کشورهایی زندگی میکنند که از بریتانیا در سال 1800 ثروتمندتر هستند و بریتانیا در ابتدای قرن نوزدهم ثروتمندترین کشور جهان بود. اما چرا جهان که همیشه فقیر بود، ناگهان ثروتمند شد؟ و چرا این اتفاق به شدت نابرابر و ناهمگن رخ داد؟ رشد اقتصادی مدرن و پایدار تنها در دو قرن اخیر اتفاق افتاده است. مطمئناً، جهشهایی از رشد اینجا و آنجا در طول تاریخ و در سالهای قبل از 1800 وجود داشته است- یونان کلاسیک، امپراتوری روم، خاورمیانه تحت حکومت عباسیان و سونگ چین. اما آن جهشهای رشد پایدار نبودند و در معرض تغییر و تحول قرار گرفتند. تنها در دو قرن اخیر است که بخشهایی از جهان شاهد جهش بوده است. در دو قرن اخیر است که وقتی رشد تقریباً به صورت انفجاری شروع شد، بیوقفه ادامه یافت (حتی معکوسهایی مانند رکود بزرگ هم موقتی بود!).
اینها پرسشهایی است که کتاب «چگونه جهان ثروتمند شد» تلاش میکند به آنها در سطح کشورها پاسخ دهد. آنطور که جرد روبین و مارک کویاما، نویسندگان کتاب، در مقدمه مینویسند، «هدف این کتاب جمعآوری نظریههای علمی اجتماعی مهم در مورد ریشههای رشد اقتصادی پایدار در دنیای مدرن است. این یک موضوع مهم با پیامدهای فراوان و چندجانبه است و جای تعجب نیست که تمرکز بسیاری از ذهنهای بزرگ بوده است. تقریباً همه این تئوریها تنها بر یکی از جنبههای متعدد رشد تمرکز میکنند، مانند جغرافیا، فرهنگ، نهادها، استعمار یا جمعیتشناسی». جهان چگونه ثروتمند شد را انتشارات پالیتی انگلستان در ماه می سال 2022 به بازار کتاب ارائه کرد. روبین که دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه استنفورد دریافت کرده در حال حاضر استاد دانشگاه چپمن است و کویاما دارای مدرک دکترای اقتصاد از آکسفورد و همچنین استاد دانشگاه جرج میسون است.
«چگونه جهان ثروتمند شد» در دو بخش و 11 فصل تنظیم شده است. بخش اول به بررسی انواع تئوریهای رشد اقتصادی ارائهشده میپردازد. به استدلال نویسندگان، عوامل اصلی که در تئوریهای توسعه به عنوان مهمترین مولفههای جهتدهنده رشد اقتصادی درباره آنها بحث میشود، در پنج دسته قابل خلاصه کردن است: جغرافیا، نهادها، فرهنگ، جمعیتشناسی و استعمار. بررسی هر یک از این عوامل یک فصل کتاب را به خود اختصاص میدهد. نویسندگان تلاش میکنند تمام عوامل و نظریههای کلیدی مربوط به آنها را بیطرفانه در این فصول بررسی کنند. در بخش دوم با عنوان «چرا برخی از بخشهای جهان زودتر ثروتمند شدند، چرا بخشهای دیگر با تاخیر به ثروت و رفاه رسیدند و چرا برخی کشورها هیچگاه ثروتمند نشدند؟»، نویسندگان به مقایسه و تقابل نظریههای توسعه و عوامل موثر بر آن میپردازند. به گفته نویسندگان اگرچه همه پنج عامل بررسیشده در بخش نخست بر این روند تاثیرگذار بوده است اما: «برخی از علل محوریتر از دیگران هستند. اولاً، ما از این عوامل، نهادها را دارای اهمیت محوری میدانیم. اما تحولات نهادی هم در خلأ رخ نداد. برای مثال، امکان رشد اقتصادی و تغییرات نهادی از طریق جغرافیا محدود شده بود. تعامل کلیدی دیگر میان توسعه نهادی و فرهنگ بود. فرهنگ را نباید جدا از عوامل نهادی، سیاسی و اقتصادی دید». در حقیقت بخش دوم کتاب آغاز ارائه نظر نویسندگان درباره رشد اقتصادی در جهان و علت یا علتهای ناهمگن بودن آن است. به باور روبین و کویاما، در حدود سال 1700، شمال غربی اروپا بسیاری از پیششرطهای لازم را برای رشد اقتصادی پایدار داشت. درآمد سرانه و دستمزد واقعی بر اساس استانداردهای پیش از دوران صنعتی شدن، بالا بود. بازارها نسبتاً توسعهیافته و گسترده بودند. چارچوب نهادی برای گسترش تجارت داخلی مساعد بود. نهادهای دولتی به اندازه کافی قوی بودند که بتوانند معیاری از قانون و صلح داخلی را فراهم کنند. اما تاریخ نشان داد این عوامل برای رشد اقتصادی پایدار بدون روند معکوس کافی نیست. به عنوان مثال هلند تمام این مولفهها را داشت با این حال، هلندیها ترکیبی از رشد صنعت و تغییرات ساختاری را که مشخصه انقلاب صنعتی بریتانیا بود، تجربه نکردند. بریتانیا این ترکیب را در قرون 18 و 19 تجربه کرد و در نتیجه نخستین اقتصاد مدرن بود- اقتصادی که در آن رشد اقتصادی بدون روند معکوس حفظ شد. روبین و کویاما در نیمه دوم کتاب همچنین درباره پیششرطهای بسیاری که بریتانیا در آستانه صنعتی شدن داشت (حدود سال 1750) صحبت میکنند. این پیششرطها شامل حکومت نسبتاً محدود، اقتصاد داخلی بزرگ، دسترسی به اقتصادهای اقیانوس اطلس و پایگاه بزرگی از کارگران مکانیک بسیار ماهر بود. جاهای دیگر در اروپا (و در سراسر جهان) برخی از این پیشنیازها را داشتند، اما فقط بریتانیا همه آنها را داشت. نویسندگان در این فصل استدلال میکنند که همه این پیششرطها نهتنها برای پیشرفت و رشد اقتصادی ضروری بودند که با یکدیگر تعامل داشتند و وجود یکی از آنها فقط با حضور بقیه میتوانست معنادار محسوب شود و برای رشد مفید فایده باشد. در حالی که اقتصاد مدرن برای نخستینبار در بریتانیا به وجود آمد، محدود به آنجا نماند و به بخشهایی از اروپای غربی و ایالاتمتحده گسترش یافت. نویسندگان میگویند، ایالاتمتحده در این زمینه چندین مزیت داشت. این کشور زبان و فرهنگ مشترکی با بریتانیای کبیر داشت، به طوری که تحولات فکری در یک کشور حتی پس از جنگ به سرعت به کشور دیگر منتقل میشد. آمریکا دستمزد بالا، زمین فراوان و منابع طبیعی داشت. این باعث شد بهخوبی برای اتخاذ فناوریهای صرفهجویی در مقیاس مناسب باشد. ایالاتمتحده مشابه بریتانیا یک بازار داخلی بزرگ داشت. این امر به ویژه با گسترش جمعیت و انتقال آن به غرب و بهبود شبکههای حملونقل داخلی آن بیشتر هم شد. همه این عوامل به نفع تبدیل شدن ایالاتمتحده به غول صنعتی در اواخر قرن نوزدهم عمل کرد. اگرچه ظهور رشد اقتصادی مدرن فرصتهای فوقالعادهای برای رشد جبرانی جوامع ایجاد کرد، اما درک این فرصتها دشوار بود. نه همه جوامع توانستند از آنها بهره ببرند و نه همه آنانی که این فرصت را درک کردند و سعی در بهرهبرداری از آن داشتند، موفق بودند. برخی مستعمره بودند و ازاینرو قادر به اجرای سیاستهای اقتصادی مستقل نبودند. بعضی دیگر مولفههای لازم برای بهکارگیری فناوریهای صرفهجویی نیروی کار و سرمایهبر را نداشتند و برخی دیگر نهادهایی داشتند که کارآفرینی و بازارها را سرکوب میکردند. نویسندگان کتاب عنوان میکنند، به همین دلیل بود که، با اینکه اقتصاد جهانی پس از سال 1800 بهشدت گسترش یافت و نوآوریهای فناوری در سراسر جهان منتشر شد، سرعت رشد ناهمگن بود. هند و بخش اعظم آفریقا در اقتصاد مالتوسی باقی ماندند. البته کل تولید ناخالص داخلی در این کشورها بهشدت افزایش یافت، اما تقریباً تمام آن جذب رشد جمعیت میشود. درآمد سرانه نزدیک به امرار معاش است. در خارج از اروپا یا مستعمرهها مانند آرژانتین، استرالیا و نیوزیلند که دارای زمین و منابع فراوان و جمعیت کم بودند، در اواسط قرن نوزدهم نشانه اندکی از رشد پایدار در سال وجود داشت. نخستین کشور غیرغربی که به رشد سریع اقتصادی و در نتیجه آن درآمد سرانه دست پیدا کرد ژاپن بود که به گفته روبین و کویاما این به دلیل تغییر در نهادهای سیاسی بود.
جهان ثروتمندتر از همیشه است. این احتمال وجود دارد که در آینده قابل پیشبینی به ثروتمندتر شدن ادامه دهد. ثروتمندتر شدن جهان به این معنی است که میتوان تعداد بیشتری از افراد بشر را از فقر عمیق نجات داد. ثروت، ذهن انسان را آزاد میکند تا در کنار دستیابی به نیازهای ابتدایی زندگی، روی کارهایی مهمتر متمرکز شود. ثروت به ما این امکان را میدهد که زندگی طولانیتر و سالمتری داشته باشیم و راحتی مادی را برای ما فراهم میکند که اجداد ما فقط میتوانستند رویای آن را داشته باشند. در دهه 2020، ما به نقطهای خواهیم رسید که در آن امکانات اولیه اگرنه برای همه، اما برای بخش بزرگی از جمعیت جهان در دسترس باشد. این دستاورد هم شایسته تجلیل و هم درک است. ما هنوز راهی طولانی برای پیمودن داریم. درحالیکه بیش از یک میلیارد نفر فقط در طول زندگی ما از فقر خارج شدهاند، حدود یک میلیارد نفر هنوز در فقر شدید به سر میبرند. بسیاری از این افراد در جنوب صحرای آفریقا زندگی میکنند، اگرچه بسیاری دیگر ساکن آمریکای لاتین، آسیای مرکزی، آسیای جنوبی و آسیای جنوب شرقی هستند. رهایی این افراد از فقر یکی از مهمترین کارهایی است که نسل بعدی انسانها میتوانند انجام دهند. اما چگونه میتوان به این امر دست یافت؟ درک اینکه ثروت از کجا میآید به ما کمک میکند افراد بیشتری را از فقر برهانیم. و همانطور که نویسندگان میگویند، این مهم انگیزه آنها از نوشتن این کتاب بوده است. «ادبیات اقتصاد و تاریخ اقتصادی در سالهای اخیر پاسخهای زیادی به این پرسشها در مورد چگونگی شکلگیری ثروت داده است، اما تاکنون منبعی وجود نداشته است که خوانندگان علاقهمند بتوانند تمام این نظریهها را به صورت دستهبندیشده در آن پیدا کنند. همچنین بیشتر مقالات و کتابهای موجود به طور جدی به تعامل میان نظریه پیشنهادی خود و سایر نظریهها توجه نمیکنند. هدف این کتاب انجام هر دو است. علاوه بر این، اگر بشریت بخواهد در شرایط آبوهوایی در حال تغییر جان سالم به در ببرد، پاسخ احتمالاً در پیشرفت فناوری نهفته است. این یکی از کلیدیترین دلایلی است که رفاه را بسیار بااهمیت میکند. وقتی میتوان از قدرت مغز انسان برای حل فوریترین مسائل روز استفاده کرد، نه تمرکز بر اینکه وعده غذایی بعدی از کجا میآید، احتمال پیشرفت فناوری بسیار بیشتر است. آزاد کردن چند میلیارد ذهن برای کمک به حل این مشکلات احتمالاً بهترین امید ماست. بنابراین، درحالیکه رشد اقتصادی مدرن ممکن است یکی از دلایل اصلی تغییرات آبوهوایی بوده باشد، در مرکز راه حل نیز قرار دارد. امیدواریم این کتاب به شما اطلاعاتی در مورد چگونگی شکلگیری جهان ثروتمند داده باشد. ما همچنین امید داریم که به درک اهمیت آن نیز کمک کرده باشیم. ما میتوانیم از تاریخ چیزهای زیادی بیاموزیم و این یکی از باارزشترین منابعی است که برای بهتر کردن جهان در اختیار داریم.»
اما نقدی که میتوان بر کتاب داشت این است که شکافهایی نهچندان کوچک در ترتیب و نحوه اتصال سیر تحولات وجود دارد. در مقاطعی به نظر میرسد نویسندگان همان عواملی را که باعث رشد بعضی مناطق (مانند بریتانیا یا ایالاتمتحده) میدانند، به عنوان بازدارنده رشد در مناطقی دیگر مطرح میکنند، بدون اینکه به تفاوتهای میان این دو دسته عوامل یا حداقل موضوعی که باعث کارکرد متفاوت آن در دو منطقه شده است، اشاره شود. اما با وجود تمام مشکلات، جهان چگونه ثروتمند شد، یک کتاب «باید» خواندنی است که ذهن شما را درباره انواع نظریههای رشد اقتصادی مرتب و سازمانیافته خواهد کرد و این کار خود بهتنهایی نهتنها باعث ماندگاری آن خواهد شد که احتمالاً آن را به منبعی دانشگاهی تبدیل خواهد کرد.